انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۱۱ مطلب با موضوع «اقتصاد سیاسی» ثبت شده است

راز «قیمت نجومی مسکن» در ایران/رویکرد اقتصاد سیاسی به مسأله

🔴چرا قیمت مسکن در تهران و شهرهای بزرگ با فاصله بسیار زیادی از اکثر شهرهای جهان بالاتر است؟ این پرسش هزار پاسخ غلط دارد و یک پاسخ درست که متاسفانه هزار پاسخ غلط همواره تکرار و آن پاسخ درست همیشه بایکوت می‌شود. البته این چیزی است که ذی‌نفعان موج‌سواری روی تورم مسکن به آن علاقه‌مند هستند و تریبون‌های جمعی را با اطلاعات گمراه‌کننده به جهت دلخواه خود سوق می‌دهند.

🔴داستان این است که ذی‌نفعان مسکن نجومی همواره تلاش کرده‌اند تورم مسکن در ایران همیشه در سطحی بالاتر از تورم سایر کالاها و خدمات قرار گیرد و احتکار و کنز ملک هیچ‌گونه هزینه‌ای دربرنداشته باشد. هر زمان هم که شوک مسکن باعث ابراز نگرانی صاحب‌نظران شده است، بلندگوهای ذی‌نفعان به سرعت به میدان آمده‌اند که شوک مسکن می‌تواند ضربه‌گیر تورم باشد. البته این استدلال‌های بی‌پایه همواره مورد قبول اهل سیاست هم بوده است؛ چراکه در کوتاه‌مدت می‌توان نشانه‌هایی از درستی این ادعا آورد؛ اما در میان‌مدت و بلندمدت می‌توان با شواهد و آمار ثابت کرد که این بزرگ‌ترین دروغ اقتصادی ایران در نیم قرن اخیر بوده است.

🔴ذی‌نفعان گران‌سازی ملک از نیم قرن پیش به این دلیل علاقه‌مند به «مسکن گران همراه با تثبیت نرخ ارز» شدند که از نیمه دهه ۵۰ به عینه دیدند این سیاست توانمندی معجزه‌آسایی برای تبدیل ملکی در بدترین نقطه پایتخت به ملکی مرغوب در لس‌آنجلس آمریکا ایجاد می‌کند. از همان سال‌ها همه جوسازی‌ها و جریان‌سازی‌های خبری برای هدایت سیاست‌گذاری اقتصادی در جهت ایجاد این خروجی بوده است و ناگفته پیداست بیشترین تبدیل ملک داخلی به املاک خارجی توسط ذی‌نفعان این سیاست‌گذاری انجام شده است.

🔴در این میان، نحوه استفاده از دلارهای نفتی هم بیشترین کمک را به این سیاست کرده است. تزریق درآمدهای نفتی به بودجه از همان شوک اول نفتی در دهه پنجاه الگوی دهه‌های بعدی شد و نتیجه محتوم این سیاست، بیماری هلندی بود که ثروتمند شدن به ارز خارجی را بدون هیچ تلاشی نصیب سفته‌بازان ملکی می‌کرد. از همان موقع، شیرینی چند برابر شدن قیمت ملک با ابزار تنظیم بازار یعنی «هدایت افزایش قیمت‌ها با اهرم دلارهای نفتی و دستورات تعزیراتی» به همه کالاها و دارایی‌های غیرملکی در دهان ذی‌نفعان مزه کرد و تا امروز این داستان ادامه یافته است.

🔴اما این داستان یک ابزار مکمل هم داشته است که این مکمل هم همواره با پوستین وارونه معرفی می‌شود. درواقع، ابزاری که در تمام کشورهای توسعه‌یافته باعث می‌شود تا سرمایه‌گذاری روی دارایی ملکی هزینه داشته باشد؛ مالیات سالانه بر املاک است که در تمام کشورهای توسعه‌یافته حداقل در سطح یک درصد قیمت ملک با جدیت اعمال می‌شود و نه شوخی‌هایی مثل مالیات بر خانه خالی یا عایدی سرمایه. آنچه در ایران گفته نمی‌شود این است که با غفلت از مالیات سالانه بر املاک نه‌تنها خرید سفته‌بازانه روی ملک از هرگونه هزینه‌ای معاف می‌شود، بلکه با سیاست‌های  اقتصادی تورم‌ساز موجب منافع سرشار هم می‌شود.

🔴مالیات بر عایدی سرمایه که با هیاهوی بسیار همواره به نتیجه هیچ انجامیده است، قادر به مهار اشتهای سرمایه‌گذاری روی ملک نیست؛ چراکه اولا فقط موقع فروش قابل‌وصول است، ثانیا رشد قیمت ناشی از تورم را نمی‌تواند شامل شود و در هیچ جای جهان هم شامل نمی‌شود. اما مالیات سالانه همه افزایش قیمت را در هر سال تحت اصابت مالیاتی قرار می دهد و ابزار بسیار موثرتری است. اگر طرفداران عدالت مالیاتی در ایران به شعار خود ایمان دارند، باید بدانند مطالبه «مالیات سالانه روی املاک» مهم‌ترین مطالبه عدالت‌خواهانه‌ای است که می‌توانند داشته باشند نه مطالبه مالیات بر عایدی سرمایه که احاله به محال است و اثر تعیین‌کننده چندانی ندارد یا مالیات بر خانه خالی که مالک دو آپارتمان ۵۰ متری را زیر ضرب مالیاتی می‌برد؛ ولی مالک پنت‌هاوس ۱۰۰ میلیاردی را از مالیات معاف نگه می‌دارد./دنیای اقتصاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

حساسیت بالای اقتصاد به انتخابات امریکا: استقلال یا وابستگی؟

 🔹 ساعات و دقایق پایانی تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا. تمام جهان به انتظار فردا و اعلام نتیجه‌ی بعد از ان نشسته است. اما، حساسیت کشورها و اقتصادها به نتیجه‌ی  این انتخابات، تفاوت‌های قابل توجهی دارد. برخی کم و برخی بسیار زیاد. برای ان‌هایی که روابط دیپلماتیک متعارف با آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای او دارند، حساسیت کم و برای موارد دیگر بسیار بالاست.

🔹 از این واقعیت می‌خواهم نقبی بزنم به بحث استقلال به عنوان آرمان والایی که هر کشوری در پی آن است. از منظر اقتصادی، استقلال را می‌توان به عنوان نوعی از فرآیند انباشت سرمایه و تحولات اقتصادی در نظر گرفت که تابعی از شرایط ملی است تا شرایط کشوری دیگر. تابعی از پیوندهای قوی رشته فعالیت‌های اقتصادی با هم است تا پیوند برخی از رشته فعالیت‌ها با ساخت اقتصادی کشوری دیگر. از این منظر، برای مثال، تاسیس صنعت نفت در ایران تابعی از شرایط اقتصادی انگلستان بود تا ایران اوایل قرن نوزدهم.

🔹 از زاویه‌ای دیگر، نبود استقلال، یعنی بود قدرت تعیین‌کنندگی در نقش آفرینی‌های اقتصادی و غیر اقتصادی خارج از اراده‌ی ملی و مردمی.

🔹 این تعریف را می‌توانیم با توجه به شرایط در هم تنیده‌ی جهانی وسیع کنیم و بگوییم استقلال به معنای مشارکت کم و بیش هم وزن هر کشوری در پیشبرد تحولات اقتصادی و فن‌آورانه جهانی است که هم امکان استفاده از دانش علمی و فنی کشورهای دیگر و هم صادرات این دانش به کشورهای دیگر را می‌دهد و موجب بروز قدرت چانه‌زنی اقتصادی و سیاسی تقریبا هم‌سنگ می‌شود.

🔹 اگر این تعریف را بپذیریم و اگر این واقعیت را نیز بپذیریم که بازارها در شرایط خاص فعلی حساسیت بسیار  بالایی به نتیجه‌ی انتخابات آمریکا دارند،  می‌توان نتیجه گرفت که وابستگی اقتصاد ایران به چنین انتخاباتی، از طریق فیلتر انتظارات روانی، در سطح جهانی، غیر عادی است.

🔹 انتظارات عمومی در صورت پیروزی  ترامپ چنین است: مسیری که با روی کار آمدنش شروع شده  تداوم خواهد یافت. یعنی تشدید فشارهای اقتصادی و در نتیجه بدتر شدن شرایط اقتصادی و تکرار تلاطم‌ها در بازارهای ارز و طلا و افزایش سطح عمومی قیمت‌ها.

🔹 اگر بایدن انتخاب شود انتظارات عمومی چنین است: دست کم در کوتاه‌مدت مجالی برای  تنفس و بازگشت آرامش به اقتصاد و بازارها بوجود خواهد آمد

البته، همانگونه که پیش‌تر اشاره کرده بودم، روند تحولات منطقه‌ از جمله مسابقه‌ی کشورهای عربی در برقراری روابط دیپلماتیک با اسراییل و وقایع اخیر لبنان و عراق، و تنش‌ها با اروپا، مانع از این خواهد شد که بایدن به رویه اوباما عمل کند و برجام دیگری را با همان وجه‌مشخصه‌ها به تصویب برساند.

با وجود این، می‌توان انتظار توقف رکورد زنی‌های پی در پی دلار ، به عنوان شاخص مهمی از انتطارات روانی، را برای مدتی داشت.

🔹 در اینجا، این پرسش پیش می‌آید که چه عواملی موجب بروز این میزان از حساسیت بالا به چنین انتخاباتی شده است؟ پاسخ تا حد زیادی مشخص است. ناتوانی اقتصاد طی سال‌های بلند گذشته در بازسازی ساختاری خود به نحوی که توانایی صادرات کارخانه‌ای با ارزش افزوده‌ی بالا، کنترل فشارهای تورمی و حفظ ارزش پول ملی را داشته باشد.

🔹 این ناتوانی، علاوه بر مسایل فنیِ مربوط به سیاست صنعتی و مدیریت فشل سرمایه‌گذاری، ریشه در برداشت نادرستی از استقلال دارد که به‌صورت خودکفایی به‌جای خوداتکایی،  و سرشاخ شدن با نظم جهانی به‌جای همکاری انتقادی با آن، تعریف و دنبال شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

آسیب‌های سیاست زدگی اقتصاد ایران/ لطفعلی بخشی

🔹تقریبا تمام کشورهای جهان یک سیستم اقتصادی دارند که دارای اصول و کارکرد مشخصی است و تمام هم و غم نظام سیاسی آن کشور، پیشبرد اهداف اقتصادی است.

🔹تنها کشوری که در این مورد استثناست، کشور ماست. ما در کشورمان یک نظام سیاسی داریم که این نظام سیاسی تقریبا به هیچ سیستم اقتصادی معتقد نیست و طبق سلیقه خود عمل می کند؛ یعنی نه علم اقتصاد را قبول دارد و نه مکانیزم های اقتصادی را. این نظام سیاسی تمام اقتصاد کشور را هم در راه اهداف سیاسی خود به کار گرفته است. حتی روابط بین المللی نیز برای اهداف سیاسی است. اگر روابط بین المللی اقتصادی هم داریم برای اهداف سیاسی است.

🔹یعنی به عبارت دیگر اقتصاد ما برمبنای نظر سیاست می گردد این در حالی است که در همه جای دنیا سیاست برمبنای نظر اقتصاد می گردد. در واقع برای این سیستم رشد اقتصادی منفی، تورم بالا، کاهش درآمد ملی و کاهش قدرت خرید مردم اهمیت ندارد.

🔹تمام کشورهای دنیا در تلاش اند که متغیرهای اقتصاد کلان خود را بهبود ببخشند و وضع زندگی مردم خود را بهتر کنند. این در حالی است که در کشور ما هرچند شعار بهبود این متغیرها و وضع زندگی مردم زیاد داده می شود؛ اما در عمل اهمیتی ندارند. آنچه برای نظام سیاسی ما اهمیت دارد اهداف سیاسی در صحنه بین الملل و در صحنه داخل است.

🔹پس در واقع ترکیب این مساله که این اقتصاد کشور در خدمت سیاست است و بعد برای اقتصاد هم به هیچ مکتب خاصی اعتقاد ندارند به این معناست که هرچه پیش آمد، خوش آمد! به عنوان مثال ما ۴۰ سال است که تلاش می کنیم که قیمت ها را کنترل کنیم. تمام ۴۰ سال هم در این کار موفق نیستیم؛ اما باز به این کار مداومت می ورزیم.

🔹همچنین نزدیک به ۳۰ سال است که کسری بودجه مداوم داریم؛ اما هیچ اقدامی برای کاهش کسری بودجه انجام نمی دهیم زیرا کارهای دیگر باید انجام شود و کسری بودجه باید باشد مهم نیست. به عنوان مثال معتقدیم باید قیمت ها را کنترل کرد؛ یعنی مثلا بنگاهی که در حال تولید است، باید کالای خود را به قیمتی که دولت می گوید، بفروشد نه به قیمت تمام شده و سود و زیان بازار. هر چه این راه را رفتیم به جایی نرسیدیم ولی به هر حال دولت از این مسیر دست بردار نیست. نه به تجربیات خود بها می دهد و نه به تجربیات جهان و نه به اصول علمی. نتیجه این کار آش درهم جوشی است که شاهد هستیم. مثلا تصمیم به قرعه کشی خودرو می گیرند، بعد برق را مجانی می کنند. همه اینها یک سری‌‌ اهداف سیاسی دارد و طبق اهداف سیاسی عمل می کنند.

🔹در عمل می بینیم که یارانه و یارانه معیشتی پرداخت می شود اما در مقابل می بینیم به طرح های عمرانی کشور بها داده نمی شود، کارها پیش نمی رود، جاده ها ساخته نمی شود و یک طرح عمرانی که باید دو ساله تمام شود ۱۲ سال است که هنوز تمام نشده است. این راه مقصدی نخواهد داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

دیکتاتوری در زندگی روزمره/ در فرایند آموزش پرسش را قدر بنهیم/✍️ محسن رنانی، حسین قربانی

🔹این تصاویر در ایران برای همه ما آشناست: به نانوایی می‌رویم، با فروتنی درخواست چند عدد نان می‌کنیم و معمولاً هم به نانوا نمی‌گوییم نان را برای من با چه کیفیتی بپز. هر‌چه از تنور درآمد بر روی چشم می‌گذاریم و پولش را می‌پردازیم و می‌بریم.

🔹وقتی به مطب پزشک‌ می‌رویم خیلی فروتن می‌نشینیم تا پزشک از ما سؤال کند و اگر یکی دو تا سؤال داشته‌باشیم با کلی شرمندگی می‌پرسیم و جرات هم نمی‌کنیم از پزشک بپرسیم فلان قرص برای کدام مشکل من است و فلان آمپول برای چه بود و آیا با توجه به اینکه فشار خون دارم، فلان دارو برای من ضرر ندارد؟

 🔹وقتی به شهرداری می‌رویم خیلی مهربان و سربه‌زیر درخواست خود را می‌گوییم و اگر مهندس شهرساز درخواست ما را رد کرد اغلب نمی‌پرسیم به استناد کدام آیین‌نامه یا کدام مصوبه؟ بلکه باز با فروتنی می‌گوییم حالا شما یک لطفی بکنید این کار را حل کنید. تصاویری از این دست در ساعت به ساعت زندگی ما ایرانیان قابل مشاهده است.

🔹البته متقابلاً من هم که در نانوایی و مطب و شهرداری سربه‌زیر و فروتن هستم، در موضع شغلی خودم، حکومت می‌کنم؛ یعنی اگر فرضاً اپراتور تلفن اداره‌ای هستم، وقتی فردی تماس بگیرد و بیش از یکی دو سوال بپرسد، جواب سربالا می‌دهم و تلفن را قطع می‌‌کنم. اینها همه تصاویر جامعه‌ای است که افرادش انباشته از خوی و رفتار سلطه‌گری و دیکتاتوری هستند.

🔹در چنین جامعه‌ای همه افراد در هر موقعیتی در اغلب موارد محکوم و در موضع دست پایین هستند و فقط در یک مورد (جایی که مرتبط با شغل و مسئولیت خودشان است) حاکم و در موضع بالا هستند. بنابراین در جامعه سلطه‌گر، افراد در همه موارد محکوم و سلطه‌پذیرند و در یک موضع، حاکم و سلطه‌گر و چنین می‌شود که روح سلطه‌گری و سلطه‌پذیری در همه زندگی ما رسوخ می‌کند.

🔹چنین جامعه‌ای اگر هفته‌ای یک انتخابات هم برگزار کند، دموکرات و آزادمنش نیست. در چنین جامعه‌ای انتخابات بیشتر به یک نمایش می‌ماند و البته حاکمانش در انتخابات دخالت می‌کنند و کسی هم نمی‌تواند آنها را به دادگاه بکشاند.

🔹حالا داستان را بر عکس کنید. اگر هر فردی فقط در یک موضع (جایی که موضع شغلی اوست و مسئولیت دارد) محکوم، یعنی پاسخگو باشد، آنگاه در همه موارد دیگر،‌ یعنی در تمامی مواضعی که با شغل دیگران سر و کار دارد، حاکم خواهد بود.

🔹در چنین جامعه‌ای هر فرد فقط در یک مورد محکوم و در اغلب موارد حاکم است و چه دلپذیر است زیستن در چنین جامعه‌ای. جامعه دوم قطعاً یک جامعه دموکرات‌تر و آزادمنش‌تر است. حتی اگر حکومتش پادشاهی باشد و هیچ انتخاباتی در آن برگزار نشود.

🔹بنابراین دموکراسی واقعی ربطی به انتخابات ندارد.‌ انتخابات فقط یکی از شیوه‌های تجربه‌شده گردش قدرت سیاسی است؛ دموکراسی واقعی، آن مناسباتی است که در بین ما رواج دارد. یک پادشاه غیرمنتخبِ پاسخگو، قطعاً دموکرات‌تر از ژنرالی است که با انتخابات فرمایشی سرکار آمده باشد.

🔹پس دموکراسی تنها با یک تغییر کوچک در رفتار ما تحقق می‌یابد. یعنی اینکه بپذیریم در موضع شغلی خودمان، هرجا هستیم، پاسخگو باشیم اما روحیه چنین پذیرشی کجا شکل می‌گیرد؟ در خانه و مدرسه.

🔹اولین پیامد یک نظام آموزشی‌ که در آن، معلم، گوینده صرف و دانش‌آموز شنونده صرف باشد، شکل‌گیری رابطه سلطه میان دانش‌آموز و معلم است. قاعده روان‌شناسی این است که دیکتاتورها در موضع ضعف، سلطه‌پذیر هستند و در موضع قدرت، سلطه‌گر و دیکتاتور خواهند شد.

🔹اگر در جامعه‌ای در همه بخش‌ها و همه مشاغل اداری و غیر‌اداری و همه تعاملات روزمره تا جایی که امکان دارد سلطه‌گری صورت می‌گیرد به دلیل آن است که در مدارس از کودکی به‌طور آشکار یا پنهان یا به‌صورت رسمی یا ضمنی، سلطه‌پذیری آموزش داده شده است و در نتیجه همان کودکان، زمانی که به اولین دستاویز‌های قدرت مجهز می‌شوند، سلطه‌گری می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

نرمال بودن از نخبه بودن مهم تر است‼️ /  محسن رنانی

🔹نرمال بودن برای فرد، از نخبه بودن مفیدتر است و نخبه بودن افراد البته برای جامعه مفیدتر است و اینجاست که سیاستگذار باید تعادلی بین این دو ایجاد کند و نگذارد نخبه بودن فرد موجب آسیب به او بشود. بنابراین دولت باید نخبگان را به سمت نرمال بودن یعنی به سوی یک زیست طبیعی انسانی هدایت کند، تا آنها بدون آن که خودشان و زیست طبیعی و انسانی و اجتماعی شان آسیب ببیند بتوانند در بلندمدت از توانایی نخبگی خود برای بهبود شرایط جامعه استفاده کنند. این در حالی است که در ایران آمدیم و نخبگان را که خودبه‌خود غیرعادی، به سمت شرایطی غیرنرمال‌تر سوق دادیم. مثلا مدارس تیزهوشان تاسیس کردیم و گفتیم که شما نخبگان باید با سایرین تفاوت کنید و برای نخبه‌ها که خودشان مستعد یک زیست غیرطبیعی بودند یک شرایط رقابتی شدید و فرسایشی ایجاد کردیم و آنها را بیشتر به سمت زیستی غیرطبیعی و غیرنرمال بردیم. این موجب شد تا تعادل زیستی نخبگان ما دچار اختلال شود و نتیجه اش این شده که یک نخبه در خیلی جاها نمی‌تواند مثل یک آدم طبیعی رفتار کند.

🔹ما باید به گونه‌ای رفتار می‌کردیم که «بهره هوشی» نخبگانمان که نوعی دارایی بود را به سرمایه تبدیل می کردیم، اما این اتفاق نیفتاد. همان‌گونه که منابع مالی خود را خرج کردیم و سدهای بسیاری زدیم که اکنون بخش زیادی از آنها فاقد آب هستند و نمی توانیم از آنها استفاده کنیم یا چهار برابر نیاز جامعه‌مان شهرک صنعتی تاسیس کردیم، برای نخبگان هم همین کار را کردیم یعنی این همه هزینه‌ صرف نخبگانمان کردیم اما نتوانستیم دارایی نخبگان را به سرمایه تبدیل کنیم و اکنون بخش بزرگی از این نخبگان از دسترس اقتصاد ایران خارج شده اند یعنی یا از کشور رفته اند یا منزوی و افسرده شده اند یا به راه های خلاف و غیرعادی کشیده شده اند.چقدر خانواده ها و نهادهای ما بر روی آموزش نخبگان مان سرمایه گذاری کردند اما در عمل این سرمایه گذاری نتیجه ای برای کشور در بر نداشت و بخش بزرگی از آنها کشور را ترک کرده اند و حالا افتخارمان این است که نخبگان ما در کشورهای دیگری موفق شده اند. این افتخار ندارد که ما این همه منابع مالی خود را صرف کنیم ولی هیچ فایده ای برای کشور نداشته باشد و منافع نخبگان ما را سایر کشورها ببرند.  بین داشتن بهره هوشی و عقلانی رفتار کردن تفاوت وجود دارد. بهره هوشی یک توانمندی است اما چگونگی استفاده از آن بستگی به عقلانیت ما دارد. عقلانیت یک پدیده تاریخی و اجتماعی است که بر اساس آن فرد برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود کمترین هزینه را صرف می‌کند. در واقع چگونگی استفاده از بهره هوشی در هر جامعه ای بستگی به عقلانیت آن جامعه دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

لیبرالیسم آنارشیسم نیست/💭 لودویگ فون میزس

دولت (state) نامی است که بر آن دم‌ودستگاه اجتماعی اجبار و زور می‌گذاریم که مردم را وا می‌دارد از قواعد زندگی در جامعه پیروی کنند؛ قانون (law) نام آن قواعدی است که بر مبنای آن دولت به پیش می‌رود؛ و حکومت (government) نام آن تن‌واره‌‌ای است که مسئولیت اداره‌ی دم‌ودستگاه اجبار را به عهده دارد.به طور حتم فرقه‌ای وجود دارد بر این باور که می‌توان کمابیش با آرامش خیال از هر شکلی از اجبار خلاصی یافت و جامعه را به کلی بر رعایت داوطلبانه‌ی قواعد نانوشته‌ی اخلاقی بنیاد نهاد.

 آنارشیست‌ها دولت، قانون و حکومت را نهادهای زائدی در یک نظم اجتماعی می‌دانند که [خودش به تنهایی] می‌تواند در خدمت خیر و صلاح همگان عمل کند، بی‌‌آن‌که در خدمت منافع خاص یک گروه خاص از اندک شماری از صاحبان امتیاز باشد. تنها به این خاطر که نظم اجتماعی فعلی بر مبنای مالکیت خصوصی ابزار تولید بنا شده، توسل به زور و اجبار در دفاع از آن ضروری است. [از نظر آنارشیست،] اگر مالکیت خصوصی برانداخته شده بود، هرکسی، بدون استثناء، از قواعد لازم برای همکاری اجتماعی تبعیت می‌نمود.

به این مسأله به طور کامل اشاره شده است که این دکترین تا بدانجا که مربوط به مبحث مالکیت خصوصی بر ابزار تولید می‌شود،اشتباه است. اما فراتر از این نیز این [دکترین] به کلی غیرقابل‌دفاع است. آنارشیست‌ها، به درستی، منکر نمی‌شوند که هر شکلی از همکاری بشری در جامعه‌ای بنا شده بر اساس تقسیم کار مستلزم رعایت برخی از قواعد رفتاری است که همواره مورد توافق همگان نیستقواعدی که رعایت‌شان یک از خودگذشتگی را به آنان تحمیل می‌کند، گرچه موقتی، و از این رو حداقل در همان لحظه رنجی را متوجه ایشان می‌کند.

اما آنارشیست‌ها در مفروض گرفتن این‌که همگان، بدون استثناء، تمایل به رعایت این قواعد دارند، اشتباه می‌کنند. همواره افراد بدمزاجی وجود دارند که با این‌که به خوبی می‌دانند خوردن یک غذای خاص پس از مدت کوتاهی موجب دردهایی شدید و حتی غیرقابل‌تحمل برای آن‌ها می‌شود باز هم با وجود این توان گذشتن از لذت غذای لذیذ را ندارند. روابط متقابل برای زندگی در جامعه به سادگی اثرات فیزیولوژیک یک غذا قابل رهگیری نیست، نتایج آن هم به آن زودی خود را نشان نمی‌دهد و البته از همه‌ی این‌ها مهم‌تر این‌که این عواقب به آن وضوح هم برای فرد خطاکار روشن نیست. بنابراین آیا می‌توان این را مفروض گرفت، که به رغم همه این‌ها هر فردی در یک جامعه آنارشیستی از یک دوراندیشی و قدرت اراده‌ای قوی‌تر از یک فرد شکم‌چران بدمزاج برخوردار است، و به دامان یاوه‌گویی نیفتاد؟در یک جامعه‌ی آنارشیستی آیا این امکان که کسی از روی تسامح یک کبریت افروخته را جائی اندازد و موجب شروع یک آتش‌سوزی شود یا از روی خشم و حسد و انتقام موجب صدمه رساندن به همنوعان‌اش شود، به تمامی منتفی خواهد بود؟آنارشیست‌ها در خصوص طبیعت انسان دچار بدفهمی هستند. این [دکترین] عملاً تنها در دنیای فرشتگان و قدیسین قابل اجرا است.

لیبرالیسم آنارشیسم نیست، همچنین هیچ‌گونه ارتباط و تقریبی به‌هیچ‌وجه‌من‌الوجوه با آنارشیسم ندارد. یک لیبرال به روشنی می‌فهمد که بدون دست یازیدن به اجبار، حیات جامعه به خطر می‌افتد و اگر قرار باشد که کل ساختمان جامعه هماره در معرض آسیب از جانب هر عضوی از اعضای خود نباشد، باید پشت سر آن قواعد رفتاری که تبعیت از آن‌ها لازمه‌ی همکاری صلح‌آمیز بشریت است، تهدید زور وجود داشته باشد. کسی باید در موقعیتی باشد [که بتواند] اشخاصی را که تمایل ندارند به زندگی، سلامتی، آزادی فردی، یا دارایی خصوصی سایرین احترام بگذارند، به تن دادن به قواعد جامعه مجبور کند. این کارکردی است که دکترین لیبرال به دولت محول می‌کند: حفاظت از دارایی، آزادی و صلح.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

به مرحله تولید انبوه فساد رسیده ایم‼️  /  محسن رنانی

                                                                                                                    

گذشته از رانت نفت، «قانون گذاری» هم رانت آور است. «نظام اداری ناکارآمد» به همراه «نظام سیاسی پاره پاره» به اضافه «امتیازهایی که قانون اساسی به گروه هایی خاص برای قانون گذاری داده است» همه به منابع تشکیل رانت تبدیل شده است. امتیازهایی که قانون اساسی می دهد، امتیازهای توزیع رانت است.

باید توضیح دهیم که دو نوع رانت وجود دارد؛ نخست رانت طبیعی، مانند نفت و رانت قانونی، یعنی آنچه که می توان از راه قانون برای گروه های خاص در نظر گرفت. مثلا اعلام کنیم واردات را فقط این عده می توانند انجام دهند؛ صادرات را فقط آن عده. حالا در قانون گذاری یا اجرای قانون هم از سوی قانون اساسی، رانت های خاصی تعریف شده است.

دقت کنید؛ پس یک منبع رانتی هم به نام «قانون اساسی» داریم که قدرت های ویژه قانون گذاری یا مداخله در قانون به بخش هایی داده است. محصول همه آنچه گفته شد، «کارخانه تولید انبوه فساد» می شود. می بینیم که تولید فساد در ساختار اجتماعی جامعه ایران طبیعی است. چیدمان این جامعه فسادآور است. جامعه ایران همچون کارخانه ای است که به شکل سیستماتیک و ساختاری فساد تولید می کند. در چنین ساختاری اشکال، فقط از بابک زنجانی ها نیست. بابک زنجانی را اعدام هم که کنند، محصول بعدی تولید می شود. کما اینکه از فاضل خداداد، شهرام جزایری و مه آفرید خسروی گذشته ایم و به بابک زنجانی رسیده ایم. بخش عظیمی از موارد دیگر هم آشکار نشده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

🖊 آخرین فرصت افق‌گشایی/ محسن رنانی

اگر به نقطه‌ای رسیدیم که مردم دیگر باورشان به مقامات را از دست دادند، آن‌گاه فرصت افق‌گشایی هم از بین می‌رود؛ یا اضمحلالی است همچون ونزوئلا یا شورشی‌ست مثل سوریه. چاره‌ی دیگری نیست، یا باید به سمت افق‌گشایی برویم و یا منتظر شورش‌های بعدی باشیم.

تغییر در جامعه همچون تغییر در بدن پنج مرحله دارد. وقتی بدن دچار بیماری می‌شود پنج فرصت دارد که خود را نجات دهد و در نهایت اگر خود را نجات ندهد به دام اضمحلال  و مرگ می‌افتد.

مرحله‌ی اول بهبود است؛ بهبود این است که مثلا در هنگام تب که عملکرد سیستم بدن خراب می‌شود با کمی تلاش بیشتر این عملکرد تخریب‌شده راخوب می‌کنید، با یک استراحت یا یک قرص تب پایین می‌آید؛ این مرحله، بهبود است.

مرحله‌ی بعد مرحله‌ی اصلاح است. مثلا شما به زمین می‌خورید پوست‌تان دچار خراشیدگی و زخم می‌شود. بخیه‌ای می‌زنید و استراحت می‌کنید واصلاحش می‌کنید و خوب می‌شود. پس در بهبود، عملکرد خراب است و در اصلاح، فرآیند خراب است.

مرحله‌ی بعد تحول است؛ به‌عنوان مثال توموری در بخشی ازبدن شما به وجود می‌آید، در این جا باید جراحی کنید و هیچ راه دیگری ندارد. این را تحول می‌نامیم. هنگامی که جراحی می‌شوید در بدن تغییرات جدی رخ می‌دهد.

مرحله‌ی بعد   Paradigm Shift یا افق‌گشایی است. بیمار به سرطان رسیده است؛ دیگر نمی‌توان با یک جراحی یا بخیه یا دارو مسئله را حل کرد. باید کل سبک زندگی را تغییر داد؛ الگوی تغذیه، روابط، استرس، شغل، محل سکونت و را تغییر دهید و درمان هم کنید تا شاید این سرطان مدیریت شود. به این می‌گوییم افق‌گشایی یا  Paradigm Shift. افق‌گشایی یعنی تغییر مسیر، یعنی ریل عوض شود.

اگر اینجا هم بیمار به راه‌حل‌ها عمل نکند، مرحله‌ی پنجم اضمحلال و مرگ است.

در جامعه چگونه است؟ در جامعه هم به همین شکل است؛ بهبود، اصلاح، تحول، افق‌گشایی و بعد اضمحلال یا انقلاب و تغییر سیستم.

زمان آقای هاشمی جامعه در دوران بهبود بود. مشکلاتی که داشتیم و مسائل اقتصادی را آرام آرام حل می‌کردیم و به دنبال بهبود بودیم. اما بهبود در آن دوران جواب نداد، یعنی متوقف شد. به دلیل منازعات سیاسی از سال ۷۴ دیگر اجازه ندادند آقای هاشمی ادامه دهد و بعد هم آقای خاتمی نتوانست مسیر بهبود دوران آقای هاشمی را ادامه دهد. بهبود تمام شد.

کسی که در دوره‌ی بهبود نتواند خود را بهبود دهد وارد دوره‌ی اصلاح می‌شود. به این معناکه اگر بهبود پیدا نکنید هنگامی که به عنوان مثال تب دارید باید ببینید مشکلات چیست و بررسی جدی‌تر کنید. دوره‌ی آقای خاتمی دوره‌ی اصلاح بود؛ در اصلاح، فرآیندها و روابط اصلاح می‌شوند اما در بهبود عملکردها تغییر پیدا می‌کند. اگردر دوره‌ی اصلاح به نتیجه نرسیم باید به دوره‌ی تحول برویم.

دوره‌ی آقای احمدی‌نژاد دوره‌ی تحول بود؛ یعنی یک جراحی باید می‌شد. آقای مهندس موسوی هم که می‌آمد باید جراحی می‌کرد. یعنی گفتمان آقای موسوی و آقای کروبی  و آقای احمدی‌نژاد، هر سه گفتمان تحول بود اماروش‌هایشان تفاوت داشت. آقای احمدی‌نژاد یک روشی را رفت اما آقای موسوی می‌خواست یک روش دیگری را برود ولی همه دنبال تحول بودند. آن دوره شکست خورد به دلیل اینکه شیوه‌ی عمل آقای احمدی‌نژاد شیوه‌ی درستی نبود یا در بعضی از حوزه‌ها به هر علتی اجازه ندادند. تحول متوقف شد.

به طورطبیعی دوره‌ی آقای روحانی باید دوره‌ی افق‌گشایی می‌بود و ما انتظار داشتیم دردوره‌ی آقای روحانی در کشور با افق‌گشایی روبرو شویم. تمام علائم برجام هم داشت می‌گفت که کشور به سمت افق‌گشایی می‌رود و همه فکر می‌کردیم با تصویب برجام وارد افق‌تازه‌ای می‌شویم ولی این‌طور نشد. بعد از برجام منازعات داخلی دوباره شروع شد؛ یک تیمی علیه برجام، یک تیمی به نفع برجام و عملا برجام بی‌اثر شد. باید یک فضای نشاط و امنیت اقتصادی ایجاد می‌شد که سرمایه‌های خارجی وارد شود و سرمایه‌های داخلی به جریان بیفتد اما درداخل به جان هم افتادند و عملا ما هزینه‌های برجام را دادیم اما منافع آن را نبردیم. پس افق‌گشایی که باید در دوره‌ی آقای روحانی می‌شد، نشد.

اما هم‌چنان در دوره‌ی افق‌گشایی قرار داریم تا وقتی که شورش‌های مکرّر امکان افق‌گشایی را ازبین ببرد. تا وقتی که به نقطه‌ای نرسیده‌ایم که مقامات بگویند «متوجه شدیم، صبرکنید، درستش می‌کنیم» و مردم در پاسخ بگویند «نه! دیگر قبول‌تان نداریم» هنوز امکان افق‌گشایی هست اما اگر به نقطه‌ای رسیدیم که مردم دیگر باورشان به مقامات را از دست دادند ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

حمله غرب به ساخت چین/ به بهانه ویروس کرونا؟

🔴روزگاری پیش‌بینی می‌شد که قدرت سیاسی شوروی روی پاهای چوبین اقتصادی‌اش دوام نخواهد آورد که نیاورد. اکنون هم به نظر می‌رسد دوام قدرت اقتصادی چین روی پاهای چوبین سیاسی‌اش دور از ذهن است. غربی‌ها از همین نقطه آسیب‌پذیر، اقتصاد چین را هدف قرار داده‌اند. جلد اشپیگل سعی کرده است چنین القا کند که ساخت چین مساوی است با ویروس کرونا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

فرق نسل ما با نسل جدید/ محسن رنانی

 

💠-نسل جدید به دو ابزار یا سلاح مجهز است که نسل ما آن دو ابزار را نداشتند: نخست شبکه‌های مجازی و ابزارهای ارتباطی جدید، و دوم اندیشه روادار و غیر ایدئولوژیک.

💠-حلقه ارتباط نسل ما با هم، کلام یا شخصیت کاریزماها بود. ما تک‌تک، کسی نبودیم، بدون محوریت‌ شخصیت‌های کاریزما، ما با هم نبودیم. انفرادهایی که همه به یک نقطه وصل‌اند و انرژی و هدف و جنبش‌شان همه از یک نقطه است. نسل ما نقاط پراکنده‌ای در یک دایره بود که همه به یک نقطه مرکزی وصل بودند و همه یک آبشخور فکری داشتند. پس ما نسل آدم‌های تک‌افتاده‌ای بودیم که با طناب ایدئولوژی به یک نقطه مرکزی یعنی به شخصیت‌های کاریزما متصل بودیم.

💠-وضعیت نسل جدید متفاوت است. نسل جدید به کمک فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی و به کمک شبکه‌های مجازی به سرعت خطاها را کشف می‌کند، آن را جار می‌زند و به سرعت نقد می‌کنند، هیچ حرفی را مقدس نمی‌داند وهیچ مرز مقدسی را به رسمیت نمی‌شناسد. به سرعت همدیگر را پیدا می کنند، نیازی به حلقه اتصال مرکزی و ایدئولوژی ندارند؛ خودشان مرکزاند و عقل‌شان ایدئولوژی آنهاست. هیچ‌کس را جز عقلشان قبول ندارند.

💠-نسل جدید به سرعت ایده‌های بهتر، اندیشه‌های بهتر و روش‌های «جایگزین» را کشف می‌کند و جایگزین می‌کند. این نسل، اگر در فرآیند یک حرکت اقتصادی/علمی/اجتماعی احساس کند که نهادهای موجود همراهی نمی‌کنند و «همراه مناسب» ندارد، به سرعت می‌تواند جایگزین بیاید و فضا را برای خود باز کند. نسل جدید بن‌بست نمی‌شناسد؛ نه بن‌بست فکری و نه بن‌بست عملی. نسل ما نسل بن‌بست بود، نسلی که چشمش به بزرگان بود تا به پنجه تدبیر، بن‌بست‌ها و گره‌ها را بگشایند. اما این نسل بن‌بست نمی‌شناسد بنابراین نیازی به «بزرگان» ندارد و همین وجه امتیاز این نسل نسبت به نسل ماست.

💠-سلاح دوم این نسل، «رواداری» است. نسل جدید مانند نسل ما نیست که انتظار داشتیم دوست یا همسفر یا فرد همراهمان الزاما مثل خودمان باشد، یعنی همچون ما مذهبی باشد یا چپگرا باشد یا نوگرا باشد. این نسل می‌تواند با هر کس با هر عقیده‌ای کار کند و کنار بیاید به شرط آنکه حقوق یکدیگر و قواعد بازی را رعایت کنند. این سازگاری و رواداری در نسل جدید هست که دو نفر برای رفاقت یا همکاری با هم، انتظار نداشته باشند دقیقا مانند هم فکر کنند یا مثل هم رفتار کنند یا مثل هم لباس بپوشند.

💠این نسل بدون کمک ایدئولوژیست‌ها، قدرت زایندگی دارد و بدون کمک رهبران سیاسی، قدرت انسجام دارد. این نسل غیرسیاسی‌ترین نسل بعد از مشروطیت است که عظیم‌ترین قدرت سیاسی را دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی