🔸چاپ نخست این کتاب در سال ۱۳۷۷ منتشر شد، زمانی که یک سالی از پیروزی چپهای اسلامی قدیمی در قامت اصلاحطلبان جدید در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ میگذشت و مباحث مربوط به جامعه مدنی، دموکراسی و آزادی سیاسی بسیار داغ بود. اکنون بیش از ۲۰ سال از آن زمان میگذرد و با کمال شگفتی و شاید تاسف باید گفت مباحث این کتاب هنوز برای جامعه ما موضوعیت دارد.
🔹جنبش دوم خرداد با طرح افکار و شعارهایی کموبیش خارج از گفتار مالوفِ ایدئولوژی حاکم، به قدرت رسید. این گفتار جدید عمدتا حول محور مفاهیمی مانند جامعه مدنی، حقوق شهروندی، آزادی اندیشه و مانند آن میچرخید.به این ترتیب، اصلاحطلبان پایگاه اجتماعی گستردهای در جامعه پیدا کردند و پس از پیروزی خرداد ۱۳۷۶، اکثریت چشمگیری را در مجلس ششم در سال ۱۳۷۸ بدست آوردند.
🔹عملکرد اصلاحطلبان نشان میدهد که اکثریت آنها در صدد کسب و حفظ قدرت سیاسی در چارچوب وضع موجود بودند و شعارهایی مانند جامعه مدنی و آزادی را بیشتر از آنکه هدف بدانند وسیلهای برای رسیدن به مقصد تلقی میکردند. جریانات شورای شهر اول و دوم و به دنبال آن انتخابات ریاست جمهوری نهم به وضوح نشان داد که چگونه دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین است و نه جامعه مدنی، آزادی یا منافع ملی.
🔹انتخاب میرحسین موسوی به عنوان گزینه اصلی اصلاحطلبان برای کاندیداتوری ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ نشان میدهد که آنها دغدغه فهم جامعه مدنی و تحقق بخشیدن به آنرا نداشتند بلکه اولویت اصلیشان بازگشت به قدرت به هر وسیله ممکن از جمله توسل به شعارهای پوپولیستی است.در گفتار موسوی مبحث جامعه مدنی محلی از اعراب ندارد. او علنا با یکی از مهمترین پایههای جامعه مدنی یعنی اقتصاد آزاد مخالفت میکند اما این مساله برای روشنفکران دینی مدعی اصلاحطلبی اهمیتی ندارد.
🔹پروژه اصلاحطلبی چپهای سابق از همان ابتدا در چارچوب روشنفکری دینی و تالی آن مردمسالاری دینی تعریف شد.چسباندن صفت دینی به پدیدههای مدرنی مانند روشنفکری و دموکراسی حکایت از رویکرد ایدئولوژیک و ناتوانی از درک ماهیت این پدیدهها دارد. روشنفکری مفهومی برگرفته از نهضت روشنگری سده هجدهم میلادی در اروپا است... بنابراین متصف کردن آن به دینی آنرا دچار تناقض میکند.این مساله موجب شده که روشنفکران دینی اغلب نتوانند رابطه ضروری میان آزادیخواهی و اقتصاد بازار آزاد را درک کنند.
🔹نمونه بسیار جالب در این میان عبدالکریم سروش است که در سالهای آغازین انقلاب اسلامی، به شدت منتقد ارزشهای اقتصاد بازار آزاد و دنیای صنعتی مدرن است و در سخنرانیهای بیشمار خود برای ترویج معنویت و رد مادیگری مدرن دائما از اشعار مولانا مثال میآورد. طُرفه اینکه همین شخص در جدلهای ایدئولوژیک خود با رقبای فکری از اندیشههای کارل پوپر دفاع میکند و به طرفداری از لیبرالیسم معروف میشود! این میزان از آشفتگی فکری و تناقض را تنها در روشنفکری دینی، این مفهوم ذاتا متناقض، میتوان سراغ گرفت.
🔹او که درباره لیبرال بودن فیلسوفان مدرن سخن میگوید یک مرتبه به صحرای کربلای عرفان و مولانا میزند و معلوم نمیشود لیبرالیسم چه ربطی به عرفان و عشق دارد! او سپس بدون هیچ توضیحی در این رابطه دوباره به موضوع لیبرالیسم و حقوقمداری بازمیگردد و به تعریف خود از مفهوم حق میپردازد. علت اینگونه افکار آشفته و یاوهگویی را در خوشبینانهترین حالت میتوان ناشی از فقدان تفکر روشمند و منسجم دانست...
🔹دکتر پیمان نیز اخیرا به مبحث رابطه میان لیبرالیسم و سوسیالیسم پرداخته و در گفتگویی مطبوعاتی، ناتوانی خود در فهم این موضوع را به نمایش گذاشته است: "... لیبرالیسم در بنیادهای خودش هیچ اشکالی برای ما نداشته، چون اساسا سوسیالیسم بر بنیادهای لیبرالیسم بنا شد... وقتی که بورژوازی آمد و لیبرالیسم را به خدمت گرفت، «برادری» و «برابری» را کنار گذاشت و حتی آزادی را در مفهوم بورژوازی خودش تعریف کرد... ما با لیبرالیسم سرمایهداری مسئله داریم"
🔹این نقل قول حکایت از فقر تئوریک یکی از مهمترین تئوریپردازان چپ اسلامی دارد. کسی که منتقد «لیبرالیسم سرمایهداری» است و در عین حال از بنیادهای لیبرالیسم دفاع میکند در حقیقت ناتوان از درک مبانی مفهومی لیبرالیسم است.
📌پرسشی که در این میان بدون پاسخ میماند این است که آنها که کنش سیاسی را بازیچه بیسوادی خود قرار دادند و مسئولیت سنگینی در بخشی از تاریخ ایران معاصر دارند، از لحاظ اخلاقی خود را هنوز موظف به پوزشخواهی از خیل عظیم زیاندیدگان نمیدانند؟