انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

در سازمان مخوف و پرنفوذ بیلدربرگ چه می‌گذرد؟ /ایسنا

بیلدربرگ یک سازمان جهانی سیاست‌گذاری ماسونی است که با دو شاخه فرعی لژ نیویورک و لژ منچستر فعالیت می‌کند و ابزارهای قدرتمند مالی، نظامی و نفوذ لازم را برای رسیدن به اهداف خود در مدیریت اقتصاد و سیاست جهان در اختیار دارد. هدف اصلی این گروه، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکمرانی یک طبقه ممتاز باشد. در این گزارش سعی داریم به نمایی کلی از این گروه پرنفوذ و پنهان کار بپردازیم.

بیلدربرگ یک سازمان جهانی سیاست‌گذاری ماسونی است که دو شاخه فرعی به نام لژ نیویورک و لژ منچستر دارد. لژ نیویورک روابط اروپا و آمریکا و مسائل آمریکای شمالی را مدیریت می‌کند و لژ منچستر نیز بخش اروپایی روابط با آمریکا را تحت کنترل دارد.

هماهنگی‌های لازم در این سازمان از طرف دفتر گروه بیلدربرگ که در نزدیکی لاهه در لند قرار دارد انجام می‌شود. این نهاد مانند اکثر سازمانهای بزرگ بین‌المللی تحت کنترل صهیونیست‌هاست و ابزارهای قدرتمند مالی، نظامی و نفوذ لازم برای رسیدن به اهداف خود در مدیریت اقتصاد و سیاست جهان را در اختیار دارد. این گروه اولین اجلاس خود را در سال 1954 در هتلی بیلدربرگ واقع در هلند برگزار کرد.

بیلدربرگ با بهره‌گیری از رسانه‌ها و منابع عظیم مالی اعضای خود و افراد دست‌نشانده‌اش در کشورهای مختلف، قدرت و حکومت در کشورها را به افراد مورد نظر خود می‌سپارد تا به وسیله آنها طرحهای جهانی خود را عملی کند و در این راستا از اهرمهایی چون سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان تجارت جهانی، ناتو و... استفاده و مناسبات نظامی همچون جنگ های مختلف و شرایط اقتصادی مانند قیمت نفت و طلای هر سال را تعیین می‌کند. از سوی دیگر از طریق بازوهای اجتماعی و حقوقی خود در کشورهای مختلف قوانینی را وضع می‌کند که هرگونه اقدام علیه اهداف صهیونیسم جهانی را خنثی کند.

اعضای گروه بیلدربرگ تماما انتصابی هستند و تعدادشان حدود ۱۳۰ نفر است که از قدرتمندترین و بانفوذترین افراد در زمینه‌های سیاست، اقتصاد و رسانه‌های عمومی هستند. این گروه دارای اعضای دائمی است و علاوه بر آن در اجلاس‌های سالانه خود افرادی را به عنوان مهمان نیز دعوت می‌کند.

بسیاری از اعضای دائم گروه بیلدربرگ سیاست‌مداران کهنه‌کار، صاحبان اقتصادهای بزرگ و پادشاهان و اعضای خاندان‌های سلطنتی کشورهای غربی هستند.

طی اجلاس، منابع مالی بیلدربرگ کشور برگزار کننده را کاملا تطمیع می‌کند. اسامی دعوت‌شدگان به اجلاس کاملا محرمانه است و کشور میزبان برای جلویگری از هرگونه ایجاد مشکل در آینده برای دعوت‌شدگان ویزا صادر نمی‌کند تا این اسامی در جایی ثبت نشود. این اجلاس عموما در اطراف شهرهای کوچک اروپایی و آمریکایی تشکیل می‏‌شود و دارای هیچ بیانیه افتتاحیه رسمی نیست.

تنها در زمان کوتاهی قبل از مراسم افتتاح اجلاس، بیانیه کوتاهی به نشریات محلی داده می‏‌شود تا مردم نسبت به تدابیر امنیتی خاص در روزهای اجلاس آگاهی داشته باشند و محدودیتهای مربوط به این تدابیر را در نظر بگیرند. بعد از نشست‌های سالانه بیلدربرگ که معمولا سه روز به طول می‌انجامد، قطعنامه‌ای صادر نمی‌شود و در مورد هیچ موضوعی نیز رای‌گیری انجام نمی‌گیرد و شرکت‌کنندگان سوگند یاد می‌کنند آن چه را در جلسات گذشته است در هیچ جایی فاش نکنند.

بر اساس مدارک موجود، پیوند اروپا و آمریکا به وسیله ناتو، ایجاد بازار مشترک اروپا، روی کارآمدن کسانی چون کلینتون، بلر و بسیاری که هنوز نامشان در خفا مانده، استعفای مارگارت تاچر، وقوع جنگ خلیج فارس، تحول نهضت اروپا، تخریب وجهه ژان ماری لوپن ناسیونالیست در فرانسه، تحریم آرژانتین در جریان جنگ «فالک لند»، تقسیم آلمان به دو قسمت شرقی و غربی، همه و همه در جلسات بیلدربرگ تصمیم‌گیری شده‌اند.

گروه بیلدربرگ تا کنون مورد توجه افراد زیادی از خبرنگاران و تحلیلگران قرار گرفته است. برخی از آنها در مسیر کندوکاو و کسب اطلاعات در مورد اهداف و خط مشی‌های این سازمان با مشکلات و هزینه‌هایی نیز مواجه شده‌اند. در زیر از روزنامه‌نگار آمریکایی "جیم تاکر" و نیز نویسنده و بیلدربرگ‌پژوه معروف "دانیل استولین" حقایقی را در مورد این کلوب می‌خوانیم.

- جیم تاکر

جیم تاکر یک خبرنگار آمریکایی است که افشاگری‌‌های فراوانی در مورد بیلدربرگ انجام داده است. او معتقد است اعضای شرکت کننده در این اجلاس یک گروه سری از جنایتکاران بین‌المللی سیاسی و اقتصادی هستند. به باور او این گروه از سرمایه‌داران بین‌المللی و سیاست‌مداران بلندپایه دولت‌‌های اروپایی و آمریکایی برای کنترل و مدیریت جهان تشکیل شده است.

وی سکوت خبری رسانه‏‌ها بخصوص رسانه‌های اصلی امریکایی درباره این اجلاس را به دلیل شرکت مقامات ارشد این رسانه‌ها در این اجلاس می‌داند و از جمله این رسانه‌ها به روزنامه‌های بانفوذی مانند "واشنگتن‌ پست‏"، "نیویورک تایمز" و "لس‌ آنجلس ‌تایمز" اشاره می‏‌کند. او می‌گوید: "بیلدربرگی‌ها از سال 1954 تا کنون بر دنیا حکومت می‌کنند." و معتقد است که اعضای کلوب بیلدربرگ در مورد زمان شروع، مدت ادامه و زمان پایان جنگ‌ها بر روی زمین تصمیم می‌گیرند.

- دانیل استولین

دانیل استولین در لتونی متولد شده است و اصالت روسی دارد. نویسنده و سخنرانی است که حوزه اصلی مطالعاتی او گروه بیلدربرگ است. او معتقد است بیدلبرگ گروهی متشکل از طبقه اشراف جهان و سیاستمداران عمده که اجلاس‌های منظم سالانه‌ای را از سال 1954 به بعد تشکیل می‌دهند و در مورد سیاستها، طرحهای نظامی، رسانه‌ها و اقتصاد کل جهان تصمیم‌گیری‌هایی انجام می‌دهند است. استولین کتابی در مورد اهداف و ساختار این گروه با نام – داستان واقعی بیلدربرگ- انتشار داده است که در آن می‌نویسد: "هدف اصلی، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکمرانی یک طبقه ممتاز باشد که تلاش دارد منابع طبیعی زمین را تحت کنترل خود داشته باشد.

او می‌نویسد: « بیلدربرگ یک شخص نیست. بلکه یک ایده است؛ ایده‌ای که انسان را ذاتا شیطانی می‌داند. بشریت نمی‌تواند خود را از دست "قدرتهای متحد" نجات دهد مگر این که به مبارزه با ایده‌آلیسم ارائه شده توسط آن برخیزد. در واقع این ایده‌های دولت هاست که سیاست‌هایشان را ایجاد می‌کند و راس قدرت است که موجب کشاندن بشریت به جنگ می‌شود؛ از همین روست که باید گفت جنگ جهانی دوم برنده واقعی نداشت.

در این جنگ با هزینه‌شدن زندگی صدها میلیون انسان یک فرد واحد و دارو دسته اش شکست داده شد؛ اما با ایده ای که پشتوانه آن گروه بود مبارزه ای انجام نشد و امروز آن ایده دوباره در آمریکا ریشه دوانده و برای تسخیر خط مشی‌های اقتصادی، کسب و کار، نظام آموزشی و در نهایت بالاترین نقطه قدرت دولتی خیز برداشته است.

-برجسته‌ترین فرد موثر در بیلدربرگ

گفته می‌شود این فرد جوزف رتینگر است که رتبه 33 ماسونی را داشت. او بازوی سیاسی ژنرال سیکورسکی بود و در دولت در تبعید لهستان که در لندن تشکیل شده بود خدمت می‌کرد. با توجه به تجربیات و سطح کاری‌اش او در سال 1950 قادر به ایجاد روابطی با سیاستمداران و نظامیان رده بالا بوده است.

- شاهزاده برنارد و کلوب مخفی بیلدربرگ

برنارد مثل یک آگهی پخش کن عمل کرد. در 1952 رتینگر پیشنهاد تشکیل یک کنفرانس مخفی را به برنارد داد تا در آن رهبران ناتو را یکجا جمع کنند و کاملا شفاف و صریح در مورد مناسبات بین المللی مذاکره کرده و تصمیم گیری کنند. در آن زمان شاهزاده برنارد فرد مهمی در صنعت نفت بود و منصب مهمی در شل داشت.با حمایت های مالی برنارد، ایده های رتینگر عملیاتی شد و او توانست افرادی را که می خواست در یک جا جمع کند.

- آیا بیلدربرگ رقیبی نیز دارد؟

در حقیقت بیلدربرگ بازوی سیاست خارجی یک گروه ناشناخته دارای قدرت مطلقه به نام "کمیته 300" است که اجداد آنها صاحبان کمپانی چای انگلیسی هند شرقی بودند که کار اصلیشان تجارت چای نبود بلکه حمل و نقل مواد مخدر بوده است.

در واقع تمامی تجارت مواد مخدر جهان توسط قدرتمندترین مرد و تعدادی زن مدیریت می شود که همه آنها عضو کمیته 300 هستند. سود تجارت جهانی مواد مخدر چیزی مابین 500 تا 700 میلیارد دلار است که اکثریت این پول کثیف وارد عرصه سهامداری شده و سپس به عنوان پول مشروع به جیب زده می شود. بیلدربرگ در مدیریت این گردش مالی پیچیده نقش بزرگی ایفا می‌کند.

- اهداف بیلدربرگ

از نقشه‌های بلندپروازانه بیلدربرگ می‌توان به ایجاد یک دولت جهانی اشاره کرد که دارای یک بازار جهانی است. یک ارتش دارد و امور اقتصادی آن توسط یک بانک اداره می‌شود و دارای یک کلیسای جهانی هم هست تا مذاهب موروثی بشر را در جهت اهداف نظم نوین جهانی به کار گیرد. تمامی دیگر مذاهب باید از بین بروند. تمامی هویتهای ملی باید از درون تخریب شوند. فقط ارزشهای جهانی اجازه رشد خواهند داشت.

جامعه پسا‌صنعتی باید نرخ رشد صفر داشته باشد. این نرخ رشد صفر برای انهدام آثار رفاه ضروری بوده و این امکان را به وجود خواهد آورد که جامعه به دو بخش مالکان و بردگان تقسیم شود. وقتی رفاه وجود دارد در نتیجه پیشرفت نیز در پی خواهد آمد که اجرای برنامه‌های رکود را سخت خواهد کرد. مثلا، این به معنای اتمام کار صنعتی سازی و تولید برق به جز برای کامپیوترها و صنایع خدماتی است. باقی صنایع در آمریکا و کانادا به کشورهای فقیری همچون بولیوی، پرو، اکوادور، نیکاراگوئه و ... منتقل می‌شوند؛ جایی که برده‌ها نیروی کار ارزانی هستند.

- نمونه فعالیت های بیلدربرگ

قبل از این که دولت نیکسون به طور عمومی سیاست برقراری رسمی روابط با چین را اعلام کند، این بیلدربرگ بود که پیشنهاد دهی و تصمیم‌گیری برای این کار را انجام داده بود.

در اجلاس سال 1973 در سوئد بیلدربرگ موافقت کرد که قیمت نفت را به 12 دلار در بشکه افزایش دهد که یک پرش بزرگ در قیمت بود تا در اقتصاد آمریکا و اروپای غربی به عنوان بخشی از سیاست کاهش سرعت، هرج و مرج ایجاد شود.

در 1983 بیلدربرگ از رئیس‌جمهور شدیدا محافظه‌کار آمریکا، رونالد ریگان این قول را دریافت کرد که 50 میلیارد دلار از درآمدهای مالیاتی آمریکا را از کانال های دلخواه، صندوق بین المللی و بانک جهانی به جهان سوم و کشورهای کمونیستی اختصاص دهد تا سود سرمایه‌های اعضای بیلدربرگ که به صورت وام از طرف بانک های اروپایی به این کشورها پرداخت شده بود را بپردازند. این موضوع مفتضح تر از آن بود که بشود مخفی اش کرد و به طرح برادی (Brady Plan) معروف شد.

بیلدربرگ تصمیم‌هایی که به حذف مارگارت تاچر از سیاست منجر شد را هماهنگی و مدیریت کرد. زیرا او اجازه در اختیار بودن تمام و کمال قدرت انگلستان برای ایجاد دولت مافوق اروپایی طراحی شده توسط بیلدربرگ را نمی‌داد و کار به جایی رسید که حزب متبوع تاچر او را به نفع بیلدربرگ کنار گذاشت.

در 1985، سال ها پیش از این که به صورت سیاست رسمی دولت آمریکا مطرح شود، بیلدربرگ دستور حمایت کامل از استراتژی های ابداعی دفاعی (جنگ ستارگان) را صادر کرد؛ طرحی که محافظت از ثروت نامحدود بیلدربرگ را تضمین می‌کرد.

- اسامی برخی شرکت کنندگان

فهرست زیر شامل افرادی است که در گذشته و یا در زمان حال در گروه بیلدربرگ عضویت داشته و دارند. از این افراد، برخی از اعضای دائم گروه بیلدربرگ هستند و برخی تنها در زمانی خاص در همایش‌های سالانه گروه بیلدربرگ به عنوان «مهمان» دعوت شده‌اند.

اعضای خاندان‌های سلطنتی

پرنس فیلیپ همسر الیزابت دوم، ملکه بریتانیا و دوک ادینبورو

پرنس چارلز ولیعهد بریتانیا و پرنس ولز (از ۱۹۸۶ میلادی - تاکنون)

ملکه بئاتریکس هلند

کلاوس فون آمسبرگ، همسر ملکه هلند

ویلم الکساندر، ولیعهد هلند

خوآن کارلوس اول، پادشاه اسپانیا

ملکه سوفیا، همسر خوآن کارلوس پادشاه اسپانیا

شاهزاده اینفانتا کریستینا، دختر خوآن کارلوی پادشاه اسپانیا

پرنس فیلیپ، ولیعهد بلژیک

کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه سوئد

هانس ادام دوم، شاهزاده لیختن اشتاین

پرنس الکس، شاهزاده دانمارک

- سیاست‌مداران

انگلستان

گوردن براون نخست‌وزیر سابق بریتانیا

تونی بلر نخست‌وزیر اسبق بریتانیا

جان میجر نخست‌وزیر اسبق بریتانیا

مارگارت تاچر نخست‌وزیر اسبق بریتانیا

جیمز کالگهان نخست‌وزیر اسبق بریتانیا

ادوارد هیث نخست‌وزیر اسبق بریتانیا

هارولد ویلسون نخست‌وزیر اسبق بریتانیا

- فرانسه

والری ژیسکار دستن رئیس‌جمهور اسبق جمهوری فرانسه

لیونل ژوسپن نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه

ژرژ پمپیدو نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه

دومینیک دوویلپن نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه

لورن فابیوس نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه

میشل روکارد نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه

پیر بروگووی نخست‌وزیر اسبق جمهوری فرانسه

- آلمان

آنگلا مرکل صدراعظم کنونی آلمان

گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان

هلموت کهل، صدراعظم اسبق آلمان

هلموت اشمیت، صدراعظم اسبق آلمان

ریچارد ون ویزتاکر، رئیس‌جمهور اسبق آلمان

پر اشتاینبروک، وزیر اسبق اقتصاد آلمان

- دبیر کل‌های افتخاری:

در این دوران، افراد ذیل به ترتیب به عنوان دبیر کل افتخاری کنفرانس بیلدربرگ انتخاب شدند:

الف – جوزف ای. جانسون «Joseph E. Johnson» از مؤسسه کارنگی

30 )آپریل 1906 – 1990) او یک آمریکایی متولد ویرجینیا بود که در تحصیلات خود را در هاروارد به اتمام رسانده بود. در زمان ریاست جمهوری روزولت به وزارت امور خارجه آمریکا منتقل و در سال 1945 به ریاست اداره امور امنیت بین‌المللی منصوب شد. وی همزمان نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد بود.

اما او از سال 1950 تا 1971، رئیس بنیاد خیریه (موقوفه‌های) کارنگی «Carnegie» بود و در همین سمت به عنوان مدیر کل افتخاری کنفرانس بیلدربرگ انتخاب شد.

ب – ویلیام باندی «William Bundy» از گروه پرینستون «Princeton»:

24) سپتامبر 1917 – 6 اکتبر 2000). او از اعضای برجسته سازمان سیا «CIA» و مشاور امور خارجه رؤسای جمهور جان اف کندی و جانسون بود. وی یکی از عناصر کلیدی برنامه‌ریزی جنگ ویتنام بود که پس از پایان خدمات دولتی به تاریخ‌نویسی روی آورد.

عضو سازمان سیا و مشاور امور خارجی به ریاست جمهوری جان اف کندی و جانسون بود. او نقش کلیدی در برنامه ریزی جنگ ویتنام بود. پس از ترک خدمت دولت او مورخ بود.

ج – تئودورال ل. الیوت «Theodore L. Eliot» سفیر سابق آمریکا در افغانستان:

کمیسر «Theodore L. Eliot» متولد سال 1928 در نیوجرسی بود و در سال‌های 1973 تا 1978 در دوره‌ی ریاست جمهوری نیکسون و حتی سال اول ریاست جمهوری کارتر نیز سفیر آمریکا در افغانستان شد. او یکی از اعضای آکادمی دیپلماسی آمریکا بود. وی از مؤسسه مطالعات سیاسی جرج تاون «Georgetown» برای مدیر کلی افتخاری انتخاب شده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

دوگانه «خودخواهی» یا «دگر‌خواهی»؟ امیرمحمد تهمتن / پژوهشگر اقتصاد

یکی از سوالاتی که همواره انسان با آن روبه‌رو بوده و تا حدی نتوانسته است پاسخ روشن و قانع‌کننده‌ای برای آن پیدا کند، مساله ویژگی‌های طبیعت انسان است: آیا خودخواهی تنها نیروی محرکه رفتارهای ما است؟ آیا انسان اساسا تمایلی به نوع‌دوستی و صرف‌نظرکردن از منافع خود، برای کمک به همنوعانش را دارد؟ به‌نظر می‌رسد، می‌توان دیدگاه‌های مختلف را در دو دسته جای داد. 

کسانی که به دیدگاه اول باور دارند، ریشه تمامی رفتارهای ما را نوعی از خودخواهی می‌دانند و بر این باور هستند که انسان به‌دنبال بیشینه‌کردن منافع خود است. شاید بارزترین نمونه این افراد، اقتصاددانان، به‌خصوص اقتصاددانان جریان اصلی باشند. در دیدگاه دوم که طیفی از دانشمندان علوم اجتماعی، فلاسفه و دین‌پژوهان وجود دارند بر این باور هستند که انسان موجودی است اجتماعی و در او این گرایش یا تمایل وجود دارد که حاضر است از منافع خود، به‌سود منافع دیگران بگذرد. البته به‌نظر می‌رسد، طرفداران هرکدام از این دو دیدگاه، شواهدی برای اثبات نظرشان دارند. به‌عنوان یک پژوهشگر اقتصاد رفتاری بر این باور هستم که تنها ابزار در اختیار بشر برای پاسخ به این سوال سخت چندین هزار ساله فلسفی، مراجعه به مشاهدات تجربی، چه آزمایشگاهی و چه میدانی است. مشاهداتی که با روش‌شناسی علمی و قدرت تعمیم‌پذیری بالا توسط اقتصاددانان رفتاری، روانشناسان اجتماعی، دانشمندان علوم‌شناختی و دانشمندان علوم اعصاب در طول ده‌های گذشته در سراسر جهان جمع‌آوری شده‌اند.

 به‌ همین دلیل، در این یادداشت تلاش می‌کنم برخی از جدیدترین یافته‌های تجربی اقتصاد رفتاری را بیان کنم تا بتوانم به واکاوی بیشتر این موضوع کمک کنم. اقتصاددانان رفتاری دیدگاه جدیدی از طبیعت انسانی ارائه می‌دهند که دلالت‌های مهمی هم در بعد نظری و هم در بعد عملی خواهد داشت. در این علم، انسان دیگر یک موجود کاملا خودخواه در نظر گرفته نمی‌شود که تنها به‌دنبال منافع خود است. صدها آزمایش در سراسر دنیا نشان می‌دهند که بیشتر انسان‌ها گرایش‌های اجتماعی داشته و ترجیح می‌دهند از منافع یا موفقیت خود به‌سود دیگران بگذرند. اگرچه تعریف دقیق «نوع‌دوستی» بسیار دشوار است، اما اقتصاددانان رفتاری بر این باور هستند که این آزمایش‌ها، شواهد متقنی مبنی بر نوع‌دوستی انسان ارائه می‌دهند.

 

اگر تفسیر این شواهد توسط اقتصاددانان رفتاری را بپذیریم، آنگاه مجبور خواهیم بود که تغییرات مهمی در مفروضات‌مان، به‌خصوص مفروضات‌مان در علم اقتصاد و زیست‌شناسی تکاملی انجام بدهیم. مدل‌های اقتصادی و تکاملی فرض می‌کنند که افراد تنها زمانی بر اساس نوع‌دوستی عمل می‌کنند که منفعتی به آنها برسد. اما به‌نظر می‌رسد که گونه انسانی تنها گونه‌ای است که در قلمروی حیوانات، آگاهانه از منافع خود به‌سود افراد غریبه‌ای می‌گذرد که هیچ‌گاه با وی دیدار نخواهند کرد. جالب است که این شواهد برخی از پژوهشگران را به بررسی ریشه‌های تکاملی این‌گونه از نوع‌دوستی در میان انسان‌ها و دیگر حیوانات از جمله شامپانزه‌ها واداشته است.

در مطالعات اقتصاد رفتاری که به‌بررسی رفتارهای اجتماعی و نوع‌دوستانه می‌پردازد، پژوهشگران با دعوت افراد به آزمایشگاه از آنها می‌خواهند تا در یک‌سری از بازی‌ها شرکت کنند. توجه کنید که در این آزمایش‌ها، به افراد پول واقعی داده می‌شود و آنها می‌توانند بر اساس این پول در بازی شرکت کنند. در یکی از معروف‌ترین این بازی‌ها که به بازی کالای عمومی مشهور است، از افراد خواسته می‌شود، دسته‌ای از سناریوهای ممکن، مثلا پرداخت مالیات یا همکاری با یکی از همسایگان برای نوسازی بخشی از ساختمان را در نظر بگیرند. در یکی از ساده‌ترین این بازی‌ها، هر فرد باید تصمیم بگیرد که چقدر از پول خود را با افراد دیگر در آزمایش شریک شود و چقدر را نزد خود نگه دارد. در نسخه‌های دیگر بازی‌های رایج، بازی اولتیماتوم وجود دارد. در این بازی دو فرد به‌صورت ترتیبی بازی می‌کنند. فرد اول تصمیم می‌گیرد که چه‌ مقدار از پول خود را به فرد دوم بدهد. فرد دوم تصمیم می‌گیرد که آیا مبلغ پیشنهادی نفر اول را بپذیرد یا خیر.  اگر نفر دوم، نپذیرد، به هر دو نفر پولی نمی‌رسد و اگر بپذیرد، نفر دوم مبلغ پیشنهادی و نفر اول باقی‌مانده پول را دریافت می‌کند. در یکی دیگر از بازی‌های جالب در این زمینه، بازی اعتماد وجود دارد.

تفاوت این بازی با اولتیماتوم در این است که فرد آزمایش‌کننده، مبلغ‌ پیشنهاد‌شده توسط فرد اول را ضربدر عددی، مثلا دو یا سه، می‌کند. اگر شما در این یکی از بازی‌ها، مثلا اولتیماتوم، به‌عنوان نفر اول قرار داشته باشید و پژوهشگر مبلغی معادل ۲۰ هزار تومان به شما داده باشد، چقدر از آن را نزد خود نگه می‌دارید و چقدر را به فرد دوم پیشنهاد می‌دهید؟ اگر این مبلغ، ۱۰۰ هزار شود، آیا رفتار شما تغییر می‌کند؟ یک میلیون تومان چطور؟ اگر فرد دوم را بشناسید، بخشنده‌تر نمی‌شوید؟ اگر فرد دوم، جنسیتی مخالف جنسیت شما داشته باشد، تلاش نمی‌کنید، تصویر مثبت‌تری از خود در مقابل او بسازید؟ به‌نظر اگر افراد خداباور در جایگاه فرد اول قرار داشته باشند، نسبت به افراد خداناباور بخشنده‌تر رفتار می‌کنند؟ اگر قرار باشد، در مقابل آن شخص، چندین مرتبه بازی کنید، موقعیتی که ممکن است در زندگی واقعی ما بارها اتفاق بیفتد، رفتار شما چه تغییری خواهد کرد؟ اگر رفتار خودخواهانه همراه با یک جریمه، مثلا طرد اجتماعی باشد، افراد بخشنده‌تر می‌شوند؟

ممکن است پاسخ به برخی از این پرسش‌ها برای شما راحت باشد و پاسخ به برخی دیگر مبهم. اینها سوالاتی هستند که اقتصاددانان رفتاری در سراسر ایران تلاش می‌کنند با طراحی آزمایش‌های دقیق به پاسخ آنها بپردازند. یافته‌های این دانشمندان نشان می‌دهند که آنطور که فکر می‌کردیم، نه رفتار انسان کاملا خودخواهانه و نه کاملا نوع‌دوستانه است. به‌طور مثال، شواهد نشان می‌دهد در بازی‌های یک مرحله‌ای که در آنها دو فرد تنها برای یکبار در مقابل هم بازی می‌کنند، حدود ۸۰ درصد از افراد همه یا بخشی از پول خود را به نفر دوم داده‌اند. اما همین که این دو نفر، برای چندین‌بار در مقابل هم بازی می‌کنند، به‌مرور نرخ همکاری میان آنها کاهش پیدا می‌کند.

میزان بخشندگی افراد به عوامل مختلفی از جمله جنسیت فرد مقابل، مقدار پولی که درباره آن باید تصمیم بگیرند، تکراری‌بودن یا نبودن بازی، میزان آشنایی دو فرد و... بستگی دارد. البته باید اشاره کرد که برخی از پژوهشگران بر این باور هستند که نرخ کاهنده همکاری (در اینجا بخشندگی) افراد می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که افراد نتوانسته‌اند استراتژی مناسبی برای تعامل با فرد مقابل را پیدا کنند و به‌معنای بخشندگی یا نوع‌دوستی آنها نیست.  با این حال، علم اقتصاد رفتاری، به‌عنوان یک علم تجربی نشان می‌دهد که نوع‌دوستی یا خودخواهی انسان‌ها یک امر صفر و یک نیست و بسیاری در حالتی میان آن دو قرار دارند. اقتصاد رفتاری تاکید می‌کند که رفتار انسان‌ها از جمله نوع‌دوستی او بستگی به عوامل مختلفی دارد که استخراج احکام کلی بر اساس آنها، اساسا اشتباه است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

گزیده مقاله تقسیم کار نزد کارل مارکس (دکتر موسی غنی نژاد)


🔵 آدام اسمیت و تقسیم کار

آدام اسمیت منشاء اصلی افزایش "ثروت ملل" را کار و صنعت انسانی می داند و مى گوید هر چه تقسیم کار در جامعه گسترده‌تر باشد، توانایی و مهارتهای تولیدی انسانها و نیز اختراع انواع ماشین آلات که خود موجب افزایش ثروت آفرینی انسان مى شود، فزونی مى گیرد. از گذشته های دور برخی از متفکران بر اهمیت تقسیم کار در جامعه اشاره کرده بودند اما اسمیت بر وجه خاصی از تقسیم کار تاکید دارد و آن را نتیجه میل طبیعی انسان به مبادله مى داند. انسانها برای به دست آوردن آنچه نیاز دارند به مبادله متوسل مى شوند یعنی به همکاری و دادوستد داوطلبانه با دیگر هم نوعان می پردازند. این ویژگی انسان متمدن است که برای برآوردن نیازهای خود همانند حیوانات به زور و خشونت دست نمی یازد. تمدن نتیجه همکاری انسانها برای برآوردن نیازهای همدیگر از طریق مبادلات داوطلبانه از طریق سازوکاری است که تقسیم کار نقش تعیین کننده ای در آن دارد.

از نظر اسمیت آنچه ثروت در جوامع انسانی را افزایش مى دهد، تقسیم کار و تخصصى شدن تولید است، تقسیم کار خود نتیجه گسترش دادوستد میان انسانها است. در جوامعی که دادوستد میان آحاد آن محدود است، مانند جوامع اولیه انسانی، تقسیم کار هم به همان میزان محدود است اما با گذر زمان که گرایش انسانها به دادوستد موجب گسترش ابعاد مبادلات در جامعه مى شود، تقسیم کار نیز به همان میزان توسعه مى یابد.

بنابراین با عمق یافتن بازار و امکان مبادله بیشتر، تقسیم کار و تخصصی شدن تولید نیز گسترده تر می‌شود. اسمیت در ادامه توضیح مى دهد که یکی از ضروریات گسترش بازار، آسانی حمل و نقل و کم هزینه بودن آن است. او با اشاره به شواهد تاریخی مى گوید علت اینکه شهرها و تمدنهای بزرگ در گذشته همیشه کنار دریاها یا رودخانه های بزرگ به وجود آمدند، آسانی و کم هزینه بودن نسبی حمل و نقل آبی در مقایسه با حمل و نقل خشکی بوده است.

 

🔵 دیوید ریکاردو و تقسیم کار

دیوید ریکاردو، اقتصاددان کلاسیک برجسته دیگر، با طرح مفهوم هزینه های نسبی یا آنچه بیشتر به مزیت نسبی معروف شده است، با منطق روشن و دقیقی نشان مى دهد که مشارکت و همکاری داوطلبانه همه انسانها در تقسیم کار، در نهایت به نفع همگان تمام مى شود.

فرض کنیم دو انسان هر کدام کفش و کلاه تولید می کنند، و یکی از آنها در هر دو مورد از دیگری برتر است [مزیت مطلق دارد]؛ اما فرض کنیم که برتری وی در تولید کلاه ۲۰ درصد و در تولید کفش۳۳ درصد باشد. آیا به نفع هر دو نفر نخواهد بود که ماهرترین فرد [آنکه مزیت مطلق در تولید هر دو کالا دارد] هم خود را منحصرا صرف تولید کفش کند و دیگری که در هر دو زمینه مهارت کمتری دارد به تولید کلاه بپردازد؟

پاسخ ریکاردو به این پرسش مثبت است. شخص الف در تولید هر دو کالای کفش و کلاه نسبت به شخص ب مزیت مطلق دارد اما بهتر است تنها به تولید کفش اکتفا کند که در آن مزیتش نسبت به تولید کلاه بیشتر است، و تولید کلاه را به شخص ب واگذار کند که هزینه اش نسبت به تولید کفش کمتر است. با این تقسیم کار هر دو طرف در مبادله کفش و کلاه منتفع مى شوند.

نظریه های مدرن تجارت بین الملل از آن زمان تا به امروز بر اساس این قضیه بنیاد گذاشته شدند. به این ترتیب مضمون اصلی تفکر بدیع ریکاردو تحت الشعاع یک جنبه از کاربرد آن (تجارت خارجی) قرار گرفت، در صورتی که آنچه او در روابط مبادله ای میان انسان ها کشف کرده بود بیانگر یک قانون کلی در روابط اجتماعی است. طبق این قانون، همکاری و مشارکت همه انسانها در جامعه از طریق مبادلات داوطلبانه (آزادانه)، موجب افزایش ثروت و رفاه همگانی مى شود. منظور از افزایش ثروت در سایه تقسیم کار و تجارت، صرفا افزایش مقدار کالاهای تولید شده نیست بلکه افزایش ارزشهای ناشی از خود مبادله یعنی رفاه و رضایت مبادله کنندگان هم است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تعریف و آموزش تصویری مفهوم تورم ( فیلم)

 

تورم (به فرانسوی: Inflation، انفلاسیون)(به انگلیسی: Inflation، اینفلِیشِن) از نظر علم اقتصاد اشاره به افزایش سطح عمومی تولید پول، در آمدهای پولی یا قیمت است. تورم عموماً به معنی افزایش غیرمتناسب سطح عمومی قیمتدر نظر گرفته می‌شود. تورم، روند فزاینده و نامنظم افزایش قیمت‌ها در اقتصاد است. هر چند بر پایه نظریه‌های گوناگون، تعریف‌های متفاوتی از تورم ارائه می‌شود، اما، تمامی آن‌ها به روند فزآینده و نامنظم افزایش در قیمت‌ها اشاره دارند. مفهوم امروزی تورم، در سده نوزدهم میلادی رواج یافت. پیش از آن، مفهوم دیگری از تورم وجود داشت که جهت نشان دادن افزایش حجم اسکناس‌های غیرقابل تبدیل به طلا به کار برده می‌شد.

 

تورم دلالت بر وضعیتی دارد که در آن تقاضای پولی برای محصول نسبت به تولید رشد می‌کند، وضعیتی که، در نبود کنترلی مؤثر، به صورت افزایش بهای یک واحد از کالای تولید شده آشکار می‌شود. تورم معمولاً با افزایش واقعی یا بالقوه سطح عمومی قیمت‌ها، یا به سخن دیگر، با کاهش قوه خرید واحد پولی همراه است. در بعضی مواقع تورم زمانی به وجود می‌آید که سطح عمومی قیمت‌ها به میزانی که افزایش در بازدهی عوامل و فرایندهای اقتصادی ایجاب می‌کنند تنزل نیابد. تورم آن طور که معمولاً فهمیده می‌شود، رابطه‌ای با افزایش نامعمول قیمت‌ها دارد.زمانی که اقتصاددانان درباره تورم صحبت می‌کنند، به رشد سطح عمومی قیمت‌ها اشاره دارند؛ تورم یعنی باید برای خرید کالاها و خدمات، پول بیشتری پرداخت شود.

 

پاره‌ای دیگر از تعاریف، تورم را سیر تراکمی افزایش قیمت‌ها و برگشت‌ناپذیری آن تعریف کرده‌اند. صاحب‌نظران دیگری همچون ریمون بار، ژان مارشال و گونار میردال تورم را افزایش زیاد و مداوم قیمت‌ها تعریف کرده‌اند. اگر رشد دستمزدها با رشد بهره‌وری در اقتصاد یکسان باشد، تورم به وجود نخواهد آمد. نرخ تورم برابر است با تغییر در یک شاخص قیمت که معمولاشاخص قیمت مصرف‌کننده‌است.

 

دیدگاه کینز دو دلیل عمده برای تورم ذکر می‌کند: کاهش عرضه کل یا افزایش تقاضای کل. دیدگاه پول‌گرایان رشد عرضه پول مازاد بر رشد اقتصادی را عمده‌ترین دلیل تورم می‌داند. به عبارت دیگر، تورم، تناسب نداشتن حجم پول در گردش، با عرضهٔ خدمات و کالاهاست. تقریباً تمام اقتصاددانان بر این نکته توافق دارند که تورم پایدار و درازمدت، ریشه‌ای جز عرضهٔ پول و افزایش نقدینگی ندارد. هر چه میزان تورم بیش‌تر شود، قدرت خرید یک واحد پول کم‌تر می‌گردد.

یکی از ریشه‌های تورم نبود تعادل میان درآمدها و هزینه‌های دولت است. به این ترتیب که وقتی هزینه‌های دولت از درآمدهای آن در بودجه سالانه بیش‌تر باشد، دولت با کسری بودجه مواجه می‌شود. اگر دولت برای حل مشکل کسری بودجه اقدام به استقراض از بانک مرکزی یا فروش درآمدهای ارزی (مثلاً حاصل از فروش نفت) به بانک مرکزی کند، پایه پولی و به دنبال آن نقدینگی کل در اقتصاد افزایش می‌یابد که این افزایش نقدینگی آثار تورمی به دنبال خواهد داشت. تورم از جمله پدیده‌هایی است که می‌تواند آثار و تبعاتی مثبت و منفی به دنبال داشته باشد و مهم‌ترین اثر آن توزیعی است به نحوی که به نفع گروه‌های پردرآمد و به ضرر گروه‌های فقیر و کم‌درآمد و حقوق‌بگیر است. به عبارت دیگر تورم به افراد دارای درآمدهای پولی ثابت، ضرر می‌زند و از قدرت خرید آنان می‌کاهد و در مقابل، به نفع اغلب کسانی تمام می‌شود که درآمدهای پولی متغیر دارند. گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس تصریح می‌کند: تورم همچنین هزینه‌های عمومی دولت را افزایش داده و در نتیجه دولت را مجبور به کسب درآمد بیش‌تر یا استقراض از بانک مرکزی می‌کند که در هر دو حالت ضربات جبران‌ناپذیری را به اقتصاد کشور وارد می‌کند. تورم، در عصر حاضر، ابعاد اجتماعی و سیاسی گسترده‌ای پیدا کرده‌است. دلیل این مسئله، ارتباط تنگاتنگ تورم با زندگی افراد جامعه‌است. علاوه بر آن، ثبات سیاسی و اقتصادی یک کشور از طریق شاخص‌های متفاوتی سنجیده می‌شود که تورم از جمله آنهاست. شعار بسیاری از نامزدهای ریاست جمهوری در کشورهای در حال توسعه، کنترل و پایین آوردن روند رشد قیمت‌هاست. از این‌رو، تورم را می‌توان یکی از پیچیده‌ترین، مهم‌ترین و حساس‌ترین مقولات اقتصادی و اجتماعی عصر حاضر دانست و بررسی و تحلیل آن، می‌تواند نقش بسزایی در تحلیل و تبیین مسائل اقتصادی داشته باشد.

با توجه به تعریف مختصر فوق فیلمی کوتاه جهت درک بهتر مفهوم تورم در وبلاگ قرار میدهیم.

 

 



مدت زمان: 3 دقیقه 56 ثانیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

سرمایه داری و نظام بازار آزاد ( دکتر موسی غنی نژاد)


اصطلاح سرمایه داری را سوسیالیست های مخالف نظام بازار ابداع کردند و آنرا در افکار عمومی جا انداختند به طوری که حتی طرفداران نظام بازار نیز بعدتر آنرا به کار برده و می برند. واقعیت این است که به لحاظ نظری دو مفهوم سرمایه و بازار مستقل از یکدیگر قابل تصورند اما از جهت تاریخی و تجربی توسعه این دو پدیده درهم تنیده شده است.


سرمایه شیوه غیر مستقیم تولید برای افزایش کارآیی است. قبیله ماهیگیری که کنار آب زندگی می کند و با دست خالی ماهی می گیرد به تجربه در می یابد که اگر ابزاری مانند تور درست کند می تواند تعداد بسیار بیشتری ماهی بگیرد، یعنی کارآیی تولید را بالا ببرد. اما تولید تور مستلزم صرفه جویی در مصرف روزمره و پس انداز است تا کسانی از اعضای قبیله با استفاده از این پس انداز، به جای ماهیگیری به کار بافتن تور بپردازند. ماهی های پس انداز شده منبع لازم برای تولید تور یعنی کالای سرمایه ای است. پس از تکمیل تور قبیله صاحب سرمایه است و کارآیی تولیدش با آن به شدت افزایش می یابد اما در این روابط هنوز اثری از بازار نیست. از سوی دیگر بازار هم مستقل از سرمایه قابل تصور است.

 

بازار با مبادله آزادانه یا داوطلبانه شکل می گیرد و صرفا مستلزم مالکیت و به تبع آن آزادی است. نتیجه خلط سرمایه داری و نظام بازار، زیر سایه قرار گرفتن دو مفهوم کلیدی مالکیت و آزادی است، دو مفهومی که لازم و ملزوم یکدیگرند. این خلط مفهومی به سوسیالیستها و در راس آنها کارل مارکس اجازه داد تا از وارد شدن به بحث مبانی مفهومی نظام بازار آزاد طفره روند و صرفا درباره سرمایه داری و سلطه سرمایه بر انسان سخن سرایی کنند. آنها هیچگاه وارد این بحث نشدند که در مبادله آزادانه یا داوطلبانه هر دو طرف داد و ستد منتفع می شوند و گرنه وارد چنین مبادله ای نمی شدند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

نقطه شروع جنگ‌های اقتصادی کجاست؟️ (دکتر مسعود نیلی)


 

نقطه شروع جنگ‌های چهارگانه اقتصاد ایران تورم است. تورم موضوع آزاردهنده‌ای است که بخش‌های بزرگی از جمعیت کشور را با خود درگیر می‌کند. هیچ مساله‌ای -حتی فراتر از مسائل اقتصادی، در حوزه‌های مهم سیاست یا فرهنگ، هرقدر هم حساسیت‌برانگیز باشد- به اندازه تورم، گستردگی و اجماع در مخالفت با آن وجود ندارد. به عنوان مثال، امروز در ایران در مقابل حدود 24 میلیون نفر شاغل، 3/3 میلیون بیکار وجود دارد. وقتی راجع به سیاستی صحبت می‌کنیم که می‌خواهد تعداد بیکاران را کم کند، تعداد نسبی کمی ذی‌نفع دارد، اما وقتی تورم-در مقیاس‌های قابل توجهی که ما طی چند دهه گذشته با آن درگیر بوده‌ایم- رخ می‌دهد، ده‌ها میلیون نفر از جمعیت به شدت تحت تاثیر آثار منفی آن قرار می‌گیرند. ضمن اینکه آزاردهندگی تورم در واحدهای کوچک زمان لمس می‌شود؛ یعنی هر بار که مردم خرید می‌کنند، متوجه افزایش قیمت‌ها می‌شوند و آزار می‌بینند. نارضایتی گسترده و غیرقابل تقبیحی که در نتیجه تورم بالا ایجاد شود، می‌تواند برای نظام سیاسی یک تهدید جدی تلقی شود. بنابراین فارغ از آنکه مسبب تورم کیست، مردم انتظار دارند که حاکمیت در برابر آن «کاری کند». ولی مشاهده‌ای که مردم در این زمینه دارند، با مشاهده علمی اقتصاددانان متفاوت است. اقتصاددانان رشد نقدینگی و چاپ پول توسط بانک مرکزی را به عنوان ریشه تورم می‌شناسند، اما عامه مردم تا این اندازه وارد عمق مساله نمی‌شوند. آنها فقط می‌بینند که فروشنده یا تولیدکننده، قیمت کالا را نسبت به دیروز افزایش داده است. اگر دولت صرفاً با هدف جلب رضایت مردم -و نه حل مساله- وارد این بازی شود، به دام جنگ‌های چهارگانه‌ای می‌افتد که از آن صحبت کردم؛ و اگر جنگ اول را شروع کند، باید تا جنگ چهارم پیش برود. این دومینویی است که از جنگ بنگاه و خانوار آغاز می‌شود. در جنگ اول، چون تعداد خانوارها از تعداد بنگاه‌ها خیلی بیشتر است، دولت طرف خانوار را می‌گیرد تا رضایت آن را جلب کند. در جنگ دوم، از آنجا که تعداد بنگاه‌ها از بانک‌ها بیشتر است، طرف بنگاه‌ها را می‌گیرد و در جنگ آخر هم که در یک طرف بانک‌های متعدد تجاری قرار دارند و در طرف دیگر، فقط بانک مرکزی است.

بنابراین تردیدی نیست که مساله با تورم آغاز می‌شود. با این حال، هم مشاهدات تجربی، هم آموزه‌های علم اقتصاد به ما می‌گویند تورم مزمن اقتصاد ایران در ناترازی نهادینه‌شده نظام مالی کشور ریشه دارد. دولت ایران ده‌ها سال است که با کسری بودجه مواجه است (از اواسط دهه 40 شمسی به بعد). کسری بودجه در ایران ساختاری و نهادینه شده و دلیلش این است که دولت می‌خواهد کارهایی انجام دهد که با تراز منابع و تعادل درآمد و هزینه‌هایش سازگار نیست. البته بخشی از ناترازی مالی در ساختار بودجه دولت منعکس است و بخش دیگر آن در نظام بانکی کشور؛ و هنگامی‌که این دو ناترازی در کنار هم قرار می‌گیرند، دومینوی جنگ‌های غیراصیل اقتصادی فعال می‌شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

بانفوذترین اقتصاددان ایران؛ وضعیت فعلی نتیجه فکر کیست؟(مجله اقتصاد)


 

آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید وضعیت اقتصادی نیم قرن اخیر ایران نتیجه تفکرات کدام اقتصاددان است؟ شاید جالب باشد بدانید که این اقتصاددان نه تنها ایرانی نیست بلکه اصلا زنده هم نیست و در نیمه اول قرن بیستم تاثیرگذارترین نظریه پولی را ارایه کرد که اگرچه ظاهرا در ابتدا کارآمد به نظر می‌رسید اما پس از پنجاه سال یعنی تا سال ۱۹۸۰ اکثر اقتصادهای توسعه‌یافته حتی آمریکا را از نفس انداخت و پس از کنار گذاشتن نظرات وی بود که جهش اقتصادی جهان آغاز شد؛ اما شوربختانه اینکه تفکرات وی تا همین امروز بر اقتصاد ایران حاکم ماند و به همین دلیل اقتصاد ایران نتوانست همپای اقتصاد جهانی حرکت کند. بله درست حدس زدید اسم این اقتصاددان جان مینارد کینز است.

دغدغه اصلی کینز ظاهرا بیکاری بود و راه‌حلش خلق پول بی‌پشتوانه! ایده او این بود که با این کار چند اتفاق می‌افتد اولا نرخ بهره به سمت صفر میل می‌کند ثانیا ارزش پول کاهش یافته و به این طریق، دستمزد واقعی کارگران کاهش می‌یابد که نتیجه این دو اتفاق، افزایش سرمایه‌گذاری کارفرمایان و افزایش اشتغال خواهد بود. کینز معتقد بود اگر این کار انجام شود کارگران اینقدر باهوش نیستند که متوجه شوند دستمزد واقعی‌ آنها کاهش یافته و مادام که دستمزد اسمی آنها به شکل سابق پرداخت شود در مقابل کاهش دستمزد واقعی مقاومت نخواهند کرد! بعدها این نظر توسط طرفدارانش تکمیل شد که حتی اگر مقداری هم به دستمزد اسمی کارگران اضافه شود آنها دچار توهم پولی شده و خوشحال هم خواهند بود! (طنز تلخ اینکه کینز در ایران به عنوان اقتصاددان عدالتخواه معرفی می‌شود و طرفدارانش توهین به او را در حد ‌توهین به پیامبر می‌دانند)!

اما تجربه همه کشورهایی که نظریات کینز را به کار بستند این شد که در این کشورها نه تنها نرخ بهره صفر نشد بلکه هم نرخ بهره و هم تورم دو رقمی شد و بیکاری هم نه تنها از بین نرفت بلکه گسترش یافت. مرحله پایانی بکارگیری نظریات کینز، به صورت رکود تورمی در برخی از اقتصادهای توسعه یافته از جمله آمریکا در دهه ۷۰ میلادی نمود یافت که ناکارآمدی این نظریات را بر عموم اقتصاددانان عیان کرد. از دهه ۸۰ با کنار نهادن نظریات کینز، استفاده از تورم برای رشد اقتصادی زیر سوال رفت و نظریه رشد غیرتورمی به محور اصلی سیاستگذاری تبدیل شد که نتیجه آن کاهش تورم و نرخ بهره به زیر پنج درصد در اکثر کشورها همراه با رشد پایدار اقتصادی بوده است. اما متأسفانه هنوز اکثر سیاستگذاران ایرانی و حتی بسیاری از اقتصادخوانده‌ها تصور می‌کنند که بین تورم و رکود باید یکی را انتخاب کرد!! تنها مخالفان نظرات کینز، برخی از اقتصاددانان طرفدار اقتصاد آزاد هستند اما به دلیل تعداد کم این اقتصاددانان صدایشان شنیده نمی‌شود. این روزها نظریات کینز در قالب عبارات دهن‌پرکنی چون «تئوری مدرن پولی» در حال بازسازی است که در این باره مطالب بعدی را دنبال کنید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

چهار جنگ فرسایشی در اقتصاد ایران(دکتر مسعود نیلی)


 

🔴اساس کار هیچ یک از نهادهای اصلی مالی کشور شامل: دولت، نظام بانکی و صندوق‌های بازنشستگی، بر تعادل حتی بلندمدت میان منابع و مصارف نبوده و نیست. این عدم تعادل‌ها، فشارهای سنگینی را به‌طور مستمر بربانک مرکزی وارد کرده که حاصل آن، تورم مزمن حدود ۴۵ ساله در اقتصاد ایران است. بر این اساس، بخش بزرگی از مشغله مدیران ارشد در دولت‌های مختلف، وارد شدن در چند جنگ ساختگی و غیراصیل بوده است.

🔴جنگ اول، درگیری میان بنگاه تولیدکننده و خانوار با حفظ موضع  نظام تصمیم‌گیری در جبهه خانوار و با هدف مبارزه با به اصطلاح گرانی است. در این جنگ، دولت در سمت خانوار و علیه بنگاه قرار می‌گیرد و به‌طور طبیعی بنگاه مغلوب این جنگ است.

🔴جنگ دوم، درگیری میان بنگاه تولیدی و بانک تجاری با حفظ موضع دولت در جبهه بنگاه تولیدی است که در این جنگ هم بانک مغلوب است.

🔴همزمان، جنگ سومی بین بنگاه داخلی و بنگاه خارجی جریان پیدا می‌‌‌کند که با سلاح ممنوعیت‌های وارداتی و تعرفه‌های بالا، بنگاه خارجی از مسیرهای رسمی به عقب رانده می‌شود و جبهه درگیری دیگری در مسیرهای غیررسمی (قاچاق) گشوده می‌شود.

🔴نهایتا جنگ چهارم، درگیری میان بانک تجاری و بانک مرکزی است که در اینجا هم دولت در طرف بانک قرار دارد و مغلوب درگیری، به‌طور طبیعی بانک مرکزی است.

🔴حاصل این کارزار فرسایشی، نه‌تنها رشد بالای نقدینگی و تورم مزمن، بلکه نهادینه ساختن تنش و درگیری و سوء‌ظن در میان همه بازیگرهای مهم اقتصادی و سیاسی مرتبط با تخصیص منابع است. واکنش دولت‌ها به تورم آزاردهنده ایجاد شده، ایفای نقش مداخلاتی در امور بنگاه‌های اقتصادی، توزیع کالاها و خدمات و برقراری نظام‌های چند قیمتی در حوزه‌های مختلف از جمله ارز، با هدف حمایت اجتماعی و در نتیجه، دخالت پیش‌بینی ناپذیر و نامقید دولت در امور بنگاه‌های اقتصادی بوده است که محیط کسب و کار کاملا نامساعد را نتیجه داده است.

🔴استفاده ناکارآمد از نرخ ارز و کنترل‌های تعزیراتی و غیرتعزیراتی گسترده قیمت‌ها توسط دولت‌های مختلف به عنوان ابزارهای مهار تورم و عدم توجه به عامل اصلی به وجود آورنده تورم یعنی رشد غیرتعادلی نقدینگی، به‌دلیل آنکه نوک پیکان اشکال را متوجه خود دولت‌ها می‌کرده، چرخه معیوبی را در جهت استمرار تورم همراه با رانت‌جویی و فساد در اقتصاد ایران نهادینه کرده است./


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

مکتب و مکاتب اقتصادی

نیازها و احتیاجات انسان در طول تاریخ، او را وارد عرصه اقتصادی جامعه نموده است. تلاش برای رفع نیازها و اقدام به تولید کالا و محصولات متنوع سرآغازی برای رشد علم اقتصاد می‌باشد. دامنه اندیشه بشری بسیار گسترده است و هر جا که مسئله احتیاج انسان مطرح گردد، اندیشه خاصی در جهت تامین آن در ذهن بشر شکل می‌گیرد. یکی از راهکارهای اساسی که انسان در جهت رفع نیازهای خود پیدا نمود، استفاده از منابع موجود برای تامین احتیاجات نامحدود می‌باشد، همین اصل، مقوله اقتصاد و علم اقتصاد را ایجاد کرده است.

روند تکامل مکتب اقتصادی پدیده‌ها و واقعیات اقتصادی در اندیشه انسان تاثیر دارد و تفکر او را برای توجیه و حل مسئله‌ای بر می‌انگیزد، تلاش فکری انسان برای بیان رابطه حتمی و مطلق بین پدیده‌های  اقتصادی، نظریات اقتصادی گوناگونی را شکل می‌دهد که دارای یک شیوه بررسی و در مدار اصول یکسانی باشد و یک مکتب اقتصادی را ایجاد می‌کند.

علل پیدایی مکاتب اقتصادی

هر مکتب اقتصادی بر مبنای یکسری اصول و دیدگاه‌های  رایج در جامعه پدید آمده است. هر مکتب به علل و موجبات خاصی به وجود آمده و در بررسی مکاتب و رویکردهای اقتصادی ناگزیر از بررسی و مطالعه علل پیدایی هر مکتب هستیم. هر مکتب بر اساس نیازهای بشری و عقاید اجتماعی شکل می‌گیرد که با شرایط زمانی و مکانی سازگار بوده و با گذشت زمان از اهمیت و اعتبارش کاسته می‌شود.

مبانی اجتماعی مکاتب اقتصادی

هر مکتب اقتصادی بر یکسری مبانی اقتصادی و اجتماعی استوار است. پیدایش و توسعه مکاتب اقتصادی و تداوم آن در طول زمان به این مسئله بستگی دارد که این مکتب تا چه حد توانسته پاسخگوی مسائل جاری زمان باشد.

آدام اسمیت از جمله اقتصاد دان‌های ی است که در توسعه علم اقتصاد جایگاه مهمی داشته است. دلیل معروفیت و شهرت اسمیت در این است که نظریات و عقاید وی با نیازهای زمانش مطابقت داشته و در حل مسائل آن زمان کمک زیادی کرده است.

کینز نیز شرایطی مثل اسمیت داشت، کتب و آثار وی پاسخی به مشکلات زمانش بوده است. زمانی که کتاب معروف «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» انتشار یافت، جهان صنعتی آن زمان، بحران بزرگ را پشت سر گذاشته بود و راهکارهای کینز در کتابش توانست موقعیت نابسامان کشورهای صنعتی را توجیه و تجزیه و تحلیل کند.

اصول مکتب اقتصادی

در مطالعه و بررسی هر مکتب اقتصادی می‌باید اصول و قواعد آن را شناخت. هر مکتب بر مبنای اصول یا قاعده مشخصی ایجاد شده که آن اصل خود به مبانی و احکام دیگری تقسیم می‌شود. مثلاً اساس ثروت در مکتب مرکانتیلیسم، فلزات قیمتی، در مکتب فیزیوکرات، کشاورزی و در مکتب کلاسیک، کشاورزی و صنعتی می‌باشد. همین مسئله یعنی شناخت عامل اصلی ثروت خود مسائل دیگری را مطرح می‌سازد. هر یک از مکاتب اقتصادی نسبت به مسائل اساسی اقتصاد دارای نظریات خاصی است.

 

صحت و سقم مکتب اقتصادی

در بررسی و تحلیل مکاتب اقتصادی، شناخت اصول و مبانی نظری آن به تنهایی کافی نیست، تحقیق اصلی بررسی صحت و سقم این اصول با واقعیات و مسائل جامعه می‌باشد. مثلاً فیزیوکرات‌ها که عامل کشاورزی را یک منبع ثروت تلقی می‌کردند، در واقعیت این مسئله خطا و اشتباه بود. هر مکتب اقتصادی توسط اندیشمندان و منتقدان مورد تحلیل و موشکافی قرار گرفته و صحت قواعد اصلی آن در معرض قضاوت و داوری قرار می‌گیرد.

دلایل زوال یک مکتب

هر مکتب در جهت رفع نیازهای جامعه و پاسخ به مسائل موجود ایجاد می‌شود، از این رو با از بین رفتن مشکلات و پیدایی مسائل و نیازهای جدید، مکاتب اقتصادی تازه ای مطرح می‌گردد و از اعتبار و اهمیت مکتب قدیمی کاسته می‌شود. بنابراین اوضاع اجتماعی و اقتصادی در تداوم مکاتب جایگاه اصلی دارند.

سیر تاریخی مکاتب اقتصادی

 

*مکتب  مرکانتیلیسم ( قرن13تا قرن 18)

 تمام کشورها نسخه ثابت درد خود را در دریافت سه قلم دارو می دانستند:

کسب طلا و نقره  از هر مسیر ممکن

افزایش ثروت و قدرت دولت مرکزی

 مداخله مستقیم دولت در امور اقتصادی و کنترل آن

فراموشی ارزشهای اخلاقی

 

* مکتب فیزیو کراتها (طبیعیون) (قرن۱۸)

بنیان گذار مکتب : فرانسوا کنه

خداوند قوانین و نظم جهانی را آفریده و خود نظامی طبیعی برای فعالیتهای بشر ایجاد کرده است.

تأکید بر آزادی نوع بشر در فعالیتهای اجتماعی

*مکتب کلاسیک (قرن ۱۸و ۱۹)

بنیان گذار مکتب : آدام اسمیت

نام کتاب : ثروت ملل

نظام حاکم بر بازار و عملکرد قیمتها قادر خواهد بود تعادل عمومی اقتصاد را ایجاد نماید.

تأکید بر نفع شخصی و عدم دخالت دولت در اقتصاد

 دخالت دولت دراقتصاد را جزء درحدود حفظ نظم و امنیت جامعه و حداقل اجتناب ناپذیر آن مفید نمی دانند ، بهترین راه مقابله با نوساناتی چون تورم و کسادی را سیاست پولی می دانند که آنهم اساساً به تغییر حجم پول به صورتی متناسب با سطح فعالیت اقتصادی خلاصه میشود . به طورمثال کاهش حجم پول یا کاهش رشد عرضه پول باعث افزایش نرخ بهره و کاهش سطح تقاضای کل گردیده درصورت مداومت به تدریج تورم را مهار می سازد . طرفداران سیاست پولی متقابلاً برای سیاست مالی تاثیر چندانی قایل نیستند . زیرا بنا به تحلیل آنها اگر دولت هزینه های خود را افزایش دهد به معنای آن است که برای تامین مالی  آن با بخش خصوصی به رقابت برخاسته اوراق قرضه با سود بیشتر منتشر کرده ویا با شرایط سخت تری وام دریافت کرده است .  افزایش تقاضای دولت باعث شرایط دشوارتر استفاده از تسهیلات مالی برای بخش خصوصی و اثر دفع ازدحامی می گردد که طرفداران سیاست پولی مقدار آن را تقریبا ٌ معادل سرمایه گذاری دولت دانسته نتیجه می گیرند که در تقاضای کل افزایشی به وجود نمی آید.

سایر نظریه پردازان کلاسیک: ژان باتیست سی

 

* مکتب تاریخی (قرن ۱۹)

بنیان گذار مکتب : فردریش لیست

انتقاد به مکتب کلاسیک:

۱- نظامات و قواعد مربوط به اجتماع بشری در حال تغییر و تحول است. بنابراین قوانین دی چهان شمول و ازلی نیستند.

۲- کلاسیکها انسان را تک بعدی می دانند(نفع شخصی) در صورتی که انسان نیاز به نوع دوستی و محبت و معنویت هم دارد.

تأکید بر :

۱- قطع واسطه گران بین مصرف کننده و تولید کننده

۲- حذف سود سرمایه داری

۳-مالک شدن کارگران در ابزار تولید

 

*مکتب سوسیالزم (قرن۱۹)

بنیان گذار مکتب : کارل مارکس

نام کتاب : سرمایه

البته مکاتب و شاخه های زیادی در اقتصاد امروز وجود دارد که

ازدرون مکتب تاریخی سوسیالیزم به وجود آمد

منتقد نظام سرمایه داری

پیش بینی صحیح بحرانهای اقتصادی سالهای آتی

تضاد درونی نظام سرمایه داری

استثمار نیروی کار

 

* مکتب نئوکلاسیک (قرن ۱۹)

اقتصاددانان مکتب نئو کلاسیک:

۱- استانلی جونز، ۲- کارل منگر، ۳- لئون والراس، ۴- کارل منگر، ۵- آلفرد مارشال

این مکتب، مکتب کلاسیک تعدیل شده است.

 

انسان با حداقل تلاش در جستجوی حداکثر کردن منفعت و سود است.

شاخه های مکتب نئوکلاسیک:

مکتب ریاضی، ۲- مکتب تفکر روانی( مکتب اتریشی)

 

* مکتب کینزینها (قرن۱۹)

بنیان گذار مکتب : جان مینارد کینز

نام کتاب : تئوری عمومی اشتغال، پول و بهره

- نجات نظام سرمایه داری از بحران دهه ۱۹۳۰

طرف داری از دخالت دولت و ایجاد تقاضا

تعادل اقتصاد در اشتغال ناقص

 

اساساً طرفدار سیاست مالی می باشند  . به نظر آنان شرایط کسادی بزرگ ثابت کرده است که کاهش نرخ بهره و افزایش حجم پول تاثیر چندانی برتوسعه سرمایه گذاری و فعالیتهای اقتصادی ندارد و تعادل اقتصادی درسطح بسیار پائین تقاضای کل و درشرایط بیکاری زیاد همچنان ادامه می یابد . بنابراین سیاست پولی از کارآیی لازم برخوردار نیست . بعکس هزینه های دولت و مالیات میتواند با تاثیر شدید درسطح تقاضای کل و بویژه افزایش تقاضا در رشته هایی اشتغالزا  نظیر ساختمان ، راهها ، اسکله ها ، پلها ، سدها ، بناها و نظایرآن درآمد و تولید ملی را بسیار افزایش داده بیکاری را به سرعت کاهش دهد . درشرایط تورم و استفاده زیاد از ظرفیت اقتصادی به عکس کاهش هزینه دولت موجب کاهش تقاضای کل و بویژه تقاضا در بخشهای مولدی که برخی از آنها به عنوان نمونه قبلاًَ خاطرنشان شد می گردد که بازتاب شدیدی برکاهش تولید ودرآمد ملی داشته ازفشار تقاضا برای محصولات و فشار بهره برداری اضافی از ظرفیت تولید می کاهد و باعث کاهش تورم میشود.

 

* مکتب کینزینهای جدید (قرن ۱۹ و ۲۰)

بنیان گذاران مکتب : فرانکو مودیگلیانی و جیمز توبین

بازار و اقتصاد آزاد ثبات ذاتی ندارد.

سیاستهای ارشادی دولت و مداخله او تأثیر

به سزایی در حل مشکل عدم تعادل دارد.

 

* مکتب پولیون (قرن۲۰)

بنیان گذار مکتب : میلتون فریدمن

- اقتصاد بازار آزاد به طور ذاتی بی ثبات است.

پول یکی از مهمترین متغیرهای تأثیر گذار اقتصادی است.

سیاستهای مداخله گرایانه دولت تنها موجب وخامت امور اقتصادی می شود.

 

* مکتب کلاسیکهای جدید یا انتظارات عقلایی

بنیان گذاران مکتب :

رابرت لوکاس و تماس سارجنت

- اقتصاد بازار آزاد به طور ذاتی باثبات و بحرانهای اقتصادی کوتاه مدت و زود گذر است.

مردم در برخورد با وقایع اقتصادی از تمام اطلاعات موجود و قابل دسترس استفاده می کنند. بنابر این سیاستهای دولت خنثی می شود.

پول تنها وسیله مبادله است و بر متغیرهای واقعی اقتصاد تأثیری ندارد.

 

* مکتب پست کینزین

- اقتصاد گرایشی برای خود اصلاح گری ذاتی ندارد.

- دخالت در اقتصاد غیر قابل انکار است.

فرض وجود رقابت کامل غیر واقعی است.

پول یک عامل و یک متغیر اقتصادی صرف است ولی یک عامل بسیار مهم اساسی است.

سیاستهای درآمدی و برنامه ریزی به عنوان سیاستهای مکمل سیاستهای ارشادی دولت باید به کار گرفته شود..


البته مکاتب یا شکلهای جدیدی از مکاتب به اقتصاد اضافه شده که تعداد آنها زیاد میباشد (اقتصاد نهادگرایی،اخلاق گرایی اقتصادی،مکتب تاریخی قدیم و اقتصاد اسلامی،مکتب ویرجینیا نئو لیبرالیسم،....)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تعریف مختصر اقتصاد

فرهنگِ لغتِ آکسفورد اقتصاد را این گونه تعریف کرده‌است:ارتباط میانِ تولید، تجارت و عرضه پول، در یک کشور یا منطقه مشخص. در تعریفی دیگرِ اقتصاد، مجموعه بزرگی از فعالیت‌های به همم مرتبطِ تولیدی و مصرفی دانسته شده که به تعیینِ چگونگی تخصیصِ منابع کم یاب کمک می‌رسانَند. اقتصاد همچنین به صورت «شبکه‌ای از تولیدکنندگان، توزیع‌کنندگان و مصرف‌کنندگان کالاها و خدمات در یک مکان، منطقه یا کشور» تعریف شده‌است.

فلسفه‌ی اقتصاد همچون علمِ تصمیم‌گیری، زندگی روز‌مره‌ی ما را اداره می‌کند. حتی اگر ما به این مسئله آگاه نباشیم. هنگامی که ما نرخ سود کارت اعتباری‌مان را اندازه می‌گیریم یا بررسی می‌کنیم که یک ماشین جدید بخریم، خانه‌ای را اجاره کنیم یا برای شام بیرون می‌رویم یا به تعطیلات می‌رویم، در همه‌ی این تصمیم‌گیری‌ها ما فکر‌ها و محاسبات اقتصادی می‌کنیم. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که منابع محدودی دارد و اقتصاد به ما کمک می‌کند تا این منابع محدود را طوری مصرف کنیم که نیاز‌های بی‌پایان ما را پاسخ بدهد. اقتصاد حوزه‌ی بسیار گسترده‌ای است و تاریخچه‌ی پرباری دارد و افراد تاثیرگذار بسیاری، از فیلسوفان گرفته تا سیاستمداران در آن کاوش کرده‌‌اند و نظریه‌ها را آزموده‌اند.

در ساده‌ترین و قابل فهم‌ترین تعریف، اقتصاد مطالعه‌ی نحوه‌ی استفاده‌ی جامعه از منابع محدودش است. اقتصاد علمی اجتماعی است که با تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات پیوند خورده است. اقتصاد تمرکز بسیار زیادی بر روی چهار عامل تولید یعنی: زمین، نیروی کار، سرمایه و کسب و کار دارد. اینها چهار عنصری هستند که فعالیت اقتصادی را در جهان ما می‌سازند و هر یک می‌توانند به صورت مجزا مطالعه شوند.

نیازهای بی‌پایان و ابزار محدود

علم اقتصاد

یکی از اولین متفکران شناخته شده در اقتصاد، هزیود شاعر یونانی است. او در نوشته‌های خود آورده است که کار، مواد اولیه و زمان باید به صورت بهینه در کنار هم جمع شوند تا بتوانیم بر کمبود‌ها غلبه کنیم. مشکل اصلی اقتصاد این است که انسان در جهانی زندگی می‌کند که نیازهای بی‌پایان اما ابزار محدودی در اختیار دارد. به این دلیل است که مفاهیمی چون کارایی و بهره‌وری بسیار مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفته‌ است. افزایش بهره‌وری و استفاده‌ی کارآمدتر از منابع می‌تواند منجر به بالاتر رفتن استانداردهای زندگی شود.

کار و تجارت

قبل از اینکه بدانیم اقتصاد چیست، باید بگوییم خشت‌هایی که بنای عظیم علم اقتصاد را می‌سازند، کار و تجارت هستند. از آنجا که راه‌های بسیاری برای به کار گرفتن نیروی کار و نیز راه‌های بسیاری برای اختصاص منابع وجود دارد، تشخیص اینکه بهترین روش برای رسیدن به نتایج مطلوب کدام است کار دشواری است.

برای مثال علم اقتصاد به ما می‌گوید: افراد و شرکت‌ها بهتر است در یک کار خاص، تخصص پیدا کنند و برای دیگر نیازهای‌شان دست به تجارت بزنند به جای اینکه بخواهند تمام نیازهای‌شان را خودشان تامین کنند. همچنین این علم به ما می‌گوید که تجارت بر اساس یک چیز واسطه مانند پول، کارایی بیشتری خواهد داشت.


مشوق‌ها و ارزش‌های شخصی

در پاسخ به این سوال که دقیقا اقتصاد چیست، باید گفت علم اقتصاد بر عمل انسانی تمرکز دارد که دانشی ناقص دارد و می‌تواند به شکلی نامنسجم و غیرقابل پیش‌بینی رفتار کند. علاوه بر این اعمالی که فرد فرد انسان‌ها انجام می‌دهند به شدت تحت تاثیر ارزش‌های شخصی آنها است. در نتیجه قوانین علم اقتصاد باید بسیار کلی باشند و بر روی تمایلات تمرکز کنند. این چیزها با مطالعه‌ی تمایلات انسانی کشف شده‌اند. برای مثال علم اقتصاد به ما می‌گوید که سود می‌تواند رقابت‌های جدیدی را وارد بازار کند یا مالیات میل به مصرف را کاهش دهد.

اقتصاد به دو شاخه‌ی اصلی مطالعاتی تقسیم می‌شود:

اقتصاد کلان چیست

اقتصاد کلان شاخه‌ای از علم اقتصاد است که به مطالعه‌ی اقتصادِ جمعی می‌پردازد. در اقتصاد کلان برخی متغیرهای اقتصادی نظیر تورم، سطح قیمت‌ها، نرخ رشد، درآمد ملی، تولید ناخالص داخلی و تغییرات در نرخ بیکاری بررسی می‌شوند.

علم اقتصاد

این شاخه بر روی روند‌های اقتصادی و اینکه علم اقتصاد چگونه مانند یک «کل» حرکت می‌کند متمرکز است.

اجزای اقتصاد کلان

اقتصاد کلان با اقتصاد خرد متفاوت است؛ چرا که اقتصاد خرد بر روی عوامل کوچک‌تری تمرکز دارد که تصمیم‌گیری‌های افراد و شرکت‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد. عواملی که در اقتصاد خرد و کلان مطالعه می‌شوند بر روی یکدیگر تاثیر می‌گذارند. برای مثال سطح بیکاری در اقتصاد به عنوان یک عامل کلی بر روی تامین نیروی کار یک شرکت تاثیر می‌گذارد. اقتصاد کلان در بنیادی‌ترین معنای آن، شاخه‌ای از علم اقتصاد است که با ساختار، عملکرد، رفتار و تصمیم‌گیری‌های کلی سر و کار دارد و به جای اینکه تجارت‌های فردی را مورد توجه قرار دهد، بر روی اقتصاد جمعی متمرکز است.

مطالعه‌ی اقتصاد کلان

کسانی که در حوزه‌ی اقتصاد کلان کار می‌کنند مشغول مطالعه‌ی شاخص‌هایی کلی مانند نرخ بیکاری، تولید ناخالص داخلی و شاخص قیمت‌ها و در نهایت بررسی اینکه هر یک از بخش‌های اقتصاد چگونه بر روی دیگر بخش‌ها اثر می‌گذارد، هستند تا بفهمند اقتصاد چگونه عمل می‌کند. دانشمندانِ اقتصاد کلان، مدل‌هایی ایجاد می‌کنند تا بتوانند رابطه‌ی میان عوامل متعددی مانند مصرف، تورم و پس‌انداز، سرمایه‌گذاری، تجارت جهانی و مالی، درآمد داخلی و تولید را توضیح دهند.

در مقابل، اقتصاد خرد به تحلیل چگونگی عملکرد کنشگران فردی (که مصرف کننده‌ها و شرکت‌ها هستند) و مطالعه‌ی اینکه چگونه رفتار این کنشگران، کمیت و قیمت را در یک بازار مشخص تحت تاثیر قرار می‌دهد، می‌پردازند. مدل‌هایی که در اقتصاد کلان خلق می‌شوند و چیزی که این مدل‌ها پیش‌بینی می‌کنند توسط دولت‌ها به کار گرفته می‌شود تا سیاست‌های اقتصادی را تعیین و ارزیابی کنند.


حوز‌ه‌های خاص تحقیق

علم اقتصاد

اقتصاد کلان حوزه‌ی نسبتا گسترده‌ای است اما دو حوز‌ه‌ی اصلی وجود دارد که این شاخه را نمایندگی می‌کنند. یک حوزه شامل فرآیند فهم علت و نتایج کوتاه مدت نوسانات درآمد داخلی است که با نام چرخه‌ی کسب و کار شناخته می‌شود. حوزه‌ی دیگر شامل چرخه‌ای است که اقتصاد کلان می‌کوشد عواملی را بررسی کند که رشد بلند مدت اقتصادی یا افزایش درآمد داخلی را محقق می‌کند.

تاریخچه‌ی اقتصاد کلان

اقتصاد کلان در معنای مدرن و امروزی آن با جان مینارد کینز و انتشار کتابش در سال ۱۹۳۶ با نام «نظریه‌ی کلی استخدام، سود و پول» آغاز می‌شود. کینز توضیحی درباره عواقب رکود بزرگ ارائه می‌دهد، زمانی که کالاها به فروش نمی‌رفتند و کارگران بیکار بودند. کتاب او شاهکاری بود که اقتصاددانان کلاسیک را متحیر کرده بود. نظریه‌ی کینز توضیح می‌داد که چرا بازارها نمی‌توانستند شفاف باشند. این نظریه قرن بیستم را متحول کرد. در بسیاری از مدرسه‌های اقتصادی، اقتصاد کلان با عنوان اقتصاد کینزی شناخته می‌شود و گاهی به آن نظریه‌ی کینزی یا کینزگرایی نیز گفته می‌شود.

اقتصاد خرد چیست

علم اقتصاد

اقتصاد خرد علمی اجتماعی است که تاثیر رفتار فرد فرد انسان‌ها را بر روی استفاده و توزیع منابع محدود مطالعه می‌کند. اقتصاد خرد نشان می‌دهد که چرا و چگونه کالاهای مختلف ارزش‌های مختلف دارند، چگونه افراد می‌توانند تصمیمات کارآمدتر و سازنده‌تر بگیرند و اینکه افراد چگونه می‌توانند بهترین هماهنگی و همکاری را با یکدیگر داشته باشند. اگر بخواهیم کلی صحبت کنیم، اقتصاد خرد در مقایسه با اقتصاد کلان دانشی کامل‌تر، پیشرفته‌تر و دقیق‌تر است.

اجزای اقتصاد خرد

اقتصاد خرد مطالعه‌ی گرایش‌های اقتصادی است یا بررسی این که وقتی افراد تصمیمات مشخصی می‌گیرند یا عوامل تولید، تغییر می‌کنند چه اتفاقی می‌افتد. بازیگران فردی، معمولا به زیرگروه‌های کوچک مانند خریداران، فروشنده‌ها و صاحبان کسب و کار تقسیم می‌شوند. این کنش‌گران بر سر عرضه و تقاضای منابع، استفاده از پول و نرخ سود با یکدیگر برهم‌کنش دارند.


فایده‌ی اقتصاد خرد

اقتصاد خرد به عنوان یک علم کاملا هنجار، به دنبال توضیح اینکه چه چیزی باید در بازار اتفاق بیفتد نیست. بلکه اقتصاد خرد تنها به دنبال توضیح این است که اگر شرایط به شکل مشخصی تغییر کند باید در انتظار چه چیزی باشیم. اگر یک کارخانه تولید‌کننده‌ی ماشین، قیمت ماشین‌هایش را افزایش دهد، اقتصاد خرد می‌گوید مصرف کننده در مقایسه با قبل تمایل کمتری برای خرید ماشین خواهد داشت. اگر یک معدن بزرگ مس در آفریقای جنوبی سقوط کند، قیمت مس افزایش پیدا خواهد کرد چرا که منابع محدود هستند.

اقتصاد خرد باید بتواند به یک سرمایه‌گذار نشان دهد که چرا سهام شرکت اپل ممکن است سقوط کند، اگر مصرف کننده‌ها آیفون‌های کمتری بخرند. علاوه بر این اقتصاد خرد باید بتواند توضیح دهد که حداقل دست‌مزد بالاتر ممکن است شرکت وندی را مجبور کند خدمه‌ی کمتری استخدام کند. با این وجود پرسش‌ها درباره‌ی اقتصاد جمعی از جمله این پرسش که در سال ۲۰۲۰ تولید ناخالص ملی چین چقدر خواهد بود، در میدان دید اقتصاد کلان باقی خواهند ماند.

روش‌های اقتصاد خرد

بیشتر مطالعات جدیدی که در اقتصاد خرد انجام می‌شود بر اساس نظریه‌ی تعادل عمومی که توسط لئون والراس در کتاب «المان‌های اقتصاد محض» که در سال ۱۸۷۴ منتشر شد و همچنین نظریه‌ی تعادل جزئی که توسط آلفرد مارشال در کتاب «اصول اقتصاد» که در سال ۱۸۹۰ منتشر شد صورت می‌گیرند. این روش‌ها می‌کوشند رفتار انسان را با زبان عملیاتی ریاضی نمایش دهند. در نتیجه اقتصاددانان می‌توانند به کمک یک مدل ریاضی آزمون‌پذیر رفتار انسان‌ها را تشخیص دهند.

روش‌های مارشالی و والراسی جزئی از اقتصاد نئوکلاسیک محسوب می‌شوند. همچون پوزیتیوسیت‌های منطقی نئوکلاسیک‌ها معتقد هستند باید فرضیه‌های قابل اندازه‌گیری درباره اتفاقات اقتصادی ساخته شوند، سپس از شواهد تجربی برای تشخیص اینکه کدام فرضیه بهتر کار می‌کند استفاده شود.

برخلاف فیزیکدانان و بیولوژیست‌ها، اقتصاددان‌ها نمی‌توانند آزمایش‌های خود را تکرار کنند. در نتیجه اقتصاددان‌های نئوکلاسیک فرضیه‌ها درباره بازار را ساده‌سازی می‌کنند. از جمله می‌توان به فرض دانش کامل، تعداد نامحدود فروشنده و خریدار، کالا‌های همسان یا فرض ثابت بودن رابطه‌ی متغیرها برای رسیدن به راه حل نام برد. کارایی اقتصاد از طریق میزان انطباق بازار واقعی با قوانینی که مدل‌ها پیشنهاد می‌دهند مشخص می‌شود.

رقیب اصلی نظریه‌های نئوکلاسیک که با نام مکتب اتریشی شناخته می‌شود بر این باور است که تعادل ایستایی که نظریه‌ی نئوکلاسیک فرض می‌کند غیرواقع‌بینانه و اشتباه است. به جای آن اقتصاددان‌های مکتب اتریش، تحلیلی بر اساس استدلال قیاسی را انتخاب و از دو اصل نظم خودانگیخته و فردگرایی استفاده می‌کنند. به جای اینکه فرض کنند چندگانگی و نقص دانش وجود ندارد، مدل اتریشی توضیح می‌دهد که «تمایلات» چگونه به افراد کمک می‌کنند تا بر مشکل عدم قطعیت و اطلاعات ناقص در عالم واقعی غلبه کنند. به بیان دیگر، بازار رشد می‌کند چون افراد اطلاعات ناقص، ترجیحات متفاوت و نقص‌های دیگری دارند.

برگرفته investopedia

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی