انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

شاخص‌سازی با پول تورمی


💠 روز گذشته سخنگوی دولت، با استناد به مصوبه قانونی سال ۹۴، اعلام کرد که از هفته آینده یک درصد از منابع صندوق توسعه ملی در جهت پایداری بازار سرمایه مورد استفاده قرار می‌گیرد. موضوعی که سیاستمداران، هدف اجرای آن را حمایت از سهامداران خرد اعلام کردند.

💠 اما بررسی‌ها نشان می‌دهد این تصمیم یک ضرر دوگانه را نصیب بازار و مردم خواهد کرد. ضرر نخست این است که بسیاری از فعالان واقعی بازار نیز این‌گونه مداخلات دولت را نمی‌پسندند و آن را یک حمایت غیرمنطقی در جهت دور کردن شاخص از تعادل تعبیر می‌کنند؛ اگرچه رانت‌جویان پنهان بازار، از این تصمیم استقبال خواهند کرد.

💠 علاوه‌بر این، یک سیگنال منفی نیز به انتظارات بازار خواهد داد که تداوم حرکت سبز شاخص نیاز به یک محرک خارجی دارد. نکته دیگر این است که استفاده از منابع صندوق توسعه ملی، به تعبیر دقیق‌تر استقراض از منابع بانک مرکزی است که نتیجه آن ایجاد یک موج تورمی جدید است.

💠 در نتیجه با ایجاد این موج تورمی، این سیاست به اصطلاح حمایتی، تبدیل به یک سیاست ضدحمایتی برای آحاد جامعه خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

آلمانیها چگونه حکمرانی میکنند؟/محمود سریع القلم

آلمانیها چهار درس کلیدی به واسطۀ جنگ جهانی دوم آموختند:

🔰۱) تسلطِ یک طرز تفکر در جامعه به بسیاری تصمیم های اشتباه منجر میشود.

🔰۲) وجود یک حزب فراگیر تنها به پوپولیسم منتهی میشود.

🔰۳) بدون اجماع سازی میان دولت وملت ' جامعه روی رشد، پیشرفت و ثبات را نخواهد دید

🔰۴) بدون مناظره درسطح جامعه نمیتوان به توسعه دست یافت

سیاستمداران آلمانی باقدرتمند شدن آلمان در سطح بین المللی در پی محکم کردن جاپای این کشور در اروپا بودند.

 در عین حال استراتژی فرانسه و بریتانیا در محدود نگاه داشتن قدرتِ آلمان بود.

در پایان جنگ اول ، آلمان تحقیر شد ولی نابود نشد.

در رویارویی با فرانسه و لهستان، آلمان بخشهایی از سرزمینِ خود را از دست داد و ارتش آن به صدهزار نفر محدود شد.

جریانهای افراطی که در پی تسلط آلمان بر اروپا و جبران گذشته بودند بیست سال کار کردند تا مجدداً در اواخر دهۀ ۱۹۳۰ از طریق جنگ جهانی دوم به هدف خود برسند.

 بالاخره در سال ۱۹۴۳، آلمان بر اروپا و بخشهایی از شوروی مسلط شد *اما به چه قیمتی؟*

نوعی نیاز روانی تاریخی و جریان روشنفکری ۱۹۰۰-۱۸۸۰ تأمین شد.

مهمترین نکتۀ تئوریک که باعث شد شکستهای پی در پی آلمان رقم بخورد، تمرکزِ فکر و قدرت در نهاد حکومت بود و جامعه نقشی در تعدیل این افکار و تمایلات نداشت.

*اقتدارِ حکومت آلمان* در حدی فراگیر بود که *مانع از ظهورِ استنباطهای گوناگون از منافع ملی* میشد.

آلمانیها  به واسطۀ توانمندیهای سازمانی تمایل داشتند که فراتر از اتحادیه ها و ائتلافهای اروپایی عمل کنند ولی همیشه منابع لازم را برای این ابراز وجود برای مدت طولانی با وجودِ رقبایی مانند انگلستان، فرانسه و روسیه نداشتند.

بعداز ۱۹۵۰،تمام تلاش سیاستمداران آلمان برای چندین دهه بر این اصول تمرکز یافت:

 *قدرت* از طریق *ثروت اقتصادی* ، وحدت دو آلمان و *توازن میان شرق و غرب.*

 دو جنگ جهانی اتفاق افتاد تا *اندیشۀ حکمرانی در آلمان از ایده آلیسم به رئالیسم تبدیل شود.*

 دوجنگ جهانی اتفاق افتاد تا آلمانیها متوجه محدودیتهای خود شوند.

 قانون اساسی جدید، رابطۀ مردم و حکومت راغنی تر کرد* ، به بلوغ سیاسی مردم بیشتر اهمیت دادو *از حاکم شدن یک نوع طرز تفکر به طور ساختاری جلوگیری کرد.*

اجماع حاصل شد که *حکومت باید دائماً درجامعه ولایه های آن نقد گردد.*

روشنفکران این بار به جای تأیید حکمرانان به نقادی پرداختند.

گفته شد اگر کشوری میخواهد به افق چشم اندازهای کلان برسد باید از طریق *خواسته های مردم* بدان دست یابد و نه آنکه در گروه های کوچک و بدون بحث و گفت و گو، آینده های ایده آلی مانند آنچه طی سالهای ۱۹۴۵-۱۹۱۴ بر آلمان گذشت شکل گیرد.

 

علاوه براین، طیفی ازسیاستمداران مانند جوشکا فیشر و اندیشمندانی مانند هابرماس معتقد شدند که هرکاری آلمان خارج از مرزهای خودانجام میدهد باید در یک چارچوب " چند جانبه گرایی " و با همکاری اروپا باشد.

درعین حال، این چندجانبه گرایی باید براساس خواسته ها واجماع ضد نظامی جامعه وافکار عمومی درآلمان باشد.

باظهور جهانی شدن وتوانمندی خاص صنعتی وتولیدی آلمان، وابستگی متقابل آلمانیها به اقتصادهای فرا اروپایی افزایش یافت وجایگاه خود را به عنوانِ اقتصاد سوم یاچهارم جهان حفظ کرد.

مجموعۀ دستگاه سیاست خارجی و ۲۳۰ نمایندگی درجهان در اختیار صادرات و بخش خصوصی آلمان قرار گرفتند.

اگر در دورۀ بیسمارک و کایزِر، اروپاییها نگران قدرت سازماندهی نظامی آلمان بودند هم اکنون نگرانِ جایگاه ممتاز سازماندهی اقتصادی آلمان هستند.

 آلمانیها در داخل وخارج نهایت تلاش خود را میکنند تاقدرت نرم آلمان به ترس اطرافیان تبدیل نشود.

آلمان با ۸۳ میلیون نفر جمعیت، ۳۵۷۰۲۱ کیلومترمربع مساحت، ۴ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی، ۲۸ درصد اقتصاد اروپا، پارلمانی با ۷۰۹ نفر عضو دارد که از ۳۱ درصد نمایندگان زن و ۸ درصد کسانی که ریشۀ آلمانی ندارند تشکیل شده است.

اوجِ عملی حکمرانی مطلوب در آلمان، ظهور آنگلا مرکل به عنوان صدراعظم است.

او که دریک آپارتمان ۱۲۰ مترمربعی زندگی میکند و خرید آخر هفته را خودش انجام میدهد وچند دست لباس بیشتر ندارد، تشکیلات صدراعظمی آلمان را با ۳/۳ میلیارد یورو بودجه مدیریت مینماید.

معروف است که تصمیم گیریهای وی در ۵ سال اخیر  براساس ۶۰۰ افکار سنجی حرفه ای که ازطرف دفتر صدراعظم انجام شده، صورت گرفته است.

فردی که معتقد است کشورهایی که ادعای تمدن سازی دارند باید پل بسازند نه آنکه دیوار بکشند!

یکبار نویسنده ای از او سئوال کرد که چرا آلمان با این همه سرمایۀ اجتماعی بین المللی ، نقش پررنگ تری در سطح جهانی ایفا نمیکند:

او در پاسخ گفت:

 مردم آلمان اجازه نمی دهند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

7   مرحله حباب مالی/ (رابرت کیوساکی)

"آیا حباب بازار وجود دارد؟" این سوالی است که از من بارها و بارها پرسیده شده است. وقتی صادقانه جواب می دهم ، "امیدوارم چنین باشد" ، فردی که از من سؤال می کند، گاهی عصبانی می شود.

"شما می خواهید بازار سقوط کند؟" این سوالی است که یک جوان پس از شنیدن پاسخ من با عصبانیت از من پرسید.پاسخ دادم: "بله" "من عاشق سقوط بازار هستم."

ظاهراً او نمی خواست بقیه توضیحات من را بشنود، و مثل یک آدم سبک مغز سریع عصبانی شد.

مینسکی در کتاب خود هفت مرحله از حباب مالی را تشریح کرده است که عبارتند از:

مرحله 1: موج شوک مالی. بحران زمانی شروع می شود که یک آشفتگی مالی وضع موجود اقتصادی فعلی را تغییر دهد. این می تواند یک جنگ، نرخ بهره پایین (افزایش نقدینگی) یا تکنولوژی جدید باشد (همانطور که در رونق دات کام وجود داشت).

مرحله 2: شتاب. همه شوکهای مالی به رونق تبدیل نمی شوند و باید یک محرک قوی وجود داشته باشد. بعد از 11 سپتامبر، به اعتقاد من محرک رونق بازار مسکن، "وحشت" بود. زیرا بازار سهام سقوط کرد و نرخ بهره به شدت کاهش یافت. میلیاردها دلار از بانکها و بورس اوراق بهادار وارد سیستم شد و بزرگترین رونق املاک و مستغلات در تاریخ اتفاق افتاد. در این مرحله قیمت ها کم کم شروع به افزایش می کنند. با شکل گیری رونق در بازار، رسانه ها خبرهای بیشتری را در مورد آن بازار تهیه می کنند و این موضوع باعث می شود تا به صورت فزاینده ای افراد جدیدی وارد بازار شوند.

مرحله 3: سرخوشی. در این مرحله با بالا رفتن قیمت ها، همه احتیاط را کنار می گذارند و تلاش می کنند تا به نوعی افزایش قیمت (بی دلیل) شکل گرفته را توجیه کنند. در واقع در این مرحله، برای افراد چندان مهم نیست که قیمت دارایی چقدر بالا رفته است، تنها چیزی که مهم است این است که افراد فکر می کنند یک احمق بزرگتر از خودشان (اشاره به تئوری احمق بزرگتر) وجود خواهد داشت که دارایی خود را به او بفروشند.

در سال 2003، هر احمقی وارد بازار املاک و مستغلات می شد. بازار مسکن به موضوع داغ بحث در میهمانی ها تبدیل شده بود. شرکت های وام مسکن به صورت مداوم افراد را ترغیب می کردند که وام بیشتری گرفته و در بازار مسکن سرمایه گذاری کنند. در مرحله سرخوشی، آماتورها به این باور رسیدند که آنها نوابغ سرمایه گذاری در بازار مسکن هستند و به همه افراد و آشنایان خود تعریف می کردند که چقدر باهوش هستند و چقدر سود کسب کرده اند!

مرحله 4: پریشانی مالی. در این مرحله، حرفه ای ها به دلیل این که از وضعیت موجود آگاه هستند و احتمال می دهند که هر لحظه ممکن است بازار سقوط کند، برای کسب سود، کم کم شروع به فروش سهام به تازه وارد ها می کنند. احمقان بزرگ در حال حاضر وارد دام شده اند. آخرین احمق ها کسانی هستند که برای مدت طولانی از دور نظاره گر بازار بودند و افزایش قیمت ها را تماشا می کردند. حالا با مشاهده سرخوشی دوستان و آشنایان خود، تصمیم می گیرد که بر ترس خود غلبه کنند و وارد بازار شود.

طولی نمی کشد که واقعیت و پریشانی بر بازار حاکم می شود. احمقان بزرگتر متوجه می شوند که دچار مشکل شده اند. بازار به رنگ قرمز در آمده و شبیه قتل گاه شده است. حالا آنها از دارایی که پیشتر عاشق آن بودند متنفر شده اند!

مرحله 5: بازار معکوس می شود و رونق به یکباره تبدیل به سقوط می شود. آماتورها متوجه می شوند که قیمت ها همیشه روند صعودی ندارد. آنها متوجه می شوند که حرفه ای های بازار سبد خود را خالی کرده اند و دیگر سهم خریداری نمی کنند. خریداران به فروشندگان تبدیل می شوند و قیمت ها کاهش می یابد.

مینسکی از این مرحله به عنوان "بی اعتبار شدن" یاد می کند. پدر ثروتمند من می گفت: "این زمانی است که خدا به شما یادآوری می کند که شما آنقدر هم باهوش نیستید که تصور می کردید." سودی که به راحتی کسب شده بود، خیلی راحت تر از بین می رود و ضررها شروع به شتاب می کنند.

مرحله 6: وحشت آغاز می شود. آماتورها اکنون از دارایی خود متنفر هستند. با شدت گرفتن کاهش قیمت ها آنها احساس ترس بیشتری می کنند. رونق اکنون رسماً به یک رکود تبدیل شده است.

مرحله 7: شوالیه سفید وارد می شود. گاهی اوقات ، رکود شکل گرفته به یک سقوط تمام عیار تبدیل می شود و دولت باید قدم بردارد. البته خودتان بهتر می دانید که دولت به هر چیزی دست بزند خرابکاری می کند و وضعیت بهتر نمی شود که بدتر می شود.

حالا فهمیدید چرا می گویم "من از سقوط بازار لذت می برم"

چون من دقیقا زمانی وارد بازار می شوم که بازار سقوط کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

*ورود تحلیل های غیر اقتصادی به علم  اقتصاد* / علی حسین صمدی

بحث های متعددی در بین تحلیل گران اقتصادی مبنی بر تحلیل پویایی های پدیده های اقتصادی وجود دارد. گروهی بر این باورند که تنها باید از نظریه های محض اقتصادی برای تشریح این پویایی ها استفاده کرد. اغلب نظریه های ارایه شده  در قرن بیستم میلادی و اغلب مطالب آنها و مکاتب مختلفی مانند کینز، کلاسیک های جدید، پول گرایان، کینزین  های جدید، پسا کینزی ها، ادوار تجاری و...برخی از این مثال ها هستند که می توان آنها را دیدگاههای جریان اصلی اقتصاد یا همان ارتدوکس ها نام گذاری کرد. بحث این نظریه ها  و مکاتب این نیست که به عوامل غیر اقتصادی نباید توجه کرد و هیچ نقشی در توجیه پدیده های اقتصادی ندارند، بلکه آنها به تبعیت از فرض ثابت بودن سایر شرایط (فرض مورد علاقه ارتدوکس ها)، به تحلیل تاثیر عوامل اقتصادی بر پدیده های اقتصادی پرداخته اند.

در اواسط قرن بیستم، بحث ها تخصصی تر شده و گرایش های مختلفی ایجاد شده اند که اقتصاد نظری، اقتصاد بازرگانی، اقتصاد صنعتی، اقتصاد پول و بانکداری، و ... از آن جمله است.

اما از نیمه دوم قرن بیستم  و به طور خاص در اواخر قرن بیستم، اتفاقات دیگری در عرصه تحلیل های اقتصادی رخ داده است. توجه به بحث های بین رشته ای مانند حقوق و اقتصاد، سیاست و اقتصاد، جامعه شناسی و اقتصاد، روانشناسی و اقتصاد، مدیریت و اقتصاد، اخلاق و اقتصاد، فلسفه و اقتصاد، جغرافیا و اقتصاد، تاریخ و اقتصاد، زیست شناسی و اقتصاد و... به اوج خود رسیده و در تحلیل های اقتصادی مورد استفاده قرار گرفتند. توجه بیشتر به تحلیل های اقتصاد نهادی (توجه به حقوق، تاریخ، جامعه شناسی، مردم شناسی،  روانشناسی، سیاست، مدیریت و...)، اقتصاد تکاملی (بیشتر زیست شناسی و اقتصاد)، و اقتصاد رفتاری (بیشتر روانشناسی و اقتصاد) در اوایل قرن 21 ام نیز حایز اهمیت فراوانی است.

نگاهی به لیست دریافت کنندگان  جایزه نوبل اقتصاد (پیوست) نشان می دهد که در سه ده گذشته به ویژه در اوایل قرن 21 ام تعداد این افراد زیاد شده است.

 *برخی نوبلیست های اقتصاد نهادی:*

1986: جیمز بوکانن (پایه های قراردادی و قانونی نظریه اقتصاد و تصمیم گیری سیاسی)

1991: رونالد کوز (هزینه مبادله و حقوق مالکیت)

1992: گری بکر (اقتصاد خانواده و تحلیل های خرد نابازاری)

1993: داگلاس نورث و رابرت فوگل (نهادها و تغییرات نهادی)

2009: استروم و ویلیامسون (حکمرانی اقتصادی)

2016: هارت و هولمستروم (نظریه قرارداد)

خلاصه مطلب این که برای تشریح پویایی های پدیده های اقتصادی، تنها نمی توان به نظریه های اقتصادی متوسل شد و لازم است پارا فراتر گذاشته و به دیدگاه دگر اندیشان (هترودوکس ها) به ویژه اقتصاد نهادی توجه کرد. این مطلب به معنای فراموش کردن دیدگاه ارتدوکس ها نیست، بلکه تحلیل های مکملی برای آنها محسوب می شود.

سخن آخر:

هایک معتقد  است:

اقتصاد دانی که فقط اقتصاد بداند، اقتصاد دان خوبی نیست»*

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

بازار و مکانیزم قیمت ها از زبان استیو هورویتز

.. سیاستگذاران نمیتوانند قیمتها را نادیده بگیرند. قیمتها بمنزله بده‌بستانهایی هستند که مردم دوست دارند آنها را بوجود آورند. قیمتها حاوی اطلاعاتی در مورد کمیابی نسبی کالاها هم هستند. هر سیاستی که بخواهد این علامت را نادیده بگیرد یا درصدد تخریب آن برآید، طوریکه اطلاعات و انگیزه‌های ناشی از آن را تغییر بدهد، نتیجه‌ای نامطلوب و ناخواسته را در پی دارد. بجای اینکه بخواهیم به اهداف سیاستگذاران فکر کنیم، این سیاستگذاران هستند که نیاز دارند درک کنند چگونه سیستم قیمتها به مردم اجازه میدهد به اهداف شخصی‌شان دست پیدا کنند

دولتها نمیتوانند از همه عواملی که چیستی قیمت «صحیح» یک کالا را معین میکنند، آگاهی داشته باشند. وقتی دولتها به کاهش مصنوعی قیمتها یا اعطای یارانه برای خرید کالاها روی می‌آورند، بدین معناست که در حال بازتوزیع ثروت از برخی از مردم به گروهی دیگر هستند و عملا، در حال تشویق به استفاده بیش از حد از منابع هستند. اگر میخواهیم بدانیم که میزان بهینه مصرف کالاهای مورد اشاره چقدر است و برای سایر عرضه‌کنندگان انگیزه ایجاد کنیم که به تولید آنها بپردازند تا قیمتهایشان به سمت پایین هدایت شوند، باید به بازار و سیستم قیمتها اجازه بدهیم که بدون وجود یارانه‌ها به فعالیت خود مشغول باشند

اگر برای کالاهای کمیاب، بازاری با عملکرد سالم وجود داشته باشد، قیمت آنها افزایش خواهد یافت و همین مردم را تشویق خواهدکرد که به جستجوی منابع جدید برای عرضه آن کالا(یا تکنولوژی جدیدی برای استخراج آن) بپردازند [یا مصرف آن را کاهش داده، به سمت نیازهای ضروری تر سوق داده از اتلاف می کاهد] این فرآیند منجر به بهبود وضعیت کمیابی منابع و هدایت کردن قیمت آنها به سمت پایین خواهدشد. اما چرا در ایران چنین فرآیندی رخ نمیدهد. آیا قیمتها آزادانه تعیین میشوند که بتوانند اطلاعات ضروری و انگیزه‌ها را در برداشته باشند؟ آب شیرین را دولت تامین میکند یا کارآفرینان بخش خصوصی؟ اگر دولتها انحصار عرضه آب را در اختیار داشته باشند؛ سیستم قیمتها اجازه کار کردن پیدا نمیکند. راه‌حل اینست که تولید آب شیرین را به رقابت واقعی بخش خصوصی واگذار کنیم. قیمتها و بازارها، وقتی که وجود خارجی نداشته باشند، طبعا نمیتوانند به فعالیت بپردازند

مهم این است که ما هم تجارت آزاد کالاها و خدمات را داشته باشیم و هم اینکه تحرک آزادانه نیروی کار را. مناطق با تراکم جمعیتی بیشتر، گرایش بیشتری به ثروتمند بودن دارند و این به معنای آن است که این مناطق با احتمال بیشتری روش‌های کاراتر استفاده از منابع کمیاب و کشف منابع جانشین را توسعه می‌دهند. تحرک آزادانه نیروی کار نیز به مردم اجازه می‌دهد تا از مناطقی که در آن قیمت‌های منابع بالاست، به سمت مناطقی که در آنها قیمت منابع پایین است، حرکت کنند

تبعیت از مکانیسم بازار بطور بالقوه برای هر کالای اقتصادی ای نیز صادق است! چگونه میتوان به بهترین شکل ممکن صاحبان منابع طبیعی را به تفکر بلندمدت واداشت؟ که این دقیقا همان چیزی است که بازار انجام میدهد، بازاری که بشدت از حقوق مالکیت شخصی و حق مبادله محافظت میکند. اگر من صاحب زمینی دارای نفت باشم، انگیزه بالایی دارم که ارزش بلندمدت آن را حفظ کنم چون میدانم این ارزش را میتوانم به سایرین بفروشم یا برای فرزندانم نگه دارم. بازار افق بلندمدتی برای مالکان فراهم میکند. اگر کنترل منابع را به دولتمردان بسپاریم افق زمانی آنها تنها تا انتخابات بعدی خواهد بود (٢ یا ٤سال)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

مسیر توسعه از کارآفرینی و نه سوداگری /  علی سرزعیم

تردیدی نیست که رشد و توسعه اقتصادی مرهون فعالیت کارآفرینانه در اقتصاد است. ایجاد کسب‌و‌کار، درک فرصت‌های سودآورانه، تجمیع نهاده‌های تولید، اخذ مجوز از مراجع نظارتی، کلنجار با تامین‌کنندگان و فروشندگان و نیروی انسانی شاغل و... همه و همه اموری است که پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم مثبتی برای اقتصاد دارد. اگر انسان‌ها به این باور برسند که راه ثروتمند شدن از مسیر کارآفرینی است، آن‌گاه استعدادها معطوف فعالیت‌های مولد خواهد شد. اما اگر انسان‌ها به این باور برسند که سوداگری راه کوتاه، کم‌زحمت و پربازده‌تری از کارآفرینی است، آن‌گاه استعدادها معطوف سوداگری خواهند شد و به کارآفرینی و خلاقیت پشت پا خواهند زد. تردیدی نیست که وجود تعداد محدودی سوداگر برای بازار سرمایه لازم است؛ زیرا رونق بازار اولیه با رونق بازار ثانویه تقویت می‌شود، اما اگر سوداگری پیشه بخش بزرگی از جامعه شود این امر نه‌تنها موجب خوشحالی نیست، بلکه خبر از مشکل می‌دهد! هیچ جامعه‌ای با سوداگری محض به توسعه نرسیده و باید باور کرد که ایران نیز چنین نخواهد شد و استثنایی بر این قاعده نخواهد بود. سوداگری به شکل تجارت بین‌الملل چون کمک می‌کند کشورها به مزیت‌های نسبی نزدیک شوند امر مفیدی است؛ اما حکایت آن متفاوت از سوداگری درون کشوری و آن هم در یک بازار بسیار محدود است.

🌐بازار سرمایه در شکل فعلی برای اقتصاد ایران دارد تغییر انتظارات تورمی است. بازار بورس بازاری است که در آن قیمت‌های فعلی نشانگر برداشت فعالان بازار از آینده است. به عبارت دیگر انتظارات فعالان بازار از روند متغیرهای مرتبط با عملکرد شرکت‌ها در آینده در قیمت امروز سهام آن شرکت‌ها خود را منعکس می‌کند. حال اگر قیمت‌ها حبابی باشند یعنی خیلی بالا باشند و برداشت فعالان اقتصادی این باشد که این قیمت‌ها حبابی نیست و درست است و در آینده متغیرهای کلانی چون تورم و نرخ ارز دچار جهش‌های بزرگ خواهند شد، این علامت از بازار سرمایه به کل اقتصاد فرستاده می‌شود. اگر تعداد به اندازه کافی بزرگی چنین ذهنیتی داشته باشند و این علامت را به کل اقتصاد ارسال کنند، بیم آن می‌رود که انتظارات جامعه به همان سو سوق یابد و تلاش‌های مراجع سیاست‌گذاری برای تثبیت بازار ارز یا مهار تورم با دشواری بیشتری مواجه شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

مشخصه های اقتصاد بازار از زبان میزس

اقتصاد بازار یک سیستم اجتماعی تقسیم کار در شرایط مالکیت خصوصی ابزار تولید است. هر کسی از جانب خود کنش می کند، ولی هدف کنش های هر کسی هم ارضای نیازهای خویش است و هم ارضای نیازهای سایر مردم هر کسی با کنشگری به همشهریان خود خدمت می کند. از طرف دیگر، همشهریان هرکسی به او خدمت می کنند. هرکسی هم یک ابزار است و هم یک هدف فی نفسه؛ یک هدف غایی برای خویش و یک ابزار برای سایر مردمی که برای دستیابی به اهداف خودشان کوشش می کنند.این سیستم  توسط بازار هدایت می شود. بازار، فعالیت های به کانال هایی هدایت می کند که در آنها به بهترین به خواسته های همشهریانش خدمت کند. در عملکرد بازار هیچ اجبار و تحمیلی نیست. دولت دستگاه اجتماعی اجبار و تحمیل ،  در بازار و فعالیت های شهروندان که توسط بازار هدایت می شوند، مداخله نمی کند. استفاده دولت از قدرت برای به اطاعت واداشتن مردم، تنها به منظور بازداری از کنش های برهم زننده امنیت و حفاظت از عملکرد بی اشکال اقتصاد بازار صورت می گیرد. دولت از زندگی، سلامت و دارایی های فرد دربرابرخشونت شدید یا نامشروع  تبهکاران  داخلی  و  دشمنان خارجی محافظت  می کند.  بنابراین، دولت محیطی را ایجاد و حفاظت می کند که در آن اقتصاد بازار می تواند در امنیت به کار خود ادامه دهد. انگاره مارکسی «تولید آنارشیک» به درستی این ساختار اجتماعی را به عنوان یک سیستم اقتصادی توصیف می کند که توسط یک دیکتاتور هدایت نمیشود؛ یعنی یک تزار تولید که وظیفه هر فرد را تعیین کند و او را به اطاعت از این فرمان وادارد. هر انسانی ازاد است؛ هیچ کس رعیت یک جبار نیست. فرد، داوطلبانه خود را به سیستم همکاری می پیوندد. بازار او را هدایت می کند و به او نشان می دهد که از چه راهی می تواند به بهترین شکل رفاه خود و رفاه سایر مردم را افزایش دهد. بازار مسلط است. فقط بازار است که تمامی سیستم اجتماعی را در هماهنگی قرار داده و به آن جهت و معنا میدهد. بازار یک مکان یا یک چیز یا یک موجودیت جمعی نیست بازار یک فرایند است که با تأثیرات متقابل کنش های افراد من به  پیش  می رود؛  افرادی  که  تحت شرایط تقسیم کار با یکدیگر همکاری می کنند. نیروهای دائما در حال تغییری که  وضعیت بازار را تعیین می کنند  عبارتند از برآوردهای یک توسط این افراد، و کنش های آنها که توسط این برآوردهای ارزش هدایت می شوند. وضعیت بازار در هر لحظه عبارت است از ساختار قیمت، یعنی تمامی نسبت های مبادله ای که توسط برهم کنش افراد مایل به خرید و افراد مایل به فروش ایجاد شده اند. هیچ امر غیر بشری یا اسطوره ای درباره بازار وجود ندارد. فرایند بازار تماما حاصل کنش های انسان است هر پدیده بازار را می توان تا انتخاب های محرز اعضای جامعه بازار ردیابی کرد فرایند بازار، تطبیق کنش های فردی اعضای مختلف جامعه بازار با الزامات همکاری متقابل است قیمت های بازار به تولیدکنندگان می گویند که چه چیزی را، چگونه و به چه مقدار تولید کنند. بازار نقطه کانونی است که فعالیت های افراد به آن همگرا می شوند و مرکزی است که فعالیت های افراد از آن منشعب می شوند.

گری نورث ، دیدگاه های پولی میزس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

اقتصاد توهمی/حسین عباسی

جامعه علمی اقتصادی ما در دهه‌های 50 و 60 چندان قوی نبود، در نتیجه نه‌تنها تولید علم، حتی فراگیری کاربرد علم اقتصاد به راحتی ضربه خورد. فضا هم به گونه‌ای بود که به آنچه من «اقتصاد توهمی» می‌نامم، میدان می‌داد. در دوره بعد از انقلاب، تعداد زیادی از این افراد که معمولاً یک مدرک اقتصادی هم داشتند، از قِبَل تکرار برخی حرف‌ها به نان و نوایی رسیدند. همان موقع که کارشناسان سازمان برنامه، مرکز آمار و بانک مرکزی آدم‌های بسیار فهمیده و باسوادی بودند -و هنوز هم هستند- و داشتند امور را سر و سامان می‌دادند، یکسری فرصت‌طلب آنچه سیاستمداران متوهم می‌خواستند را با چند اصطلاح اقتصادی در سینی طلا تقدیمشان کردند و به نان و نوا رسیدند. اینها هنوز هم این طرف و آن طرف دعوت می‌شوند و سخنرانی می‌کنند، ولی یک کلمه علمی در حرف‌هایشان وجود ندارد. حال آنکه خود را به عنوان منجیان عالم جا می‌زنند و نقش پیامبر را بازی می‌کنند!

همین اقتصاددانان متوهم، زمانی برای جلب رضایت سیاستمداران با پیوستن ایران به اقتصاد جهانی مخالفت می‌کردند و هرگونه ارتباط با دنیای خارج را چنان تقبیح می‌کردند که گویی قرار است تمام ناموس و حیثیت ایران با یک بده‌بستان به خارجی‌ها واگذار شود. آن روزها، سکه رایج بازار آن بود، الان هم ادعای عدالت‌طلبی است. ادعایی که بر محمل نهادگرایی سوار می‌شود، اما نهادگرایی نیست. من ادبیات اقتصاد نهادگرا و شخصیت‌های برجسته آن مثل «داگلاس نورث» را در مجله شما مرور کرده‌ام. آن ادبیات هیچ ربطی به حرف‌هایی که نهادگرایان وطنی می‌زنند، ندارد. در نتیجه من اسم این حرف‌ها را «توهم» می‌گذارم. توهمی که البته از طرف سیاستمداران و عامه مردم برایش بازار وجود دارد.

...اقتصاد نهادگرای ایرانی در واقع پوششی است که بر توهمات پوشانده شده و چارچوب علمی اقتصاد را ندارد. یک موقعی من چالشی را مطرح کردم و گفتم امروز نسل جدید اقتصاددانان جوان ایرانی که طرفدار بازار آزاد هستند، در بهترین ژورنال‌های اقتصادی ایران مقاله می‌نویسند و در بالاترین سطح آکادمیک اقتصاد دنیا کار می‌کنند (مثلاً امیر کرمانی در بالاترین سطح دانشگاه‌های آمریکا در حال تدریس اقتصاد است). دوستان نهادگرا هم اگر مدعی هستند، همین کار را بکنند. شاید در ایران متر و معیار دقیقی برای اندازه‌گیری علمی بودن مقالات نداشته باشیم، ولی در دنیا ژورنال‌های اقتصادی رنکینگ مشخصی دارد. اگر حرف‌های این دوستان مبنای علمی دارد، به روش علمی آن را چاپ کنند تا قابل سنجش باشد؛ البته در ژورنال‌های علمی سطح بالا، نه به قول یکی از دوستان در Journal of Economics and Fun in Honolulu. چون در دنیای ژورنال‌های علمی هم کلاشی زیاد است. اما اگر مقاله‌ای در یک ژورنال تاپ نهادگرایی چاپ کردند، می‌توانیم درباره‌اش صحبت کنیم. وگرنه وقتی گزاره‌ای از معیارهای علمی عبور نکند، چیزی جز توهم نیست.

وقتی متر و معیار علمی برای ارزیابی وجود نداشته باشد، این اتفاق در محیط آکادمیک رخ می‌دهد؛ دقیقاً به همان ترتیبی که اگر در سیاست «چک و بالانس» وجود نداشته باشد، سیاستمدار می‌تواند هر توهمی را به نام قانون بفروشد و پاسخگو هم نباشد. تجربه بشری از 15 هزار سال پیش تاکنون آکنده از توهمات قدرتمندانی بوده که چیزی را خواسته‌اند و همواره تعداد زیادی آدم وجود داشته که حاضر بوده آن چیز را برای آنها فراهم کند و رنگ و لعابش بدهد تا زورمند خوشش بیاید. در ادبیات مذهبی ما این تجربه با عنوان فرعونیت توصیف شده است و در جوامع علمی و اقتصادی امروز هم وجود دارد. البته مثلاً در آمریکا اگر کسی چنین مقاله‌هایی بنویسد و ادعاهایی مطرح کند، شاید در یک ژورنال چاپ شود اما در همان حد می‌ماند. ولی در ایران چون از طرف سیاستمدار تقاضایی قوی برای این نوع حرف‌ها وجود دارد، وارد عرصه سیاستگذاری می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

◀️خیال‌بافی درباره مدینه فاضله/محمد ماشین‌چیان

در سال ۱۳۴۴ درآمد سرانه ایران معادل سه دلار و ۸۲ سنت در روز بود. برای مقایسه در همان سال درآمد سرانه کره جنوبی سه دلار و 52 سنت بود. تا سال 1355 درآمد سرانه ایران سیری صعودی طی کرد و نهایتاً به رقم 9 دلار و هشت سنت در روز رسید. در اواخر دهه 1340 رتبه آزادی اقتصادی ایران به 34 رسید. این رتبه تا 1353 به صعود ادامه داد و نهایتاً به 32 رسید و از نظر آزادی اقتصادی، به تعبیر گزارش آزادی اقتصادی انستیتو فریزر، به عضویت لیگ کشورهای ربع دوم جهان درآمد. موفقیتی که در تاریخ ایران دیگر هرگز تکرار نشد.

مهم‌ترین سنجه‌ای که تا 1353 بهبود پیدا کرد آزادی تجارت بین‌المللی بود. به عبارت ساده‌تر درهای کشور در این دوره بازتر شد به طوری که ایران از رتبه 28 دنیا در 1349 به رتبه 13 دنیا در سال 1353 صعود کرده بود. البته باز این سنجه هم قابل بحث است اما تصویر کلی‌ای که رسم می‌کند قابل اعتناست. از اواخر 1353 تا پایان سال 1357 رویه بزرگ شدن دولت ادامه پیدا کرد. کیفیت نظام قضایی افت شدیدی را شاهد بود. رشد تورم ادامه یافت. و جایگاه ایران از رتبه 32 آزادترین اقتصاد دنیا، جایی که در آن با فرانسه و نروژ و تایوان و اسپانیا و سوئد و ایتالیا هم‌گروه بود نهایتاً به رتبه 99، در لیگ بسته‌ترین و کنترل‌شده‌ترین اقتصادهای دنیا سقوط کرد و با بنگلادش و اوگاندا و کنگو و غنا همنشین شد. رویه‌ای که پس از 1357 تا امروز ادامه داشته است.

در سال 1342 برنامه پنج‌ساله سوم با محوریت صنایع سنگین و سپس در سال 47 برنامه چهارم توسعه با محور صنایع سبک و جایگزین واردات طراحی شد و به اجرا درآمد. در آن زمان هیچ‌کس نمی‌توانست رشد دورقمی در سال‌های پیش رو را تصور کند. مضافاً بحث بر سر اینکه چه بخشی از رشد اقتصادی آن سال‌ها مرهون این برنامه‌ها بود مجال دیگری می‌طلبد. آنچه مسلم است این است که مجموعه عوامل مورد نیاز برای رشد کشور متوسط‌الحالی چون ایران آن روزگار فراهم آمده بود.

نکته مهم دیگر تاثیر درآمدهای نفتی در رشد اقتصادی آن سال‌ها بود. در آغاز برنامه سوم، درآمد نفتی کشور حدود 40 میلیارد ریال بود. در ابتدای برنامه چهارم درآمد نفتی کشور نزدیک به دو و نیم برابر شده و به 90 میلیارد ریال رسید. این عدد به تعبیری در سال 1353 چهار برابر شده بود. در نتیجه افزایش چشمگیر قیمت نفت بودجه دولت نیز به دو برابر افزایش پیدا کرد و سیاست‌هایی چون آموزش رایگان و بیمه همگانی در دستور کار قرار داشت. به عبارتی با یک فقره کلاسیک بیماری هلندی مواجه هستیم.

لازم است در اینجا به جنبه مهم دیگری نیز اشاره کنیم. گفتیم که قاطبه سنجه‌های آزادی اقتصادی پس از 1353 سقوط کرده بودند. این در حالی است که درآمدهای نفتی در سال 1353 رشد بی‌سابقه‌ای پیدا کرد و دست‌کم تا سال 1355 ادامه داشته است. بنابراین اگر فقط سنجه‌های اقتصادی را در نظر بگیریم با یک معما روبه‌رو می‌شویم چون به‌‌رغم رشد صعودی درآمدهای کشور، آزادی اقتصادی سقوط کرده و دیگر از رشد اقتصادی خبری نیست.  1353 مقارن است با تعطیلی برخی نشریات و انحلال احزاب و نهایتاً تاسیس حزب رستاخیز در اسفندماه این سال. با افزایش قیمت نفت محمدرضا شاه فرصت یافت نظریه‌های سیاست و اقتصاد و توسعه‌اش را بدون مزاحمت افرادی چون امینی و فروغی به اجرا بگذارد. نتیجه، به قول فرنگی‌ها، تاریخ ماست.

شاید درس تاریخ برای ما دانش‌آموزانی که امروز در کلاسش نشسته‌ایم این باشد که خیال‌بافی راجع به برپایی مدینه فاضله آسان است. در گفت‌وگوهای سر گل قالی نیز ملاحظه می‌کنیم که، به قول بزرگی، همه نظریه دارند و گویی برای کسی پرسشی مطرح نیست. راه‌حل‌ها آسان می‌نماید، توسعه در دسترس است، صرفاً کافی است قدرت به ایشان سپرده شود. در سخنرانی‌های مسوولان نیز شاهدیم که جملگی منتقد شرایط هستند و گویا راهکارها را در جیب دارند اما اجازه نیافته‌اند آن را عملی کنند و به این خاطر از جناح رقیب می‌نالند. وقتی قدرت را به دست می‌گیرند شاهد هیچ‌گونه تغییری نیستیم و همان ذکر مصیبت‌ها ادامه می‌یابد. واقعیت آن است که توسعه جز در نتیجه نوآوری فردی و مشارکت داوطلبانه بین آحاد جامعه ممکن نیست. آینده کشور را فعالان و زحمت‌کشان در بازارها و ضمن مبادله هنر و کالا و خدمات خویش با انتخاب‌های داوطلبانه معلوم می‌کنند. همه جاده‌های دیگر بیراهه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

رالی ضد بهره‌­وری بنگاه­‌ها/ مسعود نیلی

دکتر مسعود نیلی با بررسی روند شکل‌گیری بهره‌وری در اقتصاد ایران و مقایسه آن با دیگر کشورها، عوامل موثر در تخریب بهره‌وری بنگاه‌های اقتصادی را تشریح کرد.

از نگاه او، در سطح اقتصاد خرد رقابتی عجیب برای کاهش بهره‌وری در بنگاه‌های اقتصادی در جریان بوده؛ به نحوی که در بسیاری از موارد ارزش واقعی نهاده‌های به‌کارگرفته شده، بیشتر از ارزش محصول نهایی تولید شده است که حکایت از بهره‌وری منفی در بین بنگاه‌ها دارد.

نیلی با ارائه مثال‌های عینی در اقتصاد کشور، ردپای سیاست‌های مداخله‌ای سیاست‌گذار در رالی تخریب بهره‌وری در بنگاه‌ها را معرفی کرد. از نگاه این اقتصاددان، اگر نظام قیمت‏‌ها علامت‌هایی را به بنگاه‏‌ها بدهد که آنها را به سمت ضایع کردن هرچه بیشتر منابع سوق دهد، در سطح اقتصاد خرد با فاجعه بهره‏‌وری مواجه می‌شویم؛ هرچند که در سطح اقتصاد کلان و در سخنرانی‏‌ها و توصیه‏‌ها تاکید بر بهره‏‌وری باشد.

✅ دکتر مسعود نیلی نتیجه‌گیری کرده که بهره‏‌وری پایین، برآمده از «اختلال در نظام قیمت‏‌ها» است... در نهایت می‌توان از سخنان نیلی این‌طور نتیجه گرفت: برای بهره‌وری بیشتر در یک محصول، اهمیت آن محصول را از دید سیاست‌گذار پنهان کنید!/ دنیای اقتصاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی