انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

️دست ما کوتاه و خرما بر نخیل/🏻برهان حقیقت‌جو،

 

ادبیات قدیمی رشد اقتصادی عواملی مانند انباشت سرمایه فیزیکی و انسانی، بهبود تکنولوژی، بهبود بهره‌وری و... را عامل موفقیت کشورها در افزایش رشد و توسعه اقتصادی معرفی می‌کرد. اما ادبیات جدید، که با تلاش اقتصاددانانی همچون عجم‌اوغلو، رابینسون و رودریک شکل گرفته، آنچه را اقتصاددانان نسل قدیم به‌عنوان عامل رشد معرفی می‌کردند، معلول کیفیت نهادهای اقتصادی می‌داند.

به این معنا که اگر نهادهای اقتصادی رشدآفرین (نظیر تامین حقوق مالکیت مادی و معنوی، آزادسازی و رفع انحصارهای نابجا از بازارها، مشارکت فعال در اقتصاد جهانی و...) در جامعه‌ای ایجاد شود، انباشت سرمایه و بهبود تکنولوژی در پی آن خواهد آمد.

اما سوالی که اقتصاددانان نسل جدید پاسخ چندان روشنی به آن نداده‌اند این است که چرا برخی کشورها نهادهای رشدآفرین را در اقتصاد خود شکل داده‌اند و برخی دیگر اصلا موفق به این کار نشده‌اند؟ ندادن پاسخ روشن به این سوال به معنای آن است که نهادهای اقتصادی رشدآفرین نیز نمی‌توانند علت رشد اقتصادی باشند، بلکه خود معلول هستند.

پس عامل موفقیت کشورها در دستیابی به رشد و توسعه اقتصادی چیست؟ شاید اولین پاسخی که به ذهن برسد، نوع نظام سیاسی (نزدیک به دموکراسی یا نزدیک به دیکتاتوری) آنها باشد. به این معنا که کشورهایی با نظام سیاسی دموکراتیک به رشد اقتصادی دست پیدا می‌کنند و کشورهایی با نظام نزدیک به دیکتاتوری موفق به این کار نمی‌شوند. اما این پاسخ نادرست است؛ چون کشورهایی با نظام نزدیک به دیکتاتوری وجود دارند (مثل چین) که نهادهای اقتصادی رشدآفرین را شکل داده و دهه‌های متوالی است که رشد اقتصادی بالایی دارند و کشورهایی مانند کنگو که نظام سیاسی آنها دموکراتیک است، هرگز موفق به شکل‌دهی نهادهای اقتصادی رشدآفرین و دستیابی به رشد اقتصادی بالا نشده‌اند.

به نظر من پاسخ این سوال در متغیرهای موجود در تابع مطلوبیت جریان حکمرانی نهفته است. مهم‌ترین متغیری که در تابع مطلوبیت جریان حکمرانی کشورهای موفق به چشم می‌خورد، تامین حداکثر رفاه اقتصادی برای نسل فعلی و نسل‌های آتی با استفاده حداکثری از منابع محدود کشور است. هرچند بسته به تاریخ و فرهنگ هر کشور، ممکن است متغیرهای دیگری هم در تابع مطلوبیت حکمرانی قرار داشته باشد، اما بدون‌شک بیشترین وزن و ضریب اهمیت به متغیر مورد اشاره اختصاص دارد.

آن دسته از کشورهای دموکراتیک که توانسته‌اند تابع مطلوبیت خود را حداکثر کنند و به رشد و توسعه اقتصادی دست یابند، دو نکته را به خوبی رعایت کرده‌اند: ۱- در بُعد داخلی، ابتدا متغیرهای تابع مطلوبیت جریان حاکمیت و ضریب اهمیت هریک از آنها برای مردم به خوبی تبیین شده و سپس تصمیم‌گیری‌ها مبتنی بر خرد جمعی و استفاده از نخبگان تمام احزاب و جریانات سیاسی زنده آن کشور انجام شده است. ۲- در بُعد خارجی، نگاهی واقع‌بینانه به فرآیندهای موجود در اقتصاد جهانی شکل گرفته و تعامل آن کشور با سایر کشورهای جهان در چارچوب منطق و بهره‌مندی حداکثری از فرصت‌های جهانی بوده است.

آن دسته از کشورهای دیکتاتوری که توانسته‌اند تابع مطلوبیت خود را حداکثر کنند و به رشد و توسعه اقتصادی دست یابند، در بُعد خارجی تفاوتی با کشورهای دموکراتیک ندارند؛ اما در بعد داخلی متفاوتند. هرچند در این کشورها تصمیم‌گیری‌ها فرد‌محور یا جناح‌محور است و بسیاری از نخبگان نقشی در فرآیند تصمیم‌سازی ندارند؛ اما قید موجود در تابع مطلوبیت آنها مبنی بر حداکثر‌سازی رفاه مردم، فرد یا جناح قدرتمند را به استفاده از تجربیات تصمیم‌سازی کشورهای موفق دموکراتیک سوق داده و روش الگوبرداری و پیاده‌سازی نهادهای اقتصادی شکل گرفته در کشورهای دموکراتیک با استفاده از قدرت دیکتاتوری را در دستور کار فرد حاکم قرار داده است.

من فکر می‌کنم آن کشورهای دموکراتیک و دیکتاتوری که موفق به نصب نهادهای اقتصادی رشدآفرین در اقتصاد خود شده و به خوشبختی رسیده‌اند، از جاده‌ای عبور کرده‌اند که وصف آن رفت.

جمع‌بندی اینکه، جریان حکمرانی در کشورهایی که نظام سیاسی آنها به نظام دموکراتیک نزدیک است اما توسعه اقتصادی را در آغوش نگرفته‌اند، در گام نخست باید ضریب اهمیت رفاه اقتصادی نسل کنونی و نسل‌های آتی را در تابع مطلوبیت خود افزایش دهند، سپس استفاده کامل از نخبگان تمام جریانات و احزاب سیاسی کشور در فرآیند قانون‌گذاری، اجرایی، نظارتی و قضایی را در دستور کار قرار دهند و تعامل با سایر کشورهای جهان در جهت بهره‌مندی حداکثری از فرصت‌های جهانی را به مرام‌نامه خود اضافه کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

برای اینکه بین ۱ درصد ثروتمند در هر کشور قرار بگیری، باید سالانه چقدر درآمد داشته باشی؟

برای اینکه بین ۱ درصد ثروتمند در هر کشور قرار بگیری، باید سالانه چقدر درآمد داشته باشی؟

 

هند:        77 هزار دلار

چین:       107 هزار دلار

ایتالیا:      169 هزار دلار

استرالیا:    246 هزار دلار

انگلستان:  248 هزار دلار

آمریکا:      488 هزار دلار

سنگاپور:   722 هزار دلار

امارات:     922 هزار دلار!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

برترین مراکز مالی جهان را بشناسید

بیش از نیمی از مراکز مالی دنیا در نیویورک فعالیت دارند!

به نقل از ویژوال کپیتالیست، با وجود ظهور اقتصادهای جدید در طول یک قرن اخیر، لندن و نیویورک توانسته‌اند سلطه تاریخی خود بر بازارهای مالی جهانی را تا حد زیادی حفظ کنند. در بررسی صورت گرفته از ۲۴۰ شرکت بزرگ جهان (شامل بانک‌ها، موسسات مالی و شرکت های بزرگ چند ملیتی) نیویورک مقر اصلی یا یکی از مراکز اصلی فعالیت‌های این شرکت ها در جهان بوده است.

هم‌چنین جالب است بدانید که بورس وال استریت در نیویورک با در اختیار داشتن شرکت هایی به ارزش حدود ۳۴ تریلیون دلار، بزرگ ترین بورس جهان است. ارزش شرکت های بورس لندن حدود پنج تریلیون دلار برآورد می‌شود.

برترین مراکز مالی جهان در سال ۲۰۲۰

 

۱-نیویورک- آمریکا

میزان حضور مراکز مالی بزرگ جهان در این شهر: ۵۶.۲ درصد

نرخ پیش‌بینی شده از حضور شرکت های بزرگ در این شهر تا پنج سال‌اینده: ۴۹.۷ درصد

 

۲- لندن- انگلیس

میزان حضور مراکز مالی بزرگ جهان در این شهر: ۳۳.۷ درصد

نرخ پیش‌بینی شده از حضور شرکت های بزرگ در این شهر تا پنج سال‌اینده: ۲۱.۶ درصد

 

۳- سنگاپور

میزان حضور مراکز مالی بزرگ جهان در این شهر: ۲.۱ درصد

نرخ پیش‌بینی شده از حضور شرکت های بزرگ در این شهر تا پنج سال‌اینده: ۵.۴ درصد

 

۴- لوکزامبورگ

میزان حضور مراکز مالی بزرگ جهان در این شهر: ۱.۶ درصد

نرخ پیش‌بینی شده از حضور شرکت های بزرگ در این شهر تا پنج سال‌اینده: ۰.۵ درصد

 

۵- دوبلین- ایرلند

میزان حضور مراکز مالی بزرگ جهان در این شهر: ۱.۵ درصد

نرخ پیش‌بینی شده از حضور شرکت های بزرگ در این شهر تا پنج سال‌اینده: ۱.۶ درصد

 

۶- دوبی- امارات متحده

میزان حضور مراکز مالی بزرگ جهان در این شهر: ۱.۱ درصد

نرخ پیش‌بینی شده از حضور شرکت های بزرگ در این شهر تا پنج سال‌اینده: ۳.۲ درصد

 

۷- هنگ کنگ

میزان حضور مراکز مالی بزرگ جهان در این شهر: ۱.۱ درصد

نرخ پیش‌بینی شده از حضور شرکت های بزرگ در این شهر تا پنج سال‌اینده: ۴۹.۷ درصد

 

۸- پاریس- فرانسه

میزان حضور مراکز مالی بزرگ جهان در این شهر: ۳.۸ درصد

نرخ پیش‌بینی شده از حضور شرکت های بزرگ در این شهر تا پنج سال‌اینده: ۲.۲ درصد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تحلیلی مهم، در رابطه بین #بازار_سرمایه و #بازار_پول

📌 سال ۸۴ نقدینگی کل کشور ۷۰ هزار میلیارد تومان بود، و حجم روزانه معاملات بازار سرمایه نیز در حدود ۱۰~۱۵ میلیارد تومان. در واقع نسبت حجم معاملات بازار بورس به حجم نقدینگی کشور چیزی حدود ۰.۰۲% (حدود ۲ صدم درصد) و یا تقریبا هیچ بود! با مقایسه با سال جاری و  حجم معاملات ۶~۱۰ هزار میلیارد تومانی روزانه در بازار سرمایه و همچنین حجم نقدینگی ۲۰۰۰ هزار میلیارد تومانی کشور، این نسبت به حدود ۰.۳۵~۰.۵ % رسیده است، که قابل توجه است. در واقع با این ارزیابی می توان گفت عمق بازار سرمایه در ۱۴ سال اخیر ۲۵ برابر شده است. در صورتیکه حجم ارزش روزانه معاملات به ۵% حجم نقدینگی کل کشور یعنی حدود ۱۰۰ هزار میلیارد تومان برسد، می توان گفت تقریبا بازار سرمایه همه گیر شده و می تواند آلترناتیوی برای بازار پول و جراحی سخت یعنی کاهش تدریجی نرخ سود بانکی باشد. عده ای از تحلیلگران ذهنیتی با پارادایم مفروضات قبلی تحلیلی دارند، اما آیا می توان این حجم پول وارد شده را بدلیل تغییر مفروضاتی همچون تغییر نرخ بهره در آینده و همزمان داشتن بازاری برای جذب پولهای خارج شده از بانکها و ورود به بازار سرمایه ارزیابی کرد؟ برای آنکه #بازار_سرمایه بتواند همچون کشورهای توسعه یافته به پای #بازار_پول برسد، نیاز است، حجم معاملات روزانه به ۵~۱۰ % حجم نقدینگی کل کشور افزایش یابد. این اتفاق در صورت تغییر پارادایم ذهنی مدیران اقتصادی کشور دور از دسترس نخواهد بود. می توان بعد از آن شاهد کاهش واقعی نرخ بهره و تک رقمی شدن آن بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

ترمزی که بریده است! / هشدار اقتصادی

حالا جریان پول به بورس حرف اول و آخر را میزند. طی دو هفته اخیر بالغ بر چهار هزار میلیارد تومان نقدینگی توسط مردم به بورس تزریق شده است

از آنسو رئیس اسبق هیات مدیره بورس امروز در مصاحبه ای در جهان صنعت در مورد روند بازار ابراز نگرانی کرده و گفته بیم آن می‌رود که افزایش شاخص بورس با هدف تخلیه نقدینگی در دستور کار باشد و رونق عملیاتی در شرکت‌های بورسی مشاهده نمی‌شود

او می گوید:احتمال دستکاری در بورس بسیار خطرناک است و آنرا به بحران موسسات مالی تشبیه می‌کند.تکرار اتفاقی شبیه بحران موسسات مالی در بازار سرمایه حتی ممکن است سرمایه‌گذاران شکست‌خورده را مقابل نظام قرار دهد.نگرانی عمده این است که این شاید سیاست دولت باشد که از بورس نقدینگی جمع شود و سپس ریزش کند و در این شرایط نقدینگی را از دست مردم خارج کند؛ سیاستی که در سال ۹۲ هم پیش آمد و یک سرخوردگی بزرگ ایجاد کرد. این انحراف می‌تواند کار دست مردم بدهد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

نرمال بودن از نخبه بودن مهم تر است‼️ /  محسن رنانی

🔹نرمال بودن برای فرد، از نخبه بودن مفیدتر است و نخبه بودن افراد البته برای جامعه مفیدتر است و اینجاست که سیاستگذار باید تعادلی بین این دو ایجاد کند و نگذارد نخبه بودن فرد موجب آسیب به او بشود. بنابراین دولت باید نخبگان را به سمت نرمال بودن یعنی به سوی یک زیست طبیعی انسانی هدایت کند، تا آنها بدون آن که خودشان و زیست طبیعی و انسانی و اجتماعی شان آسیب ببیند بتوانند در بلندمدت از توانایی نخبگی خود برای بهبود شرایط جامعه استفاده کنند. این در حالی است که در ایران آمدیم و نخبگان را که خودبه‌خود غیرعادی، به سمت شرایطی غیرنرمال‌تر سوق دادیم. مثلا مدارس تیزهوشان تاسیس کردیم و گفتیم که شما نخبگان باید با سایرین تفاوت کنید و برای نخبه‌ها که خودشان مستعد یک زیست غیرطبیعی بودند یک شرایط رقابتی شدید و فرسایشی ایجاد کردیم و آنها را بیشتر به سمت زیستی غیرطبیعی و غیرنرمال بردیم. این موجب شد تا تعادل زیستی نخبگان ما دچار اختلال شود و نتیجه اش این شده که یک نخبه در خیلی جاها نمی‌تواند مثل یک آدم طبیعی رفتار کند.

🔹ما باید به گونه‌ای رفتار می‌کردیم که «بهره هوشی» نخبگانمان که نوعی دارایی بود را به سرمایه تبدیل می کردیم، اما این اتفاق نیفتاد. همان‌گونه که منابع مالی خود را خرج کردیم و سدهای بسیاری زدیم که اکنون بخش زیادی از آنها فاقد آب هستند و نمی توانیم از آنها استفاده کنیم یا چهار برابر نیاز جامعه‌مان شهرک صنعتی تاسیس کردیم، برای نخبگان هم همین کار را کردیم یعنی این همه هزینه‌ صرف نخبگانمان کردیم اما نتوانستیم دارایی نخبگان را به سرمایه تبدیل کنیم و اکنون بخش بزرگی از این نخبگان از دسترس اقتصاد ایران خارج شده اند یعنی یا از کشور رفته اند یا منزوی و افسرده شده اند یا به راه های خلاف و غیرعادی کشیده شده اند.چقدر خانواده ها و نهادهای ما بر روی آموزش نخبگان مان سرمایه گذاری کردند اما در عمل این سرمایه گذاری نتیجه ای برای کشور در بر نداشت و بخش بزرگی از آنها کشور را ترک کرده اند و حالا افتخارمان این است که نخبگان ما در کشورهای دیگری موفق شده اند. این افتخار ندارد که ما این همه منابع مالی خود را صرف کنیم ولی هیچ فایده ای برای کشور نداشته باشد و منافع نخبگان ما را سایر کشورها ببرند.  بین داشتن بهره هوشی و عقلانی رفتار کردن تفاوت وجود دارد. بهره هوشی یک توانمندی است اما چگونگی استفاده از آن بستگی به عقلانیت ما دارد. عقلانیت یک پدیده تاریخی و اجتماعی است که بر اساس آن فرد برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود کمترین هزینه را صرف می‌کند. در واقع چگونگی استفاده از بهره هوشی در هر جامعه ای بستگی به عقلانیت آن جامعه دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

رابطه تغییرات قیمت سهام و تغییرات سود شرکت  / حامد قدوسی

برای خوانندگانی که لزوما با بحث اقتصاد مالی آشنا نیستند این توضیح ساده را بدهم که قیمت سهام «امید ریاضی» «میانگین وزنی» همه سودهای آینده شرکت است. چرا میانگین وزنی؟ چون سود‌های آینده تنزیل می‌شوند. در نتیجه در ساده‌ترین حالت «قیمت = {امید ریاضی} انتگرال (سود‌های آینده * نرخ تنزیل مربوطه)». حال کلید پازل ما این است که با مشاهده یک تغییر در سود امسال (تحقق یک مورد از متغیر تصادفی)،  انتظارات ما از سودهای آینده چه طور تغییر می‌کند.

خیلی ساده فکر کنید که ما داریم از یک سری عدد میانگین وزنی می‌گیریم و یکی از اعداد را ناگهان تغییر می‌دهیم، سوال این است که میانگین چه تغییری خواهد کرد؟ در همه پاسخ‌ها هم کلید تحلیل قضیه درک «همبستگی زمانی» بین سودهای شرکت در دوره‌های مختلف (یا به زبان ریاضی ساختار فرآیند تصادفی حاکم بر سود) است.

سوال این بود که اگر EPS شرکت ۲۵ درصد افت تحت چه شرایطی قیمت سهام هم همین قدر یا بیش‌تر یا کم‌تر افت می‌کند؟ چهار حالت را تفکیک کردیم.

الف) قیمت سهام هم دقیقا ۲۵ درصد افت کند: این حالت وقتی اتفاق می‌افتد که اثر هر شوکی به فرآیند تصادفی دائمی باشد. یعنی اگر قیمت محصول امسال ۲۵ درصد افت کرد، انتظار ما از همه سودهای آینده دقیقا به اندازه ۲۵ درصد  پایین بیاید، در نتیجه کل انتگرال ۲۵ درصد کم می‌شود (به زبان ریاضی یک ساختار مارکوفی). مثلا نرخ ارز معمولا رفتار نزدیک به این حالت دارد. در نتیجه اگر سود یک شرکتی وابسته به درآمد ارزی باشد، قیمت سهام آن در بازار محلی به شوک‌های نرخ ارز واکنش یک به یک نشان می‌دهد.

ب) قیمت سهام کم‌تر از ۲۵ درصد افت کند: این حالت وقتی اتفاق می‌افتد که اثر شوک پس از چند دوره کم‌کم خنثی شود و انتظار ما از سودهای آینده در بلندمدت روی مقدار قبلی بماند. (به زبان ریاضی فرآیند بازگشت به میانگین).مثلا قیمت حقیقی مسکن در خیلی نقاط دنیا حالت بازگشت به میانگین دارد و یک شوک موقت در بلندمدت میرا خواهد شد. حال سهام یک شرکت مستغلات مقداری به تغییرات قیمت مسکن واکنش می‌دهد ولی واکنش کم‌تر از یک به یک است چون فقط تعدادی از اعداد داخل میانگین وزنی تغییر می‌کنند و بقیه نسبتا ثابت می‌مانند.

پ) با وجود افت سود امسال، قیمت سهام تغییر نکند: این در صنایعی است که سودهای سال‌های مختلف از هم مستقل هستند (به زبان ریاضی i.i.d ). این در صنایعی است که بالا و پایین رفتن سود ناشی از شوک‌هایی مثل آب و هوا، آفت، حوادث طبیعی، بیماری‌ها و امثال آن باشد. مثلا در صنعت توریسم، شوک ناشی از حوادث طبیعی ممکن است سود یک سال را خیلی کم کند ولی انتظار ما از سودهای سال‌های آینده را تغییر نمی‌دهد. این شبیه این است که در میانگین‌گیری از تعداد زیاد عدد، فقط یکی را تغییر بدهیم و به بقیه دست نزنیم. میانگین وزنی (یعنی قیمت سهام) تغییر خاصی نخواهد کرد.

ت) قیمت سهام حتی بیش‌تر از سود افت کند: این حالتی است که شوکی به «نرخ رشد» (و نه سطح) جریان سود‌ها در طول زمان خورده است. وقتی شوک به نرخ رشد باشد یعنی کل جریان سودهای آینده کم‌کم مسیر جدیدی را در پیش می‌گیرد که اثر آن‌هم در طول زمان بیش‌تر و بیش‌تر نمایان خواهد شد.  در این حالت مشاهده یک شوک، خبر از تغییرات اساسی‌تر و عمیق‌تر در آینده است و در نتیجه واکنش قیمت سهام شدیدتر از تغییرات سود یک سال است. ضعففرمول‌های قیمت‌گذاری ساده مبتنی بر یک داده سود: دوستی طرح کردند که اگر از فرمول رایج P/E*D استفاده کنیم، قیمت سهام حتما باید رابطه «یک به یک» با سود داشته باشد چون این فرمول چنین رابطه‌ای را دیکته می‌کند. در حالی که مثالی که طرح کرده بودیم نشان می‌دهد که سود سهام یا همان D که باید در فرمول قرار بگیرد، باید یک عدد «پیش‌رونگر» و بر مبنای دینامیک همه سودهای آتی باشد.

- تخمین آماری پارامترها:  در مثال سوم گفتیم که اگر سودهای شرکت به صورت توزیع آماری مستقل از هم یا i.i.d باشند، قیمت سهام به تغییرات سود سالیانه واکنش نشان «نمی‌دهد» چون امید ریاضی «همه سودهای آینده» با مشاهده تحقق یکی از متغیرهای تصادفی تغییر نمی‌کند. دوستی به درستی اشاره کردند که من در این‌جا فرض کردم که ما پارامترهای این توزیع (مثل میانگین سود) را می‌دانیم.

ولی در واقعیت اگر داده تاریخی محدودی داشته باشیم، «باور» ما از «پارامترهای توزیع» مرتبا با مشاهدات جدید بروز می‌شود و در نتیجه قیمت سهام تا حدی به مشاهده سود هر سال واکنش می‌دهد. دقت کنید که این واکنش به خاطر تغییر در تخمین آماری از آینده اتفاق می‌افتد نه به خاطر وابستگی ذاتی قیمت سهام به سود لحظه‌ای. به نظرم این موضوع می تواند مساله پژوهش‌های جالبی در حوزه آمار (خصوصا یادگیری آماری و تخمین بیزی) و سنجی مالی باشد.

- ما در مساله از وجود اهرم مالی صرف‌ نظر کردیم. اگر شرکت یک جریان پیوسته بازپرداخت بدهی داشته باشد، رابطه تغییرات سود و تغییرات قیمت سهام هیچ وقت یک به یک نیست.

- دوستی به موضوع پژوهش خودشان یعنی «رابطه بین تغییرات قیمت سهام و تغییرات سودهای شرکت در آینده» و رابطه نزدیک آن با پازل ما اشاره کردند. طبعا در یک چارچوب انتظارات عقلانی آینده‌نگر، تغییرات قیمت سهام باید تخمین‌زن خوبی برای تغییرات آتی سودهای شرکت باشد. ولی همان طور که دیدیم، این رابطه اصلا یک به یک نیست و نسبت تغییرات دو متغیر می‌تواند در بازه‌ای بین صفر تا بی‌نهایت باشد (در یک مقاله‌ آکادمیک این موضوع را اثبات می‌کنیم). پس کسی که آزمون آماری برای قدرت پیش‌بینی‌کنندگی تغییرات قیمت سهام انجام می‌دهد باید به این موضوع دقت کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

چرا سوسیالیسم محکوم به شکست است؟/استیون هورویتز

 سوسیالیسم نه در تئوری و نه در عمل، کارآ نیست. سوسیالیسم شکست می‌خورد؛ چراکه انسانِ جایزالخطا، باید از حد و مرز دانش و توانایی خود آگاه باشد. اقتصاد‌ها به قدری پیچیده‌اند که هیچ کنترل مرکزی قادر به مهار و در بر گرفتن آن‌ها نیست، بلکه تنها در سایه‌‌یِ هماهنگیِ نامتمرکزِ ایجاد شده توسط بازار‌هاست که اقتصاد می‌تواند به‌خوبی عمل کند.

سوسیالیسم به‌معنای مالکیت عمومی ابزارهای تولید است یعنی «مردم» مالک سرمایه شده و «بازارها و تولید برای مبادله» با «برنامه‌ریزی اقتصادی و تولید برای مصرف» جایگزین شوند. به‌جای اینکه مالکان خصوصیِ سرمایه به استثمار کار و هدر دادن منابع بپردازند، مالکیت عمومی این امکان را به «مردم» خواهد داد که چه چیز، چگونه تولید شود و بدین ترتیب بهره‌وری و ثروت بیشتری عاید ایشان گردد!

هنگامی که دولت‌ها بازارها را با در اختیار گرفتن صنایع از بین بردند این مشکل که چه چیزی باید تولید شود بزرگ‌ترین مشکل بود. فرض کنید دولت بازار کفش را از بین ببرد و آن‌ها را مجانی در اختیار شهروندان قرار دهد. در این صورت دولت چگونه باید بفهمد که مردم چه نوع کفشی می‌خواهند؟ چه مدلی؟ چه رنگی؟ چه‌ اندازه‌ای؟ با استناد به دیگر صنایعی که دولت در اختیار گرفته(مانند آموزش) به این نتیجه می‌رسیم که دولت به تولید انواع محدودی کفش خواهد پرداخت که همگی شکل و شمایلی یکسان خواهند داشت، بدون اینکه توجهی به خواسته‌های مصرف‌کنندگان شود؛ چراکه دولت بیشتر به انگیزه‌های سیاسی توجه خواهد کرد تا خواسته‌های مصرف‌کنندگان. در بازار واقعی کفش که امروزه وجود دارد، رقابت، قیمت‌ها، سودها و زیان‌ها اطلاعات لازم را برای تولید نوع، رنگ و اندازه‌ کفش‌هایی که مصرف‌کنندگان خواهان آن‌ها هستند در اختیار تولید‌کنندگان می‌گذارد، به طوری که انواع متنوعی از کفش با اندازه، رنگ و اشکال مختلف تولید می‌شوند.

 مشکل بنیادی‌تر «چگونگیِ» تولید بود فرض کنید که یک دولت سوسیالیست می‌داند که باید پلی را بر روی یک رودخانه احداث کند این پل را باید از چه چیزی بسازند؟ آجر، چوب، فولاد یا پلاتین؟ فرض کنید هر چهار مورد فوق از لحاظ تکنولوژیک امکان‌پذیر باشد: کدام یک از این چهار روش، بهره‌ور‌ترین استفاده از منابع را ایجاب می‌کند؟ در غیاب قیمت‌های بازار هیچ راهی برای فهمیدن این مساله وجود ندارد. استفاده از پلاتین برای ساختن پل حماقت است؛ چراکه از «قیمت» آن در بازار آگاهیم و می‌دانیم که پلاتین استفاده‌های خیلی بهتری در ابعاد کوچک‌تر دارد. کارآفرین‌ها در اقتصاد سرمایه‌داری می‌توانند با استفاده از قیمت‌های بازار تخمینی از هزینه‌های تولید داشته باشند و با استفاده از سود‌ها و زیان‌ها تصمیم بگیرند که چه چیزی را چگونه تولید کنند.

 مشکلی که سوسیالیست‌ها هیچ گاه نتوانستند با آن کنار آیند این بود که کالاهای سرمایه‌ای(عوامل تولید)، نه یک کاربرد منحصربه‌فرد دارند و نه به گونه‌ای همگن هستند که قابل استفاده در تولید بی‌نهایت کالای مختلف باشند. کالاهای سرمایه‌ای تنها در چند مورد خاص استفاده دارند و چالش بنیادی بهره‌وری اقتصادی و تولید ثروت در این است که عقلایی‌ترین استفاده برای آن‌ها را کشف کند. در یک اقتصاد بازار، این کالاها می‌توانند در بازار مبادله شوند، قیمت‌ها به وجود می‌آیند و این امکان را فراهم می‌آورند که ارزش اقتصادی کالاها را بتوان مقایسه کرد و سود و زیان را محاسبه نمود. وقتی ما به خرید و فروش می‌پردازیم، در ضمن مبادله‌ی دانش خود در مورد این کالاها را نیز با ارزش‌گذاری که بر روی آن‌ها انجام می‌دهیم در اختیار دیگران می‌گذاریم تا با مشاهده‌ تغییرات قیمت‌ها از ارزش کالاها مطلع گردند. وقتی دولت‌ها رقابت را با ملی کردن عوامل تولید از بین می‌برند، در ضمن این کار امکان کشف راه‌های جدیدتر و بهتر انجام امور را نیز از بین می‌برند.

فقط کافی است فکر کنیم که چگونه ویکی‌پدیا از جمع شدن ذره‌ذره‌ دانش نامتمرکز افراد با میلیون‌ها کاربر و میلیون‌ها ویراستار بدون داشتن یک برنامه‌ریزی متمرکز به وجود آمده است تا بفهمیم چرا برنامه‌ریزی متمرکز در سیستم‌های پیچیده با بار زیاد اطلاعات مانند اقتصاد شکست می‌خورد. هیچ فرد یا گروهی نمی‌توانست ویکی‌پدیا را به وجود آورد یا آن را این‌گونه به‌روز نگاه دارد. بازارها، مانند اینترنت، اکوسیستم‌های دانش‌اند که بر پایه‌ی رقابت شکل گرفته و رونق می‌یابند. بدون رقابت هیچ‌گاه نمی‌توانیم بفهمیم که مردم چه می‌خواهند و این کالاها چگونه باید تولید شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

💠 هفت خوشه اصلی مشاغل نوظهور در نظام های اقتصادی جدید /عباس علوی راد

 

🔻 مجمع جهانی اقتصاد در گزارشی تحت عنوان َشغل های آینده  (انتشار سال ۲۰۲۰) سر شاخه های اصلی فرصت های شغلی در سال های آینده را معرفی نموده است.

 

داده ها وهوش مصنوعی

اقتصاد مراقبت

اقتصاد سبز▫

مهندسی و رایانش ابری

مردم و فرهنگ

توسعه محصول

فروش، بازاریابی و محتوی

 

🔻 در حوزه های هفتگانه فوق ۹۳ مشاغل نوظهور پیش بینی شده که ۷۰ مهارت برتر برای پوشش آنها مد نظر است.

🔻 طبق این گزارش مجموعاً قرار است طی سه سال آینده ۶/۱  میلیون فرصت شغلی جدید در این حرفه های نوظهور ایجاد شود.

🔻 به نظر می رسد عدم ورود به حداقل برخی از مشاغل نوظهور مورد اشاره به جهت نقش آفرینی در تعاملات اقتصادی بین کشورها می تواند منجر به فرصت سوزی شود.

🔻 علاوه بر این بررسی ها نشان می دهد هسته اصلی قدرت اقتصادی کشورهای دنیا در سال های آینده مبتنی بر کمیت و کیفیت تمرکز و سرمایه گذاری فعلی آنها روی داده ها و هوش مصنوعی است.

شاید طرح این موضوع برای کشور تحت تحریم ما که با مشکلات اقتصادی متعددی مواجه است در اولویت نباشد، لیکن ادامه درگیر بودن با بسیاری از مشکلات اقتصادی حل شده در دنیا و غفلت از پارادایم شیفت ها در نظام های اقتصادی دنیا ممکن است به فرصت سوزی بیشتر ختم شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

لیبرالیسم آنارشیسم نیست/💭 لودویگ فون میزس

دولت (state) نامی است که بر آن دم‌ودستگاه اجتماعی اجبار و زور می‌گذاریم که مردم را وا می‌دارد از قواعد زندگی در جامعه پیروی کنند؛ قانون (law) نام آن قواعدی است که بر مبنای آن دولت به پیش می‌رود؛ و حکومت (government) نام آن تن‌واره‌‌ای است که مسئولیت اداره‌ی دم‌ودستگاه اجبار را به عهده دارد.به طور حتم فرقه‌ای وجود دارد بر این باور که می‌توان کمابیش با آرامش خیال از هر شکلی از اجبار خلاصی یافت و جامعه را به کلی بر رعایت داوطلبانه‌ی قواعد نانوشته‌ی اخلاقی بنیاد نهاد.

 آنارشیست‌ها دولت، قانون و حکومت را نهادهای زائدی در یک نظم اجتماعی می‌دانند که [خودش به تنهایی] می‌تواند در خدمت خیر و صلاح همگان عمل کند، بی‌‌آن‌که در خدمت منافع خاص یک گروه خاص از اندک شماری از صاحبان امتیاز باشد. تنها به این خاطر که نظم اجتماعی فعلی بر مبنای مالکیت خصوصی ابزار تولید بنا شده، توسل به زور و اجبار در دفاع از آن ضروری است. [از نظر آنارشیست،] اگر مالکیت خصوصی برانداخته شده بود، هرکسی، بدون استثناء، از قواعد لازم برای همکاری اجتماعی تبعیت می‌نمود.

به این مسأله به طور کامل اشاره شده است که این دکترین تا بدانجا که مربوط به مبحث مالکیت خصوصی بر ابزار تولید می‌شود،اشتباه است. اما فراتر از این نیز این [دکترین] به کلی غیرقابل‌دفاع است. آنارشیست‌ها، به درستی، منکر نمی‌شوند که هر شکلی از همکاری بشری در جامعه‌ای بنا شده بر اساس تقسیم کار مستلزم رعایت برخی از قواعد رفتاری است که همواره مورد توافق همگان نیستقواعدی که رعایت‌شان یک از خودگذشتگی را به آنان تحمیل می‌کند، گرچه موقتی، و از این رو حداقل در همان لحظه رنجی را متوجه ایشان می‌کند.

اما آنارشیست‌ها در مفروض گرفتن این‌که همگان، بدون استثناء، تمایل به رعایت این قواعد دارند، اشتباه می‌کنند. همواره افراد بدمزاجی وجود دارند که با این‌که به خوبی می‌دانند خوردن یک غذای خاص پس از مدت کوتاهی موجب دردهایی شدید و حتی غیرقابل‌تحمل برای آن‌ها می‌شود باز هم با وجود این توان گذشتن از لذت غذای لذیذ را ندارند. روابط متقابل برای زندگی در جامعه به سادگی اثرات فیزیولوژیک یک غذا قابل رهگیری نیست، نتایج آن هم به آن زودی خود را نشان نمی‌دهد و البته از همه‌ی این‌ها مهم‌تر این‌که این عواقب به آن وضوح هم برای فرد خطاکار روشن نیست. بنابراین آیا می‌توان این را مفروض گرفت، که به رغم همه این‌ها هر فردی در یک جامعه آنارشیستی از یک دوراندیشی و قدرت اراده‌ای قوی‌تر از یک فرد شکم‌چران بدمزاج برخوردار است، و به دامان یاوه‌گویی نیفتاد؟در یک جامعه‌ی آنارشیستی آیا این امکان که کسی از روی تسامح یک کبریت افروخته را جائی اندازد و موجب شروع یک آتش‌سوزی شود یا از روی خشم و حسد و انتقام موجب صدمه رساندن به همنوعان‌اش شود، به تمامی منتفی خواهد بود؟آنارشیست‌ها در خصوص طبیعت انسان دچار بدفهمی هستند. این [دکترین] عملاً تنها در دنیای فرشتگان و قدیسین قابل اجرا است.

لیبرالیسم آنارشیسم نیست، همچنین هیچ‌گونه ارتباط و تقریبی به‌هیچ‌وجه‌من‌الوجوه با آنارشیسم ندارد. یک لیبرال به روشنی می‌فهمد که بدون دست یازیدن به اجبار، حیات جامعه به خطر می‌افتد و اگر قرار باشد که کل ساختمان جامعه هماره در معرض آسیب از جانب هر عضوی از اعضای خود نباشد، باید پشت سر آن قواعد رفتاری که تبعیت از آن‌ها لازمه‌ی همکاری صلح‌آمیز بشریت است، تهدید زور وجود داشته باشد. کسی باید در موقعیتی باشد [که بتواند] اشخاصی را که تمایل ندارند به زندگی، سلامتی، آزادی فردی، یا دارایی خصوصی سایرین احترام بگذارند، به تن دادن به قواعد جامعه مجبور کند. این کارکردی است که دکترین لیبرال به دولت محول می‌کند: حفاظت از دارایی، آزادی و صلح.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی