انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

به مرحله تولید انبوه فساد رسیده ایم‼️  /  محسن رنانی

                                                                                                                    

گذشته از رانت نفت، «قانون گذاری» هم رانت آور است. «نظام اداری ناکارآمد» به همراه «نظام سیاسی پاره پاره» به اضافه «امتیازهایی که قانون اساسی به گروه هایی خاص برای قانون گذاری داده است» همه به منابع تشکیل رانت تبدیل شده است. امتیازهایی که قانون اساسی می دهد، امتیازهای توزیع رانت است.

باید توضیح دهیم که دو نوع رانت وجود دارد؛ نخست رانت طبیعی، مانند نفت و رانت قانونی، یعنی آنچه که می توان از راه قانون برای گروه های خاص در نظر گرفت. مثلا اعلام کنیم واردات را فقط این عده می توانند انجام دهند؛ صادرات را فقط آن عده. حالا در قانون گذاری یا اجرای قانون هم از سوی قانون اساسی، رانت های خاصی تعریف شده است.

دقت کنید؛ پس یک منبع رانتی هم به نام «قانون اساسی» داریم که قدرت های ویژه قانون گذاری یا مداخله در قانون به بخش هایی داده است. محصول همه آنچه گفته شد، «کارخانه تولید انبوه فساد» می شود. می بینیم که تولید فساد در ساختار اجتماعی جامعه ایران طبیعی است. چیدمان این جامعه فسادآور است. جامعه ایران همچون کارخانه ای است که به شکل سیستماتیک و ساختاری فساد تولید می کند. در چنین ساختاری اشکال، فقط از بابک زنجانی ها نیست. بابک زنجانی را اعدام هم که کنند، محصول بعدی تولید می شود. کما اینکه از فاضل خداداد، شهرام جزایری و مه آفرید خسروی گذشته ایم و به بابک زنجانی رسیده ایم. بخش عظیمی از موارد دیگر هم آشکار نشده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

بیائیم علم اقتصاد را باور و با طرح مالیات بر سپرده های بانکی برخوردی علمی داشته باشیم/نیکواقبال

علم اقتصاد قدمتی بیش از ۲۵۰ سال دارد. دستآوردهای این علم چنان روشن و آشکار است که نیازی به تبیین و صراحت بیشتر ندارد. آفتاب آمد دلیل آفتاب!          

 زمانی این کره خاکی به سختی می توانست ارتزاق و رفاه دویست میلیون نفر جمعیت را تامین کند ولی اکنون بیش از ۷ میلیارد جمعیت با کمی کم و زیاد و یا به استثنائ درصد بسیار کوچکی، بیش از حداقل معیشت و رفاه برخوردارند. نگاه کنیم به روزها و ساعات کار انسان ها در گذشته ( ۱۶ ساعت کار روزانه بچه ها در ۷ روز هفته در ۲۵۰ سال پیش در انگلستان) و در زمان حال ( با محدودیت ساعات کار و در ۵ روز هفته). نگاه کنیم به انواع و اقسام تسهیلات و دستاوردهای رفاهی از یخچال، تلویزیون و موبایل گرفته تا بهره گیری از ماشین، هواپیما و امکانات متنوع گردشگری و امثالهم. به قول یکی از اساتیدمان در نیم قرن پیش که گفت:                              

۶۰ ٪ اشیا، تجهیزات و امکانات دور و نزدیکمان در ۶۰ سال پیش وجود نداشت  !

یکی از مظاهر و ویژگی های امروزی اقتصاد در سطح جهانی و در ایران پدیده تورم همراه با رکود یا تورکود

(Stagflation) است که مبارزه با آن  به سیاستگذاریهای بسیار خاص نیاز دارد زیرا که سیاست گذاری های سنتی قادر به حل هر دو مسئله به طور همزمان نیست.                      

 سیاستهای سنتی انبساطی یا افزایش مخارج دولت از طریق افزایش مالیاتها ( یا همین مالیات بر بهره سپرده های بانکی ) و یا افزایش پایه پولی ( افزایش مخارج دولت از طریق کسر بودجه و یا مالیات تورمی) مشکل تورم را نه تنها حل نمی نماید بلکه آنرا تشدید می نماید و سیاستهای انقباضی از طریق کاهش مخارج دولت نمی تواند مشکل رکود و کسادی را حل نماید! راه حل هائی که تا کنون در سطح جهانی اندیشیده و به اجر گذاشته است را می توان به شرح زیر خلاصه نمود:                                

قبل از هر چیز ضروریست که سیاستگذاران و یا عاملین حکومت اولویت یا ترجیحات خود را بین این دو مصیبت تشریح و روشن نمایند. مصیبت تورم و تبعات فلاکت آفرین و لاعلاج آن برای اقتصاد ملی بر پایه تحقیقات انجام شده و تجربیات تاریخی از یکطرف و امکانات کمک رسانی متنوع دولت به بیکاران در وضعیت رکود سبب شده است که ثبات اقتصادی و ثبات قیمتها اولویت و ارجحیت بلا منازع را در این رابطه به دست آورد !                                   

در مرحله بعد در جهت مبارزه همزمان با تورم و رکود دو نوع سیاستگذاری و تدبیر مورد نیاز است:                                

از یک طرف ضروریست مجموعه ای از انواع سیاستهای افزایش کارآیی و بهره وری تولید نظیر انواع مشوق های رشد کارآفرینی، استارت آپ ها، کسب و کارهای کوچک و یا شرکت های نوپا ( جهت به کار گرفتن نیروهای کار بلا استفاده در شهر  و یا روستاها جهت راه اندازی انواع خدمات مورد نیاز مانند بازاریابی، گردشگری، تولیدات دستی، سنتی، درختکاری، جاده روستائی و ...)، بهبود فرایندهای یادگیری، حرفه آموزی و هوش سازمانی، بهبود فضای کسب و کار از طریق حذف مقررات و قوانین زائد، کاهش دیوانسالاری و فساد اداری، بهره گیری از بازدهی بسیار بالای بخش خصوصی از طریق خصوصی سازی های واقعی و علمی و امثالهم به اجرا گذاشته شود و از طرف دیگر ضروریست که مخارج و هزینه های ناکارآمد دولت  کاهش و هم زمان نیز مالیات بر شرکت ها و سود شرکتی کاهش پیدا نماید. کاهش مالیات بر سود شرکتی می تواند حتی تا ۵۰٪ رقم بخورد به ویژه  اگر سودهای  شرکتی بین سهامداران تقسیم نشود و به عبارتی در داخل شرکت جهت افزایش سرمایه گذاری ماندگار شود ! تحقیقات انجام شده در خصوص انتقال مالیاتها به مصرف کنندگان نشان می دهد که نه تنها مالیاتهای غیر مستقیم مانند مالیات بر ارزش افزوده، تعرفه های گمرکی و انواع عوارض به مصرف کنندگان منتقل می شود بلکه انواع مالیاتهای مستقیم مانند مالیات بر درآمد، مالیات بر سود و بر ثروت نیز کم و بیش قابل انتقال به مصرف کنندگان می باشد. بنا براین پاسخ به دوستی که نقش و اثر گذاری و یا پیامدهای مالیات بر بهره های سپرده های بانکی(یا سود سپرده ها) را مورد پرسش قرار داده بود بسیار صریح، روشن و آشکار است: مالیات بر بهره یا سود بانکی بخش مهمی از سپرده های بانکی را که می تواند و می توانست به بخشهای تولیدی هدایت و رشد اقتصادی کشور را تقویت نماید  به سمت سایر روندهای نه چندان کارساز و مفید اقتصادی مانند سفته بازی در ارز، طلا و بورس بازی منحرف می نماید.                            

برای جلو گیری از تطویل کلام مایلم سخن را به اتمام رسانده و اشاره مجددی به سالم سازی بودجه سالانه در ایران بنمایم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

معمای توسعه نیافتگی ایران – بررسی موردی خودروسازی/محمدرضا منجذب

 

 🔶 بطور معمول در گروهی از صنایع مهم (زنجیره ای عمودی و افقی) فرآیند زیر باید طی شود تا کشوری توسعه یابد:

1ورود تکنولوژی (تکنولوژی مناسب و مطابق با مزیت های بالفعل و بالقوه کشور(

2هضم و جذب تکنولوژی

3تغییر در تکنولوژی

4ایجاد تکنولوژی

🔶 برای شناسایی صنایع پیشرو باید اتاق فکری شامل مدیران اجرایی متخصص و اساتید اهل فن و صاحب نظر در زمینه توسعه (رشته های اقتصاد مدیریت جامعه شناسی و...) تشکیل شود و بر مبنای مزیت ها ی کشور برنامه توسعه حداقل 30 و حداکثر 60 ساله تدوین گردد. در این برنامه مراودات بین المللی پیش بینی شود. این برنامه باید در بالاترین سطح نظام تدوین گردد و همه سطوح و دولتها پایبند آن باشند. قوانین بالادستی و پایین دستی دیده شود.

🔶 متاسفانه در ایران با وجود 70 سال نظام برنامه ریزی چنین برنامه مدون و متقنی تاکنون تصویب و بویژه اجرا نشده است. و بیشتر دولتها یا سلیقه ای و یا با روزمرگی کشور را اداره کرده اند بدون نگاه به یک برنامه مدون و توسعه ای.   

🚙 یک مثال و نمونه صنعت خودروسازی ایران است که علیرغم حیات 60 ساله هنوز اندر خم یک کوچه است. اولا هیچ مطالعه کارشناسی و اولیه روی این صنعت نشد که آیا ما در تولید آن مزیت خواهیم داشت یا خیر. ثانیا این صنعت فقط توانسته مرحله ورود تکنولوژِی را طی کند. در سالهای اخیر حتی این تکنولوژی برتر نبوده و سهوا (یا عمدا) تکنولوژی چند سال قبل را وارد کرده است. صنعت قطعه سازی که وظیفه مرحله دوم (هضم تکنولوژی) را به عهده دارد در سالهای اخیر با بهره گیری از ماشین آلات مستهلک با کیفیتی پایین تولید کرده است بطوریکه تولید مونتاژ اولیه خودرو با کیفیت تر بوده است. همچنین سفارش قطعات به بیرون (عمدتا چین) باعث رونق قطعه سازی در خارج کشور شده است و وابستگی ارزی را به کشور تحمیل کرده است بطوریکه با تحریمهای اخیر تولید دچار مشکل شده است. ثالثا حمایت بیش از اندازه و طی 60 سال باعث شده این صنعت نتواند روی پای خود بایستد و صادرات محور گردد. رابعا حمایت و مدیریت دولتی بر این صنعت سایه افکنده است. و بالاخره عدم تعامل مناسب با خارج از کشور پویایی از این صنعت را گرفته است. متاسفانه سایر صنایع و تولیدات ما هم مشکلاتی مشابه را دارد.

 جمع بندی اینکه از 4 مرحله توسعه ما حداکثر توانستیم نیم بند دو مرحله را طی کنیم و برنامه ای مدون برای تغییر این شرایط نداریم چرا که دچارروزمرگی شده ایم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

خودروساز یا ضایعه ساز؟/ امیرحسین خالقی

 

استاد ارجمند دکتر طبیبیان نقدی به صنعت خودروسازی و وام ۵ هزار میلیارد تومانی که بناست به آنها پرداخت شود داشتند که بسیار خواندنی بود و از پیامدهای حمایت های بی ثمر دولت از خودروسازی گفتند. در پی آن بزرگواری از اهالی جامعه قطعه سازان خودرو جوابیه ای دادند که مضمون کلی آن عمدتا این بود کجایمان شبیه بقیه کشورهاست که خودروسازی مان باشد و به درستی به مواردی مثل هزینه تامین مالی بالا و کنترل قیمت خودرو اشاره شده بود، اما دو مورد در میان صحبت های ایشان بود که زیاد هم مطرح می شود و از نظر اقتصادی اما و اگر زیاد دارد:

۱. گفته اند که ۶۰ رشته صنعتی به خودروسازی وابسته است و در صورت تعطیل شدن خودروسازی ۳ میلیون اشتغال مستقیم و غیرمستقیم از دست می رود.

پاسخ اینست که چه بهتر که از دست برود! یک شغل یا ارزشی برای خریداران داخلی و خارجی تولید می کند که نیازی به حمایت ندارد و خودش پولش را در می آورد (از قضا حسب شنیده ها در مورد برخی قطعه سازهای ایرانی چنین است) یا آنکه منابع اقتصادی را با تولید محصولی که خواهان ندارد از بین می برد و رفاه دیگران را کاهش می دهد. این نوع دوم چه بهتر که از بین برود تا منابع برای کاربردهای مناسب تر آزاد شود که ارزش واقعی ایجاد می کنند. حفظ یک شغل از جیب و ثروت دیگران بعید است چندان فضیلتی به شمار آید. در واقع مشکل اینست که این سه میلیون شغل را می بینیم، ولی آن شغل هایی که با وجود این مشاغل و تخصیص منابع به آنها، امکان و فرصت ایجاد می یافتند و یحتمل ارزش بهتری ایجاد می کردند را نمی بینیم. بیش از اشتغال باید به دنبال ایجاد ثروت و برآوردن رجحان ها بود.

۲. گفته اند تولید این ۱.۵ میلیون خودرو سالانه معادل ۱۵ میلیارد دلار صرفه جویی ارزی برای کشور داشته است، اگر خودروسازها نبودند این پول از کجا تامین می شد؟

این هم از آن استدلال های غریب است، انگار که حتما باید سالانه ۱.۵ میلیون خودرو به قبلی ها اضافه شود که نگران تامین ارز آن باشیم! افراد نگاه به جیب و خواسته هایشان می کنند، پولی باشد چه بسا بیش از ۱.۵ میلیون خودرو خریداری کنند، چیزی هم در کیسه نداشته باشند نمی خرند!

در شرایط آزادی کامل و نبود مانع برای ورود دیگر رقبا هم قضیه ساده است؛ خودروسازها می توانند چیزی تولید کنند که همچنان خریدار داشته باشد که اساسا نیازی به حمایت ندارند و قضیه ارز منتفی است یا نمی توانند  و باید تعطیل کنند. در این حالت دوم با ازاد شدن منابع چه بسا شغل هایی به وجود آیند که بسیار بیش از این ۱۵ میلیارد به اصطلاح صرفه جویی ارزی ایجاد کنند!

حقیقتش خیلی این قضیه تاکید روی صرفه جویی ارزی انگار که خیری ذاتی است را نمی فهمم، مگر ایراد واردات و مصرف ارز چیست؟ از نگاه نگارنده هدف از صادرات هم واردات است و می دانیم که در دراز مدت بیش از صادرات هم نمی توانیم واردات داشته باشیم. چیزی را به اجنبی می دهیم که بتوانیم با ارز حاصل از آن رجحان ها و نیازهای افراد را بهتر برآورده کنیم و آنها از استاندارد زندگی بهتری برخوردار باشند. شکل مناسب تخصیص ارز چگونه باشد را هم باید علی الاصول در بازار و با مبادله های داوطلبانه بفهمیم، نه صلاحدید دولتی ها که صد ملاحظه سیاسی در سر دارند. بناست آن ذخیره ارز هر میزان که باشد به شکلی هزینه شود که متناسب با رجحان و نیاز خریداران باشد، میلیون ها چشم و گوش تیز در بازار منتظرند که بدانند نیاز "واقعی" کجاست.

اینجا یحتمل کسانی از پترودلار و تحریم ها بگویند که کار را سخت می کند، مخالفتی ندارم و از پیچیدگی های اوضاع بی خبر نیستم، ولی این محدودیت ها نکته اصلی که عرض کردم را تغییر نخواهند داد، عاقلانه اینست که اقتصاد را آزاد بگذاریم و در کار مردم و خودروسازی فضولی نکنیم، کسانی از همین خانواده خودروسازی روی پا می مانند و می درخشند کسانی هم باید دنبال کسب و کار دیگری بگردند، با گذشت زمان کار بسامان خواهد شد، اما چنین کاری با توجه به اقتصاد سیاسی مملکت و اوضاع خاص آن بسیار  بعید است بختی داشته باشد، والله اعلم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

🖊 آخرین فرصت افق‌گشایی/ محسن رنانی

اگر به نقطه‌ای رسیدیم که مردم دیگر باورشان به مقامات را از دست دادند، آن‌گاه فرصت افق‌گشایی هم از بین می‌رود؛ یا اضمحلالی است همچون ونزوئلا یا شورشی‌ست مثل سوریه. چاره‌ی دیگری نیست، یا باید به سمت افق‌گشایی برویم و یا منتظر شورش‌های بعدی باشیم.

تغییر در جامعه همچون تغییر در بدن پنج مرحله دارد. وقتی بدن دچار بیماری می‌شود پنج فرصت دارد که خود را نجات دهد و در نهایت اگر خود را نجات ندهد به دام اضمحلال  و مرگ می‌افتد.

مرحله‌ی اول بهبود است؛ بهبود این است که مثلا در هنگام تب که عملکرد سیستم بدن خراب می‌شود با کمی تلاش بیشتر این عملکرد تخریب‌شده راخوب می‌کنید، با یک استراحت یا یک قرص تب پایین می‌آید؛ این مرحله، بهبود است.

مرحله‌ی بعد مرحله‌ی اصلاح است. مثلا شما به زمین می‌خورید پوست‌تان دچار خراشیدگی و زخم می‌شود. بخیه‌ای می‌زنید و استراحت می‌کنید واصلاحش می‌کنید و خوب می‌شود. پس در بهبود، عملکرد خراب است و در اصلاح، فرآیند خراب است.

مرحله‌ی بعد تحول است؛ به‌عنوان مثال توموری در بخشی ازبدن شما به وجود می‌آید، در این جا باید جراحی کنید و هیچ راه دیگری ندارد. این را تحول می‌نامیم. هنگامی که جراحی می‌شوید در بدن تغییرات جدی رخ می‌دهد.

مرحله‌ی بعد   Paradigm Shift یا افق‌گشایی است. بیمار به سرطان رسیده است؛ دیگر نمی‌توان با یک جراحی یا بخیه یا دارو مسئله را حل کرد. باید کل سبک زندگی را تغییر داد؛ الگوی تغذیه، روابط، استرس، شغل، محل سکونت و را تغییر دهید و درمان هم کنید تا شاید این سرطان مدیریت شود. به این می‌گوییم افق‌گشایی یا  Paradigm Shift. افق‌گشایی یعنی تغییر مسیر، یعنی ریل عوض شود.

اگر اینجا هم بیمار به راه‌حل‌ها عمل نکند، مرحله‌ی پنجم اضمحلال و مرگ است.

در جامعه چگونه است؟ در جامعه هم به همین شکل است؛ بهبود، اصلاح، تحول، افق‌گشایی و بعد اضمحلال یا انقلاب و تغییر سیستم.

زمان آقای هاشمی جامعه در دوران بهبود بود. مشکلاتی که داشتیم و مسائل اقتصادی را آرام آرام حل می‌کردیم و به دنبال بهبود بودیم. اما بهبود در آن دوران جواب نداد، یعنی متوقف شد. به دلیل منازعات سیاسی از سال ۷۴ دیگر اجازه ندادند آقای هاشمی ادامه دهد و بعد هم آقای خاتمی نتوانست مسیر بهبود دوران آقای هاشمی را ادامه دهد. بهبود تمام شد.

کسی که در دوره‌ی بهبود نتواند خود را بهبود دهد وارد دوره‌ی اصلاح می‌شود. به این معناکه اگر بهبود پیدا نکنید هنگامی که به عنوان مثال تب دارید باید ببینید مشکلات چیست و بررسی جدی‌تر کنید. دوره‌ی آقای خاتمی دوره‌ی اصلاح بود؛ در اصلاح، فرآیندها و روابط اصلاح می‌شوند اما در بهبود عملکردها تغییر پیدا می‌کند. اگردر دوره‌ی اصلاح به نتیجه نرسیم باید به دوره‌ی تحول برویم.

دوره‌ی آقای احمدی‌نژاد دوره‌ی تحول بود؛ یعنی یک جراحی باید می‌شد. آقای مهندس موسوی هم که می‌آمد باید جراحی می‌کرد. یعنی گفتمان آقای موسوی و آقای کروبی  و آقای احمدی‌نژاد، هر سه گفتمان تحول بود اماروش‌هایشان تفاوت داشت. آقای احمدی‌نژاد یک روشی را رفت اما آقای موسوی می‌خواست یک روش دیگری را برود ولی همه دنبال تحول بودند. آن دوره شکست خورد به دلیل اینکه شیوه‌ی عمل آقای احمدی‌نژاد شیوه‌ی درستی نبود یا در بعضی از حوزه‌ها به هر علتی اجازه ندادند. تحول متوقف شد.

به طورطبیعی دوره‌ی آقای روحانی باید دوره‌ی افق‌گشایی می‌بود و ما انتظار داشتیم دردوره‌ی آقای روحانی در کشور با افق‌گشایی روبرو شویم. تمام علائم برجام هم داشت می‌گفت که کشور به سمت افق‌گشایی می‌رود و همه فکر می‌کردیم با تصویب برجام وارد افق‌تازه‌ای می‌شویم ولی این‌طور نشد. بعد از برجام منازعات داخلی دوباره شروع شد؛ یک تیمی علیه برجام، یک تیمی به نفع برجام و عملا برجام بی‌اثر شد. باید یک فضای نشاط و امنیت اقتصادی ایجاد می‌شد که سرمایه‌های خارجی وارد شود و سرمایه‌های داخلی به جریان بیفتد اما درداخل به جان هم افتادند و عملا ما هزینه‌های برجام را دادیم اما منافع آن را نبردیم. پس افق‌گشایی که باید در دوره‌ی آقای روحانی می‌شد، نشد.

اما هم‌چنان در دوره‌ی افق‌گشایی قرار داریم تا وقتی که شورش‌های مکرّر امکان افق‌گشایی را ازبین ببرد. تا وقتی که به نقطه‌ای نرسیده‌ایم که مقامات بگویند «متوجه شدیم، صبرکنید، درستش می‌کنیم» و مردم در پاسخ بگویند «نه! دیگر قبول‌تان نداریم» هنوز امکان افق‌گشایی هست اما اگر به نقطه‌ای رسیدیم که مردم دیگر باورشان به مقامات را از دست دادند ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

حمله غرب به ساخت چین/ به بهانه ویروس کرونا؟

🔴روزگاری پیش‌بینی می‌شد که قدرت سیاسی شوروی روی پاهای چوبین اقتصادی‌اش دوام نخواهد آورد که نیاورد. اکنون هم به نظر می‌رسد دوام قدرت اقتصادی چین روی پاهای چوبین سیاسی‌اش دور از ذهن است. غربی‌ها از همین نقطه آسیب‌پذیر، اقتصاد چین را هدف قرار داده‌اند. جلد اشپیگل سعی کرده است چنین القا کند که ساخت چین مساوی است با ویروس کرونا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

پشت پرده شیوع ویروس چینی/ عدم شفافیت دولت چین

نیویورک تایمز پشت پرده سیاسی شیوع ویروس کرونا در چین را افشا کرد. براساس این گزارش، میان شناسایی اولین بیمار مبتلا به این ویروس تا قرنطینه در ووهان حدود ۷ هفته فاصله بوده است. دولت چین نه تنها پس از اطلاع از بروز این بیماری به پنهان‌کاری دست زده، بلکه عامل افشای این ویروس را به همراه ۸ نفر دیگر در بازداشت قرار داده بود.

🔴 یکی از علت‌های این پنهان‌کاری برگزاری کنگره‌های سالانه حزب کمونیست در ماه ژانویه بوده است. لی ونلینگ که یک پزشک اهل شهر ووهان است روز ۳۰ دسامبر در یک چت آنلاین با همکاران خود خبر از یک بیماری مرموز داد و خواستار قرنطینه ۷ بیماری شد که در بیمارستان آنها بستری شده بودند.

🔴 در نیمه‌های شب اما مقامات دولت چین به بیمارستان آمدند تا ببینند چرا این پزشک چینی این موضوع را در یک محیط گفت‌وگوی عمومی مطرح کرده است. سه روز بعد از آن پلیس چین وی را به اتهام انتشار این خبر دستگیر کرد و آن را رفتاری غیرقانونی خواند

🔴 در آن لحظات مهم، چینی‌ها ترجیح دادند مساله را مخفی کنند تا اینکه آشکارا به تقابل با این بحران در حال رشد بپردازند. آنها ترجیح دادند تا از هشدار عمومی و شرمندگی سیاسی خودداری کنند.

🔴 دولت چین در اعلام این خبر تاخیر کرده بود. در این هفته‌ها، دولت چین دکترها را مجبور به سکوت کرده و اجازه نداده تا پرچم خطر قرمز برافراشته شود. آنها خطر موجود را کم‌اهمیت جلوه دادند و ۱۱ میلیون شهروند ووهانی را در بی‌خبری کامل از خطرات این بیماری مهلک نگه داشتند.

🔴 آنها هرچند بازار غذاهایی که احتمال می‌دادند بیماری از آنجا شیوع پیدا کرده است را بستند، اما به افکار عمومی گفتند این تعطیلی‌ها برای نوسازی بوده است.

🔴 درحالی‌که این بیماری با سرعت در حال فراگیر شدن بود، مقامات چینی بارها اعلام کردند که احتمال سرایت وجود ندارد. با این اقدامات دولت چین، بهترین زمان را برای مهار این بیماری مسری از دست داد.

🔴 دکتر لی که چشم‌پزشک است، پس از توبیخ به محل کار خود بازگشت. او زن بیماری را که «آب سیاه» داشت، معالجه کرد. او نمی‌دانست که این زن پیش‌تر احتمالا از طریق دخترش به کروناویروس دچار شده است. مادر و دختر از این بیماری رنج می‌بردند و خود دکتر لی نیز به همین بیماری دچار شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

ارزش آمازون

ارزش امازون به یک تریلیون دلار رسید! ١٠٠٠ میلیارد دلار! بیش از ٢.٥ برایر ارزش #GDP ایران!

اینده جهان و شرکتهای بسیار بزرگ چالش ملتها دولتها و شرکتها خواهد بود !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

💢سه منبع رانت اقتصاد ایران/محسن رنانی

در ایران دو منبع رانت وجود دارد که وسوسه آفرین است. نخست نفت و در آمدهای نفتی است که رانت عظیمی را در دست دولت و منبعی را برای انگیزه های فساد آمیز ایجاد می کند. ساز و کاری که عادلانه بودن تقسیم این منابع را کنترل می کند، نظام اداری است.

نظام اداری ناکارآمد، منبع دیگر رانت است. این نظام ناکارآمد، خودش را مستعد چانه زنی با افرادی که سروکارشان با آن می افتد، می کند. در هر کجا که امکان «چانه زنی» باشد، به این معناست که امکان پذیری «فساد» هم فراهم است.

در این برهه عامل سومی هم از بیرون به این دو منبع افزوده می شود. این عامل سوم، رقابت های سیاسی است؛ یعنی وجود «حکومت نفوذ ناهمگن». حکومت نفوذ ناهمگن، حکومتی است که در آن قدرت سیاسی در دست گروه های مختلف و ناهمگن تقسیم شده است. حکومت یکپارچه نیست و گروه های مختلف، با اهداف مختلف، حکومت را میان خودشان تقسیم کرده اند و در رقابت با یکدیگر بخش های بیشتری از کیک منافع اجتماعی را طلب می کنند. پاره پاره بودن قدرت سیاسی، به جامعه ای که هنجارهایش را از دست داده است، انگیزه می بخشد که با قدرت های سیاسی هم گام شود؛ و در واقع در یک باند شریک شود. نظام اداری ناکارآمد هم قدرت کنترل ندارد، بنابرین اجازه می دهد تا رقابت برای منفعتی رانتی به نام نفت در کنار قدرت پاره پاره شکل بگیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

️تنها مسیر صنعتی شدن/لودویگ فون میزس

صنعتی‌شدن پیش‌شرط ضروری دستیابی به برابری اقتصادی بیشتر در جهان است و این فرآیند تنها از طریق افزایش سرمایه‌گذاری و افزایش انباشت سرمایه امکان‌پذیر است.

شاید غافلگیر شده باشید، که من از عاملی که معمولاً شرط اول صنعتی شدن یک کشور تصور می‌شود نامی نبرده‌ام. منظورم حمایت‌گرایی است؛ اما باید بدانید که تعرفه‌ها و کنترل مبادلات دقیقا ابزارهای سد راه واردات سرمایه و صنعتی شدن هر کشوری هستند. تنها راه پیشبرد روند صنعتی شدن یک کشور دسترسی به سرمایه‌ی بیشتر است. حمایت‌گرایی تنها باعث نقل و انتقال سرمایه از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌شود.

حمایت‌گرایی، به خودی خود هیچ چیز به سرمایه‌ی یک کشور نمی‌افزاید. برای ایجاد یک کارخانه‌ی تازه به سرمایه نیاز است. برای افزایش امکانات یک کارخانه‌ی موجود هم به سرمایه نیاز است و نه تعرفه.

اینجا قصدم این نیست که کل مسأله‌ی تجارت آزاد یا حمایت‌گرایی را مورد بحث قرار دهم. فکر می‌کنم اکثر کتاب‌های درسی اقتصاد این بحث را به‌خوبی ارائه کرده‌اند. حمایت صنعتی باعث بهتر شدن اوضاع اقتصادی هیچ کشوری نمی‌شود و از آن بی‌ثمرتر، اتحادیه‌های کارگری است. اگر شرایط کار نامساعد است، اگر دستمزدها ناچیزند، اگر کارگران دیگر کشورها وضعیت دستمزد در آمریکا را پیگیری می‌کنند و در روزنامه‌ها می‌خوانند که آنجا چه می‌گذرد، اگر وقتی سینما می‌رود می‌بیند خانه یک آمریکایی معمولی به همه انواع تجهیزات مدرن آراسته شده است، شاید احساس حسادت به او دست بدهد. کاملاً حق دارد اگر بگوید: «ما هم باید همین‌ها را داشته باشیم.» اما تنها راه دستیابی به آن‌ها، داشتن سرمایه‌ی بیشتر است.

اتحادیه‌های کارگری از خشونت علیه کارآفرینان و کسانی که آن‌ها را اعتصاب‌شکن می‌نامند، استفاده می‌کنند. با وجود قدرت و خشونت‌شان، این اتحادیه‌ها قادر نیستند دستمزد را برای همگان بالا ببرند. فریادهای دولت برای تعیین حداقل دستمزد هم به همین اندازه بی‌ثمر است. آنچه اتحادیه‌ها در عمل پدید می‌آورند (اگر بالاخره موفق شوند دستمزدها را بالا ببرند) بیکاری دائمی و پایدار است.

اتحادیه‌ها نمی‌توانند کشور را صنعتی کنند، نمی‌توانند استاندارد زندگی کارگران را بالا ببرند و نکته‌ی تعیین‌کننده همین جا است: مردم باید بدانند که هر کشوری که می‌خواهد استاندارد زندگی ساکنانش را بالا ببرد باید سیاست‌های افزایش سرمایه‌ی سرانه را پیگیری کند. این سرمایه‌گذاری سرانه در ایالات متحده همچنان رو به افزایش است، باوجود تمامی سیاست‌های بدی که در این کشور اجرا می‌شود. همین امر درباره‌ی کانادا و برخی کشورهای اروپای غربی نیز صادق است؛ اما متأسفانه در برخی کشورهای پرجمعیت آسیا شاهد کاهش آن هستیم.

هر روز در روزنامه‌ها می‌خوانیم که جمعیت جهان در حال رشد است. رشدی در حدود ۴۵ میلیون نفر در سال یا حتی بیش از آن. نتیجه چه خواهد شد؟ این روند چه پیامدهایی به دنبال خود خواهد آورد؟ داستان بریتانیای کبیر را فراموش نکنید. سال ۱۷۵۰ مردم انگلستان فکر می‌کردند که جمعیت شش میلیون نفری‌شان سرسام‌آور است و به‌زودی قحطی و طاعون گریبان‌شان را خواهد گرفت؛ اما در شرف جنگ جهانی دوم، سال ۱۹۳۹، پنجاه میلیون نفر در جزایر بریتانیا زندگی می‌کردند و سطح زندگی‌شان هم قابل مقایسه با گذشته نبود. این اثر همان چیزی است که صنعتی‌شدن نامیده می‌شود -واژه‌ای که به اندازه‌ی کافی رسا نیست.

پیشرفت انگلستان از طریق افزایش سرمایه‌گذاری سرانه امکان‌پذیر شده بود. همانطور که پیش‌تر گفتم، ملّت‌ها تنها از یک راه می‌توانند به رفاه و رونق دست یابند: افزایش سرمایه و از طریق آن افزایش بهره‌وری نهایی نیروی کار و در نهایت افزایش دستمزدهای واقعی.

در جهانی بدون محدودیت مهاجرت، گرایش کلی به برابرشدن نرخ دستمزدها خواهد بود. اگر امروز هیچ محدودیت مهاجرتی وجود نمی‌داشت، شاید بیش از میلیون‌ها نفر سعی می‌کردند هر ساله به ایالات متحده بروند، به امید آنکه دستمزدهای بیشتری نصیب‌شان شود. این جریان ورودی دستمزدها را در آمریکا پایین و در سایر کشورها بالا می‌برد.

اینجا جای پرداختن به مسأله‌ی محدودیت‌های مهاجرتی نیست، اما می‌خواهم بگویم روش دیگری هم برای برابرشدن نرخ‌های دستمزد در سرتاسر جهان وجود دارد. این روش دیگر که در غیاب آزادی مهاجرت عمل می‌کند، مهاجرت سرمایه است. سرمایه‌داران به کشورهایی بیشتر متمایل هستند که دارای نیروی کار فراوان بوده و نرخ دستمزد در آن‌ها معقول است. وقتی آن‌ها سرمایه را به این کشورها میآورند، افزایش دستمزدها نیز متعاقباً حاصل می‌شود. در گذشته این فرآیند همین‌طور عمل کرده و در آینده نیز تفاوتی نخواهد کرد.

وقتی اولین بار انگلیس‌ها در اتریش یا مثلاً بولیوی سرمایه‌گذاری کردند، نرخ دستمزد در آن کشورها بسیار پایین‌تر از انگلستان بود، اما این افزایش سرمایه‌گذاری حرکت صعودی نرخ دستمزد را در این کشورها به ارمغان آورد. چنین روندی در سرتاسر جهان قابل مشاهده است. همه می‌دانند وقتی شرکت انگلیسی یونایتد فروت به گواتمالا رفت، سطح دستمزدها به‌طور کلی افزایش یافت. ابتدا یونایتد فروت دستمزدهای بالاتری می‌پرداخت و سپس مابقی کارفرمایان نیز مجبور به تبعیت شدند؛ بنابراین هیچ دلیلی نیست که نسبت به آینده‌ی کشورهای توسعه‌نیافته بدبین باشیم.

من کاملاً موافق کمونیست‌ها و فعالان کارگری هستم وقتی که می‌گویند: «باید استاندارد زندگی را بالا ببریم.» مدتی پیش کتابی در آمریکا چاپ شد که پروفسور نویسنده‌ی آن می‌گفت: «حالا ما از همه‌چیز به قدر کافی داریم. چرا مردم جهان هنوز باید این‌قدر سخت کار کنند؟ همه چیز که داریم.» شک ندارم که این پروفسور همه چیز داشته است، اما مردمی در سایر کشورها هستند یا حتی در خود همین آمریکا که هنوز می‌خواهند سطح زندگی بهتری داشته باشند.

خارج از ایالات متحده -در آمریکای لاتین و بیشتر از آن در آسیا و آفریقا- همه خواهان بهبود شرایط زندگی در کشورشان هستند. افزایش سطح زندگی به افزایش سطح فرهنگ و تمدن نیز میانجامد.

بنابراین من کاملاً موافق افزایش سطح زندگی در همه‌جای جهان هستم، اما درباره‌ی ابزارهای رسیدن به این اهداف با دیگران توافق ندارم. با چه وسیله‌ای می‌توان به این هدف رسید؟ نه با حمایت، نه با مداخله‌ی دولتی، نه با سوسیالیسم و بی‌شک نه با خشونت اتحادیه‌های کارگری. (می‌گویند چانه‌زنی دسته‌جمعی، ولی در واقع چانه‌زنی به زور است.)

  برای دستیابی به این هدف، به نظر من، تنها یک راه است. روشی زمان‌بر! برخی‌ها ممکن است بگویند این خیلی کند پیش می‌رود، اما برای رسیدن به رفاه هیچ میانبری وجود ندارد. زمان می‌برد و باید برایش کار کرد، اما آنقدر که بعضی‌ها فکر می کنند هم زمان‌بر نیست و بالاخره برابری اقتصادی به دست خواهد آمد.

سال ۱۸۴۰ آلمان‌ها می‌گفتند بریتانیا زودتر از ما شروع کرده است، ما هیچ وقت نمی‌توانیم به سطح زندگی این کشور برسیم. سی سال بعد این انگلیسی‌ها بودند که همین را درباره‌ی سطح زندگی آلمان‌ها تکرار می‌کردند: «توان رقابت با آلمان را نداریم، باید تدبیری بر ضد آن‌ها اندیشید!» امروزه درآمد سرانه آلمان به هیچ وجه کمتر از انگلستان نیست.

در مرکز اروپا، کشور کوچکی هست که همه می‌شناسید: سوئیس. این کشور منابع طبیعی بسیار ناچیزی دارد. هیچ معدن زغال‌سنگی در کار نیست، هیچ مواد معدنی و هیچ منابع طبیعی قابل‌اعتنا، اما مردم آن، برای قرن‌های متمادی، سیاست سرمایه‌داری را دنبال کرده‌اند. اکنون در اروپای قاره‌ای با بالاترین سطوح استاندارد زندگی رسیده‌اند و کشور آن‌ها جزو یکی از مهم‌ترین مراکز تمدن جهان است.

نمی‌توانم بفهمم چرا کشوری مثلاً مثل آرژانتین که هم به لحاظ جمعیت و هم به لحاظ وسعت بسیار بزرگتر از سوئیس است نباید بتواند با پس از چند سال تعقیب‌کردن سیاست‌های صحیح به همان سطح زندگی سوئیس دست یابد. البته همانطور که در بالا اشاره کردم سیاست‌هایی که انتخاب می‌شوند باید کارآمد باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی