انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

دعوای مرغ و تخم‌مرغ/نیما نامداری

🔺معمای معروفی از زمان یونان باستان رواج دارد به این مضمون که «اول مرغ وجود داشته یا تخم‌مرغ؟» این معمای مغالطه‌گون قرن‌ها لاینحل باقی ماند تا زمانی‌که داروین توانست سیر فرگشت موجودات زنده را توضیح دهد و راه را برای پاسخ به این معما هموار کند. ظاهراً مساله فساد اقتصادی در ایران هم گرفتار همین معمای مرغ و تخم‌مرغ شده است.

🔺برخی می‌گویند علت فساد این است که عده‌ای افراد سودجو به حق خود قانع نیستند و با روش‌های غیراخلاقی و غیرقانونی می‌خواهند نفع بیشتری ببرند. همین‌ها استدلال می‌کنند مهم‌ترین راه مبارزه با فساد مجازات شدید افراد مفسد است. این گروه فساد اقتصادی را مساله‌ای عمدتاً اخلاقی و فردی می‌دانند که باید با ابزارهای قضایی و پلیسی با آن برخورد شود.

🔺گروه دیگری برعکس معتقدند ریشه فساد اقتصادی وجود سیاست‌ها و ساختارها و فرآیندهایی است که زمینه بروز فساد را فراهم می‌آورند و اگر این زمینه فسادخیز برطرف شود خود به خود افراد انگیزه و امکانی برای رفتارهای مفسدانه نخواهند داشت.

🔺طبیعی است راهکار پیشنهادی این گروه بیشتر بر اصلاحات ساختاری و سیاستی تاکید دارد. طبیعی است هر دو گروه فوق برای خالی نبودن عریضه یکدیگر را هم تایید می‌کنند، یعنی طرفداران برخورد قضایی بر اهمیت اصلاحات ساختاری تاکید دارند و طرفداران اصلاحات ساختاری هم ضرورت برخورد قضایی و پلیسی را نفی نمی‌کنند اما هر گروه ترجیح می‌دهد اولویت اصلی فسادزدایی بر راهکارهایی گذاشته شود که برای آن اولویت بیشتری قائل است.

🔺این عادت بسیاری از مدیران دولتی است که مدام از فساد می‌نالند و خواهان برخورد با آن هستند اما هیچ تلاشی برای رفع زمینه‌های آن نمی‌کنند. جالب اینجاست که وقتی دستگاه‌های نظارتی با داغ و درفش سراغ پرونده‌های فساد اقتصادی می‌روند هم باز همین مدیران معترض می‌شوند که چرا امنیت اقتصادی متزلزل شده است.

🔺مشخص است که بگیر و ببند فساد را از بین نمی‌برد به‌خصوص وقتی که متاثر از فضای رسانه‌ای و دعواهای سیاسی باشد. ضمن اینکه دستگاه قضایی و نهادهای ضابط آن تخصص و توان محدودی در زمینه‌های تخصصی دارند و احتمال خطای آنها در قضاوت هم کم نیست

🔺در چنین وضعیتی واقعاً چه باید کرد؟ از یک طرف سیاستگذار تلاشی برای اصلاح ساختاری و رفع زمینه‌های فساد نمی‌کند و از طرف دیگر ابعاد و عمق فساد چنان گسترده شده که با اقدامات قضایی و تنبیه مفسدان نمی‌توان از پس این حجم فساد برآمد. پاسخ به این سوال ساده نیست به‌خصوص با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر کشور به نظر نمی‌رسد نظام اداره کشور توانایی جراحی عمیق و تحول ساختاری داشته باشد. همچنین رسوخ عجیب و غریب بخش غیردولتی اما متکی به منابع عمومی چنان در اقتصاد کشور فراگیر شده که دیگر نمی‌شود دولت (به معنای قوه مجریه) را قدرت اصلی اداره اقتصاد کشور دانست.

🔺سهم بنیادها و نهادها و ستادها در اقتصاد کشور از دولت بیشتر نباشد کمتر نیست. دولت حتی اگر بخواهد نسبت خود با بخش خصوصی واقعی را شفاف و سالم کند از پس این بخش عمومی غیردولتی برنمی‌آید. اتفاقاً توان اینها برای رانت‌جویی و ایجاد انحصار به مراتب بیشتر است. اصلاحات ساختاری بدون تعیین تکلیف این بخش در اقتصاد کشور اساساً شدنی نیست. دستگاه قضایی و نهادهای نظارتی هم وضعیت بهتری ندارند. آنها هم متاثر از همین توزیع غیررسمی قدرت هستند، سیاست‌زدگی هم که غوغا می‌کند.

🔺خلاصه اینکه اوضاع فساد در کشور به غایت بغرنج و ناامیدکننده شده است. با این حال به عنوان یک اقدام فوری و عاجل که نسبتاً ساده‌تر از اصلاحات ساختاری است باید به دنبال شفافیت بود.

                                                                                                                                                                           

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

آیا حباب بازار سهام می‌تواند پدیده‌ای مثبت و ادامه‌دار باشد؟ ✍🏼مصطفی نصراصفهانی

 

پدیده حباب در بازارهای دارایی را می‌توان یکی از پدیده‌های بسیار چالش‌برانگیز دانش مالی و دانش اقتصاد دانست. 

فارغ از مسائل و اختلاف نظرهایی که در ارتباط با اثبات وجود یا تعیین زمان ترکیدن حباب وجود دارند، از نظر تئوریک می‌توان پذیرفت که وقوع حباب ممکن است.

از زمانی که شاخص بازار سهام از 90هزار واحد عبور کرد عده‌ای از تحلیلگران منتظر رکود(یا به بیان دیگر فروپاشی حباب) بازار سهام هستند. این در حالی است که شاخص بعد از آن صعودی بوده و در حال رسیدن به عدد 400هزار واحد است!

حتی هنوز هم نمی‌توان با قاطعیت در مورد حبابی بودن یا نبودن بازار صحبت کرد! در واقع اگر بپذیریم که ارزش‌ها ذهنی هستند آنوقت کار سخت‌تر هم خواهد شد.

اما چیزی که مسلم است این است که با فرض ثبات سایر شرایط بالاخره از یک جایی به بعد افزایش قیمت حبابی خواهد بود. (اگرچه نمی‌دانیم کجا!)

با مقدمات فوق می‌توانیم به بررسی دو سوال مطرح شده در عنوان متن بپردازیم:

1- آیا حباب بازار سهام می‌تواند پدیده‌ای مثبت باشد؟

2- آیا ممکن است حباب بازار سهام هیچوقت نترکد؟

 

آیا حباب می‌تواند اثرات مثبتی داشته باشد؟

با یک تحلیل ایستا و رهیافتی که عمدتا در ادبیات دانش اقتصاد و مالی وجود دارد پدیده حباب چیز مثبتی نیست. اما در عمل و بخصوص وقتی که بازار سهام مدِّنظر باشد، آنگاه می‌توان گفت حباب ممکن است منجر به اثرات مثبت بشود. افزایش شدید و پیوسته قیمت سهام یک شرکت منابع در اختیار شرکت برای سرمایه‌گذاری در بازاریابی و یا «توسعه و تحقیق(R&D)» را افزایش می‌دهد. سهامداران عمده می‌توانند با فروش درصد کمی از دارایی سهام خود به نقدینگی خوبی برای سرمایه‌گذاری مجدد دست پیدا کنند.

در عمل ممکن است یک مارپیچ بین قیمت بازاری و ارزش بنیادی شرکت اتفاق بیفتد و حباب منجر به افزایش واقعی ارزش بنیادی شرکت بشود!

بنابراین پاسخ سوال اول این است: «بستگی به رفتار مدیران و سهامداران عمده شرکت دارد»

آیا ممکن است ترکیدن حباب هیچوقت اتفاق نیفتد؟

حباب به اختلاف قیمت بازاری یک دارایی با ارزش بنیادی آن دارایی گفته می‌شود. بنا به رهیافت اقتصاد نئوکلاسیک، بالاخره و در بلندمدت این اختلاف به صفر خواهد رسید. اما حتی در همین چارچوب فکری هم ممکن است هیچگاه قیمت کاهشی نشود: کافی است ارزش بنیادی شرکت افزایش پیدا کند. یعنی به جای اینکه قیمت بازاری کاهش پیدا کند، ارزش بنیادی افزایش داشته باشد! و این پدیده‌ای کاملا محتمل است و در پاسخ به سوال اول مکانیزم آن هم توضیح داده شد.

 

️⭕️جمعبندی:

 

➖اولا حباب بازار سهام می‌تواند پدیده‌ای بسیار مثبت باشد ولی این به عملکرد سهامداران عمده و مدیران شرکت‌ها بستگی دارد.

➖ثانیا حباب قیمت سهام شرکت‌ها ممکن است هیچگاه فرونپاشد و قیمت آن نزولی نشود(که این هم بستگی به عملکرد مدیران و سهامداران عمده دارد).

➖ثالثا سیاستگذار می‌تواند سیاست‌هایی اتخاذ کند تا رونق بازار سهام منجر به افزایش پایدار ارزش‌های بنیادی شرکت‌های بورسی بشود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

جوهره ی تغییر و تحول /(مرحوم دکتر حسین عظیمی)

جوهره ی تغییر و تحول در این دو مکانیسم اصلی در جوامع سنتی و مدرن در جدول زیر خلاصه گردیده است. دو تحول اساسی فوق باعث شده است که بشر در دوران مدرن تاریخ خود موفق به صرفه جوییهای عظیم در نادرترین منابع خود یعنی زمان گردد و این صرفه جویی است که امکانات وسیع افزایش بازدهی و تولید را برای انسانهای عصر جدید فراهم آورده است. به دیگر سخن می¬توان گفت که اگر زمان در دوران سنتی تاریخ بشر پدیده¬ای خطی و یک بعدی انگاشته شود، زمان در دوران صنعتی به پدیده¬ای سطحی و دو بعدی تبدیل می¬گردد. زمان از این دیدگاه در دوران سنتی تاریخ بشر عمدتاً دارای طول است، حال آنکه زمان در دوران مدرن دارای دو بعد طول و عمق می¬گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

برنامه های پنج ساله توسعه اقتصادی ، آرزو یا واقعیت/ کیوان شهاب لواسانی

 

🔹تاریخچه برنامه های توسعه در ایران به قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران باز می گردد. نکته مهمی که در این برنامه ها به چشم می خورد این است که چه برنامه های توسعه قبل از انقلاب و چه برنامه های توسعه اول ، دوم، سوم، چهارم و پنجم بعد از انقلاب هیچکدام به اهداف اقتصادی مد نظر این برنامه ها نائل نشده اند و حتی در اکثر موارد فاصله زیادی با اهداف داشته اند. (تحلیل  ما فقط بخش اقتصادی برنامه های توسعه را بر می گیرد). البته به نظر می رسد در زمینه پروژه های عمرانی و ایجاد انواع راه و شهرسازی نیز به اهداف هر برنامه دست نیافته ایم.

🔹به گفته مایکل تودارو در کتاب توسعه اقتصادی در جهان سوم یکی از دلایل اصلی شکست برنامه در کشورهای در حال توسعه،  این است که این برنامه ها عمدتا آمال و آرزوهای سیاستگذاران و برنامه ریزان بوده و با واقعیت و پتانسیل اقتصاد جهت دستیابی به آن،  فاصله زیادی دارند. برخی از اقتصاد دانان بر این عقیده اند که بودن یا نبود برنامه های توسعه تفاوتی در اقتصاد کشور ما ندارد ولی نگاشت این برنامه ها هزاران ساعت وقت و انرژی برنامه ریزان و تصویب گران را از بین می برد بدون داشتن دستاوردی چشمگیر.

🔹اقتصاد ایران به دلیل اینکه در معرض شوکهای فراوانی قرار دارد، معمولا پیش بینی های مدل ها برای آن بوقوع نمی پیوندند و لذا شاهد این هستیم که حتی سازمانهای بین المللی مثل بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در طول یکسال چندین بار در پیش بینی های قبلی خود از متغیرهای مهم اقتصاد کلان که برای سال بعدی داده بودند تجدید نظر می نمایند و در نهایت نیز معمولا پیش بینی آنها بوقوع نمی پیوندد و لذا به  نظر می رسد که برنامه های کوتاه مدت کمتر از یکسال برای آن مناسب تر است. حتی به نظر می رسد به جای بودجه یکساله، بودجه شش ماهه بهتر باشد.(هرچند که دولت فعلی در صدد است که بودجه به جای یکساله، دو سالانه تدوین و تصویب شود)

🔹 معمولا در حدود سه دهه اخیر برنامه های توسعه در سال آخر دولتها تصویب شده اند که در دولت بعدی اجرایی شوند، مثلا دولت سازندگی برنامه سوم توسعه ای را تدوین کرد که مجری آن دولت اصلاحات بود و دولت اصلاحات برنامه چهارم توسعه ای را نگاشت که مجری آن دولت بهار بود و دولت بهار برنامه توسعه پنجم را نگاشت که مجری آن دولت تدبیر و امید بود، با توجه به اینکه اصولا شیوه اداره کشور و تفکر اقتصادی این دولتها تفاوت فاحشی با یکدیگر  دارند و با تعویض آنها نوعی تغییر پارادایم بوقوع می پیوندد و همچنین شوکهای پیش بینی نشده زیادی در طول مدت یک برنامه پنج ساله معمولا بوجود می آید که برنامه ریزان هرگز انتظار آن را نداشته اند، بعلاوه مسئله ناسازگاری زمانی پویا (Dynamic time inconsistency) نیز وجود خواهد داشت، لذا معمولا هر دولتی سعی دارد تا جائیکه امکان دارد از اجرای برنامه ای که در دولت قبل تدوین شده است طفره رود و اینچنین است که هیچکدام از برنامه ها به اهداف خود نمی رسند و از طرفی چون فاقد ضمانت اجرایی قوی هستند، نمی توان هیچ رئیس جمهوری را برای عدم دستیابی به اهداف مورد مجازات قرار داد.

🔹 به نظر می رسد مسئله برنامه ریزی بلند مدت در سطوح دولت در جهان فعلی به شیوه فعلی کشور ما منسوخ شده است و اصولا در اکثر مواقع کارکرد صحیح و کامل مکانیسم بازار، جایی برای برنامه ریزی باقی نمی گذارد و احتمالا سازمانهایی که برنامه ریزی در کشور انجام می دهند ریشه در تفکر سوسیالیستی و نظام برنامه ریزی متمرکز دارد و می بایست مطالعات تطبیقی برای ضرورت وجود یا عدم وجود سازمانهای متولی برنامه ریزی در کشور  به شکل فعلی آن انجام پذیرد و حتی المکان به نظر می رسد با ادغام این سازمانها را در برخی سازمان ها مثل سازمان  امور مالیاتی  یا به شیوه های دیگر با استفاده از تجربه کشورهای موفق در این زمینه، می توان انتظار  نتایج بهتری داشت و ضمنا می بایست از برنامه های توسعه بلند مدت به شیوه فعلی اجتناب کرد و برنامه کوتاه مدت شش ماهه با ضمانت اجرایی قوی تصویب کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

اول خلقت ✍️ دکتر محسن رنانی(اقتصاددان)

 

🔹اول مهر است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» برده‌ام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز می‌شود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت،دموکراسی یک ملت،و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز می‌شود. همان‌گونه که در طبیعتِ زمین، همه چیز از مهر آسمان شروع می‌شود و بدون خورشید، طبیعت زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه انسانی نیز همه چیز از مهر شروع می‌شود. ماه مهر آغاز کشت‌وکار در مزرعه‌ی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشت‌مان مهر‌آگین خواهد شد.

🔸رئیس جمهور به مدرسه می‌رود و زنگ اول مهر را می‌زند. اما نه رئیس جهور می‌داند و نه دیگر یارانش، و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار می‌دانند که مدرسه‌ها مان زنگ زده است، که کتابهامان زنگ زده است، که معلمانمان زنگ زده‌اند، که مغزهامان زنگ زده است، و این روزها از دل‌های ما نیز بوی زنگ زدگی می آید.

 ۱۳ میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندان‌های زنگ زده می‌کنیم و به دست زندان‌بان‌های زنگ زده می‌سپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درمانده‌ی سیاستمداران زنگ زده شده است، کودکان ما نیز زندانی زنگ زدگی‌های ما شد‌ه‌اند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ زده است که هی پیچ و مهره‌هایش را روغن می‌زنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد.

🔹وقتی برای وزیرپیشین آموزش و پرورش توضیح دادم که چرا می‌گویم عقب ماندگیما ریشه در نظام آموزشی ما دارد و برایش گفتم که چگونه بذر توسعه در مدرسه کاشته می‌شود و اکنون با این شیوه‌های آموزشی،اگر بذری هم در درون کودکان باشد می‌خشکانیم.گفت این ها حرف‌های مهمی است که باید همه وزرا بشنوند. اما بیچاره هرچه تلاش کرد نشد که این بحث را به هیات دولت ببرد.و بعدها پیام داد که الان دغدغه دولت، آموزش نیست.راست هم می‌گفت دولت الان باید نیمی از انرژی خود را صرف تامین حقوق آخر ماه کارمندان و بازنشستگان و پرداخت یارانه‌ها کند و بقیه انرژی‌اش را هم صرف مراقبت از لنگ پاهایی بکند که برایش می‌بندند،پس دیگر نوبت به نگرانی نسبت به آموزش و پرورش نمی‌رسد.

🔸آی معلم‌های عزیز،ما می‌دانیم که شما در این زنگ زدگی بی تقصیرید شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید، اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه ای زنگ زده است،باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره،سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمی‌زند بلکه متلاشی می‌کند،لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید.ما۴۰ سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگی‌مان بیشتر شد، ضایعات نان‌مان بیشتر شد، آلودگی‌ هوای‌‌مان بیشتر شد،شکاف طبقاتی مان بیشتر شد، پرونده‌های دادگستری‌مان بیشتر شد،تعداد زندانیان‌مان بیشتر شد و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد. پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدم‌های توانمند هستیم.

🔹پس لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آن‌ها گفت‌وگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را،مدارا را،صبر را،گذشت را،دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را،دویدن و بازی کردن را،رقصیدن و شاد بودن را،از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را،بوییدن گل را،سکوت کردن را،شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را،دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.

🔸باور کنید اگر بچه‌های ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت،و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود،و ندانند که با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست، هیچ چیزی از خلقت کم نمی‌شود؛ اما اگر آن‌ها زندگی کردن را و عشق ورزیدن را و عزت نفس را و تاب آوری را تمرین نکنند،زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود.

🔹لطفاً برای بچه‌های ما شعر بخوانید،به آن‌ها موسیقی بیاموزید،بگذارید با هم آواز بخوانند، اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند، بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند و وقتی مغزشان نمی‌کشد یاد نگیرند. لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید. اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند،زبان‌شان را برای نقد آزاد بگذارید، بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.

🔸اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم،دستکم هوای هم را داشته باشیم،نداشته‌ها و تنگناها و غم‌ها و عقده‌های خود را به کلاس‌ها نبرید. ترا به خدا در کلاس‌های‌تان خدایی کنید نه ناخدایی.شاید خدا به شما و ما رحم کند و از این زندان‌ خودساخته رهایمان سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

مدرسه بروند که چه بشود؟ علی سرزعیم - عضو هئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی

 

شکوفه‌های آینده‌ساز امروز به مدرسه می‌روند. ما هم که مدرسه می‌رفتیم، نسل قبل ما را به چشم شکوفه‌های آینده‌ساز می‌دید. اما دریغ و درد که بخش مهم و طلایی فرزندان دهه پنجاه و شصت در ناکارآمدی، انجام نشدن اصلاحات و تحریم تلف شده و می‌شود و حالا گویی مأموریت توسعه ایران بر دوش متولدین دهه هفتاد و هشتاد قرار می‌گیرد، اگر بتوانند. مدرسه می‌روند تا به توسعه کمک کنند.

سوال، این مدارس که قرار است سازندگان توسعه تربیت کنند، به فرزندان ما چه می‌آموزند؟ برخی فکر می‌کردند مدرسه ابزار قدرت است تا دانش‌آموزان را به اطاعت وادارد. دیگرانی مشکل کشور را ناشی از کمبود تخصص می‌دانستند و و مدرسه را مقدمه دانشگاه، تا آدم متخصص در آن‌جا پرورش یابد. اما حالا متخصص هم زیاد داریم، حتی برای صادرات مغز، اما گره توسعه ناگشوده مانده است.

حالا گروه‌هایی قدری ناامید شده و نوعی فردگرایی را دنبال می‌کنند. خانواده‌ها دنبال تربیت فرزندی هستند که هرچه سریعتر شهروند جهانی شود یعنی در کشوری دیگر جایگاه مناسبی بیابد. زبان‌آموزی و فرستادن فرزند به پانسیونی در خارج، خریداران خودش را دارد.

شعبات مختلف مدارس نخبه‌پرور الگوی مریم میرزاخانی را به ذهن و ضمیر نوجوانان تزریق می‌کنند و گویی ناخودآگاه به آنها القا می‌کنند نجات از ایران تنها راه رهایی و سعادت است. پیگیری سعادت از مسیر المپیادها رونق یافته است.

رکود بازار کار و بیکاری فزاینده مهندسان و دیگر دانش‌آموختگان دانشگاهی، تلنگری به برخی خانواده‌ها زده تا سعادت فرزندشان را در تحصیل دانشگاهی نجویند و از مدرسه چنین انتظاراتی را در سر نپرورانند.

خیلی از والدین دنبال مهارت زندگی برای فرزندان‌شان هستند. آن‌ها می‌خواهند فرزندان‌شان راه زیستن در دنیای پر از افسردگی، سروکار داشتن با یک همکار بداخلاق، مدیریت زمان در میان انبوه کارها، فشار برای تعادل بین کار و زندگی، ضرورت عرضه توانمندی‌ها و مهارت‌ها، اهمیت ائتلاف‌سازی و شبکه‌سازی، کار گروهی، مقابله با زیرآب‌زنی‌ها و توطئه، اهمیت حیاتی خشم، متقاعدسازی و تبلیغ، سواد رسانه‌ای و چگونگی مواجهه با اخبار و پیام‌ها، شیوه مواجهه با جنس مخالف و ارضای مناسب نیاز جنسی، سواد مالی و شیوه مناسب حفظ و افزایش پس‌انداز را بیاموزند.

نسل دهه پنجاه و شصت زمان و انرژی زیادی صرف انتگرال یگانه و دوگانه و سه‌گانه کرد، اما این آموخته‌ا به کار اکثریت این نسل نیامد. نظام آموزشی هم خیلی کند، بالاخره به برخی تغییرات تن داده و کتاب‌ها و مطالب درسی اندکی تغییر کرده است اما هنوز مهارت تست‌زنی و آزمون‌های بی‌فایده المپیاد بر نظام آموزش غلبه دارند.

آموزش و پرورش باید در میان جامعه‌ای که یکدست نیست و تکثر و تنوع تضاد ذاتی آن است، به مهارت همزیستی مسالمت‌آمیز با حساسیت بیشتری بنگرد.

شکاف‌‌های قومی، مذهبی، طبقاتی و فرهنگی در این جامعه فعال‌اند. این جامعه مثل هر جامعه‌ای، متنوع و متکثر است و باید آدمیانش هنر و مهارت زیستن در تکثر را بیاموزند. این همان چیزی است که آموزش و پرورش ما فعلاً به فرزندان‌مان نمی‌آموزد.

تجویز راهبردی

اینک باید این تنوع را به رسمیت شناخت و چگونگی همزیستی مسالمت‌آمیز به نحوی که هر کس بیشترین آسودگی را در سپهر اجتماعی داشته باشد را فرابگیریم. مدارس شاید بهترین نقطه شروع برای کسب این مهارت باشد.

دانش‌آموزان امروز باید بیاموزند که انتخاب همکار آنها در فردایی که سر کار می‌روند دست آنها نیست و ناگزیرند سال‌ها با کسی که شاید خلق و خویش را نمی‌پسندند در یک اتاق همکار باشند.

دانش‌آموزان باید زیستن مسالمت‌آمیز در کنار جامعه‌ای در حال افزایش میانگین سنی و پیر شدن را هم بیاموزند، و درکی از معلولیت و فقر داشته باشند. در یکی از مدارس ژاپنی در امارات ویلچری گذاشته‌اند و هر روز یک نفر موظف می‌شود کل روز روی آن بنشیند و با آن تردد کند تا درکی از زندگی و محدودیت‌های معلولان پیدا کند. در برخی مدارس اصرار هست که حتما یک دانش‌آموز معلول در کلاس‌ها باشد تا دانش‌آموزان از کودکی با مسائل این قشر نسبتا بزرگ آشنا شوند.

اگر بپذیریم که یکی از مهم‌ترین مسائل آینده ایران چگونگی اجرای این همزیستی است آن وقت اولویت و اهمیت آن را در کنار دیگر مهارت‌های زندگی درک و برای آن برنامه‌ریزی خواهیم کرد. توسعه، بدون همزیستی مسالمت‌آمیز در کنار یکدیگر ناممکن است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی