انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

چرا سرمایه‌گذاران از صنعت گریزانند؟

💢به گفته معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت، سهم بخش صنعت در کشور ما ۱۲ درصد تولید ناخالص داخلی ما است. اما بیش از ۶۰ درصد کل مالیات کشور توسط همین بخش صنعت پرداخت می‌شود. در مقابل، بخش خدمات که سهم ۵۱ درصدی از تولید ناخالص داخلی کشور را دارد، فقط ۱/ ۲۲ درصد از مجموع مالیات کشور را می‌پردازد (این در حالی است که سهم صنعت در پرداخت مالیات در مالزی ۲/ ۳‌ درصد، در کره‌جنوبی ۶/ ۱۳‌  درصد و در فرانسه ۵/ ۱۶ درصد است۱) و بخش خدمات که بیشترین سهم را در تولید ناخالص داخلی کشورهای صنعتی پیشرفته دارد، بیشترین مالیات (گاه بیش از ۷۰ درصد از کل مالیات‌ها) را می‌پردازد.

آیا حامیان زبانی تولید و صنعت در مجلس و دولت به راستی قادر نیستند از چالش‌ها و باج و خراج‌های صنعت بکاهند و اندکی از فشارها را به «آن حوزه‌های دیگر» منتقل کنند؟ آیا این غیر از همان کاری است که امثال کره‌جنوبی و مالزی و ترکیه کرده‌اند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی
مقایسه حیرت‌انگیز صادرات سنگاپور و ایران❗️

مقایسه حیرت‌انگیز صادرات سنگاپور و ایران❗️

 

 

🔹نمودار بانک جهانی نشان می‌دهد ایران در حوزه صادرات حتی از کشورهای آسیایی مانند سنگاپور (580 billion$)، عربستان (240 billion$)، امارات (390 billion$) و اندونزی (210 billion$) هم بسیار عقب‌تر و ضعیف‌تر است، صادرات ایران تنها (110 billion$) است و سنگاپور به یکی از موفق‌ترین صادرکنندگان جهان تبدیل شده است.

🔹حیرت انگیز اینکه مساحت سنگاپور تنها 722 کیلومتر است یعنی نصف مساحت جزیره قشم ایران! و جمعیت آن تنها ۵ میلیون نفر است یعنی در حدود جمعیت استان خوزستان! اما میزان صادرات و تجارت آن تقریبا 5 برابر کل کشور بزرگ و پرجمعیت ایران است !!!

یکی از مهم‌ترین علل عقب ماندگی اقتصاد ایران فقدان صادرات کالای ایرانی به جهان است که مسئولین هم هیچ استراتژی و توجهی برای جبران این ضعف بزرگ اقتصادی ندارند.

🔹چین با (2500 billion$) رتبه نخست بزرگترین صادرکننده جهان را دارد و آمریکا با (2350 billion$) رتبه دوم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

نکاتی در مورد بازار بورس، حباب و بازی جمع صفر/حامد قدوسی

 

در شرایط رکود اقتصادی شهروندان به دنبال راه‌هایی برای حفظ ارزش سرمایه‌شان، محافظت خودشان در برابر شوک‌های منفی و کسب درآمد اضافه هستند و طبعا بازار سهام یکی از مهم‌ترین این مسیرها است. چند اصل بنیادی از اقتصاد مالی را مرور کنیم:

 

🔹 ۱) ارزش سهام در بلندمدت و در تعادل نمی‌تواند از ارزش واقعی دارایی‌های مشهود و غیرمشهود شرکت فاصله بگیرد. در مورد شرکت‌های فعال در صنایع سنتی و بالغ (مثل ساختمان و پتروشیمی)، این ارزش به ارزش روز دارایی‌های ملموس نزدیک است و در مورد شرکت‌های آینده‌دار (مثل نرم‌افزار و خدمات اینترنتی و دارو)، ارزش تعادلی سهام علاوه بر ارزش روز دارایی‌ها شامل یک اختیار رشد (Growth Option) هم هست.

🔹 ۲) در کوتاه‌مدت و به خاطر فشار تقاضا یا سرازیر شدن پول داغ (Hot Money) در بازار کاغذی ارزش سهام ممکن است از ارزش ذاتی فاصله بگیرد ولی این فاصله گرفتن موقتی است.

🔹 ۳) سود مازاد (یعنی ورای سود متناسب با ریسک در بلندمدت) در بازار سهام از جنس «بازی جمع صفر» است: یک عده برنده و یک عده بازنده خواهد داشت. قضیه شبیه این است که فکر کنیم در یک شرط‌بندی روی مسابقه اسب‌سواری همه برنده خواهند شد، چنین چیزی منطقا ممکن نیست.

🔹 ۴) کاغذ سهام فقط یک واسطه (Intermediary) است تا سرمایه‌گذاران خرد و کلان در بازار بورس را به بخش حقیقی اقتصاد (یعنی شرکت‌ها، نیازهای سرمایه‌گذاری آن‌ها و نهایتا پتانسیل سودزایی آن‌ها) متصل کند. بازار سهام به خودی خود منبع تولید ارزش در اقتصاد نیست و فقط نقش «واسطه‌گری مالی» را بازی می‌کند.

🔹 ۵) پس وقتی ۱-۴ را کنار هم بگذاریم، می‌بینیم که همه شهروندان یک کشور نمی‌توانند به صورت دسته‌جمعی از رشد بازار سهام سود مازاد (به قول فرنگی‌های آلفا یا همان سود مازاد بر بازده بلندمدت متناسب با ریسک) به دست بیاورند. سودهای بالا در بورس یک سری برنده و یک سری بازنده خواهد داشت و احتمالا جمع این سودها در میان‌مدت نزدیک صفر خواهد بود. در این شرایط به احتمال زیاد کسانی که زود آمده و زود هم بیرون می‌روند، برنده و آن‌هایی که در دوره حباب دارایی به بازار می‌پیوند بازنده خواهند بود.

🔹 ۶) حسن اساسی بورس این است که به افرادی با سرمایه خرد اجازه می‌دهد که بخشی از دارایی خود را در دارایی‌هایی که احتمال رشد قیمت آن‌ها اثر تورم یا شوک‌های ارزی هست سرمایه‌گذاری کنند. این افراد ممکن است با پس‌انداز خود قادر به خرید یک خانه یا یک واحد پتروشیمی نباشند ولی بتوانند درصدی از این دارایی‌ها را در بورس بخرند. در این حالت هم صاحب پس‌انداز، می‌تواند سبد سرمایه زندگی‌اش را متنوع کند و هم شرکتی که نیاز به سرمایه دارد به آن دست پیدا می‌کند. این اصل اساسی بازار بورس است ولی دوباره تکرار می‌کنیم که بورس آیینه «آینده‌نگر» (Forward-Looking) بخش حقیقی اقتصاد است و نمی‌تواند در تعادل خیلی از بازده بخش حقیقی فاصله داشته باشد.

🔹 ۷) سودهایی که مبادله‌گران حرفه‌ای، افراد با دسترسی به اطلاعات درونی (Inside Information)، واسطه‌گران و سبدگردانان و امثال آن‌ها کسب می‌کنند، نماینده سودی نیست که مردم عادی کسب می‌کنند، این را نباید شاخص سودآوری بورس دانست. مطالعات فراوان نشان می‌دهد که مبادله‌گران فردی فعال در بازارهای بورس نهایتا به صورت میانگین با «ضرر» از این بازار خارج می‌شوند.

جمع‌بندی: در تبلیغ بازار بورس طوری عمل نکنیم که گویی جایی برای سود بردن همه شهروندان است، در یک اقتصاد رکودی این کار غیرممکن است. اقتصاددانان و متخصصان مسئول و متعهد، باید این جنبه مهم از مساله را هم برای مردم تشریح کنند و در دام یک هیجان عامیانه نیفتند. نقش اقتصاددانان و تفاوت تخصص آن‌ها با یک مبادله‌گر یا واسطه بازار بورس همین است که موضوع را در سطح کلان و تجمیعی و تعادلی ببیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

🔴معرفی  کتاب "اقتصاد فقیر"  نویسندگان نوبلیست ۲۰۱۹🔴


 

نویسندگان کتاب، آبهیجیت بنِرجی هندی و استر دوفلو فرانسوی، بیش از پانزده سال از عمر خویش را صرف بررسی زندگی فقرا در روستاهای هند، مراکش، کنیا، اندونزی و بسیاری دیگر از کشورهای درحال توسعه کرده‌اند. بنرجی، استاد اقتصاد در مؤسسه فناوری ماساچوست (ام.آی.تی) و از مؤسسان آزمایشگاه اقدام برای مبارزه با فقر عبداللطیف جمیل (جِی پَل) است که پیش از این در دانشگاه‌های هاروارد و پرینستون نیز تدریس ‌کرده است. او به همراه استر دوفلو، دین کارلن، مایکل کرمر، جان لیست و سندهیل مولناتان از پیشگامان توسعه آزمون‌های میدانی شناخته می‌شود که روشی مهم در ارزیابی سیاست‌های توسعه به شمار می‌رود و روحی تازه به تلاش‌ها برای فقرزدائی دمیده ‌است.

فقر جدای از مسائل اقتصادی همزمان چالش‌های فکری و اخلاقی را نیز برمی‌انگیزد. پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق و استاد اخلاق زیستی دانشگاه پرینستون، معتقد است حمایت نکردن از کودکان فقیر در حال مرگ، به لحاظ اخلاقی با کشتن انسان‌ها تفاوت چندانی ندارد. او با همین نوع نگرش راه‌حلی نیز برای از میان بردن فقر جهانی ارائه داده‌...

 قسمتی از مقدمه   دو مترجم محترم کتاب " اقتصاد فقیر

دکتر جعفر خیرخواهان و مهدی فیضی و البته نکته  جالب  پیشگویی آنها مبنی بر احتمال مورد عنایت آکادمی نوبل قرار گرفتن نویسندگان کتاب و توصیه مطالعه برای تمامی دردمندان رفع فقر در کشور 👇

"بنرجی" و "دوفلو " در پژوهش های خود برای مطالعه کارایی سیاست های مداخله گرایانه در گستره ای از مسائل بهداشتی، آموزشی و کشاورزی (از بیماریهای مقاربتی جنسی تا غیبت معلمان از مدرسه و استفاده ناکافی از کود) با تحلیل دقیق مجموعه ای از شواهد قوی از روش سنجش های کنترلی تصادفی شده و استفاده کرده اند.

👈⭕️ اقتصاد توسعه با استفاده از این دست سنجش ها در سالهای اخیر تولدی دیگر یافته، بسیاری از توانمندترین اقتصاددانان را به خود جلب کرده و بستری برای آزمون نظریه های بنیادین اقتصاد و منبعی برای توسعه ایده های مهیج جدید شده است.⭕️👉

پیام کتاب این است که یک راه حل طلایی کلان نگر برای مبارزه با فقر وجود ندارد و نخستین قدم به منظور اصلاح روشهای پیشین، فهم دوباره ماهیت فقر است. بنابراین بنرجی و دوفلو بدون کلان اندیشی در مورد سیاست های مبارزه با فقر، به شکل خرد به راه حل های ممکن آن فکر کردند و نشان دادند وقتی که سیاست های به دقت طراحی شده، زمینه فرهنگی اجتماعی خاص زندگی جامعه هدف خود را لحاظ کند، حتی تغییراتی کوچک در ساز کار ارائه کمک جهانی می تواند به طور چشمگیری کارایی آن را متحول سازد. به این ترتیب استدلال ها و سیاست های پیشنهادی آنها نه تنها با مجموعه داده ها و شواهد تجربی بلکه با داستان ها و روایت های زندگی فقرا همراه شده است. این دیدگاه پایین به بالا اعتبار خاصی به کتاب می بخشد. خوانندگان کتاب به خوبی در می یابند برای اینکه دنیا را به مکانی بهتر برای زندگی تبدیل کنیم، نیازمند شواهد قوی فراتر از نیات خیر هستیم.

⏹ موفقیت این کتاب در جلب توجه به دو مسأله اساسی سیاست های کمک به فقرا است: نخست با اینکه بودجه های کمک جهانی به کشورهای فقیر به دهها میلیارد دلار سرمیزند، همچنان برای تحلیل نتایج و ارزیابی کارایی آنها کار بسیار کمی صورت گرفته است. حتی زمانی هم که این سیاست ها بررسی شده است، اغلب با روشهای تورش داری همراه بوده است و به این ترتیب همچنان سویه علیت نمی تواند چندان روشن باشد. دوم اینکه عموما تاکنون به آنچه فقرا می گویند و انجام میدهند، توجه کافی نشده است. رفتاری که ممکن است غیرعقلانی به نظر برسد، چه بسا تنها به دلیل ناتوانی ناظر بیرونی در فهم دقیق و کامل فرایند تصمیم گیری در شرایط فقر باشد. بنابراین از یک طرف، داده های خرد باید هسته تحلیل در سیاست گذاری توسعه باشند و از طرف دیگر، نباید تنها به آنها بسنده کرد. باید به فراسوی اعداد نگریست و دغدغه های روزمره فقرا را نیز از میان گپ و گفت با آنها دریافت. این کتاب نشان میدهد دلیل شکست بسیاری از سیاست های مبارزه با فقر در سال های گذشته، فهم نادرست مسأله بر پایه شواهد سست ونامعتبر بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

جایزه نوبل اقتصاد 2019

▫️جایزه نوبل اقتصاد سال 2019 به سه اقتصاددان رفتاری(آزمایشی) تعلق گرفت:

🏅مایکل کرمر، استاد اقتصاد دانشگاه هارواد(متخصص در زمینه اقتصادرفتاری و توسعه(

🏅استر دوفلو، استاد اقتصاد دانشگاه ام‌آی‌تی(متخصص اقتصادفقر و اقتصاد توسعه با رهیافت اقتصاد رفتاری(

🏅آبیجیت بنرجی، استاد اقتصاد دانشگاه ام‌آی‌تی(متخصص اقتصادفقر و اقتصاد توسعه با رهیافت اقتصاد رفتاری(

 

اگر می‌پرسید بنرجی و دوفلو و کرمر به خاطر چه کاری نوبل اقتصاد امسال را گرفتند، پاسخ این است که «برای وارد کردن آزمایش‌های میدانی در بحث اقتصاد توسعه».

🔹آزمایش میدانی یعنی چه؟ یعنی روشی که زیست‌شناس‌ها و پزشکان از طریق «گروه مداخله و گروه شاهد (پلاسیبو)» برای سنجش نتایج مداخله‌های پزشکی استفاده می‌کنند را در اقتصاد هم پیاده کنیم: مداخله‌های سیاستی را به صورت تصادفی بین گروه‌های مختلف تغییر بدهیم و پاسخ افراد را در محیط واقعی عمل بسنجیم. مثلا به جای این‌که به مدل‌های تئوریک برای فهم رفتار کشاورزان در بیمه کشاورزی تکیه کنیم، به یک تعداد روستا برویم و چند مدل مختلف بیمه کشاورزی را به صورت تصادفی بین کشاورزان مختلف توزیع کنیم و سال بعد ببینیم که آیا شیوه کشت آن‌ها در اثر دریافت بیمه‌های مختلف تغییر کرده است یا نه؟ یا مثلا برای این‌که بفهمیم که آیا مشکل پایین بودن کارآفرینی در مناطق فقیر کم‌بود سرمایه یا کم‌بود آزمایش یا کم‌بود شبکه اجتماعی و الخ است، به مناطق مختلفی برویم و به صورت تصادفی به یک عده مربی کارآفرینی و به عده دیگری وام اشتغال و به عده دیگری هر دو و به عده نهایی کلاس آموزش ادبیات بدهیم و ببینیم آیا بعد از ۵ سال زندگی این افراد با هم و با بقیه جامعه محلی تفاوت دارد یا نه.

🔸خب البته این کارها چه چیزی لازم دارد؟ اول از همه همت و ارادت رفتن و برقراری این روابط در این مناطق، ثانیا پول و امکانات نسبتا زیاد، ثالثا ارتباطات و اعتباری که امکان اجرای چنین آزمایش‌هایی را فراهم کند و رابعا شناسایی موضوعات مهم و کلیدی.

🔹خوش‌بختانه کتاب معروف و پرفروش بنرجی و دوفلو، «اقتصاد فقیر»، توسط دوستان گرامی‌ام مهدی فیضی و جعفر خیرخواهان ترجمه و منتشر شده است و در نتیجه حداقل یک منبع فارسی خوب برای خواندن در مورد کارهای این افراد وجود دارد.

🔸البته کارهای این سه نفر در این نوع خاص از اقتصاد خلاصه نمی‌شود. بنرجی در جوانی‌اش چند مقاله خیلی مهم نظری (مثلا تاثیر ساختار اجتماعی در انتخاب شغل) دارد. دوفلو هم در ابتدا برای کارهای مهمی که در «شناسایی علی» (Causal Identification) با داده‌های خرد ولی غیرآزمایش‌گاهی داشت معروف شد.

در واقع جایزه نوبل اقتصاد 2019 به سه نفر از اقتصاددانانی رسید که رهیافت آزمایشی(Experimental) را برای کاهش فقر به کار برده بودند.

جوایز نوبل اقتصاد در این سال‌های اخیر نشان می‌دهد که آینده از آن نسلی از علم اقتصاد است که متفاوت از نسل اول است.

در نسل اول، اقتصاددان از پشت میز دفترش اقدام به تحلیل اقتصادی کرده و بر اساس آن‌ تجویز سیاستی می‌کرد.

نمونه بارز و حالت افراطی این نوع سیاستگذاری از پشت میز را می‌توان در رهیافت مکتب اتریشی اقتصاد مشاهده کرد.(البته آموزه‌های این مکتب بسیار ارزشمندند و نباید از کنار آن‌ها سهل‌انگارانه عبور کرد)

اما در نسل آتی علم اقتصاد «تجربه» و «آزمایش»(میدانی و آزمایشگاهی) نقش اصلی را بازی می‌کنند.

در نسل آتی علم اقتصاد هوش مصنوعی و کامپیوتر جایگزین هوش بشری و محاسبات ریاضیاتی(Calculus) خواهد شد.

در نسل آتی دانش اقتصاد بحث‌های بی‌سروته و پایان‌ناپذیری مثل «دولت مفید است یا مضر؟» وجود نخواهد داشت که مارکسیست‌ها و لیبرال‌ها بخواهند برای ترویج مواضعشان یقه پاره کنند و از انواع روش‌های «اقناع روانی» (بجای استدلال و مشاهده) برای به زانو درآوردن منتقدانشان استفاده کنند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

نقض قانون تقاضا؟

 

اگر داده‌های «مصرف» و «قیمت» خیلی از کالاها را در طول زمان کنار هم بگذارید، ممکن است به مشاهده عجیبی برسید! قیمت و مصرف رابطه «مثبت» با هم دارند، یعنی با هم بالا و پایین می‌روند. در حالی که هر کتاب مقدماتی اقتصاد به ما می‌گوید که تابع تقاضا نزولی است و قیمت و مقدار باید رابط منفی با هم داشته باشند.

فراوان دیده‌ام که کسانی این مشاهده در مورد بازار برخی کالاها در ایران را تعبیر به این‌که «علم اقتصاد در ایران جواب نمی‌دهد!» یا «قوانین اقتصاد در ایران صادق نیست!» یا «ضعف علم اقتصاد در تطابق با واقعیت!» تعبیر می‌کنند*. در حالی که این مشاهده نه تضادی با مبانی علم اقتصاد دارد و نه منحصر به ایران است. رابطه «آماری» بین مصرف و قیمت خیلی کالاها در کشورهای مختلف ممکن است همین الگو را نشان بدهد. مثلا قیمت و مصرف نفت‌خام و کومودیتی‌ها در سال‌های ماقبل بحران ۲۰۰۹، همین رابطه مثبت را نشان می‌داد: قیمت نفت خام در اوج تاریخی خودش (حدود ۱۴۰ دلار) بود ولی مصرف هم خیلی زیاد شده بود.

قضیه چیست؟ ماجرا تا حدی به قصه قدیمی «دانش ناقص خطرناک است» بر می‌گردد. ما در کتاب‌ها و مباحث مقدماتی اقتصاد شکل عمومی از تابع تقاضا را بحث می‌کنیم که در آن قیمت و مقدار رابطه منفی دارند: وقتی قیمت چیزی بالا برود، مصرف آن کم می‌شود. فکر می‌کنم این قانون و خاصیت تابع تقاضا را دیگر همه شهروندان به خوبی می‌دانند. ولی نکته این است که رابطه منفی قیمت و مقدار وقتی است که ما اول قیمت را تغییر بدهیم (و پارامترهای دیگری مثل درآمد و ترجیحات مصرف‌کننده را ثابت نگه داریم) و پاسخ مصرف را به قیمت بسنجیم.

در واقعیت ولی یک عامل کلیدی دیگر هم تغییر می‌کند و آن خود تابع تقاضا است که در کتاب‌های اقتصاد از آن به «جا به جایی منحنی تقاضا» تعبیر می‌کنیم. متاسفانه این بخش از مبحث عرضه و تقاضا در زمان تدریس توجه کافی دریافت نمی‌کند و خیلی از کسانی که آشنایی مقدماتی با اقتصاد پیدا می‌کنند، به تفاوت کلیدی «حرکت روی منحنی تقاضا» (یعنی نگاه کردن به مشتق تابع با فرض ثابت بودن پارامترهای تابع) و «حرکت منحنی تقاضا»‌ (یعنی نگاه کردن به جابه‌جایی خود تابع در اثر تغییر یکی از پارامترهای آن) دقت نمی‌کنند. برای ملموس شدن قضیه تصور کنید که تابع تقاضا را با یک خط تقریب بزنیم: در واقعیت ما هم می‌توانیم مقدار X را عوض کرده و مقدار متناظر Y روی خط را پیدا کنیم (حرکت روی منحنی) و هم می‌توانیم عرض از مبداء و ضریب شیب خط را تغییر بدهیم و به جابه‌جایی کل خط در فضا نگاه کنیم (حرکت منحنی).

حال به اصل بحث برگردیم: در عمل خیلی وقت‌ها تغییر قیمت تعادلی خودش «معلول» (و نه علت) تغییر تابع تقاضا است. اگر به هر دلیلی (مثل افزایش درآمد یا تغییر ذایقه مصرف کننده)، تابع تقاضا به سمت راست جا به جا شود، یعنی مردم در همان قیمت حاضر به خرید مقدار بیش‌تری از کالا باشند، رابطه‌ای که بین قیمت و مقدار می‌بینیم رابطه مثبتی خواهد بود: مردم در قیمت بیش‌تر، کالای بیش‌تری مصرف می‌کنند! ولی این موضوع هیچ تضادی با قانون نزولی تقاضا ندارد چون نقاطی که ما در داده‌ها مشاهده می‌کنیم، در واقع مشاهدات انفرادی از «توابع تقاضای مختلف» است و نه مشاهداتی از نقاط مختلف یک تابع تقاضا. اگر مشاهده‌های تاریخی ما ناشی از تغییرات تابع تقاضا باشد، در واقع ما داریم چیزی نزدیک به تابع عرضه را مشاهده می‌‌کنیم که می‌دانیم در آن رابطه بین قیمت و مقدار مثبت است.

به لحاظ ریاضی می‌دانیم که نمی‌توانیم یک کل تابع را با چشم ببینیم چون ما فقط نقاطی روی تابع را می‌بینیم و بقیه تابع یک موجودیت مجرد است. در عمل نقاطی از یک تابع تقاضای مشخص را وقتی می‌توانیم مشاهده کنیم که بدون تغییر در سایر شرایط، قیمت‌ها را به صورت برون‌زا تغییر بدهیم: مثلا قیمت ماست را در یک سوپرمارکت به صورت روزانه بالا و پایین کنیم و مقدار خرید مردم را مشاهده کنیم. در این حالت احتمالا رابطه منفی بین قیمت و مقدار را خواهیم دید. ولی خب در فضایی خارج از این مشاهده آزمایش‌گاهی، ما کنترلی روی سایر متغیرها نداریم و باید فرض کنیم که هم تابع عرضه و هم تابع تقاضا روز به روز جا به جا می‌شوند و سیال هستند و ما فقط نقاط تقاطع آن‌ها را می‌بینیم.

جمع‌بندی: مشاهده رابطه مثبت بین قیمت و مقدار در دنیای واقعی یا حتی مشاهده فقدان هیچ رابطه‌ای بین قیمت و مقدار، هیچ تناقضی با قانون نزولی تقاضا ندارد. اگر قیمت به صورت برون‌زا تغییر کند و مقدار مصرف به آن پاسخ بدهد، ما احتمالا رابطه منفی را مشاهده خواهیم کرد. ولی اگر تمایل به مصرف تغییر کند و قیمت به صورت درون‌زا به آن پاسخ بدهد، ما احتمالا رابطه مثبت بین قیمت و مقدار مشاهده خواهیم کرد. علم اقتصاد در تفکیک این دو سناریو ناتوان نیست و انواع روش‌های اقتصادسنجی و تخمین ساختاری ایجاد شده تا بتواند تغییرات قیمت یک کالا را به تغییرات ناشی از جا به جایی منحنی تقاضا و تغییرات ناشی از شوک‌های عرضه تفکیک کند و سهم هر کدام را برآورد کند.

* البته ما از جنبه چند دوره‌ای (پویا) مساله و خرید و انبار کردن کالاها به علت انتظار تغییر قیمت در دوره‌های آینده در این مطلب صرف‌نظر کنیم. این رفتار هم کاملا سازگار با نظریه‌های علم اقتصاد و قابل توضیح در چارچوب مدل‌های استاندارد است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

خروج از کوتاه مدت/مجید شاکری

🔹 ١- اگر بخواهیم نتیجه تلاش‌های بانک مرکزی در یک سال گذشته را خلاصه کنیم احتمالا «خروج از کوتاه‌مدت» برازنده‌ترین گزاره است. به این معنا که بانک مرکزی با موفقیت نرخ برابری پول ملی را از شوک‌های ارزی ناشی از نوسان انتظارات در کوتاه‌مدت‌های پیاپی تکرار شونده خلاص کرده است. (جلوی تکرارپیاپی الگوی دورنبوش به صورت مکرر و تکرار مجدد شوک قبل از پایان موج تعدیل شوک قبلی را گرفته است) این دستاورد عمیقا ستودنی وعمیقا ناکافی است.

🔹 ٢- مدیریت انتظارات از طریق جهت دهی متغیرهای فنی همزمان موثر و واقعی است اما همه ریسک‌هایی که در بلندمدت پیش‌روی ماست هنوز بر سر جای خود هستند.

🔹 ٣- رهیافت پولی به نرخ ارز (محاسبه تغییرات نرخ برابری تعادلی براساس تفاوت رشد نقدینگی و رشد اقتصاد) در کوتاه‌مدت پیشنهاد دهنده نرخ مناسبی برای نرخ ارز نیست (مگر در تورم‌های بسیار بالا و طولانی) اما این به معنای رد کردن فشار «افزایش نسبی سرعت رشد نقدینگی و کاهش نسبی رشد اقتصادی» بر «تراز پرداخت‌ها و نهایتا نرخ ارز » نیست. بخصوص آن که در ایران با بالا رفتن نرخ ارز وضعیت تراز پرداخت‌ها بدتر هم می‌شود. (هم در کوتاه‌مدت و در قالب منحنی J و هم در بلندمدت بدلیل برقرار نبودن مارشال لرنر) و بخش حقیقی کمک چندانی به بازگشت نرخ ارز به یک تعادل جدید در بلندمدت «نمی‌تواند» بکند.

🔹 ۴- حقیقت آن است که بدلایل متعدد شانس بالایی برای پایین آوردن رشد نقدینگی در کوتاه‌مدت وجود ندارد، اگر چه تلاش برای آن مهم و معقول است. موضوع بخصوص وقتی که بدانیم درباره دلار (علیرغم همه فراز و فرودها) شاهد یک کاهش بسیار شدید رشد نقدینگی در اقتصاد آمریکا بوده‌ایم، سخت‌تر هم می‌شود.

🔹 ۵- بنا براین با رجوع به رهیافت پولی برای بازگشت به ثبات بلندمدت هیچ چاره‌ای به جز افزایش رشد نداریم. تمرکز روی کاهش هزینه‌های مبادله و افزایش حجم روزانه عرضه تسویه بین صرافی‌ها، تا کنون مفید بوده ولی هرگز یک ابزار مستقیما به هدف اصابت‌کننده برای ایجاد ثبات بلندمدت فرض نمی‌شود. این به این معنا نیست که بی‌ثباتی جدید لزوما از زاویه نرخ ارز بروز خواهد کرد. ممکن است تعدیل بصورت افزایش شدید و پایدار نرخ بهره یا فشار شدید به تراز پرداخت‌ها باشد. اما خود اینها هم ابدا خبر خوبی نیستند.

🔹 ۶- بانک مرکزی تا کنون نشان داده که به رشد اهمیت مى‌دهد. مواردی مثل تامین مالی مولد، تمرکز مستقیم روی رفع نیازهای ارزی صنایع بزرگ از روش‌های جدید و  تعهد به ورود به طرح بازآفرینی شهری از مواردی است که روی رشد موثر است. با اینحال این موارد و موارد دیگر بخشی از یک راهبرد جامع و منسجم و فعال نیستند. پراکنده و به مقتضای وقایع رخ داده‌اند و ردی از یک طرح کلی در آن ها نیست. و بعضا ممکن است نبود طرح کلی و کلان آن‌ها را در حد یک امر محدود نگه دارد.

🔹 ۷- در ساختار اقتصادی بیست سال گذشته بانک مرکزی هرگز بخش فعالی از فرآیند توسعه نبوده است و چه بسا همین امر باعث ناکامی چند باره بانک در ایجاد ثبات پولی هم باشد (چرا که ایده فعالی برای گام‌بندی نحوه خلق و  هدم پول در فازبندی‌های مشخص فرآیند توسعه ندارد و شکل کلی کار مقاومت ابتدایی و بعد تمکین نهایی در مقابل مقام سیاسی بوده بیشتر.) اما اکنون (فارغ از روش پیشنهادی) بانک مرکزی ناچار است برای حفظ آن چه با مرارت بسیار زیاد بدست آورده و برای صیانت از سرمایه اجتماعی‌ای که با فاصله بسیار زیاد از سایر دستگاه‌های اقتصادی ظرف یک سال اخیر اندوخته بصورتی فعال و ایده‌دار وارد (واحتمالا پیشران) فرآیند توسعه شود. وقت انتخاب یک رشته عمل از بین روش‌های مختلف پیشنهادی و با پایمردی پی‌گرفتن آن است.

✅ نرخ منفی رشد تشکیل سرمایه ثابت ناخالص بیشتر سال‌های دهه گذشته، فوری‌ترین و واقعی‌ترین مسئله‌ای است که "جامعه ایران" باید حل کند. هیچ الویت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی دیگری مهم‌تر از این در لحظه اکنون وجود ندارد. چه بسا تغییر مسیر این نرخ تخفیف دهنده بسیاری از مشکلات غیراقتصادی باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

دولت پدرخوانده/داوود سوری

 

مشکل عمده‌ای که در مورد بسیاری از روشنفکران ما وجود دارد و کسانی که حضور و فعالیت دولت در اقتصاد را با بهانه کمک به مردم ترویج می‌کنند دیدن یک بعد قضیه است. این افراد هیچ‌گاه در مورد منافعی که مردم به این طریق از دست می‌دهند، صحبتی نمی‌کنند. این افراد یک طرف این بده‌بستان را اصلاً توضیح نمی‌دهند. دولت یک نهاد مستقل با درآمد مستقل نیست. دولت هرچه به مردم بدهد در برابرش باید چیزی بستاند. حتی نفت هم یک ثروت ملی و بین‌نسلی است، علاوه بر اینکه از ارزش آن در بازارهای جهانی کم شده و درآمد آن هم برای یک جمعیت 80میلیونی قابل توجه نیست. فشار آوردن به دولت برای حمایت از مردم در یک حوزه، قطعاً باعث هزینه دادن مردم در یک حوزه دیگر می‌شود. لازم است که برای مردم این بده‌بستان به‌طور شفاف توضیح داده شود. مثلاً اگر به مردم گفته شود که آیا حاضر هستند بنزین را با قیمت نسبی ارزان بخرند اما فرزندشان بیکار باشد، یا میان اینکه بنزین را به قیمت بالاتر مصرف کنند اما برای فرزندشان شغل ایجاد شود، کدام را ترجیح می‌دهند؟ نگفتن هزینه‌هایی که مردم بابت مداخله دولت در اقتصاد می‌پردازند، خیانتی است که به آنها و به کشور می‌شود.                                                         

       ♻ اینکه چگونه این فرآیند بسیار طولانی و زمان‌بر که لازم است طی آن مردم آموزش ببینند و یاد بگیرند که باید مطالبه‌گر باشند تا دولت در اقتصاد مداخله نداشته باشد، می‌تواند از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد اما برای من همیشه این سوال مطرح بوده است که چرا در کشورمان سازمان‌های مردم‌نهاد (NGO) اقتصادی خوب نداریم. در کشور ما قوانین و بستر لازم برای فعالیت وجود دارد. گروه‌ها و تشکل‌هایی داریم که مثلاً مساله حقوق بشر یا حمایت از کودکان را دنبال می‌کنند اما چرا یک سازمان مردم‌نهاد قوی از اقتصاددانان نداریم که فعالیت‌های دولت و شرکت‌ها را پیگیری کنند و با استفاده از نهاد قضایی، مانع از فعالیت‌های زیانبار شوند، سازمان‌های مردم‌نهادی که به مردم بیاموزند این فعالیت‌ها چه اشکالی ایجاد می‌کند و چرا باید جلوی آن گرفته شود. این سازمان‌ها می‌تواند در روستاهای کوچک و شهرهای کوچک شکل بگیرد و از دخالت‌های نادرست جلوگیری کند و به سطح کلان گسترش یابد و فعالیت کند. مثلاً در مساله صنعت خودرو، تقریباً تمامی مردم درگیر هستند و همه در مورد آن صحبت می‌کنند. متاسفانه هیچ‌کسی به انحرافاتی که در این صنعت شکل گرفته به‌طور ریشه‌ای نمی‌پردازد و هیچ سازمان مردم‌نهادی شکل نگرفته است که به‌طور مشخص با استفاده از ظرفیت‌های قانونی پیگیر احقاق حقوق مردم از روابط انحصاری موجود در این صنعت باشد.                                                                        ♻مردم به‌طور کامل خودشان را از این حوزه کنار کشیده‌اند و منتظرند دولت وارد گود شود و حق آنها را بگیرد در حالی که نهاد دولت خودش در ایجاد این وضعیت سهیم است. بهترین ابزاری که می‌تواند در بلندمدت به ما کمک کند این است که مردم به حقوق خودشان آشنا و مطالبه‌گر شوند. برای اینکه مردم مطالبه‌گری کنند باید اقتصاددان‌ها و تحلیلگران در قالب تشکل‌هایی صرفاً با اهداف ترویج آموزه‌های درست علم اقتصاد و پیگیری حقوق مردم، این مسائل را برای مردم روشن و شفاف کنند تا جامعه درک کند که میوه و ثمره این فعالیت چیست. به‌طور مشخص اینکه مردم باز منتظر باشند تا مثلاً رئیس‌جمهور دیگری سرکار بیاید که حق آنها را بدهد، از دامنه قدرت و فعالیت خودش بکاهد و فعالیت‌های درستی در پیش بگیرد، با وجود هزاران مشکل موجود،تقریبا ناممکن است.

حتی در کشورهایی که اقتصاد آزاد حاکم است هم این سازمان‌های مردم‌نهاد حضور دارند و فعال هستند چون کماکان دولت و شرکت‌های بزرگ تمایل به گسترش قدرت و ایجاد انحصار دارند، این در واقع یک جنگ دائمی است که متضمن منافع مردم است. به نظر من این جنگ در حوزه اقتصاد باید بین مردم و دولت از یک جایی شروع شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

شاخص ترامپ سنج به بازار آمد‼️

♻️بانک سرمایه گذاری جی‌پی مورگان با هدف بررسی تاثیر توئیت‌های دونالد ترامپ بر نوسان نرخ بهره و بازار اوراق قرضه آمریکا شاخص جدیدی را با عنوان «Volfefe» طراحی کرد.

♻️دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا روزانه به طور متوسط ۱۰ توئیت مختلف منتشر می‌کند و در شبکه اجتماعی توئیتر ۶۴ میلیون دنبال کننده دارد. تاکنون ۱۴۶ توئیت او با واکنش بازارهای مواجه شده است اما انتشار توئیت‌های ماه اوت او در مورد تغییر تعرفه واردات کالاهای چینی که به تشدید جنگ تجاری دامن زده و نیز اعمال فشار او بر بانک مرکزی آمریکا برای کاهش نرخ بهره ضمن کاهش شاخص‌های سهام به افت قیمت نفت و رشد قابل توجه بهای جهانی طلا منجر شد.

♻️بر همین اساس، جی پی مورگان که با دارایی ۲.۷۳ تریلیون دلاری بزرگ‌ترین بانک ایالات متحده و ششمین بانک جهان به شمار می‌رود، شاخص جدیدی را که بخشی از نام آن از کلمه نامفهوم موجود در یکی از توئیت‌های آقای ترامپ الهام گرفته شده، در چارچوب شاخص‌های نوسان‌سنج(Volatility Index) طراحی کرده است.

♻️هدف از طراحی این شاخص، مطالعه میزان تاثیرگذاری توئیت‌های رئیس جمهوری آمریکا بر نوسان بازارهای مالی به ویژه بازار اوراق قرضه ایالات متحده عنوان شده است.

البته از زمان انتخاب آقای ترامپ به عنوان رئیس جمهوری آمریکا یعنی از سال ۲۰۱۶ تاکنون بازار سهام آمریکا روند رو به رشدی را طی کرده به طوری که شاخص داوجونز که متوسط بهای سهام ۳۰ شرکت بزرگ اقتصاد آمریکا را نشان می‌دهد، در این مدت ۴۲ درصد افزایش یافته است                                                                                                                                                                           

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

اقتصاد زیرزمینی چقدر بزرگ است؟

🔹در مورد حجم اقتصاد زیرزمینی ایران برآوردهای مختلفی انجام شده است. مطالعه‏ای که توسط معاونت اقتصادی وزارت امور اقتصادی و دارایی انجام شده تایید می ‏کند، حجم اقتصاد زیرزمینی کشور به ۳۵ درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است.

🔹 این محاسبات حجم ریالی اقتصاد زیرزمینی را ۵۳۶۱ میلیارد برآورد کرده است.

🔹 متوسط میزان فرار مالیاتی هم برمبنای مطالعات معاونت اقتصادی وزارت امور اقتصادی و دارایی نزدیک به ۴۰ هزار میلیارد تومان تخمین زده شده است. این بررسی‏ها نشان می‏دهد حداقل یک‌چهارم از کل اقتصاد ایران به صورت زیرزمینی درآمده است و با استفاده از مکانیزهای مختلف از رصد دولت‏ها در امان مانده است.                                                          

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی