در سال 1905، اینشتین نظریه ی نسبیت خاص را مطرح ساخت. این نظریه زمینه ای شد تا مطلق نگری فیزیک کلاسیک تا اندازه ای زیر سؤال برود. هایزنبرگ، ماکس پلانک و نیلز بور نظریه ی کوانتومی را تکوین کردند و اینشتین آن را تکمیل کرد. یکی از ویژگی های نظریه ی کوانتومی این بود که جهان به صورت یک « کلِ » پویا و جدایی ناپذیر ( اندام وار )، در نظر گرفته شد. در قالب این نظریه، قوانین جبری طبیعت زیر سؤال رفتند و بر وجود روابط متقابل بین اشیا تأکید شد. بنابراین نظریه ی کوانتومی، نظام های اقتصادی، اجتماعی، و حتی طبیعی را با زبان احتمالات ( آن هم احتمالات متقابل )، توصیف می کند. (21) به این صورت که در اقتصاد و غیر اقتصاد نمی توانیم با قطعیت پیش بینی کنیم که یک عنصر معین در زمان معین چه عملکردی خواهد داشت، بلکه تنها می توانیم نسبت به آن حدس بزنیم. بر مبنای اصل « کامل کننده ی نلیزبور » که توصیفی دیگر از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است، جهان ( اقتصاد و غیر اقتصاد ) را نمی توانیم به اجزاء مستقل قسمت کنیم، هر جزء رابطه ای علت و معلولی با جزء دیگر دارد. بنابراین همان طور که فیزیک و فیزیک دان از هم جدا نیستند، اقتصاد و اقتصاددان نیز از هم جدا نمی شوند (انسان مطالعه گر نیز در فرایند خودِ علم مؤثر است) .

تا قبل از تدوین نظریه ی کوانتومی، یک تصور « مکانیکیِ » خود « تعادل بخش » و ایستا، بر اقتصاد و غیر اقتصاد حاکم بود که نظریه ی کوانتومی آن را زیر سؤال برد و تصویری پویا را حاکم ساخت. براساس این یافته ها، فرض ثبات سایر شرایط بسیار ساده کننده و غیر واقعی است. جدا کردن بازارها، کارگزاران، و متغیرها بسیار دشوار و در مواردی گمراه کننده و غیر واقعی است و همه چیز در یک فرایند تکامل مشترک پیش می رود. با عنایت به نظریه ی کوانتومی و با توجه به تلاش ها و تفکرات تکاملی مرتبط با آن، که از سوی دیگر اندیشمندانی چون مارگنو، بوم، ایملر و حتی کوهن، پیاژه و دیگران تدوین شد، نتایجی بسیار تعیین کننده برای فرایند تکامل علوم و کارکرد آن ها فراهم شد. بر این اساس، موضوعات متافیزیکی و اخلاقی همان مقدار برای علم اهمیت دارند که شواهد تجربی. بنابراین آموزش، تربیت، تعصبات، سنن، عادات، عقاید، و غیره بر فرض ها و قضایای منظم شده توسط پژوهشگر و تحلیل گر، مؤثرند و از آن طریق بر تحلیل ها و نتایج حاصل از پدیده های مورد بررسی ( در اقتصاد و دیگر علوم ) اثرگذار خواهند بود. می توانیم نتیجه بگیریم که نظریه های اقتصادی روابطی متقابل دارند و وظیفه ی اقتصاددان با توجه به نظریه ی کوانتومی این است که پیوند اجزاء منفرد نظریه ها را درک و توصیف کند.