اگر دادههای «مصرف» و «قیمت» خیلی از کالاها را در طول زمان کنار هم بگذارید، ممکن است به مشاهده عجیبی برسید! قیمت و مصرف رابطه «مثبت» با هم دارند، یعنی با هم بالا و پایین میروند. در حالی که هر کتاب مقدماتی اقتصاد به ما میگوید که تابع تقاضا نزولی است و قیمت و مقدار باید رابط منفی با هم داشته باشند.
فراوان دیدهام که کسانی این مشاهده در مورد بازار برخی کالاها در ایران را تعبیر به اینکه «علم اقتصاد در ایران جواب نمیدهد!» یا «قوانین اقتصاد در ایران صادق نیست!» یا «ضعف علم اقتصاد در تطابق با واقعیت!» تعبیر میکنند*. در حالی که این مشاهده نه تضادی با مبانی علم اقتصاد دارد و نه منحصر به ایران است. رابطه «آماری» بین مصرف و قیمت خیلی کالاها در کشورهای مختلف ممکن است همین الگو را نشان بدهد. مثلا قیمت و مصرف نفتخام و کومودیتیها در سالهای ماقبل بحران ۲۰۰۹، همین رابطه مثبت را نشان میداد: قیمت نفت خام در اوج تاریخی خودش (حدود ۱۴۰ دلار) بود ولی مصرف هم خیلی زیاد شده بود.
قضیه چیست؟ ماجرا تا حدی به قصه قدیمی «دانش ناقص خطرناک است» بر میگردد. ما در کتابها و مباحث مقدماتی اقتصاد شکل عمومی از تابع تقاضا را بحث میکنیم که در آن قیمت و مقدار رابطه منفی دارند: وقتی قیمت چیزی بالا برود، مصرف آن کم میشود. فکر میکنم این قانون و خاصیت تابع تقاضا را دیگر همه شهروندان به خوبی میدانند. ولی نکته این است که رابطه منفی قیمت و مقدار وقتی است که ما اول قیمت را تغییر بدهیم (و پارامترهای دیگری مثل درآمد و ترجیحات مصرفکننده را ثابت نگه داریم) و پاسخ مصرف را به قیمت بسنجیم.
در واقعیت ولی یک عامل کلیدی دیگر هم تغییر میکند و آن خود تابع تقاضا است که در کتابهای اقتصاد از آن به «جا به جایی منحنی تقاضا» تعبیر میکنیم. متاسفانه این بخش از مبحث عرضه و تقاضا در زمان تدریس توجه کافی دریافت نمیکند و خیلی از کسانی که آشنایی مقدماتی با اقتصاد پیدا میکنند، به تفاوت کلیدی «حرکت روی منحنی تقاضا» (یعنی نگاه کردن به مشتق تابع با فرض ثابت بودن پارامترهای تابع) و «حرکت منحنی تقاضا» (یعنی نگاه کردن به جابهجایی خود تابع در اثر تغییر یکی از پارامترهای آن) دقت نمیکنند. برای ملموس شدن قضیه تصور کنید که تابع تقاضا را با یک خط تقریب بزنیم: در واقعیت ما هم میتوانیم مقدار X را عوض کرده و مقدار متناظر Y روی خط را پیدا کنیم (حرکت روی منحنی) و هم میتوانیم عرض از مبداء و ضریب شیب خط را تغییر بدهیم و به جابهجایی کل خط در فضا نگاه کنیم (حرکت منحنی).
حال به اصل بحث برگردیم: در عمل خیلی وقتها تغییر قیمت تعادلی خودش «معلول» (و نه علت) تغییر تابع تقاضا است. اگر به هر دلیلی (مثل افزایش درآمد یا تغییر ذایقه مصرف کننده)، تابع تقاضا به سمت راست جا به جا شود، یعنی مردم در همان قیمت حاضر به خرید مقدار بیشتری از کالا باشند، رابطهای که بین قیمت و مقدار میبینیم رابطه مثبتی خواهد بود: مردم در قیمت بیشتر، کالای بیشتری مصرف میکنند! ولی این موضوع هیچ تضادی با قانون نزولی تقاضا ندارد چون نقاطی که ما در دادهها مشاهده میکنیم، در واقع مشاهدات انفرادی از «توابع تقاضای مختلف» است و نه مشاهداتی از نقاط مختلف یک تابع تقاضا. اگر مشاهدههای تاریخی ما ناشی از تغییرات تابع تقاضا باشد، در واقع ما داریم چیزی نزدیک به تابع عرضه را مشاهده میکنیم که میدانیم در آن رابطه بین قیمت و مقدار مثبت است.
به لحاظ ریاضی میدانیم که نمیتوانیم یک کل تابع را با چشم ببینیم چون ما فقط نقاطی روی تابع را میبینیم و بقیه تابع یک موجودیت مجرد است. در عمل نقاطی از یک تابع تقاضای مشخص را وقتی میتوانیم مشاهده کنیم که بدون تغییر در سایر شرایط، قیمتها را به صورت برونزا تغییر بدهیم: مثلا قیمت ماست را در یک سوپرمارکت به صورت روزانه بالا و پایین کنیم و مقدار خرید مردم را مشاهده کنیم. در این حالت احتمالا رابطه منفی بین قیمت و مقدار را خواهیم دید. ولی خب در فضایی خارج از این مشاهده آزمایشگاهی، ما کنترلی روی سایر متغیرها نداریم و باید فرض کنیم که هم تابع عرضه و هم تابع تقاضا روز به روز جا به جا میشوند و سیال هستند و ما فقط نقاط تقاطع آنها را میبینیم.
جمعبندی: مشاهده رابطه مثبت بین قیمت و مقدار در دنیای واقعی یا حتی مشاهده فقدان هیچ رابطهای بین قیمت و مقدار، هیچ تناقضی با قانون نزولی تقاضا ندارد. اگر قیمت به صورت برونزا تغییر کند و مقدار مصرف به آن پاسخ بدهد، ما احتمالا رابطه منفی را مشاهده خواهیم کرد. ولی اگر تمایل به مصرف تغییر کند و قیمت به صورت درونزا به آن پاسخ بدهد، ما احتمالا رابطه مثبت بین قیمت و مقدار مشاهده خواهیم کرد. علم اقتصاد در تفکیک این دو سناریو ناتوان نیست و انواع روشهای اقتصادسنجی و تخمین ساختاری ایجاد شده تا بتواند تغییرات قیمت یک کالا را به تغییرات ناشی از جا به جایی منحنی تقاضا و تغییرات ناشی از شوکهای عرضه تفکیک کند و سهم هر کدام را برآورد کند.
* البته ما از جنبه چند دورهای (پویا) مساله و خرید و انبار کردن کالاها به علت انتظار تغییر قیمت در دورههای آینده در این مطلب صرفنظر کنیم. این رفتار هم کاملا سازگار با نظریههای علم اقتصاد و قابل توضیح در چارچوب مدلهای استاندارد است.