ملی‌کردن به دو دلیل یک قمار است: در کوتاه مدت، احتمالش هست که به تحریم، مجازات، و حتی دخالت خارجی منجر شود که با توجه به تجربه دکتر مصدق نباید برای ایرانیان چیز عجیبی باشد. در بلندمدت، ملی‌کردن اغلب به ناکارایی در تولید نفت، محرومیت از سرمایه‌گذاری خارجی، و برخی اوقات فساد می‌انجامد. بنابراین استدلال من در کتاب اینست که از نگاه آن رهبرانی که نگران بلندمدت نیستند و فقط دغدغه کوتاه مدت دارند، ملی‌کردن ریسکی است که ارزش پذیرفتنش را دارد.

علت اینست که پاداش‌های کوتاه مدت کلانی نصیب می‌کند: ارقامی که اغلب به میلیاردها دلار بالغ می‌شود و در غیر این‌صورت به بانک‌های کشورهای خارجی سرازیر می‌شد به جای اینکه در کشور اصلی بماند.

 رهبرانی که دقیقا همین الان احساس ناامنی می‌کنند و نیاز به پول خواهند داشت تا مدت طولانی‌تر در قدرت بمانند، اهمیتی به ریسک‌های بلندمدت نخواهند داد. آنها مایل به قمار کردن روی ریسک‌های کوتاه مدت هستند اگر معنایش این باشد که شانس بیتشری برای ماندن در قدرت پیدا خواهند کرد. این قمار در کوتاه مدت پاداشی برایشان خواهد داشت: محاسبات من نشان داد رهبرانی که عملیات نفتی را ملی کردند با احتمال بیشتری در قدرت ماندند نسبت به کسانی که نفت را ملی نکردند.

 اما در بلندمدت، ملی‌کردن دو برونداد دارد. برونداد نخست حالتی است که کشورها شرکت نفت را ملی کردند اما این شرکت را مستقل نگه داشتند و از آن پشتیبانی مالی کردند. مثال‌های آن آرامکوی عربستان، پتروناس مالزی یا پتروبارس برزیل است. برای این کشورها، اثر بلندمدت ملی‌کردن به طور کلی مثبت بوده است. اما برونداد دوم مربوط به کشورهایی است که شرکت ملی نفت از پشتیبانی مالی حکومت محروم شد و نتوانست سودهای خود را سرمایه‌گذاری مجدد کند. مهمترین اینها عبارتند از ایران، پمکس در مکزیک و PdVSA در ونزوئلا. در این کشورها، ملی‌کردن به ناکارایی‌های بلندمدت منجر شد که درآمدهای کمتری عاید دولت کرد. برخی اوقات در این موارد، دولت تصمیم می‌گیرد خصوصی‌سازی کند (مانند مکزیک) اما معمولا این نیز یک قمار جدی است.

به این شیوه، در کتاب استدلال کردم که همه چیز به افق زمانی رهبران و دولت‌ها برمی‌گردد: رهبرانی که احساس ناامنی بیشتری می‌کنند (آنهایی که فقط به کوتاه مدت فکر می‌کنند) به شکل فرصت‌طلبانه‌تری عمل می‌کنند، و این اقدام به شکل پاردوکسیکال امنیت آنها را افزایش می‌دهد و به آنها اجازه می‌دهد تا در قدرت دوام آورند. باور اندیشمندان حوزه اقتصاد سیاسی منابع طبیعی بر این است که رفتارهای بی‌مهابا و تهاجمی (مانند ملی‌کردن) احتمالاً باعث بی‌ثباتی سیاسی و ضعف رژیم‌های مستقر می‌شود. اما من استدلال می‌کنم ملی‌کردن به دولت‌های حاکم یک درآمد بسیار ضروری می‌دهد که از آن می‌توانند برای خرید حمایت سیاسی و دفع مخالفان استفاده کنند. این همان چیزی است که من آن را «پارادوکس فرصت‌طلبی» می‌نامم: رهبرانی ضعیف با عملکرد فرصت‌طلبانه قویتر می‌شوند، در حالی که رهبران قوی که از فرصت‌طلبی اجتناب می‌کنند اما در نتیجه این انتخاب خود، درآمدی را از دست می‌دهند و در نتیجه ضعیف‌تر میشوند...

 

💭  «پاشا مهدوی» نویسنده کتاب: «قاپیدن قدرت: بقای سیاسی از طریق ملی‌کردن منابع استخراجی» در گفت‌وگو با جعفر خیرخواهان