پازل پیچیده‌ای با یک میلیارد تکه را در نظر بگیرید که این تکه‌ها در مساحت یک میلیون مایل مربع به صورت تصادفی پراکنده باشند. اگر شما بخواهید این تکه ها را پیدا کنید قبل از اتمام خواهید مُرد اگر 95 سال دیگر هم عمر کنید باید هر سه ثانیه یک تکه بیابید. اما اگر از هزار دوست کمک بگیرید با پیدا کردن هر تکه در سی ثانیه، کمتر از یکسال طول میکشد و البته اگر از یک میلیون یا صد میلیون نفر کمک بگیرید کار خیلی ساده تر است.

ولی جمع‌آوری همه تکه‌های پازل به‌تنهایی کافی نیست در نهایت پازل باید به‌درستی سرهم شود هر تکه از پازل را به عنوان واحدی از اطلاعات فرض کنید که به صورت بالقوه برای موفق عمل کردن اقتصاد مفید است یک تکه دربردارنده این اطلاعات است که ذخیره بوکسیت در مکان مشخصی در استرالیا وجود دارد تکه‌ای دیگر اطلاعاتی در مورد اینکه کدام مهندسان معدن در استخراج بوکسیت از زمین ماهر و متخصص هستند تکه سوم اطلاعاتی است در مورد اینکه چگونه به بهترین شیوه می‌توان بوکسیت را به یک کارخانه آماده‌سازی انتقال داد تکه چهارم اطلاعاتی است در مورد اینکه چگونه یک قطعه تعیین‌کننده از موتور کامیون یا لوکوموتیوی را بسازیم که بوکسیت را حمل خواهد کرد تکه پنجم چگونگی طراحی جاده‌ها یا ریل‌هایی است و...

مشخص است تعداد تکه‌های اطلاعاتی برای تولید ورقه‌های آلومینیومی به‌حدی زیاد است که حتی قابل تصور نیست. این تعداد بسیار بیشتر از فقط یک میلیارد تکه از پازل است احمقانه است اگر از یک فرد (یا گروه کوچکی از افراد) انتظار داشته باشیم تا همه تکه‌های اطلاعات مورد نیاز برای تولید ورقه‌های آلومینیوم را پیدا کند.

اینجا اندازه و پیچیده بودن پازل به ما اطمینان می‌دهد که قرار دادن یک کمیته برنامه‌ریزی مرکزی که مسئول سرهم کردن پازل باشند، بی‌نتیجه است. هیچ راهی وجود ندارد که یک برنامه‌ریز با نگاه کردن یا خیره شدن به یک توده عظیم از تکه‌های پازل بتواند هیچ تصویر معنادار ممکنی را پیش‌بینی و تهیه کند که ممکن است بعد از سرهم کردن این یک میلیارد تکه پدید آید اگرچه برنامه‌ریز در تصمیم‌گیری در مورد اینکه کدام تکه در کجا قرار گیرد اختیار کامل دارد، اما کورکورانه و در تاریکی حرکت می‌کند

یک راه خیلی بهتر اجازه دادن به پازل است تا خودش سرهم شود! فرض کنیم هر تکه با هر اتصال مولد و سودمندی صدایی پخش کند و هر چه احتمال رسیدن به تصویر نهایی بیشتر باشد صدا بلندتر شود سرانجام تصور کنید هر تکه دارای هوش باشد و قابلیت حرکت داشته باشد و هر تکه عاشق شنیدن صدای بلندتر باشد در این حالت این پازل عجیب خودش را سر هم خواهد کرد و تصویری زیبا خلق میشود بدون اینکه هیچ‌کدام از تکه‌ها به صورت انفرادی قصد کمک کردن برای دست یافتن به این محصول را داشته باشند. انگیزه تکه ها فقط شنیدن صداست این پازل به یک کل زیبا "خود ‌سازماندهی" خواهد شد که بسیار عالی‌تر از جمع مقاصد تکه‌های فردی است.

این پازل تمثیلی از اقتصاد در جهان واقعی است. هر کسی که مالک دارایی خصوصی باشد، انگیزه دارد تا از دارایی خود به شیوه‌هایی استفاده کند که بیشترین بازدهی (بلندترین صدا) را تولید کند در نتیجه، دارایی خودش را به سمت آنهایی هدایت می‌کند که بالاترین قیمت‌ها را پرداخت می‌کنند، به‌طور مشابه، مصرف‌کنندگانی که در پی کسب رضایت بیشترند، از عرضه‌کنندگان ناکارا (آنهایی که قیمت‌های نسبتا بالایی دارند) اجتناب کرده و این عرضه‌کنندگان  مجبورند یا کارایی خود را افرایش دهند یا به خطوط تولیدی دیگر تغییر جهت دهند لذا یک الگوی پیچیده از استفاده مولد و سود‌آور از منابع به صورت خود به خودی به وجود می‌آید. سیگنال‌های دریافتی توسط مالکان دارایی خصوصی در مورد اینکه چگونه از دارایی خود به بهترین شکل استفاده کنند، به‌طور عمده در قالب قیمت‌های نسبی به آنها می‌رسد. واکنش نشان دادن به قیمت‌ها به این شیوه، زمین را بهشت نمی‌کند اما میلیون‌ها نفر را ترغیب میکند که بصورت صلح آمیز بر مبنای منافع متقابل با هم تعامل کنند

هیچ شخص، شورا، کمیته، کنگره یا پارلمانی نمی‌تواند این‌گونه موفقیت‌آمیز محصول کلی اقتصاد را برنامه‌ریزی کند و آن یک تصویر زیباست، آن تصویری که نشان می‌دهد می‌توانیم رونق اقتصادی را بدون دادن قدرت زیاد به مقامات دولتی داشته باشیم. مقاماتی که داشته باشیم. مقاماتی که به دلیل انسان بودنشان همیشه برای سوء استفاده از چنین قدرتی وسوسه خواهند شد.