درباره دن کیشوت نوشته سروانتس بسیار شنیده ایم."دن کیشوت" مردی است به ظاهر نیک اندیش و خیرخواه،‌آرمان های والا در سر دارد و چو دیگر آدمیان احساس عادل بودن می کند. لکن در دورانی که رسم و آیین پهلوانی و شوالیه گری به پایان رسیده، بر اساس کتاب ها و خوانده هایش، هوس پهلوانی به سرش می زند،‌لباس کهنه ی شوالیه ها را می پوشد، نیزه به دست می گیرد و سوار بر اسب نازنین اش "رسی نانت" گرد جهان می گردد تا شاید وارث خلف اسلاف خود باشد. حال آن که دوران این حرف ها گذشته است و تضاد درست از همین جا آغاز می شود و تا پایان کتاب ادامه می یابد. در واقع تا دن کیشوت هست این تضاد وجود دارد. دن کیشوت که نتوانسته در دنیای رو به تغییر، هویتی برای خود تعریف کند به ناچار چاره در گذشته می بیند. دست می برد و از میان اسطوره ها و افسانه های تاریخ بزرگترین ها را بیرون می کشد و هویتش را بر اساس آن ها تعریف می‌کند. از این رو هویت دن کیشوت یک هویت جعل شده است. یک هویت نامربوط است. آن چه وی دارد یک "آشفته هویت" است که تاریخ انقضای آن گذشته است و درگیر شدن با آن جز رکود و جمود نتیجه ای ندارد.

ناهمخوانی و ناهماهنگی با روزگار نو و تضاد دن کیشوتیستی برآمده از آن را می توان در جامعه و سیاست چند سده اخیر  تاریخ ایران نیز به خوبی دنبال کرد.قرن نوزدهم از نقاط قابل تامل در این باب است.در زمانه و زمینه‌ای که در کشورهای غربی مسیر توسعه و پیشرفت هر روز هموارتر می‌شد ایرانیان نه تنها در خواب غفلت به سر می‌بردند و غایب بزرگ این تحولات بودند، بلکه بدتر اینکه هر روز شاهد ظهور یک امام زمانی بودند که مدعی نجات ایرانیان و بشریت بود.

کتاب "دن‌کیشوت‌های ایرانی" به قلم بیژن عبدالکریمی رمان تاریخی است که با این نگاه، به تاریخ ایران در این دوران و نحوهٔ مواجههٔ ایرانیان با مدرنیته می‌پردازد. لازم به ذکر است که این کتاب مدت‌ها در انتظار مجوز وزارت ارشاد بود و چند ماه پس از انتشار توقیف شد.

عبدالکریمی در این کتاب تلاش کرده نشان دهد که اساساً نوع و میزان معرفت و آگاهی هر ملتی تعیین کننده سرنوشت و آینده آن ملت است.

کتاب با به تصویر کشیدن چگونگی سر برآوردن فرقه های مذهبی و سنتی ابعاد مهمی از چند و چون بروز و ظهور نمونه‌هایی از جهل مقدس در این سرزمین را به خوبی روایت می کند و نشان می دهد در زمانه‌ای که جهان برای تحولات جدید آماده می‌شد ایرانیان با چه ذهنیت و معرفتی به استقبال جهان جدید رفتند. ذهنیتی که سرنوشت امروز ما را نیز همچنان رقم زده است.

 مهم‌ترین واقعیتی که در این رمان به شکلی خواندنی و جذاب روایت می شود«تاریخ سیطره جهل مقدس» دن کیشوتی در این سرزمین است و از این منظر ایرانیان اگر چه در دوره‌هایی از تاریخ خویش خوش درخشیدند اما در دوران جدید تحت سیطره این جهل مقدس و انواع خرافات و کژ راهگی آینده خود و نسل‌های بعدی را با تباهی و بدبختی رقم زدند.

این جهل مقدس بیش از هر چیز با تصویر سازی آرمانی و توهم گونه از گذشته و آینده در پیوند است.ازین رو این رمان درصدد است تا هر گونه  "اتوپیاسازی" فرقه ای چون بابیت و بهاییت و یا هر نوع خوانش ازین نوع  را را مورد نقد و واکاوی قرار دهد. به زعم نویسنده این اتوپیاسازی در تاریخ جریانها و فرقه های مذهبی و سیاسی ایران نتیجه ای  جز اِدبار و خسارت و عقب ماندگی فکری و معرفتی نداشته است. ازین رو در قرنی که تحولات جدید در قالب مدرنیته در حال شکل گیری بود ایرانیان به جای درس آموزی از این تحولات و پیوند یافتن با جریان فکری و عقلانی جهان جدید درگیر جریانات فکری‌ گذشته گرایانه شدند و به کلی از روند فکری و معرفتی دنیای جدید عقب ماندند و این عقب ماندگی تاکنون هم گریبان جامعه ایرانی را رها نکرده است.

بیژن عبدالکریمی با نوشتن این رمان در واقع ایرانیان را دعوت به این امر مهم و اساسی می‌کند که دست از موهومات و خیال بافی و خرافه پردازی برداشته و با صیقلی کردن ذهن و معرفت خویش راه نجات را نه در اسطوره‌های خیالی و دروغین بلکه در تعقل و خرد ورزی و فربه کردن اندیشه و معرفت خویش جستجو کنند.

✅بیژن عبدالکریمی به خوبی و درستی یادآور شده است که تا این ذهنیت دُن کیشوت وار ایرانی اصلاح اساسی نشود و در مسیر عقلانیت و معرفت ورزی درست و راستین قرار نگیرد هرگونه امید بستن به توسعه و پیشرفت در این سرزمین محال می‌نماید.