در آمریکا کارآفرینان میلیاردر بسیاری داریم، همچون مارک زاکربرگ، استیو جابز، بیل گیتس و پی‌یر امیدیار که افکار عمومی بر ثروت آنان به‌عنوان نتایج یک بازی عادلانه صحه می‌گذارند. ولی فرض کنید اگر من پنج میلیاردر بزرگ ایران را معرفی کنم و ادعا کنم که آنان همگی از طریق توانایی‌های فردی، بدون ارتباطات سیاسی و اقتصادی خاص به این جایگاه رسیده‌اند، تا چه حد در اثبات ادعای خود موفق خواهم بود؟

این سوء‌نیت و بدگمانی تاریخی ریشه‌ای تاریخی دارد و شامل حال فعالان اقتصادی پیش از انقلاب نیز می‌شده است. جایی که بسیاری از شرکت‌ها در دهه ۵۰ تلاش داشتند با ورود یک تیمسار عالی‌رتبه یا یک مقام امنیتی به هیات‌مدیره، خود را به دستگاه حاکم نزدیک سازند و از رانت بیشتری برخوردار شوند.

در ایران، تخصیص ارز دولتی، وام کم‌بهره و اختصاص مجوزهای خاص از مهم‌ترین مصادیق سیاست‌هایی است که به ایجاد طبقه جدید الیگارش‌های ایرانی انجامیده است.

بدون تردید ساختار نظام بانکی در ایران مهم‌ترین کارخانه تولید الیگارش‌های ایرانی است. جایی که نرخ‌های بهره ارزان و با فاصله بسیار نسبت به نرخ‌های تورم باعث شده است که خرید هر دارایی فیزیکی یا مالی آنان را به سودهای بادآورده‌ای برساند. وام‌هایی که بسیاری از دریافت‌کنندگان آن حتی از پرداخت اصل آن نیز خودداری می‌کنند و دولت برنده‌ترین تیغی که علیه آنها در اختیار دارد، تهدید به افشای اسامی آنان در رسانه‌های عمومی است.

افکار عمومی موفقیت این فعالان اقتصادی را نه به واسطه نبوغ فردی و تلاش شخصی، بلکه به‌دلیل نبود یک Fair play در زمین بازی اقتصاد می‌دانند؛ جایی که تماشاگران و افکار عمومی هیچ‌گونه اعتباری برای نتایج کسب‌شده در زمین بازی قائل نیستند.