🔸دکتر محسن رنانی در یادداشت اخیر خود با عنوان «صبر شادمانه»  تصویری از وضعیت نامطلوب سیاست، اجتماع و اقتصاد ارایه داده است که البته این روزها تقریبا اکثریت مردم به آن آگاهند و مطلب جدیدی نیست. نکته قابل توجه در این یادداشت اما  توصیه پایانی آن است:

ما باید ورزش کنیم، به هر بهانه‌ای مهربانی وشادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، ... تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، ...تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دوره‌ای از «صبر شادمانه» نیازمندیم.

🔸شاید دکتر رنانی در نوشتن این یادداشت  به سخنرانی کارل‌ پوپر با عنوان ، (مدینه فاضله و قهر)  گوشه چشمی هم داشته اند.  پوپر نخستین بار، این سخنرانی را در انستیتوی هنرهای بروکسل، در ژوئن ۱۹۴۷ ایراد کرد. متن این سخنرانی نخستین بار در The Hibbert Journal جلد ۴۶ در سال ۱۹۴۸ منتشر شد و سپس درکتاب «حدسها و ابطالها»به طبع رسید.  پوپر در آن سخنرانی می‌گوید:

🔸تفاوت میان طرحهای ناکجاآبادی خیرخواهانه، که اعتراض من به آنها از آن روست که به زور و خشونت منتهی  می­شوند، با تغییرات مهم و دور رس سیاسی که مورد توصیه من است، در کجاست؟ اگر بنا باشد فرمول ساده و نسخه‌ای برای بیان تفاوت میان تدابیر پذیرفتنی به منظور اصلاحات اجتماعی و طرحهای ناکجا آبادی نپذیرفتنی ارائه کنم، چنین می‌گویم:

"بیشتر برای برطرف کردن عیب‌های مشخص بکوش تا برآوردن ایده‌آل‌های مجرد. تلاش مکن با وسایل سیاسی انسانها را خوشبخت کنی، بلکه نیروی خود را در راه از بین بردن بدبختی های مشخص به‌کارگیر". وجه عملی‌تر این سخن چنین است: با وسایل مستقیم برای از میان بردن فقر مبارزه کن با ساختن بیمارستانها و مراکز آموزش پزشکی با شیوع بیماریها  مبارزه کن. با نادانی همان سان نبرد کن که با جنایت می‌ستیزی. اما همه این کارها را با وسایل مستقیم انجام بده. نگاه کن چه چیز در جامعه‌ای که در آن زندگی میکنی بدترین بدی است و بکوش صبورانه جامعه را همزمان قانع کنی که می توانیم از شر آن خلاص شویم.

🔸توصیه های جناب رنانی توصیه‌های درست و بجایی است، تقویت فضایل فردی و تعهد به مسئولیت اجتماعی و خشونت‌زدایی در هر صورت امر واجبی است اما اگر اوضاع به همان بغرنجی باشد که آقای رنانی می‌فرمایند، اوضاع با رقصیدن و نان تمیز پختن حل نمی‌شود و مساله «زمان»در این متغیر نادیده گرفته شده است .

🔸این مساله مرا یاد داستانی می‌اندازد که استاد «باستانی پاریزی» در کتاب «هشت الهفت» آورده‌اند:

در یکی از جنگ‌های ایران و روس تمام امید عباس میرزا به هنگ تفنگداری بود که اسلحه ث‌های دست سازی داشتند که سنبه و باروت زدن آن زمان زیادی می‌گرفت. وقتی سپاه ایران بعد از چندین ساعت مقاومت رو به هزیمت رفت عباس میرزا که دید در تمام این مدت خبری از شلیک نیست به سراغ سردسته هنگ رفت و از او پرسید؟ پس کی شلیک می‌کنید؟ سردسته هنگ هم در حالیکه تازه داشت سرکیسه باروت را شل می‌کرد با خونسردی گفت: دایان دولدورم/وایستا تا پرکنم. (این اسلحه بعدها به اسلحه دایان دولدورم شهرت یافت(.

🔸حالا نیز ضمن ارج نهادن به دلسوزی‌ها و نگاه پر از شفقت امثال دکتر رنانی ضمن آنکه نیک می دانم حقیقتا معادله برون رفت از مشکلات ایران چند مجهولی است اما باید از روشنفکران خواست که به شکل جدی متغیر زمان و ضریب تاب آوری جامعه را هم درنظر بگیرند و از همه مهمتر مسئولین امر را که حقیقتا ریش و‌قیچی دست آنهاست، مخاطب قرار دهند یا با همپوشانی اجتماع، روشی را برای تفهیم این مطلب به متصدیان امر بیابند که آیا زمان آن نرسیده است که به چیزی به جز راهکار «دایان دولدورم»نیز بیاندیشند؟