🔻داگلاس نورث برنده نوبل اقتصاد در مورد آموزش و تربیت سخن ژرفی دارد او میگوید اگر میخواهید بدانید کشوری در آینده توسعه میابد یا نه، اصلا سراغ فناوری کارخانه و ابزاری که استفاده میکند نروید؛ اینها را براحتی میتوان دزدید یا کپی کرد!برای دیدن توسعه بروید ببینید در دبستانها و پیش دبستانی ها چگونه بچه ها را آموزش میدهند اگر کودکان شما را پرسشگر، خلاق، صبور، دارای روحیه گفتگو، تعامل، مشارکت در کار تیمی بار آورند، اینها انسانهایی خواهند شد که میتوانند توسعه ایجاد کنند...

🔻به نظرم ما ایرانیان، هنوز اهمیت آموزش و پرورش را در نیافته ایم بنگرید احوال معلمان و مدارس ما و... گریزی به تاریخ میزنم:

امیرکبیر دارالفنون را حتی دو سال زودتر از دارالفنون ژاپن تاسیس کرد اما پس از کشته شدنش، آن دارالفنون که قرار بود انسانِ جدیدی تربیت کند به وضعی افتاد که جان کلام را «فورو کاوای» ژاپنی که سی سال بعد در ۱۸۸۰ ، از آن دیدن کرده بر زبان رانده! او مینویسد: اتاق سوم، کلاس جغرافیا بود معلم فرانسوى درس جغرافیا میداد. معلم از شاگردى که درجه سرهنگی داشت خواست که نقشه‏ آسیا را روى تخته‏ سیاه بکشد و به من اجازه داد از او پرسش کنم. هر چند نقشه ای که کشید نادرست بود...

پرسیدم کوههاى کونلون کجاست؟ نمیدانست.

پرسیدم مملکت کره کجاست و او به جایى در حدود کانتون چین اشاره کرد.

🔻در اینوقت، معلم جغرافیا خواست که درباره محلى نزدیک به ایران از او بپرسم. پس درباره طول و عرض جغرافیایى تهران سؤال کردم و باز نتوانست جواب بدهد، فهمیدم که اطلاع او در حد شاگرد دبستانى بى ‏دانشى است.»(سفرنامه فورو کاوا...ص104)پس، فورو کاوا که سرگرد بود از سرهنگِ ایرانی در مورد تهران سئوال میکند و او نمیداند!

🔻نیم قرن پس از مرگ امیرکبیر و یا احداث دارالفنون در دو کشور، مخبرالسلطنه که از ژاپن دیدن و همه‌ جا با راهن و کشتى به راحتی سفر کرده بود وقتی به انزلی میرسد دچار اندوه میگردد که چگونه به تهران خواهد رسید!

کالسکه هاى شکسته، اسبهاى وامانده، چپرخانه‌ هاى خشک و خالى ( هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات......ص۱۳۶(

🔻و وقتی به حضور مظفرالدین شاه میرسد، مینویسد:«در فرح‌ آباد مشرف شدم جرگۀ معتاد دور شاه را گرفته همه روى زمین نشسته، مجلس بمزاح میگذرد، از من پرسیدند پسر بحرینى بدگل ‌تر است یا ژاپنى‌ها...؟میبایست عرض کرد که به بدترکیبى او در ژاپن ندیدم که تفریحى بشود! ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا...»!

🔻اما گفتگویی مظفرالدین شاه با مخبرالسطنه جالب است:«اوضاع ژاپن را مى‌ پرسید یکى از پرسشها این بود که ژاپن مجلس دارد، ظاهرا ایجاد مجلس در ذهن شاه بود و مى ‌ترسید اظهار کند و به اندازه ‌اى ملاحظه میکرد که هر وقت مخبرالسلطنه میخواست از ترقیات ژاپن چیزى بگوید شاه میگفت از درختهایش بگو و نمى ‌گذاشت وارد سیاست آنجا بشود...»(غفاری کاشانی، تاریخ نگارستان...ص ۴۹۹)

🔻مخبرالسطنه خودش مینویسد مظفرالدین شاه در فکر ایجاد مجلس بود اما «دیوار جهل و ظلمت اطراف او را گرفته است، از عین الدوله، امیر بهادر و امثال اینها چه انتظار باید داشت... اصرار شاه براى کسب اطلاع از اوضاع ژاپن است که ترقیات اروپائى کرده. میدانم شاه مایل به اصلاح هست لکن اصلاح، مانع منافع اطرافیان است، نخواهند گذارد...»(خاطرات و خطرات...ص ۱۳۷)

🔻کثیری از رذل ترین افراد، دربار را اشغال کرده بودند یکی از آنها امیربهادر وزیر دربار بود در انقلاب مشروطیت، وقتی مظفرالدین شاه میخواست فرمان مشروطیت و ایجاد پارلمان را صادر کند همین امیربهادر شمشیر کشید و گفت اگر بخواهید پارلمان ایجاد کنید من خودم را می کشم!

🔻البته مظفرالدین شاه با فرمان مشروطه و ایجاد مجلس را امضا کرد اما آن پاشنه آشیل ایرانیان یعنی فقدان تربیت رجال سیاسی برای آینده، بقوت خود باقی ماند و ضربه خودش را زد.

لرد کرزن پس از به گِل نشستنِ مشروطه ایرانی، مینویسد که ایرانیان اگر به فکر تربیت رجال سیاسى بودند اینقدر ذلیل و بیچاره نمیشدند ایرانیان «مى‌توانند وسائل صحیح براى تهیه رجال سیاسى بى ‌شمارى اتخاذ کنند، سرمشق حسابى را باید از ژاپون گرفت آنها چگونه در اندک زمانى رجال لایق و کاردانى بصیر براى مملکت ژاپن تهیه نمودند که امروز مورد احترام تمام دوم معظم دنیا است...فاصله‌ى زمانى بین انقلاب سفید ژاپن و انقلاب مشروطه ایران بیش از هفده سال نیست. روحانیون علنا علیه اروپائیان تبلیغات میکنند..»