🗞انزجاری که امروزه بسیاری از مردم از ذکر کلمهی «سود» از خود بروز میدهند، حاکی از درک ناقص از کارکرد حیاتی سود در اقتصاد ماست. برای افزایش درکمان، به مرور برخی نکات پیرامون نظام قیمت خواهیم پرداخت.
درواقع در کل اقتصادمان «سود» رقم عمدهای نیست. اگر بخواهیم رقم شاخصی را بگوییم، درآمد خالص شرکتها در پانزده سال از ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۳ بهطور متوسط کمتر از ۵ درصد از کل درآمد ملّی بود. با اینهمه، سود، شکلی از درآمد است که نسبت به آن بیشترین خصومت وجود دارد. توجه به این نکته مهم است که اگرچه کلمه «سودجو» برای بدنام ساختن کسانی به کار میرود که متهم به کسب سودهای بیش از اندازهاند، اما کلمهای مانند «دستمزدجو» یا «ضررجو» وجود ندارد. ممکن است سود متوسط صاحب آرایشگاه بسیار کمتر از دستمزد یک ستاره سینما یا مدیر استخدامشده در یک شرکت فولاد و حتی کمتر از دستمزد متوسط یک کارگر ماهر باشد.
این موضوع در نتیجهی همه انواع سوءبرداشت از حقیقت، در هالهای از ابهام پوشیده شده است. سود کل جنرال موتورز -بزرگترین شرکت صنعتی جهان- به گونهای تلقی میشود که گویی نمونهای معمول و نه استثنایی است. معدودی از مردم با میزان مرگومیر شرکتهای تجاری آشنا هستند. آنها نمیدانند که بر مبنای مطالعات کمیته ملّی موقت اقتصادی، «اگر شرایط کسبوکار بر مبنای میانگین تجربه پنجاه سال گذشته حاکم باشد، از هر ده مغازه خواربارفروشی که امروز باز است، حدود هفت مغازه در دومین سال حیاتشان باقی خواهند بود؛ از هر ده مغازه تنها چهار مغازه میتوانند انتظار داشته باشند که چهارمین سالروز تولدشان را جشن بگیرند.» آنها نمیدانند که در آمار مالیات بر درآمد از ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۸، همه ساله تعداد شرکتهایی که ضرر داده بودند بیش از تعدادی بود که سود داشتند.
بهطور متوسط سود به چه مبلغی بالغ میگردد؟ هیچ برآورد قابلاعتمادی انجام نگرفته که در آن همه انواع فعالیتها از جمله کسبوکار شرکتی و غیرشرکتی و تعداد کافی از سالهای خوب و بد مدنظر قرار گرفته باشد. اما برخی اقتصاددانان برجسته بر این باورند که در طول یک دوره طولانی، بعد از منظور داشتن همهی ضررها، برای نفعی «بدون حداقل خطر احتمالی» در ازای پول سرمایهگذاریشده و بابت ارزش دستمزد «معقول» مردمی که کسبوکار خود را اداره میکنند، اصلاً هیچ سودی باقی نمیماند و حتی ممکن است ضرر خالصی نیز وجود داشته باشد. این همه بدان دلیل نیست که کارآفرینان (مردمی که بهخاطر خودشان به کسبوکاری میپردازند) افرادی بشردوست با سبقِ تصمیماند، بلکه بدان علّت است که اعتمادبهنفس و خوشبینیشان اغلب آنها را به کارهای مخاطرهآمیزی هدایت میکند که قرین موفقیت نبوده یا نمیتواند باشد.
در هر صورت روشن است هرکس که اقدام به سرمایهگذاری قماری میکند، با این خطر احتمالی روبهروست که نهتنها بازدهای کسب نکند که تمام اصل سرمایهی خود را نیز از دست بدهد. در گذشته، این فریبندگی سود بالا در بنگاهها یا صنایع خاص بود که او را به پذیرش آن خطر سوق میداد؛ اما مثلاً اگر سود به حداکثر ۱۰ درصد یا رقمی مشابه آن محدود بوده و خطر از دست دادن کل سرمایه هنوز موجود باشد، تأثیر احتمالی آن بر انگیزه سود و بنابراین اشتغال و تولید چیست؟ مالیات بر سود اضافی زمان جنگ به ما نشان داده که این محدودیت چه تأثیراتی بر تضعیف کارآیی، حتی در کوتاهمدت، میتواند داشته باشد.
با اینهمه، امروزه سیاست دولت تقریباً در همه جا بدین فرض تمایل دارد که تولید، صرفنظر از موانعی که بر سر راه آن ایجاد شده، خود بهخود ادامه خواهد یافت. این روزها یکی از بزرگترین خطرها برای تولید، از سیاستهای دولت برای تثبیت قیمتها ناشی میشود. این سیاستها با از میان بردن انگیزه تولید، نهتنها کالاها را یکی بعد از دیگری از گردونهی تولید خارج میسازد، که با تأثیر درازمدتشان مانع ایجاد توازن در تولید به تناسب تقاضای واقعی مصرفکننده میگردند؛ بنابراین اگر اقتصاد آزاد باشد، تقاضا در برخی شاخههای تولید به گونهای عمل میکند که موجد چیزی است که مقامات دولت بدون تردید سود «زیاد» یا «غیر معقول» تلقی میکنند. اما همین حقیقت نهتنها موجب خواهد شد که هر بنگاه تولید خود را در آن رشته تا بالاترین حد توسعه دهد و سود حاصل را مجدداً در ماشین بیشتر و اشتغال بیشتر سرمایهگذاری کند، که سرمایهگذاران جدید و تولیدکنندگان جدید را نیز از همهجا به خود جلب خواهد کرد تا تولید در آن خط به میزان کافی برای رفع نیاز برسد و سود در آن خط نیز تا سطح متوسط کلی خود پایین بیاید.
در اقتصاد آزاد که در آن دستمزدها، هزینهها و قیمتها به بازی آزاد بازار رقابتی واگذار شده، دورنمای سود تصمیم میگیرد که چه کالایی و به چه میزان ساخته خواهد شد، و چه کالاهایی اصلاً ساخته نخواهد شد. اگر در ساخت یک کالا سودی نباشد، این نشانهی آن است که کار و سرمایهی اختصاصیافته به تولید آن در جهت اشتباه قرار گرفته است: ارزش منابعی که باید برای ساخت یک کالا مصرف شود، از ارزش خود کالا بیشتر است.
خلاصه، کارکرد سود روانهسازی و هدایت عوامل تولید به گونهای است که تولید نسبی هزاران کالاهای مختلف را به تناسب تقاضا توزیع نماید. هیچ دیوانسالاری، هر چقدر هم که زیرک باشد، نمیتواند این مسأله را خودسرانه حل کند. قیمتهای آزاد و سود آزاد تولید را به حداکثر میرسانند و کمبودها را سریعتر از هر نظام دیگری برطرف میسازند. قیمتهای خودسرانه تثبیتشده و سود خودسرانه محدودشده تنها میتواند دوره کمبودها را طولانی سازد و تولید و اشتغال را کاهش دهد.
بالاخره، کارکرد سود آن است که فشار دائمی و بیوقفهای را بر هر کسبوکار رقابتآمیز قرار میدهد تا صرفهجویی و کارآیی بیشتری اعمال کند، صرفنظر از آنکه این اقدامات پیشتر تا چه مرحلهای انجام گرفته است. در ایام خوب، این کار برای افزیش سود بیشتر انجام میگیرد؛ در اوقات عادی، این کار برای جلو افتادن از رقیبان انجام میشود؛ در اوقات بد شاید مجبور باشد چنین کند تا اساساً به حیات خود ادامه دهد؛ زیرا سود نهتنها میتواند به صفر برسد که ممکن است سریعاً به ضرر تبدیل شود؛ و انسان تلاشهای بیشتری برای نجات خود از ورشکستگی و نه صرف بهبود موقعیت خود به کار خواهد بست.
خلاصه، سود ناشی از روابطِ هزینه با قیمت، نهتنها به ما میگوید که تولید چه کالایی اقتصادیتر است، که اقتصادیترین راه تولید آنها را نیز به ما نشان میدهد. به این سؤالات نهتنها نظام سوسیالیستی، که نظام سرمایهداری هم باید پاسخ گوید؛ هر نظام اقتصادی قابل تصوری باید به این سؤالات پاسخ گوید؛ و برای مجموعهی بزرگی از کالاها و خدمات که تولید میشوند، پاسخهای ارائهشده بر مبنای سود و ضرر در شرایط رقابت آزاد مؤسسات از پاسخهای ارائهشده در هر روش دیگر بیاندازه برتر است.