انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۳۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

قدرت سیاسی و کنش اقتصادی/موسی غنی‌نژاد

در شرایط بحرانی و حوادث غیرمترقبه، گرایش صاحبان قدرت سیاسی به مداخله در اقتصاد و کنترل بازار بیشتر می‌شود. این گرایش عمومی و طبیعی است؛ عمومی است یعنی در همه جوامع اعم از پیشرفته یا غیر آن هم اتفاق می‌افتد و هم طبیعی است؛ چون صاحبان قدرت سیاسی طبیعتا گرایش به این دارند تا خود را مسلط بر همه امور جامعه از جمله اقتصاد معرفی کنند.

واقعیت این است که این مداخلات در اغلب موارد ناکارآمد از آب درمی‌آید؛ ولی این ناکارآمدی مانع از تکرار آن نمی‌شود. تاریخ اقتصاد مملو از این تجربه‌های شکست‌خورده است. از زمانی‌که تفکر علمی اقتصاد شکل گرفته و مدون شده تا کنون این چالش میان اقتصاددانان و دارندگان قدرت سیاسی در جریان بوده است. نظام اقتصادی در دنیای امروز بر منطق بازار استوار است و این منطق مبتنی بر کنش اقتصادی یا کنش فردی است. منطق بازار برآیند کنش‌ها یا انتخاب‌های فردی است که الزاما از اراده سیاسی حاکمان تبعیت نمی‌کند و اگر این اراده در تضاد با آن منطق باشد، نتیجه‌ای جز آشفتگی نخواهد داشت. آدام اسمیت بیش از دو سده و نیم پیش با تمثیل زیبایی این رابطه چالش‌برانگیز را به تصویر کشیده است: «به‌نظر می‌رسد انسان تشکیلاتی... تصور می‌کند قادر است اعضای مختلف یک جامعه بزرگ را به همان سادگی که دست قادر به چیدن مهره‌های شطرنج است، منظم کند. او در نظر نمی‌گیرد که مهره‌های شطرنج اصل حرکتی دیگری جز دستی که آنها را جابه‌جا می‌کند، ندارند؛ ولی در صفحه شطرنج بزرگ جامعه انسانی، هر یک از این مهره‌ها اصل حرکتی خاص خود را دارد که ممکن است با اصل حرکتی که قانون‌گذار انتخاب و بر او تحمیل می‌کند، کاملا متفاوت باشد. اگر این دو اصل باهم سازگار باشند و در یک جهت عمل کنند، بازی جامعه انسانی به‌راحتی و هماهنگ پیش می‌رود و به احتمال زیاد توام با خرسندی و موفقیت خواهد بود. ولی اگر آنها مخالف یا متفاوت باشند، بازی به‌گونه‌ای رقت‌انگیز ادامه خواهد یافت و جامعه همیشه در غایت آشفتگی به سر خواهد برد.» مصداق تفاوت و تضاد میان «انسان تشکیلاتی» یا صاحبان قدرت سیاسی و اصل حرکتی انسان‌ها یا کنش اقتصادی را تقریبا به‌صورت روزمره در صحنه جامعه ایران می‌توان مشاهده کرد: رئیس پلیسی که می‌خواهد مانع افزایش نرخ ارز شود، وزیر بهداشتی که با پرخاش به «دلالان» خواهان توزیع رایگان ماسک  و مواد بهداشتی می‌شود، مسوولانی که با ممانعت از صادرات درصدد تنظیم بازار هستند و قس علی‌هذا. نکته تامل‌برانگیز در این میان تکرار مکررات، اصرار بر تحمیل اراده سیاسی بر منطق اقتصادی و درس نیاموختن از تجربه‌های شکست‌خورده گذشته است. فهم این واقعیت دشوار نیست که افزایش تقاضا موجب افزایش قیمت می‌شود؛ مگر اینکه عرضه نیز متناسب با تقاضا افزایش یابد. با دستور و بگیر و ببند قیمت کاهش نمی‌یابد، بلکه وضعیت بازار به هم می‌ریزد و دسترسی متقاضیان به کالا دشوارتر می‌شود و زمینه‌های گسترش فساد و رانت‌خواری افزایش می‌یابد. وقتی به‌دلیل تورم مزمن دو رقمی، پول ملی ارزش و قدرت خرید خود را از دست می‌دهد ناگزیر ارزش برابری آن نسبت به ارزهای خارجی تضعیف می‌شود. زمانی که به‌دلیل افزایش تنش‌های سیاسی در روابط بین‌المللی، تجارت خارجی و روابط مالی و بانکی بین‌المللی دچار مشکل می‌شود و چشم‌انداز صادرات تیره و تار می‌شود، طبیعی است که انتظارات کنشگران اقتصادی بد‌بینانه می‌شود و تقاضا برای ارز خارجی افزایش می‌یابد. توصیه، نصیحت یا دستور مقامات پولی رفتار این کنشگران را تغییر نمی‌دهد. علت اینکه اغلب سیاست‌گذاری‌های دولتی در عرصه اقتصاد ناکام می‌شوند یا حتی نتایج معکوس می‌دهند، همین تنش و تضاد میان دو منطق متفاوت است. تا زمانی‌که صاحبان قدرت سیاسی علم اقتصاد را به جد نگیرند، هیچ توفیقی نصیب سیاست‌های اقتصادی مورد نظر آنها نخواهد شد. تکرار و تاکید بر اینکه «درشرایط حساس کنونی» یا «در وضعیت غیر عادی و نامتعارف» قوانین علم اقتصاد صدق نمی‌کند و باید تمهیدات دیگری اندیشید، نشانه بارز جدی نگرفتن علم اقتصاد است. همان‌طور که در هوای آفتابی و باد و باران، قانون جاذبه به یکسان عمل می‌کند، قوانین اقتصادی نیز چنین شأنی دارند. تفاوتی نمی‌کند که ما در شرایط حساس یا غیرحساس، عادی یا غیرعادی باشیم یا تصور کنیم که هستیم، قانون اقتصادی به یکسان عمل می‌کند. اینکه انتظارات خوش‌بینانه یا بد‌بینانه در شرایط مساعد یا بحرانی روی کنش اقتصادی اثر می‌گذارد، جای تردیدی نیست؛ اما باید توجه کرد این خود یکی از مهم‌ترین مولفه‌های قوانین اقتصادی است. سیاست‌گذاری که برای خوشایند دیگران وعده‌های عوام‌فریبانه می‌دهد و نهایتا اعتماد کنشگران اقتصادی را از دست می‌دهد، به انتظارات بد‌بینانه در جامعه دامن می‌زند. این انتظارات صرف‌نظر از میزان انطباق آن با «واقعیات»، تاثیر منفی خود را می‌گذارد. به این ترتیب است که سیاست‌گذاری‌های اقتصادی در کشور ما اغلب نتایج معکوس به همراه می‌آورد. سیاست‌های پولی در اوایل سال ۱۳۹۷ (تعیین دلار ۴۲۰۰ تومانی) به جای ایجاد ثبات در بازار موجب تلاطم بیشتر شد. توصیه ما به سیاست‌گذاران اقتصادی در «شرایط حساس» کنونی این است که بدون در نظر گرفتن قوانین اقتصادی تصمیم‌گیری نکنند، وعده‌های غیرقابل دسترس ندهند و بیش از این به اعتماد کنشگران اقتصادی صدمه نزنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

ابهام تاریخی در اقتصاد جهانی/ علی دادپی

برای اولین بار در تاریخ معاصر همه اقتصادهای جهان در یک نکته مشترکند: هیچ کس نمی‌داند شش ماه آینده چه خواهد شد. ابهام و عدم قطعیت، تصمیم‌گیری درباره آینده را دشوار کرده است.این روزها بحث درباره پیامدهای اقتصادی بیماری کووید - ۱۹ و گسترش ویروس خطرناک و واگیردار کرونا بسیار است. برخی از آینده‌ای بسیار متفاوت صحبت می‌کنند، برخی دیگر به هزینه اقتصادی غیرقابل جبران این رویداد جهانی اشاره می‌کنند.

برخی نیز سال جاری را از دست رفته می‌دانند. همه هم درست می‌گویند و هم به چالش اصلی برخاسته از شیوع ویروس کرونا بی‌توجه هستند. ویروس کرونا اصلی‌ترین فعالیت اقتصادی را مختل کرده و آن دادوستد کالا و خدمات است. بدون دادوستد، کالاها و خدمات قیمتی ندارند و بدون آنکه قیمتی داشته باشند، بنگاهی درآمد ندارد و بدون درآمد در بنگاه اقتصادی، کسی دستمزدی ندارد. اختلال در دادوستد اختلالی است که هنوز جوامع در حال توسعه آن را جدی نگرفته‌اند؛ درحالی‌که ریشه اصلی پیامدهای منفی اقتصادی ویروس کرونا در اختلال در دادوستد اقتصادی است.

پیشرفت تکنولوژی و سیستم‌های دیجیتال و شبکه جهانی اینترنت باعث شده است تا نسل‌های جدید، دنیای متفاوتی را تجربه کنند. آنها همزمان می‌توانند با اقصی نقاط دنیا در تماس باشند و بدون رفتن به مغازه کالای مورد نظر خود را سفارش بدهند. اما هیچ کدام از این پیشرفت‌ها جایگزین عمل دادوستد اقتصادی نشده است. آنها دادوستد را تسهیل کرده‌اند؛ ولی برایش جانشینی ندارند. هنوز برای آنکه کالایی ارزش داشته باشد، باید کسی آن را بخواهد و حاضر باشد برایش بهایی بپردازد. برای اینکه مبادله‌ای صورت بگیرد باید خریدار و فروشنده بر سر قیمت به توافق برسند.

در دنیای کرونازده، بسیاری دیگر به سراغ مبادله کالا نمی‌روند که بخواهیم بدانیم چه قیمتی می‌پردازند. اینجاست که همزمان هم شاهد کاهش شدید تقاضا هستیم و هم کاهش شدید عرضه. بنگاه‌هایی که می‌دانند فروشی نخواهند داشت، تولیدی هم نخواهند داشت و کارکنانشان را روانه خانه می‌کنند. دستمزدی پرداخت نمی‌شود و بودجه خانوارها کوچک می‌شود و سبد مصرفی‌شان کوچک‌تر. سوال اینجاست که چه زمانی سطح مبادلات اقتصادی به میزان پیش از شیوع ویروس کرونا باز خواهد گشت. انتظار برای کشف واکسن کرونا به همین دلیل است که تنها در صورت این احساس امنیت است که همه به بازارها بازخواهند گشت. بازارهای سهام اقتصاد جهانی شده به هر خبر مثبتی درباره واکسن واکنش نشان می‌دهند چون همه فعالان اقتصادی می‌دانند اهمیت کشف واکسن کرونا در احیای سطح فعالیت‌های اقتصادی است.

تا زمانی که نمی‌دانیم چه وقت امنیتی که در سال گذشته در مبادلات اقتصادی وجود داشت بازخواهد گشت، شاهد ادامه یافتن بحران اقتصادی و اختلال در دادوستدها هستیم. اینجا هم زیرساخت‌های اقتصادی و ارتباطی جوامع میزان آسیب‌پذیری آنها را تا حدی تعیین می‌کنند. به‌عنوان مثال جوامعی که در آنها شبکه‌های آنلاین فروش کالا و خدمات وجود دارد و زیرساخت‌های انتقال داده و دیتا قوی هستند این امکان را داشته و دارند که دادوستد اقتصادی را به فضای مجازی منتقل کنند. در این کشورها بازارها با اختلال کمتری به کار خود ادامه داده‌اند. بازارها هنوز می‌توانند بر اساس تعامل عرضه و تقاضا، قیمت کالاها و خدمات را تعیین کنند و بنگاه‌ها به ارائه خدمات و کالا و کارآفرینی و پرداخت دستمزد مشغولند. اما کشورهایی که به دلایل مختلف این زیرساخت‌های ارتباطی را توسعه نداده‌اند، شاهد اختلال بیشتری در بازارهای مصرفی هستند؛ بازارهایی که ادامه و دوام کارکردشان به معنای تضمین گسترش بی‌چون و چرای آلودگی به ویروس کرونا در جامعه است و امواج مختلف مرگ و میر را تجربه خواهند کرد.

گرچه تمام اقتصادهای جهان شریک حس نگرانی و عدم قطعیت درباره آینده هستند، ولی اقتصادهای در حال توسعه و متکی بر صادرات مواد اولیه با بحرانی عمیق‌تر از سایر اقتصادها دست و پنجه نرم می‌کنند. از یکسو نبود زیرساخت‌های اقتصادی، آسیب‌پذیرترشان کرده است و از سوی دیگر رکود اقتصادی کشورهای توسعه یافته برای آنها به معنای از دست دادن تنها منبع درآمد ممکن است. اگر اقتصادهای توسعه‌یافته منتظر کشف واکسن هستند، این اقتصادهای در حال توسعه باید منتظر احیای اقتصادهای توسعه‌یافته برای گذر از بحران ناشی از رکود اقتصادی باشند. چه کسی فکرش را می‌کرد روزی در دنیا گردش چرخ اقتصاد معطل این باشد که خریدار و فروشنده بتوانند دوباره یکدیگر را بیابند تا مبادله صورت بگیرد و بازارها دوباره شکل بگیرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

آیا بازار سهام محل تامین سرمایه است؟/حامد قدوسی

 

یکی از بزرگ‌ترین و کلیدی‌ترین خطاها - از جمله خودم در یک مقطعی-  این بوده که فکر کردیم «شرکت‌ها از بازار سهام تامین مالی می‌کنند». احتمالا بخشی‌ از این تصور ماحصل القای کتاب‌های درسی و بخشی دیگر حاصل درک نادرست از قضیه در فضای رسانه‌ای و سیاستی بوده است. ولی واقعیت چیز دیگری است: شرکت‌ها عمدتا از «بازار بدهی» تامین مالی می‌کنند نه از «بازار سهام»!

در مورد این موضوع مهم حالا حالاها باید مطالب تئوری و شواهد آماری بنویسم و جا بندازیم که چرا این تصور در ظاهر بدیهی، در واقعیت لزوما برقرار نیست و پیامد سیاستی آن چیست.

خیلی خلاصه: به دلایل مختلفی مثل اطلاعات نامتقارن در بازارها، علامت منفی انتشار سهام، رقیق شدن کنترل و معافیت مالیاتی بدهی، تامین مالی از مسیر «بدهی» خیلی ارزان‌تر از تامین مالی از مسیر سهام است. به این خاطر در دنیای واقع کم‌تر شرکتی از مسیر بازار سهام و انتشار سهام سرمایه جذب می‌کند.

کمی آمار و ارقام: در سال ۲۰۱۸، کل سرمایه ناشی از عرضه اولیه در آمریکا حدود ۱۰۰ میلیارد دلار بوده، در حالی که شرکت‌ها نزدیک به «۲۰۰۰» میلیارد دلار اوراق بدهی منتشر کرده‌اند. ضمنا «خالص تامین مالی از سهام» حدود «منفی ۵۰۰ میلیارد دلار» بوده است. بلی منفی! یعنی میزان بازخرید و بازنشستگی سهام خیلی بزرگ‌تر از انتشار سهام جدید بوده است. در همین سال در کل دنیا ۱۷۰۰۰ میلیارد دلار اوراق بدهی منتشر شده و حدود ۵۰۰ میلیارد دلار سهام. خود این ارقام و اعداد به اندازه کافی گویا است.

حدس من این است که بخشی از این خطای ذهنی هم ناشی از خلط کردن مفهوم «بازار سرمایه» و «بازار سهام» و «بازار پول» و «بازار بدهی» و امثال آن است. بازار سرمایه معادل بازار سهام نیست و همان طور که دیدیم، اتفاقا عمده‌ترین فعالیت تامین مالی در بازار سرمایه در بخش بازار بدهی اتفاق می‌افتد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

ساختار ترازنامه بانکهای مرکزی

 

بزودی ارز دیجیتال بانک مرکزی یکی از اجزای سمت بدهی ترازنامه خواهد بود

اما اوراق قرضه دولتی در سوی دارایی های ترازنامه بانک مرکزی قرار می گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

در این اوضاع اقتصادی، کجا سرمایه‌گذاری کنیم؟/مجتبی لشکربلوکی

شرایط کشور دشوار است و پیچیده. عدم قطعیت‌های زیادی پیش روی ما وجود دارد. واقعا آیا می‌شود در چنین شرایطی سرمایه‌گذاری کرد؟ می‌شود استراتژی داشت؟ اصلا کجا سرمایه‌گذاری کنیم؟ نکته اینجاست اگر بخواهیم فقط روی عدم قطعیت‌ها و جنبه‌های منفی فکر کنیم، تا صد سال دیگر هم باید منتظر بمانیم. پس چه باید کرد؟

برای پاسخ دادن به این سوال بگذارید یک مثال بزنم. تصور شما از شرکت والت دیسنی چیست؟ یک شرکت که همه‌اش فیلم‌ها فانتزی و بامزه و شاد می‌سازد. سیندرلا، آلیس در سرزمین عجایب، رابین هود، و سفید برفی. کلا از هفت دولت آزادند و همیشه شاد و خوشبخت هستند. اما وقتی به تاریخچه این شرکت نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که اوضاع همیشه بر وفق مراد هم نبوده و این شرکت مانند شخصیت‌هایش همیشه شاد و شنگول نبوده است.

به عنوان مثال، والت دیسنی با سفیدبرفی به شهرت و محبوبیت رسید اما عمر این دوران شیرین کوتاه بود و با شروع جنگ جهانی دوم، این دوران پایان یافت. با شروع جنگ جهانی دوم، کمپانی والت دیسنی بازارهای اروپایی و خارجی خود را از دست داد. فیلم‌های پینوکیو و فانتزیا که هر دو هنوز هم شاهکارهای تاریخ انیمیشن و سینما محسوب می‌شوند، نتوانستند هزینه‌های خود در بیاورند. شرکت به دلیل وضعیت اقتصادی دوران جنگ، بسیاری از هزینه‌های تولید را کاهش داد و به سختی روزگار می گذارند.

اما والت دیسنی تصمیم گرفت برای ارتش و دولت فیلم‌هایی را تولید کند. آن موقع دولت و نیروهای نظامی نیازمند تاثیرگذاری روی افکار عمومی بودند و این یک فرصت را برای شرکت فراهم کرد. بیش از ۹۰% کارمندان والت دیسنی برای پروژه‌های دولتی-نظامی به کار گرفته شدند. در طول جنگ والت دیسنی بیش از ۴۰۰۰۰۰ قطعه فیلم آموزشی-تبلیغاتی جنگی تولید کرد. تنها در سال ۱۹۴۳ حدود ۲۰۴۰۰۰ قطعه فیلم جنگی تولید شد. والت دیسنی در جریان جنگ جهانی دوم بین ۱۹۴۲ و ۱۹۴۵ درگیر تولید فیلم‌های تبلیغاتی برای دولت آمریکا بود. بنابراین وقتی اوضاع خراب می‌شود و شرایط دشوار، برخی درها بسته می‌شوند و اگر بخواهیم فقط نگاه‌مان را به درهای بسته بدوزیم از دیدن درهای دیگر که تازه باز شده اند غافل می‌شویم

تجویز راهبردی:

عدم قطعیت‌ها را ببینید اما از خود بپرسید چه فرصت‌هایی وجود دارند یا چه روندهایی وجود دارند که تقریبا غیرقابل بازگشت هستند یعنی هر اتفاقی که بیفتد این روندها کار خودشان را ادامه می‌دهند و این روندها چه کسب‌وکاری را برای ما فراهم می‌کنند؟ چند مثال می‌زنم.

🔹 روند افزایش استفاده از موبایل برای همه چیز از بانکداری گرفته تا بازی؛ چه کسب‌وکاری می‌توانم در داخل موبایل تعریف کنم؟

🔹 روند کاهش تعداد اعضای خانوار (قبلا در خانواده‌های پنج شش نفره بودیم و الان در خانواده‌های دو سه نفره)؛ این یعنی چه محصول و خدمتی می‌توانم برای خانواده‌های کوچک شده ایرانی ارایه کنم؟

🔹 روند کاهش تعداد فرزندان و رسیدگی بیشتر خانواده‌ها به فرزندان معدود خود؛ خانواده‌ها حاضرند برای تربیت فرزندان خود کجاها هزینه بپردازند؟

🔹 روند سالمند شدن جمعیت کشور؛ جهان در طول ۷۰ سال گذشته حدود پنج سال پیرتر شده است، اما جمعیت ایران متاسفانه در ۶۰ سال گذشته ۱۰ سال پیرتر شده است. خوب در حوزه خدمات نگهداری یا رسیدگی به سالمندان چه سرویس ویژه‌ای می‌توانم ارایه کنم؟

🔹 اگر خیلی‌ها تنها و در خانواده‌های تک نفره زندگی می‌کنند؟ چه نوع لوازم منزلی برای زندگی تک نفره احتیاج دارند؟ 

خلاصه اینکه؛ آن بخشی از آینده را که می‌توانیم پیش‌بینی کنیم را باید در نظر بگیریم و بر آن اساس تصمیم‌گیری کنیم و قبل از نهایی‌سازی تصمیم، تصیمات خود را با عدم قطعیت‌های کلیدی پیش رو چک کنیم اگر تصمیم ما در برابر عدم قطعیت‌های مهم تاب آورد آن تصمیم را نهایی می‌کنیم و بعد از تصمیم هم البته نمی‌خوابیم، همواره عدم قطعیت‌های کلیدی و همچنین رخدادهای غیرمنتظره دیگر (قوهای سیاه) را رصد کنیم و در صورت نیاز تصمیمات خود را روزآمد کنیم. بخشی از (و نه همه) توسعه و پیشرفت کشور در سطح کلان، مدیون تصمیمات هوشمندانه انبوهی از بازیگران سطح خرد است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

همتی هر سه روز در اینستاگرام یادداشت می‌نویسد و به مردم امید واهی می‌دهد...!

🔹محمدصادق جنان‌صفت روزنامه نگار اقتصادی: در حالی که محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه و دژپسند به مثابه دو ضلع از سه ضلعی فرماندهی اقتصادی با چراغ خاموش و کمترین سخنرانی و یادداشت‌نویسی در حال فعالیت هستند، عبدالناصر همتی در مقام ریاست بانک مرکزی با نوشتن یک یادداشت اینستاگرامی در هر سه روز پرچم امیدوارسازی را در دست گرفته و با قاطعیت وضع موجود را قابل کنترل می‌داند و باور دارد شرایط امروز بازارها سخت‌تر از نیمه دوم سال ۱۳۹۷ نیست و می‌تواند بازارهای ارز و سکه را مهار کند. به نظر می‌رسد آقای همتی را باید بابت امیدواربودن تحسین کرد، اما لازم است ایشان واقعیت‌ها را هم بپذیرد.

🔹واقعیت این است که در سومین ماه از بهار سال ۱۳۹۹، آثار و پیامدهای تحریم‌های سختگیرانه آمریکایی‌ها، اقتصاد ایران به‌ویژه از نظر نقل و انتقال منابع ارزی تحت شدیدترین فشارها قرار دارد و با دو سال پیش قابل‌مقایسه نیست.

🔹در سال ۱۳۹۷ این امیدواری وجود داشت که شرکت‌ها و کشورهای اروپایی و نیز چین و روسیه به ایران کمک می‌کنند تا وارد بحران عمیق نشود، اما این‌روزها چنین امیدواری‌‌هایی وجود ندارد.

🔹در سال ۱۳۹۷ قدرت خرید شهروندان تا این اندازه با آسیب مواجه نبود و می‌شد امیدوار بود تولیدات داخلی در بازار ایران محلی برای فروش داشته باشند، اما امروز این‌گونه نیست. واقعیت تلخ این است که بازار صادرات کالاهای اصلی ایران برای تامین ارز مورد نیاز با ابهام مواجه است.

🔹هیچ ایرانی دلسوزی نیست که نخواهد امیدواری‌های آقای همتی به عمل برسند، اما ایشان نیز باید توجه داشته باشد امید دادن باید ریشه در واقعیت‌ها داشته باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

درس‌های ناکامی در صندوق یکم/مهدی حیدری و امیر کرمانی

 

هفته‌ی گذشته در حالی آخرین فرصت پذیره نویسی برای صندوق سرمایه‌گذاری واسطه‌گری مالی یکم (دارا یکم) به پایان رسید که علی‌رغم تخفیف 39% اعمال شده در پذیره نویسی این صندوق نسبت به قیمت روز دارایی‌هایش در انتهای اردیبهشت ماه،‌ تبلیغات فراوان و حتی پرداخت تسهیلات صندوق بازنشستگی برای خرید این دارایی، دولت تنها موفق به فروش حدود 6 هزار میلیارد تومان از این دارایی شد. مبلغی که در حدود یک سوم پیش‌بینی اولیه دولت بود.

عدم آشنایی بخش زیادی از مردم با بورس،‌ نگرانی در مورد کاهش قیمت سهام‌ شرکت ها و احتمال پایین‌تر بودن قیمت واحدهای صندوق دارا یکم نسبت به دارایی‌های تشکیل‌دهنده‌اش به دلیل عدم امکان ابطال واحدهای صندوق (فرآیند تجزیه‌ی صندوق به سهام‌ تشکیل‌دهنده‌ی آن و فروش سهام‌ تشکیل‌دهنده به صورت جداگانه)، احتمالا دلایل اصلی این عدم استقبال نسبی بوده است.

البته روی بسیار مثبت این عدم موفقیت، جلوگیری از واگذاری دارایی‌های دولت به قیمت پایین و محدودتر شدن سایز مشکلات ناشی از تعارض بین مدیریت و مالکیت این شرکت‌ها است.

اما بسیار جالب است که علی‌رغم این عدم موفقیت و به عبارت دیگر علی ‌رغم توفیق اجباری در جلوگیری از ارزان‌فروشی دارایی‌های دولت، دولت بار دیگر تاکید بر واگذاری سایر‌ سهام‌ خود در قالب صندوق‌های دو و سه در ماه‌های آتی کرده است.

همچون گذشته بار دیگر تاکید می کنیم که با در نظر گرفتن تمام دغدغه های احتمالی، دولت می تواند با واگذاری سهام خود در شرکت های کوچک و متوسط، عرضه تدریجی سهام در شرکت های بزرگ، عرضه اولیه شرکت های دولتی غیر بورسی، عرضه زیر مجموعه های بورسی بانک های کاملا دولتی هم به منابع مالی مورد نظرش دست پیدا کند، ‌و هم گره‌ای بر گره‌های موجود در فرآیند خصوصی‌سازی اقتصاد نیافزاید.

مسئولان وزارت اقتصاد در پرسش و پاسخی که در مورد صندوق های دولتی منتشر شده، ضمن اذعان به امکان فروش سهام شرکت ها با روش های دیگر، هدف خود از این مدل واگذاری را "مردمی کردن اقتصاد" اعلام کرده اند. حال باید پرسید:

اولا آیا می توان واگذاری مالکیت سهام بخشی از شرکت های بزرگ دولتی بدون اعطای حق مدیریت و کنترل بر این شرکت ها را مردمی کردن اقتصاد نامید

ثانیا "مردمی کردن اقتصاد"  با اعطای "یارانه سهام" به بخش مطلع و برخوردار جامعه که نقدینگی لازم برای مشارکت در این طرح را دارند، چه مشکلی از اقتصاد کشور را مرتفع می سازد؟

مضاف بر اینها با توجه به اینکه فراز و فرود در ذات بازارهای مالی است و احتمال کاهش ارزش واحدهای صندوق قابل معامله دولتی و زیان خریداران وجود دارد، دعوت دولت از مردم برای مشارکت در این طرح و دفاع تمام قد از آن، می تواند تبعاتی به مراتب منفی تر از زیان سهامداران مستقیم شرکت های بورسی به دنبال داشته باشد.

نگاهی اجمالی بر سبد سهام دولت و زیر مجموعه های دولتی در بورس تهران نشان می دهد دولت حداقل مالک 170 هزار میلیارد تومان سهام است که می تواند با فروش سهام در شرکت های کوچک که حفظ مدیریت آنها اهمیت خاصی ندارد و فروش تدریجی در شرکت های بزرگ تر، تامین مالی قابل توجهی انجام دهد.

همچنین بانک های کاملا دولتی مالک حداقل 75 هزار میلیارد تومان سهام بورسی هستند و بخش قابل توجهی از سهام متعلق به این بانک ها از نوع سهام خرد و غیر مدیریتی است که واگذاری آنها بسیار سهل الوصول است و دولت می تواند بخشی از سود شناسایی شده با فروش این دارایی ها را دریافت نماید.

واگذاری بلوکی سهام شرکت های بزرگ نیز می تواند با یک برنامه ریزی حساب شده اجرایی گردد و منافع واقعی بلوک های مدیریتی این شرکت ها، نصیب دولت و بیت المال گردد. اجازه انتشار اوراق بدهی به پشتوانه سهام  (اوراق اجاره سهام) تا سقف 50 درصد ارزش سهام خریداری شده برای خریداران یکی از گزینه هایی است که می تواند فروش بلوکی را تسهیل نماید. همچنین فروش بلوکی سهام می تواند از شرکت هایی آغاز گردد که سایر سهامداران عمده آنها مورد وثوق دولت هستند و انتقال مدیریت آنها چالشی برای دولت ایجاد نمی کند.

در نهایت باز هم تاکید می‌شود که در شرایط حاضر و علی‌الخصوص با وجود نرخ بهره حقیقی منفی فعلی، استفاده از ظرفیت بازار اوراق و افزایش ظرفیت این بازار باید اولویت اول دولت برای تامین کسری‌ بودجه باشد و واگذاری اموال تنها در مواردی صورت بگیرد که منجر به افزایش بهره‌وری آن دارایی و یا چابکی دولت می گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

رفتار بورس مشابه RANDOM WALK/محمدرضا منجذب

بررسی آمار سری زمانی شاخص بورس طی سه ماه اسفند، فروردین و اردیبهشت حاکی از رفتار رندوم والک هست. بطوریکه در دو نمودار مشخص هست و بر اساس آزمون زیووت اندرز داده بورس در دو تاریخ 99.1.25 و تاریخ 99.2.13 دچار شکست ساختاری شده است. در تاریخ اول رشد شتابانی را داشته است و در تاریخ دوم به روند قبل (از رشد شتابان) برگشته است. بدین لحاظ اگر شرایط کنونی بازار حفظ گردد، پیش بینی می شود که روند بورس به حالت قبلی خود برگشته است. لذا سیاستگذار اگر بخواهد بورس را همچنان در مرکز جذب نقدینگی قرار دهد باید به فکر ایجاد ظرفیت بهینه  (https://t.me/drmonjazeb/310)(بعنوان راهکار میان و بلندمدت) در بورس باشد و این کار نیاز به الزامات خود (https://t.me/drmonjazeb/316) دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

فروش اوراق قرضه آسان نیست‼️ /  مجید شاکری

واقعیت این است که خود انتشار اوراق، اصلاح ساختاری است. اساساً سیاست‌گذاری مالی نداریم. در دنیا برای سیاست‌گذاری اقتصادی دو ابزار اصلی وجود دارد که شامل سیاست پولی و سیاست مالی است. در ایران سیاستگذاری پولی انقباضی که اساساً ابزارش را نداریم و سیاستگذاری مالی هم تقریباً نداریم. یعنی راه‌حل واقعی که کشور و دولت بیش از درآمد خودش هزینه کند یا معکوس آن را انجام دهد، ندارد. یعنی اینکه سیاست مالی انبساطی و انقباضی انجام دهد. انتشار اوراق بدهی اجرای سیاست مالی انبساطی و انقباضی را فراهم می‌کند.

فروش اوراق کار راحتی نیست. اینکه چگونه بفروشید که بازار بدهی به هم نخورد و نرخ آن بالا نرود. بحث بازارگردانی بانک مرکزی و حرکت از هدف گذاری نرخ ارز و نرخ بهره چگونه صورت بگیرد، مطرح است. همه اینها به ما می‌گوید که کار ساده‌ای نیست. سوال این است آیا با توجه به اینکه بدهی دولت زیاد می‌شود، به معنای این نیست که بدهی هر ایرانی زیاد می شود؟ نه؛ قدر مطلق بدهی مهم نیست. نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری مهم است.

در مورد روش‌های جایگزین انتشار اوراق بدهی صحبت کنیم. یکی از آنها استقراض از صندوق توسعه ملی است که پایه پولی را افزایش می‌دهد. استقراض از بانک مرکزی همین طور است. دیگری افزایش درآمد مالیاتی است که معنای توقف اقتصاد خواهد بود. ایده ای که وجود دارد این است که اوراق منتشر شود. برعکس گذشته بانک مرکزی، بازارگردان این اوراق دولتی است. برای کنترل نرخ اوراق طبعاً باید پایه پولی افزایش یابد، اما عدد افزایش پایه پولی بسیار کمتر از تامین مالی مستقیم است.

در نهایت فروش اوراق دولت منجر به این می‌شود که نیاز کل اقتصاد به ذخایر( پول بانک مرکزی) کاهش پیدا کند، اما آن را هموار می کند. یعنی مانع از آن می شود که پایه پولی یکباره در یک سال ۵۰ درصد و سال دیگر ۱۰ درصد افزایش یابد. سال ۸۷ را نگاه کنید رشد پایه پولی ۴۷ درصد و سال بعد آن ۱۱ درصد بوده است. این هموار شدن نتایج دیگری می‌دهد این سال حکمرانی روی نرخ بهره در شرایط فعلی کار ارزنده‌ای است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تحلیلی بر شیوه تامین کسری بودجه از طریق انتشار اوراق بدهی

1- یکی از ایرادات وارده بر پیش‌بینی‌های این تحلیل، مربوط به کارآمدی سیاست مالی می‌باشد که از قضیه «برابری بدهی بارویی» (رابرت بارو استاد دانشگاه هاروارد) (https://en.wikipedia.org/wiki/Robert_Barro) نشأت می‌گیرد.

به‌طور خلاصه این قضیه بیان می‌کند که بار مخارج دولت بر بخش خصوصی چه از طریق افزایش در مالیات تأمین مالی شود و چه از طریق فروش اوراق قرضه، برابر است.                                                                                                  

2- فروش اوراق قرضة دولتی باری را بر بخش خصوصی تحمیل می‌کند که مجبور به پرداخت بدهی مالیاتی آتی به‌منظور تأمین پرداختهای بهره‌ای می‌کند و اگر اوراق قرضه با سررسید معین باشند دولت مجبور به باز خرید اوراق قرضه نیز خواهد شد.

3- با فرض اینکه بخش خصوصی این بدهی مالیاتی آتی را کاملاً در نظر بگیرد و آن را در محاسبات خود وارد نماید، اوراق قرضة دولتی به‌عنوان ثروت خالص به حساب نخواهد آمد. بدهی‌های مالیاتی آتی، تنزیل خواهند شد و درمی‌یابیم که ارزش فعلی آنها دقیقاً معادل با ارزش اوراق قرضه فروخته شده خواهد بود. مقالة مهم بارو  بیان جالبی از این دیدگاه را ارائه نمود که اوراق قرضه دولت نباید به‌عنوان ثروت خالص به‌حساب آیند.

4- در این شرایط برای تأمین مخارج دولت تفاوتی ندارد که اوراق قرضه دولتی منتشر شود یا مالیاتها افزایش یابند زیرا با فروش اوراق قرضه، ثروت بخش خصوصی متأثر نخواهد شد. واکنش بخش خصوصی به افزایش تأمین مالی مخارج دولت از طریق اوراق قرضه صرفاً توسط پس‌انداز بیشتر در دوره فعلی به منظور تأمین بدهی‌های مالیات آتی می‌باشد. به عبارت دیگر اثر افزایش در مخارج دولت یکسان است، چه از طریق افزایش مالیات و چه از طریق فروش اوراق قرضه تأمین مالی شود.

5- بحث‌هایی در مخالفت با قضیة «برابری بدهی بارویی» مطرح شده است. در آنچه که در زیر می‌آید به‌طور خلاصه به دو انتقاد عمده اشاره ‌می‌کنیم.

 اولاً اگر بدهی مالیاتی آتی که ناشی از انبساط مالی از طریق اوراق قرضه است به عهده نسل آینده گذاشته شود آنگاه می‌توان گفت که نسل فعلی ثروتمند‌تر خواهد شد. به‌هرحال بارو می‌گوید که وجود ارثها دلالت بر این ‌دارد که نسل فعلی به‌منظور افزایش ارث برای بچه‌هایشان ‌جهت پرداخت بدهی‌های ‌آتی، پس‌اندازهایشان را افزایش خواهند داد.

ثانیاً با وجود بازار سرمایه ناقص، اوراق قرضة دولت می تواند به‌عنوان ثروت خالص به حساب آید. نرخ بهره‌ای که دولت به اوراق قرضه می پردازد، حجم بدهی مالیاتی آتی را تعیین می‌کند. در این شرایط افزایش در تأمین مالی مخارج دولت از طریق اوراق قرضه، ثروت بخش خصوصی و مصرف آن را افزایش خواهد داد و انبساطی‌تر از حالتی است که مخارج دولت از طریق مالیات تأمین گردد.                                                                               

6- سابق بر این در مطالعات مختلفی قضیه برابری بدهی بارویی در اقتصاد ایران (https://ecor.modares.ac.ir/article-18-4216-fa.html) ثابت شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی