انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۵۷ مطلب با موضوع «کلیات علم اقتصاد» ثبت شده است

لیبرالیسم آنارشیسم نیست/💭 لودویگ فون میزس

دولت (state) نامی است که بر آن دم‌ودستگاه اجتماعی اجبار و زور می‌گذاریم که مردم را وا می‌دارد از قواعد زندگی در جامعه پیروی کنند؛ قانون (law) نام آن قواعدی است که بر مبنای آن دولت به پیش می‌رود؛ و حکومت (government) نام آن تن‌واره‌‌ای است که مسئولیت اداره‌ی دم‌ودستگاه اجبار را به عهده دارد.به طور حتم فرقه‌ای وجود دارد بر این باور که می‌توان کمابیش با آرامش خیال از هر شکلی از اجبار خلاصی یافت و جامعه را به کلی بر رعایت داوطلبانه‌ی قواعد نانوشته‌ی اخلاقی بنیاد نهاد.

 آنارشیست‌ها دولت، قانون و حکومت را نهادهای زائدی در یک نظم اجتماعی می‌دانند که [خودش به تنهایی] می‌تواند در خدمت خیر و صلاح همگان عمل کند، بی‌‌آن‌که در خدمت منافع خاص یک گروه خاص از اندک شماری از صاحبان امتیاز باشد. تنها به این خاطر که نظم اجتماعی فعلی بر مبنای مالکیت خصوصی ابزار تولید بنا شده، توسل به زور و اجبار در دفاع از آن ضروری است. [از نظر آنارشیست،] اگر مالکیت خصوصی برانداخته شده بود، هرکسی، بدون استثناء، از قواعد لازم برای همکاری اجتماعی تبعیت می‌نمود.

به این مسأله به طور کامل اشاره شده است که این دکترین تا بدانجا که مربوط به مبحث مالکیت خصوصی بر ابزار تولید می‌شود،اشتباه است. اما فراتر از این نیز این [دکترین] به کلی غیرقابل‌دفاع است. آنارشیست‌ها، به درستی، منکر نمی‌شوند که هر شکلی از همکاری بشری در جامعه‌ای بنا شده بر اساس تقسیم کار مستلزم رعایت برخی از قواعد رفتاری است که همواره مورد توافق همگان نیستقواعدی که رعایت‌شان یک از خودگذشتگی را به آنان تحمیل می‌کند، گرچه موقتی، و از این رو حداقل در همان لحظه رنجی را متوجه ایشان می‌کند.

اما آنارشیست‌ها در مفروض گرفتن این‌که همگان، بدون استثناء، تمایل به رعایت این قواعد دارند، اشتباه می‌کنند. همواره افراد بدمزاجی وجود دارند که با این‌که به خوبی می‌دانند خوردن یک غذای خاص پس از مدت کوتاهی موجب دردهایی شدید و حتی غیرقابل‌تحمل برای آن‌ها می‌شود باز هم با وجود این توان گذشتن از لذت غذای لذیذ را ندارند. روابط متقابل برای زندگی در جامعه به سادگی اثرات فیزیولوژیک یک غذا قابل رهگیری نیست، نتایج آن هم به آن زودی خود را نشان نمی‌دهد و البته از همه‌ی این‌ها مهم‌تر این‌که این عواقب به آن وضوح هم برای فرد خطاکار روشن نیست. بنابراین آیا می‌توان این را مفروض گرفت، که به رغم همه این‌ها هر فردی در یک جامعه آنارشیستی از یک دوراندیشی و قدرت اراده‌ای قوی‌تر از یک فرد شکم‌چران بدمزاج برخوردار است، و به دامان یاوه‌گویی نیفتاد؟در یک جامعه‌ی آنارشیستی آیا این امکان که کسی از روی تسامح یک کبریت افروخته را جائی اندازد و موجب شروع یک آتش‌سوزی شود یا از روی خشم و حسد و انتقام موجب صدمه رساندن به همنوعان‌اش شود، به تمامی منتفی خواهد بود؟آنارشیست‌ها در خصوص طبیعت انسان دچار بدفهمی هستند. این [دکترین] عملاً تنها در دنیای فرشتگان و قدیسین قابل اجرا است.

لیبرالیسم آنارشیسم نیست، همچنین هیچ‌گونه ارتباط و تقریبی به‌هیچ‌وجه‌من‌الوجوه با آنارشیسم ندارد. یک لیبرال به روشنی می‌فهمد که بدون دست یازیدن به اجبار، حیات جامعه به خطر می‌افتد و اگر قرار باشد که کل ساختمان جامعه هماره در معرض آسیب از جانب هر عضوی از اعضای خود نباشد، باید پشت سر آن قواعد رفتاری که تبعیت از آن‌ها لازمه‌ی همکاری صلح‌آمیز بشریت است، تهدید زور وجود داشته باشد. کسی باید در موقعیتی باشد [که بتواند] اشخاصی را که تمایل ندارند به زندگی، سلامتی، آزادی فردی، یا دارایی خصوصی سایرین احترام بگذارند، به تن دادن به قواعد جامعه مجبور کند. این کارکردی است که دکترین لیبرال به دولت محول می‌کند: حفاظت از دارایی، آزادی و صلح.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

رسالت اقتصاددان چیست؟ / رضا خسروی

🔹شرایط کنونی کشور خیلی از دغدغه‌مندان و متخصصان علوم اجتماعی و علم اقتصاد را به گوشه رینگ برده است. برخی دولتمردان با زیرکی مسوولیت ندانم‌کاری و بی‌عملی خیره‌کننده چند سال اخیر خود را به اندیشمندان علوم اجتماعی و اقتصاد نسبت می‌دهند. ایجاد چنین فضایی، اقتصاددانان و متخصصان سایر حوزه‌های علوم انسانی را در وضعیت نامطلوبی قرار می‌دهد.

 🔹در واقع این یک تراژدی است که اقتصاددانان از سوی دولتی متهم شوند که با بی‌عملی، بیشتر فرصت‌ها را برای اصلاح امور از دست داده و الان در ردیابی مقصر، دیواری کوتاه‌تر از چهره‌های دانشگاهی پیدا نکرده است. اما اقتصاددانان چه واکنشی داشته باشند؟ به نظر می‌رسد بی‌ثمرترین و بدترین روش، اتخاذ راهبرد دفاعی در برابر آماج حمله دولتمردان است. حتی اگر این حمله بدیهیات علم اقتصاد را نشانه رفته باشد، وظیفه اقتصاددنان در شرایط خطیر امروز، نه دفاع از خود، بلکه ارائه یک نقشه راه و مسیر برون‌رفت از شرایط بحرانی موجود است. در واقع اقتصاددانان باید دولتمردان را به خودشان واگذارند و مستقیم با مردم صحبت کنند. اما این گفت‌وگو با مردم از حیث رویکرد باید صادقانه، شفاف و سازنده باشد. در ارائه روش نیز راهکار پیشنهادی باید اجرایی و علمی باشد تا به درد اوضاع نابسامان اقتصادی کشور بخورد. علاوه بر این اقتصاددانان باید از پیچیده‌سازی بیشتر بحث‌ها خودداری کنند. البته ممکن است برخی بگویند اقتصاددانان که یک حرف مشخص ندارند. از قضا همین تفاوت نظر و راهکار بهانه‌ای در دست دولت‌ها بوده تا اقتصاددانان را متهم به نداشتن اجماع و راهکار عملی مشخص کنند. برای رفع این بهانه و حل مساله پیشنهاد می‌شود اقتصاددانان مشخصا تکلیف خود را با سوالات اساسی و کلیدی زیر مشخص کنند. مردم، رسانه‌ها و بخشی از گروه‌های مرجع مثل دانشجویان نیز باید از هر اقتصاددان متعهدی بخواهند با دلایل علمی و بدون حاشیه‌روی پاسخ این سوالات را بدهد.

 ♦۱- در شرایط رکود آیا بودجه دولت باید انبساطی باشد یا انقباضی؟

 ♦۲- ریشه تورم اخیر، پولی و طرف تقاضا است یا ناشی از فشار هزینه و عرضه است یا ترکیب این دو؟

 ♦۳- در وضعیت کنونی اقتصاد ایران و در نبود درآمدهای نفتی دولت باید به سمت اخذ مالیات رود یا اینکه از انبوه نقدینگی موجود در اقتصاد برای انبساط هزینه‌های سرمایه‌گذاری استفاده کند؟

 ♦۴- آیا می‌توان در کوتاه‌مدت درآمد مالیاتی را افزایش داد؛ در این صورت سیاست افزایش مالیات در اوضاع کنونی رکود را تشدید نمی‌کند و هزینه تولید را افزایش نمی‌دهد؟

 ♦۵- و مهم‌تر از همه، اگر همه این سیاست‌ها به نحو کاملا بهینه و بدون هیچ اشکالی اجرا شود، نهایتا به چه میزانی می‌تواند وضعیت اقتصادی کشور را بهبود بخشد؟

 🔹برای آنکه پاسخ‌ها گویاتر و صریح‌تر باشد، باز هم پیشنهاد می‌شود اقتصاددانان در پاسخ خود میان بازه‌های کوتاه‌مدت و بلند‌مدت و سیاست ثبات‌ساز و محرک رشد تمایز قائل شوند و کاملا دقت کنند تا پیشنهادهای سیاستی‌شان در یک مدل تعادل عمومی و نه جزئی، کاملا سازگار باشد.

 🔹پاسخ مشخص به این سوال‌ها و اعلام موضع در برابر آن به دور از کلی‌گویی رایج در ایران می‌تواند به ترسیم نقشه راهی منجر شود که حداقل به مردم و دغدغه‌مندان، روا و ناروا را در وضعیت کنونی اقتصاد ایران نشان دهد. بنابراین خطاب به اقتصاددانان ایران باید گفت: این گوی و این میدان. پاسخ روشن به این سوالات و توضیح آن برای افکار عمومی به دولتمردان نشان می‌دهد که آیا راه‌حل عملی و غیرپوپولیستی برای خروج از شرایط اخیر وجو‌د دارد؟ اگر این پیام به جامعه منتقل شود، آنان خود از دولتمردان حساب‌کشی می‌کنند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

خردگرایی تحولی و خردگرایی صنع‌گرا در دیدگاه هایک

 

🌀هایک معتقد است طی سده هجدهم، دو جریان خردگرایانه متمایز در کنار هم وجود داشته است که به اشتباه و تحت تاثیر فیلسوفان فرانسوی آن دوران، هر دو جریان را زیر عنوان واحد روشنگری طبقه‌بندی می‌کنند... خردگرایان فرانسوی تحت تاثیر دکارت، قدرت فوق‌العاده و نامحدودی برای عقل قایل بودند، به طوری که تصور می‌کردند عقل خودآگاه می‌تواند تشخیص‌دهنده و تعیین‌کننده هر گونه عمل جزئی باشد.

🌀دیوید هیوم مخالف چنین تصوری از عقل است و با تحلیل عقلانی به مبارزه با ادعاهای بلندپروازانه عقل می‌رود. هیوم با تاکید بر محدودیت‌های چاره‌ناپذیر توانایی‌های عقل، بر آن است که تنها با شناخت چنین محدودیتی می‌توان کارایی عملی عقل را افزایش داد... خردگرایان فرانسوی معتقد بودند نهادهای اجتماعی محصول طرح و قصد عامدانه عقل انسانی هستند و بنابراین این نهادها را می‌توان به نحو مطلوبی اصلاح کرد، سازمان داد یا اساسا نهادهای جدید و جایگزینی ایجاد کرد. هایک این نوع خردگرایی را که دمساز با جو حکومت مطلقه‌ای بود که در اروپا به ویژه فرانسه، سعی در ایجاد ساختار متمرکز جدیدی برای دولت داشت، عقلانیت صنع‌گرا می‌نامد.

🌀اما در سنت فکری فیلسوفان آزادی اسکاتلندی و انگلیسی، از جمله هیوم، نهادهای اجتماعی، محصول جریان تحولی تدریجی و دیرپا تلقی می‌شدند. هایک که خود متعلق به این سنت فلسفی است، خردگرایی این فیلسوفان را تحولی توصیف می‌کند. هایک به پیروی از این خردگرایی تحولی، معتقد است که نهادهای بنیادی تمدن انسانی، از قبیل قواعد اخلاقی، حقوقی، زبان، پول، بازار و دولت هیچ‌کدام با عقل خودآگاه فردی و با قصد و نیت طراحی و ایجاد نشده‌اند، بلکه همگی طی جریان تحولی طولانی به طور خودجوش به وجود آمده‌اند. این تحول توسط نوعی سازوکار انتخابی، آزمون و خطا و از میان رفتن ساختارهای بدون کارایی صورت گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

اقتصاد در یک درس / هنری_هازلیت

 

اجازه دهید این بخش را با ساده‌ترین مثال ممکن آغاز کنیم. بیایید با تقلید از [فردریک] باستیا، شیشه شکسته یک پنجره را برای بحث برگزینیم.

فرض کنید جوان لاتی تکه آجری را برداشته و به سوی پنجره یک نانوایی پرت می‌کند. صاحب این نانوایی با حالتی برافروخته بیرون می‌دود، اما پسرک فرار کرده است. عده‌ای جمع می‌شوند و به تکه‌ شیشه‌های خرد و خمیر‌ شده‌ای که روی نان‌ها ریخته و به سوراخی که در پنجره دهان باز کرده است، خیره می‌شوند. مدتی بعد، جمعیت نیاز به تامل فلسفی را در خود حس می‌کند. افراد زیادی تقریبا یقین دارند که باید به یاد یکدیگر و نانوا بیندازند که این بد‌بیاری، به هر صورت جنبه مثبتی هم دارد. این اتفاق، کاری را برای شیشه‌بر ترتیب می‌دهد. جمعیت با فکر کردن به این مساله آن را طول و تفصیل می‌دهد و به جزئیات بیشتری درباره آن می‌پردازد. نصب یک شیشه جدید برای این پنجره، چه مقدار هزینه خواهد داشت؟ دویست و پنجاه دلار؟ خب، این مبلغ زیادی است، اما گذشته از همه اینها اگر هرگز هیچ شیشه‌ای نمی‌شکست، چه اتفاقی برای کسب‌و‌کار مربوط به آن رخ می‌داد؟ واضح است که این بحث پایانی ندارد. حال شیشه‌ساز 250 دلار بیشتر برای خرید از کاسب‌های دیگر دارد و الی آخر. این شیشه شکسته، پیوسته پول و اشتغال را در چرخه‌هایی که دائما گسترده‌تر می‌شوند، به وجود خواهد آورد. نتیجه منطقی همه این گفته‌ها، اگر جمعیت به این مرحله از بحث می‌رسید، آن بود که جوان لاتی که تکه آجر را پرت کرده، نه تهدیدی عمومی، بلکه یک خیر و نیکوکار عمومی است.

حال بیایید نگاهی دوباره به این ماجرا بیندازیم. جمعیت، حداقل در نتیجه اولی که گرفته، درست می‌گوید. این خرابکاری کوچک، در وهله اول، به معنای کسب‌و‌کار بیشتر برای یک شیشه‌بر خواهد بود. وقتی که این فرد از ماجرا خبر‌دار می‌شود، ناراضی‌تر از مامور کفن‌و‌دفنی که از مرگ یک نفر مطلع می‌شود، نخواهد بود، اما صاحب مغازه نانوایی، 250 دلاری را که برای خرید یک دست کت‌و‌شلوار نو روی آن حساب کرده بود، از دست می‌دهد. به این خاطر که مجبور شده شیشه را عوض کند، باید کت‌و‌شلوار (یا نیاز مشابهی به یک کالای عادی یا تجملی دیگر) را از ذهن بیرون براند. او حالا به جای آنکه یک شیشه به همراه 250 دلار پول داشته باشد، تنها یک شیشه دارد. یا در حالی که مشغول برنامه‌ریزی برای خرید کت‌و‌شلوار در عصر همان روز بود، حالا باید به جای برخورداری از یک شیشه و یک دست کت‌و‌شلوار، به داشتن شیشه بدون کت‌و‌شلوار راضی باشد.

اگر او را بخشی از یک جامعه در نظر بگیریم، این جامعه کت‌و‌شلوار جدیدی را که در غیر این صورت ممکن بود به وجود بیاید، از دست داده و به همین اندازه فقیر‌تر شده است.

در یک کلام، رونق کسب‌و‌کار شیشه‌بر، صرفا به معنای لطمه به کسب‌و‌کار خیاط است. هیچ «شغل» تازه‌ای ایجاد نشده است. مردمی که در نانوایی جمع شده بودند، تنها به دو طرف این معامله یعنی نانوا و شیشه‌بر فکر می‌کردند و طرف بالقوه سوم، یعنی خیاط را از یاد برده بودند. آنها او را دقیقا به این خاطر فراموش کردند که حالا وارد صحنه نخواهد شد. جمعیت، فردا یا پس فردای آن روز، شیشه نو را خواهند دید، اما هیچ‌گاه کت‌و‌شلوار اضافی کذایی را نخواهند دید، دقیقا به این خاطر که هرگز تولید نخواهد شد. آنها فقط آن چه را که بلا‌فاصله برای چشم قابل رویت است، می‌بینند.

"هنر اقتصاد، صرفاً توجه به تاثیرات بلا‌فصل هر اقدام یا سیاست نیست، بلکه توجه به آثار بلند‌مدت آن و ترسیم پیامد‌های آن سیاست نه تنها بر یک گروه، بلکه بر همه گروه‌ها است."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

"کوتاه مدت" و "بلندمدت"/ فردریش فون هایک

وجود مرزی مشخص بین تاثیرات "کوتاه مدت" و "بلندمدت" یک مغالطه عامیانه است؛ آنچه در کوتاه مدت رخ میدهد نخستین مرحله زنجیره ای از دگرگونی های متوالیست که میروند تا موجب تاثیرات بلندمدت شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

نظمِ قانون - یک آنالیز اقتصادی / دیوید فریدمن

 

دلیل وجود قوانین و مقررات عموما تغییر رفتار مردم است. مثلا جریمه رانندگی برای سرعت بالا را در نظر بگیرید. یک دیدگاه این است که جریمه رانندگی نوعی مالیات است با هدف درآمدزایی برای دولت، اما عملا دولت راه های دیگری برای دریافت پول دارد، بنابراین دلیل وجود این نوع جریمه تغییر رفتار مردم به رانندگی آهسته تر است.

حال میتوان این دیدگاه را توسعه داده و به کل سیستم قانونی بعنوان روش هایی برای تنظیم رفتار مردم نگاه کرد، خصوصا با این هدف که اگر من دست به اقدامی بزنم که برای شما هزینه زا باشد، مسئولیت آن هزینه ها بر دوش من باشد.

علم اقتصاد رفتار انسان های منطقی در واکنش به انگیزه ها را مطالعه می کند. بنابراین اگر بخواهیم به دستگاه قانونی به شکل مجموعه ای از انگیزه ها برای تغییر رفتار انسان ها نگاه کنیم، طبیعی ترین روش استفاده از اقتصاد خواهد بود و تلاش برای درک اینکه تاثیر یک قانون بخصوص چه خواهد بود.

یک مثال خوب برای درک بهتر موضوع تصور یک دستگاه قانونی است که در آن بالاترین مجازات حبس ابد باشد. حال کسی می گوید که بنظر من سرقت مسلحانه جنایت بزرگی است و باید مرتکبان را به حبس ابد محکوم کنیم. حال یک فیلسوف حقوقی خواهد پرسید آیا این مجازات منصفانه است؟ یک استاد حقوق خواهد پرسید که آیا این مجازات بیش از حد تند و بیرحمانه نیست؟ ولی اقتصاددان خواهد گفت آیا واقعا میخواهید که سارقین مسلح قربانیان خود را به قتل برسانند؟

زیرا وقتی که مجازات سرقت مسلحانه، و مجازات سرقت مسلحانه بعلاوه قتل هر دو یکی باشد، پس مجازات اضافی بابت قتل صفر است، خصوصا که با کشتن قربانیان، احتمال اینکه آنها بعدا شما را شناسایی کنند نخواهد بود، بنابراین سارقین مسلح انگیزه قوی برای به قتل رساندن قربانیان خود خواهند داشت. تحلیل اقتصادی به ما کمک می کند بدانیم عواقب یک قانون می تواند بسیار متفاوت از آنچه باشد که در ذهن داریم.

یک دیدگاه دیگر در مورد مبنای قانون از منظر عدالت است. ما مشخصا حس شهودی از اینکه عدالت چیست داریم، و اتفاقا در بسیاری مواقع آن شهود ما از مفهوم عدالت با آنالیز اقتصادی قانون همخوانی دارد (که ممکن است نتیجه تبدیل شدن آنالیزهای اقتصادی منطقی بمرور زمان به هنجارهای اجتماعی و در نهایت تشکیل حس اخلاقی باشد)، اما عملا ما هیچ تئوری اخلاقی قوی و قابل توافق عمومی نداریم که بتواند به سوالات واقعی ما که بر سر آن ها اختلاف وجود دارد در این حوزه پاسخ دهد.

حال هدف آنالیز اقتصادی قانون هم درک و هم تغییر آن است. با توجه به پیچیدگی زیاد دستگاه قانونی، ما مطمئن نیستیم که هدف تک تک قوانین چیست، اما وقتی از این ابزار تحلیل اقتصادی استفاده کنیم، بهتر می توانیم انگیزه قانون گذار را درک نماییم، و در عین حال قادر خواهیم بود بگوییم چه قوانینی واقعا ما را به نتایج مطلوب نمیرسانند و باید تغییر کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تعریف علم اقتصاد از دیدگاه لودویگ فن میزس

علم اقتصاد درباره‌ی اشیاء و دارایی‌های مادی محسوس نیست، بلکه علم اقتصاد درباره‌ی انسان ها، درک آن‌ها و کنش‌های آنهاست. کالاها، محصولات، ثروت و دیگر وجوہ کرداری، عناصر طبیعت نیستند: آن‌ها مؤلفه‌های کردار و درک انسان اند. (وجود کردار انسان است که به آن‌ها معنا می‌دهد.) کسی که می‌خواهد به بررسی آن‌ها بپردازد، نباید به دنیای خارجی توجه کند، بلکه آن‌ها را باید در معنا، مفهوم و شناخت افراد کنشگر جست‌وجو کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تامین حق انسان در کدام نظام؟ / محمد ماشین‌چیان

تلخ‌ترین طنز روزگار آن است که شبه‌روشنفکر وطنی برای حل مشکلات و ساختن آینده کشور نسخه می‌پیچد؛ غافل از آنکه این نسخه تکراری، پوسیده و تاریخ‌گذشته در صد سال گذشته بیش از صد بار آزموده شده و بیش از صد میلیون نفر قربانی گرفته است. لیکن این کار را با چنان اعتمادبه‌نفسی انجام می‌دهد و طوری وانمود می‌کند که گویی طرحی نو درانداخته و کشفی نو به‌عمل آورده است.

بسیاری از راه‌حل‌های رایجی که این روزها در مقالات و سخنرانی‌های دانشگاهی و نطق‌های انتخاباتی توسط این دسته مطرح می‌شود نه تنها در دنیا که بارها در ایران خودمان آزموده شده و شرایط کنونی محصول همین ایده‌های مشعشع است. معمولا این کار با نکوهیدن و حمله به نمادهای سرمایه‌داری رقابتی انجام می‌شود. این روزها به کرات شاهدیم که رقابت به‌عنوان سمبل سرمایه‌داری و نمود خودخواهی به مثابه یک رذیلت مورد سرزنش قرار می‌گیرد.

مخرج مشترک عمده ایده‌ها و اندیشه‌های چپ‌گرایانه، بی‌اعتقادی، بی‌اعتمادی و بعضا تنفر از طبیعت آدمی است. اینکه بسیاری از طرفداران اندیشه‌های چپ‌زده از این مهم بی‌خبر هستند نیز چیزی را عوض نمی‌کند. (بی‌اطلاعی و بی‌سوادی در هیچ تمدنی، مستندی برای دفاع محکمه‌پسند به‌حساب نیامده) پروژه کمونیسم تغییر دادن طبیعت بشر، از بین بردن پلشتی و خوی پست آدمی و ساختن انسان طراز نوین بود؛ دگرگون کردن انسان «قدیمی»، آدم نخستین و البته به‌ظاهر موفق هم شد. نتیجه‌اش انسان شورایی بود. اصطلاحی هموزن انسان خردمند که بدوا توسط بوروکرات‌های کمیته مرکزی حزب کمونیست برای توصیف مرحله آتی تحول بشری استفاده می‌شد؛ اما بعدها به لطف نویسنده و جامعه‌شناس روس، الکساندر ژینوویف در کتابی به همین نام، جنبه طنز و طعنه‌آمیز برای اشاره به شهروند مصیبت‌زده و همرنگ جماعت در اتحاد شوروی پیدا کرد. این ضرب‌المثل کمونیستی آن را به زیبایی ترسیم می‌کند: در مملکتی که دولت تنها کارفرما بود «آنها وانمود می‌کردند که دستمزد ما را می‌پردازند و ما وانمود می‌کردیم که کار می‌کنیم.» ویژگی شهروند شورایی، بی‌تفاوتی بود. رقابتی برای کسب روزی و زندگی بهتر در کار نبود و کسی در کاری پیش‌قدم نمی‌شد. مگر دیوانه بود که برای کاری پیش‌قدم شود و برای خود شر درست کند؟ یرزی تورویچ، یکی از بنام‌ترین روزنامه‌نگاران بلوک شرق انسان شورایی را این‌گونه توصیف کرد: «او فردی است که به بردگی کشیده شده، ناتوان و مستاصل، قادر نیست برای کاری پیش‌قدم شود. از تفکر انتقادی برخوردار نیست. او انتظار دارد- بلکه مطالبه می‌کند- که همه‌چیز توسط دولت ارائه شود. او نه می‌تواند و نه می‌خواهد که سرنوشتش را در دست بگیرد و آن را تعیین کند.» ویژگی دیگر شهروند شورایی بی‌تفاوتی به مالکیت بود. مالکیت در نظام کمونیستی اشتراکی بود؛ کمونیست‌ها شعر معروفی داشتند به این مضمون که: «همه‌چیز به کلخوز* تعلق دارد. همه‌چیز به من تعلق دارد.» این یکی هم بعدها جنبه جوک پیدا کرد برای شهروندانی که هیچ ملکی و سهمی از هیچ چیز نداشتند؛ اما طبق تعریف مالک همه‌چیز بودند، بنابراین خود را محق می‌دانستند که از دارایی عمومی، تا جایی که امکان داشت دزدی کنند. ای‌کاش این تعریف‌ها برایمان تازگی داشت.

مگر آدم نخستین چه ایرادی داشت که می‌خواستند عوضش کنند؟ خودخواه بود، در فکر خانواده و فرزندان بام تا شام تلاش می‌کرد و می‌خواست نتیجه زحماتش را برای خود نگه دارد. برای فراهم آوردن زندگی بهتر تلاش و با دیگران رقابت می‌کرد؛ خیلی قبل از ثبت تاریخ، آدمی‌زادها بر سر غذا و زوج و قلمرو با یکدیگر رقابت می‌کردند. بعدها رقابت بر سر شغل، منابع، مشتری و حتی سرگرمی و ورزش ادامه یافت. موجودی را تصور کنید که در همه شئون زندگی میل به رقابت دارد. تا آنجا که حتی ورزش و سرگرمی‌هایش نیز شالوده بر رقابت است. خیر، رقابت اختراع کاپیتالیسم نبود. رقابت طبیعت بشر است. کاپیتالیسم نزد شبه‌روشنفکرانی که بر رقابت می‌تازند مترسکی، بهانه‌ای، بیش نیست. ایشان بر طبیعت بشر می‌تازند.

از نظر اقتصادی پاسخ دادن به چرایی رقابت آسان است؛ مادامی که منابع محدود باشد رقابت وجود خواهد داشت و علم اقتصاد، طبق تعریف، اساسا به‌خاطر محدودیت منابع معنی دارد. به‌عبارت ساده‌تر، در این دنیا از رقابت گزیر یا گریزی نیست. وقتی که بیش از یک نفر چیزی را بخواهد، رقابت اتفاق خواهد افتاد و نتیجه را تعیین خواهد کرد. حال در نقطه مقابل تفکرات بشرستیز، لیبرالیسم ایستاده است. بنیان لیبرالیسم پذیرفتن فرد فرد آدم‌های جامعه است؛ با همه تنوع و تفاوت‌هایشان. ویژگی لیبرالیسم امید به طبیعت بشر و تبلیغ و توصیه به فضایلی اخلاقی از جنس احترام به مالکیت خصوصی و حق مبادله آن است. در نتیجه رعایت و فراگیر شدن این فضایل افراد می‌توانند در کنار یکدیگر زندگی و مشارکت و مساعدت کنند. در این چارچوب رقابت نیرویی قوی است که جوامع بشری را با سرعتی فزاینده پیش می‌برد و برای عموم رفاه بیشتری به ارمغان خواهد آورد؛ لیکن مثل هر چیز دیگری در طبیعت، مثل باد و باران، بالقوه (در اینجا، در غیاب این فضایل اخلاقی) می‌تواند ویرانگر باشد. بله، سنگ بنای لیبرالیسم اخلاق است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

بی‌ثباتی اقتصاد کلان چگونه می‌تواند اخلاقیات را تضعیف کند؟/تیمور رحمانی

 

بی‌ثباتی اقتصادی، هزینه پایبندی به اخلاقیات را بالا می‌برد و طبعا به تنزل اخلاق اجتماعی منجر خواهد شد. وقتی نرخ تورم بالا است، وقتی تغییر قیمت‌ها به سرعت رخ می‌دهد، پایبندی افراد جامعه به هنجارهای اخلاقی هزینه‌بر می‌شود و فرد مقاومت خود برای رعایت اخلاقیات را در نقطه‌ای از دست می‌دهد.به عنوان مثال فردی در سال ۸۴ با حقوق ماهانه ۶۰۰ هزار تومان به استخدام دولت درآمده و در آن مقطع زمانی متوسط قیمت مسکن در تهران حدودا متری ۶۵۰ هزار تومان بوده است. فرد دیگری در سال ۹۷ با حقوق ماهانه ۵ میلیون تومان (در حالت ایده‌آل) استخدام می‌شود و این درحالی است که متوسط قیمت مسکن در تهران به حدود متری ۱۱‌میلیون تومان رسیده است. این فرد که باید انرژی فراوانی را در موقعیت شغلی خود صرف کند، به تدریج متوجه می‌شود که این صرف انرژی دارد گران برایش تمام می‌شود و به این ترتیب به جایی می‌رسد که تاب مقاومت نیاورده و از انجام درست وظایف خود عدول خواهد کرد.مثال دیگر اینکه فردی پولی قرض کرده و زمانی که موعد پس دادن پول فرا می‌رسد مثلا لازم است سکه‌هایی که دارد را بفروشد.

  وقتی شرایط اقتصادی بی‌ثبات باشد آن فرد سعی می‌کند کمی بیشتر تامل کند تا قیمت سکه بالاتر رود؛ و به این ترتیب وفای به عهد و اعتماد و چه بسا احترام متقابل دو طرف خدشه‌دار خواهد شد.نمونه دیگر بازرگانی است که دارویی را وارد کرده که برای مبتلایان به یک بیماری بسیار ضروری است. اما آن بازرگان حدس می‌زند که در آینده قیمت دارو دو برابر می‌شود. این فرد اگر بخواهد به اخلاقیات پایبند بماند، لازم است از یک سود کلان صرف نظر کند.در حقیقت بی‌ثباتی اقتصاد کلان باعث می‌شود که انسان‌ها برای مسائل خانوادگی، مسائل اجتماعی و فرهنگی زمان کمتری صرف کنند. چرا که اساسا افراد به دنبال ایجاد فرصت از این بی‌ثباتی هستند. بی‌ثباتی منشأ ایجاد فرصت برای کسب منافع است. بنابراین هنجارهای اجتماعی و فرهنگی که بنیاد و قوام جامعه است دچار مشکل خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

اهمیت جهانی اخلاق در اقتصاد/ داوود سوری

 

🔹اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم که ما دولتی بزرگ در کشور داریم که منشأ ایجاد بی‌ثباتی است و این دولت با سیاست‌گذاری‌های خود مفهوم اخلاق در جامعه با توجه به تعاریف عرفی آن را تضعیف می‌کند، باید به این نکته بپردازیم که اصولا چرا این مکانیزم شکل می‌گیرد و به چه دلیل دولت دست به چنین کارهایی می‌زند؟ چون در پیش‌فرض این موضوع مطرح است که قاعدتا این انحراف از اخلاق مقصود و هدف دولت نیست. جواب اینجاست که به دلیل اینکه دولت درآمد خود را از مردم کسب نمی‌کند در حقیقت نیازی نیز به آنها ندارد. دولت ما دولتی است که درآمد را از جایی به غیر از مردم کسب می‌کند و خود نیز مسوول توزیع این درآمد است. در این حالت است که مردم به جای اینکه بر رفتار دولت نظارت داشته باشند، سعی می‌کنند به دولت نزدیک‌تر شوند تا درآمد بیشتری به آنها تعلق بگیرد. دولتی که درآمد خود را از جایی به غیر از مالیات به دست می‌آورد مدام بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و فعالیت‌های اصلی خود را که برقراری قانون است فراموش می‌کند و این پدیده باعث به وجود آمدن اوضاعی می‌شود که اخلاق را در جامعه تضعیف کند.                                   

   🔹در مواردی مانند تورم که همیشه مطرح است منشأ بی‌اخلاقی کاملا مشخص است و تورم را سیاست‌های مالی و پولی دولت ایجاد می‌کند. این پدیده همان بی‌ثباتی است که آقای رحمانی نیز درباره آن صحبت کردند. درست است که بی‌ثباتی و نوسان ذات اقتصاد هستند، اما تفاوت در اینجاست که این نوسان باید پیش‌بینی‌پذیر باشد و از یک رفتار منظمی برخوردار باشد که افراد بسته به توانایی که دارند بتوانند آن را پیش‌بینی کنند. تمام این بحث‌ها مجددا به بحث دولت و بحث مالی دولت برمی‌گردد و همان دولتی که به دلیل کسب درآمد جداگانه خود را از مردم بی‌نیاز می‌بیند. مردم در این حالت این قدرت را در خود نمی‌بینند که بر رفتار دولت نظارت کنند. به عنوان مثال دوره‌ای از درس فاینانس در دانشگاه ییل وجود دارد و ویدئوی آن در دسترس است و استاد این درس رابرت شیلر برنده جایزه نوبل اقتصاد است. در جلسه اول این کلاس جناب شیلر دو ساعت کامل راجع به اخلاق صحبت می‌کند و برای دانشجویان خود مطرح می‌کند که با اینکه در مبحث فاینانس همواره به دنبال کسب پول بیشتر هستیم اما به دست آوردن پول بیشتر عملی ضد اخلاقی نیست. شیلر بیان می‌کند ما در نهایت نمی‌توانیم تمام این پول را خرج کنیم، اما چرخه فاینانس فرآیندی است که ایجاد ثروت می‌کند و این ثروت در نهایت برای جامعه مصرف می‌شود.    

                                                                                                                                                    🔹 نکته جالب اینجاست که در فاینانس و مباحث مالی تمام تمرکز بر پدیده بازار است و هیچ نظارت و مداخله‌ای از سوی دولت در آن وجود ندارد، اما این مبحث نهایتا اخلاق را نیز در خود دارد زیرا در نهایت می‌تواند وضعیت جامعه بشری را بهبود ببخشد. نکته دیگر که به نظرم جالب آمده است در حوزه بانکداری است. تقریبا تمام کتاب‌هایی که برای آموزش بانکداران در دنیا چاپ می‌شود، فصل اول خود را به بحث اخلاق اختصاص داده‌اند و این موارد را می‌توانیم شاهدی بدانیم بر اهمیت اخلاق در اقتصاد. این موضوع نه تنها در ایران بلکه در تمامی دنیا بسیار مورد توجه است و در کشور ما نیز جای کار بسیار بیشتری دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی