انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۵۷ مطلب با موضوع «کلیات علم اقتصاد» ثبت شده است

جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۲۰: طراحی حراج

یک طنزی بین اقتصاددان‌ها هست که می‌گوید «تنها بخش اقتصاد مدرن که به درد دنیای واقعی خورده، نظریه طراحی حراج است.» حالا جایزه نوبل اقتصاد امسال به دو نفر از پیش‌گامان این حوزه - ویلسون و میلگرام - رسید.

طراحی حراج یعنی چی؟ یعنی یک فروشنده داریم که یک نقاشی/زمین/باند فرکانس/اوراق بدهی/شرکت/ماهی/ الخ دارد که می‌خواهد تحت یک معیاری - مثلا به‌ترین قیمت یا بالاترین حجم - بفروشد. طبعا، ساده‌ترین کار این است که حراج باز  (Open Auction) با قیمت صعودی برگزار کنیم و مثل فیلم‌ها چوب بزنیم تا برنده مشخص شود. یک راه دیگر هم این است که مزایده برگزار کنیم و پاکت دربسته (Sealed Bid) جمع کنیم و الخ. یا این که از قیمت بالا شروع کنیم و پایین بیاییم (Descending price auction) و ...

 ولی علاوه بر این جند فرم قدیمی و مشهور، خیلی کارهای دیگر هم می‌شود کرد: مثلا بیاییم اول پاکت‌ها را جمع کنیم بعد بیاییم سه نفر اول را در یک جلسه جمع کنیم و قیمت‌ها را به آن‌ها بدهیم و بگویم دوباره قیمت بدهید یا مثلا اول حراج دربسته برگزار کنیم و بعد تعداد معدودی برنده را به حراج باز ببریم. یا مثلا بگوییم برنده کسی است که بالاترین قیمت را پیش‌نهاد کند ولی پولی که پرداخت می‌کند به اندازه متوسط دو نفر بعد از خودش است! یا مثلا بگوییم یک رقم ثابت - مثلا یک میلیون تومان - می‌گذاریم وسط و متعهد می‌شویم و فروشنده مرتب کالا (مثلا ماهی یا کار هنری) به یک سبدی اضافه می‌کند تا اولین نفر بگوید حاضر است با یک میلیون این تعداد کالا را بخرد! می‌بینید که در همان دنیای حراج انواع و اقسام «مکانیسم‌‌ها» می‌شود به کار برد! قضیه وقتی موضوع حراج کالای خاصی باشد یا فروشنده بخواهد در یک حراج چندین تنوع مختلف از یک موضوع را با هم بفروشد یا به چند برنده بفروشد و ... پیچیده‌تر هم می‌شود.

 انتخاب بین این روش‌های مختلف برای برگزاری مزایده می‌شود «طراحی مکانیسم حراج». چرا این مکانیسم مهم است؟ چون انتخاب هر شیوه حراج نهایتا «سود» یا «حجم فروش» یا «عدالت» یا «شفافیت» متفاوتی برای فروشنده به ارمغان می‌آورد. اگر ساختار حراج درست طراحی نشده باشد - خصوصا در موضوعات پیچیده مثل خصوصی‌سازی شرکت‌ها یا فروش حق امتیاز استخراج نفت - و مثلا امکان تبانی یا رفتار استراتژیک و ... بین شرکت‌کنندگان به وجود بیاید، موضوع حراج ممکن است با قیمت خیلی پایینی به فروش برسد یا اساسا حراج شکست سنگینی بخورد و  موضوع حراج اصلا فروش نرود  (که در دنیای واقعی مثال فراوان برایش داریم).

حالا این شاخه «طراحی حراج» که نوبل اقتصاد امسال به دو نفر از پیش‌گامانش رسیده است، مدل‌ها و تئوری‌هایی توسعه داده که می‌‌گوید تحت چه شرایطی، چه نوع حراجی بهینه است. این تئوری‌ها را در عمل به صورت وسیعی پیاده کرده‌اند و در برخی موارد میلیاردها دلار به درآمد حراج‌کنندگان اضافه شده است. مدل‌های حراج در طیف وسیعی از مسایل دنیای واقع، از فروش فرکانس رادیویی و موبایل، بازار مبادله سهام، بازار برق، فروش اولیه وراق قرضه دولتی، عرضه اولیه سهام، واگذاری منابع طبیعی، خصوصی‌سازی، تا فروش صندلی  کلاس بیزنس در هواپیما و ... به صورت خیلی گسترده استفاده می‌شود. در دنیای آن‌لاین - مثلا عرضه لحظه‌ای آگهی کنار صفحه ایمیل یا فیس‌بوک- هم فراوان از این مکانیسم‌ها استفاده می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

موضوع و تعریف علم اقتصاد در جریان اصلی/موسی غنی نژاد

 رابینز درصدد ارائه تعریفی تحلیلی از علم اقتصاد بودکه جایگزین تعریف های توصیفی و مبهم باشد و به اختلافات دیدگاه های متفاوت موجود میان اقتصاددانان پایان دهد. او براین رأی بود که در فصل های اصلی کتاب های کلاسیک اقتصادی آن زمان، اصول اساسی علم، با تفاوت های جزئی، مورد بررسی قرار می گیرد اما در فصل های مربوط به موضوع علم اقتصاد اختلاف نظرها زیاد است. وی برای برطرف کردن این اختلاف نظرها تلاش ورزید با تکیه بر نظریه ارزش ذهنی مارژینالیستی به ویژه نسخه اتریشی آن تعریف کلی و مورد قبول همگانی ارائه دهد. او با الهام از نوشته های منگر، فتر، میزس ومیر این تعریف را ارائه داد:

اقتصاد علمی است که رفتار انسانی را از جهت رابطه میان هدفها و وسایل کمیاب که موارد استفاده گوناگون و جایگزین دارند، مطالعه می کند.

درست است که این تعریف تحلیلی از علم اقتصاد عملا به بسیاری از مناقشات بی حاصل بر سر تعریف های ناظر بر طبقه بندی موضوعی پایان داد اما در عین حال، به رغم نیت رابینز که خواستار روشن شدن موضوع بود، ابهام ها وسوء فهم های جدیدی آفرید. علت این امر را باید در چارچوب فکری رابینز جست و جو کرد که به رغم ارجاعات مکرر به نظریه پردازان اتریشی، هسته مرکزی تفکر اقتصادی مدرن را به پیروی از مکتب لوزان ونیز نظریات مارشال، «تئوری تعادل، تنوری استاتیک مقایسه ای و تئوری تغییرات دینامیک» می دانست. در پارادایم تعادلی که برگرفته ازعلوم طبیعی به ویژه فیزیک است، مسأله آشتی دادن با برقراری تعادل میان اهداف (انتخاب ها و منابع کمیاب است بطوری که بیشترین مطلوبیت در استفاده از منابع موجود حاصل آید. اینجا است که مفهوم انتخاب یا انتخاب بهینه جایگزین مفهوم کنش میشود. تعریف رابینز از موضوع علم اقتصاد در کتاب های درسی جریان اصلی علم اقتصاد به این صورت درآمد که چون اهداف بی پایان و منابع محدودند بنابراین مسأله این است که چگونه منابع موجود را می توان با بیشترین کارایی مورد استفاده قرار داد. به این ترتیب موضوع علم اقتصاد از تعریف قدیمی و مورد مناقشه تولید و توزیع ثروت به مسأله فنی تخصیص بهینه منابع کمیاب تغییر یافت. اشاره شد که رابینزبه رغم تأثیرپذیری از اقتصاددانان اتریشی به ویژه میزس، موضوع علم اقتصاد را عملا به مفهوم انتخاب میان گزینه های موجود فروکاست در حالی که از نظر میزس نقطه آغاز نظریة اقتصادی کنش انسانی است. این تفاوت به رغم ظاهر آن بسیار پر اهمیت است . چراکه اگر موضوع علم اقتصاد را تصمیم گیری با انتخاب به منظور تخصیص منابع - کمیاب بدانیم از رویکرد میزسی که مبتنی بر پراگزولوژی است دور می افتیم. از نگاه  رابینز مسأله اصلی اقتصاد تصمیم گیری در خصوص چگونگی استفاده از وسایل -

منابع کمیاب است. این تصمیم گیری یا از طریق قدرت اجرایی متمرکز در جامعه و کمونیستی صورت میگیرد یا از طریق افراد در جامعه مبتنی بر اقتصاد مبادله ای .  به سخن دیگر رابینز موضوع علم اقتصاد را تصمیم گیری درباره چگونگی تخصیص یعنی استفاده از منابع کمیاب از قبل موجود یا به اصطلاح : داده شده میداند و البته معتقد است این تخصیص در اقتصاد مبادله ای بهتر  انجام می شود. اما از نظر میزس‌موضوع اصلی علم اقتصاد کنش انسانی ناظر بر جست و  جوی بی وقفه هدف های جدید و وسایل جدید برای نیل به آن ها است. اگر موضوع اقتصاد را تخصیص منابع کمیاب به اهداف موجود بدانیم صورت مسأله نهایتا پیدا کردن تعادل بهینه خواهد بود، تعریفی که جریان اصلی علم اقتصاد به آن قائل است. اما میزس نظر دیگری دارد:

علم اقتصاد درباره کالاها و خدمات نیست بلکه درباره کنش های انسانهای زنده است. بنابراین هدف آن شرح و بسط ساخته های خیالی مانند تعادل نیست. این ساخته ها صرفا ابزارهای استدلال اند. تنها وظیفه علم اقتصاد تحلیل کنش های انسان ها است، تحلیل فرایندها است.

با توجه به این تفاوت نظری  اساسی  میان  دو اقتصاد دان می توان گفت تفکرات رابینز به رغم نزدیکی آن از بسیاری جهات به اقتصاد اتریشی، دراصل نوعی تفکر تلفیقی یا التقاطی و فاقد انسجام است. اقتصاددانان جریان اصلی تعریف تحلیلی رابینز را از او برگرفتند اما تفکرات اتریشی وی را در خصوص بدیهی بودن و آزمون ناپذیری قضایای بنیادی علم اقتصاد، ناممکن یا نامطلوب بودن کمی کردن اقتصاد در همه ابعاد آن و به طور کلی رد پوزیتیویسم در علوم اجتماعی را تمام و کمال کنار گذاشتند. در واقع، مفهوم تخصیص منابع کمیاب با جریان ریاضی کردن و کمی کردن اقتصاد سازگاری بیشتری داشت از این رو نمایندگان برجسته جریان اصلی علم اقتصاد از جمله پل ساموئلسن و ریچارد لیپسی از آن استقبال کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

7   مرحله حباب مالی/ (رابرت کیوساکی)

"آیا حباب بازار وجود دارد؟" این سوالی است که از من بارها و بارها پرسیده شده است. وقتی صادقانه جواب می دهم ، "امیدوارم چنین باشد" ، فردی که از من سؤال می کند، گاهی عصبانی می شود.

"شما می خواهید بازار سقوط کند؟" این سوالی است که یک جوان پس از شنیدن پاسخ من با عصبانیت از من پرسید.پاسخ دادم: "بله" "من عاشق سقوط بازار هستم."

ظاهراً او نمی خواست بقیه توضیحات من را بشنود، و مثل یک آدم سبک مغز سریع عصبانی شد.

مینسکی در کتاب خود هفت مرحله از حباب مالی را تشریح کرده است که عبارتند از:

مرحله 1: موج شوک مالی. بحران زمانی شروع می شود که یک آشفتگی مالی وضع موجود اقتصادی فعلی را تغییر دهد. این می تواند یک جنگ، نرخ بهره پایین (افزایش نقدینگی) یا تکنولوژی جدید باشد (همانطور که در رونق دات کام وجود داشت).

مرحله 2: شتاب. همه شوکهای مالی به رونق تبدیل نمی شوند و باید یک محرک قوی وجود داشته باشد. بعد از 11 سپتامبر، به اعتقاد من محرک رونق بازار مسکن، "وحشت" بود. زیرا بازار سهام سقوط کرد و نرخ بهره به شدت کاهش یافت. میلیاردها دلار از بانکها و بورس اوراق بهادار وارد سیستم شد و بزرگترین رونق املاک و مستغلات در تاریخ اتفاق افتاد. در این مرحله قیمت ها کم کم شروع به افزایش می کنند. با شکل گیری رونق در بازار، رسانه ها خبرهای بیشتری را در مورد آن بازار تهیه می کنند و این موضوع باعث می شود تا به صورت فزاینده ای افراد جدیدی وارد بازار شوند.

مرحله 3: سرخوشی. در این مرحله با بالا رفتن قیمت ها، همه احتیاط را کنار می گذارند و تلاش می کنند تا به نوعی افزایش قیمت (بی دلیل) شکل گرفته را توجیه کنند. در واقع در این مرحله، برای افراد چندان مهم نیست که قیمت دارایی چقدر بالا رفته است، تنها چیزی که مهم است این است که افراد فکر می کنند یک احمق بزرگتر از خودشان (اشاره به تئوری احمق بزرگتر) وجود خواهد داشت که دارایی خود را به او بفروشند.

در سال 2003، هر احمقی وارد بازار املاک و مستغلات می شد. بازار مسکن به موضوع داغ بحث در میهمانی ها تبدیل شده بود. شرکت های وام مسکن به صورت مداوم افراد را ترغیب می کردند که وام بیشتری گرفته و در بازار مسکن سرمایه گذاری کنند. در مرحله سرخوشی، آماتورها به این باور رسیدند که آنها نوابغ سرمایه گذاری در بازار مسکن هستند و به همه افراد و آشنایان خود تعریف می کردند که چقدر باهوش هستند و چقدر سود کسب کرده اند!

مرحله 4: پریشانی مالی. در این مرحله، حرفه ای ها به دلیل این که از وضعیت موجود آگاه هستند و احتمال می دهند که هر لحظه ممکن است بازار سقوط کند، برای کسب سود، کم کم شروع به فروش سهام به تازه وارد ها می کنند. احمقان بزرگ در حال حاضر وارد دام شده اند. آخرین احمق ها کسانی هستند که برای مدت طولانی از دور نظاره گر بازار بودند و افزایش قیمت ها را تماشا می کردند. حالا با مشاهده سرخوشی دوستان و آشنایان خود، تصمیم می گیرد که بر ترس خود غلبه کنند و وارد بازار شود.

طولی نمی کشد که واقعیت و پریشانی بر بازار حاکم می شود. احمقان بزرگتر متوجه می شوند که دچار مشکل شده اند. بازار به رنگ قرمز در آمده و شبیه قتل گاه شده است. حالا آنها از دارایی که پیشتر عاشق آن بودند متنفر شده اند!

مرحله 5: بازار معکوس می شود و رونق به یکباره تبدیل به سقوط می شود. آماتورها متوجه می شوند که قیمت ها همیشه روند صعودی ندارد. آنها متوجه می شوند که حرفه ای های بازار سبد خود را خالی کرده اند و دیگر سهم خریداری نمی کنند. خریداران به فروشندگان تبدیل می شوند و قیمت ها کاهش می یابد.

مینسکی از این مرحله به عنوان "بی اعتبار شدن" یاد می کند. پدر ثروتمند من می گفت: "این زمانی است که خدا به شما یادآوری می کند که شما آنقدر هم باهوش نیستید که تصور می کردید." سودی که به راحتی کسب شده بود، خیلی راحت تر از بین می رود و ضررها شروع به شتاب می کنند.

مرحله 6: وحشت آغاز می شود. آماتورها اکنون از دارایی خود متنفر هستند. با شدت گرفتن کاهش قیمت ها آنها احساس ترس بیشتری می کنند. رونق اکنون رسماً به یک رکود تبدیل شده است.

مرحله 7: شوالیه سفید وارد می شود. گاهی اوقات ، رکود شکل گرفته به یک سقوط تمام عیار تبدیل می شود و دولت باید قدم بردارد. البته خودتان بهتر می دانید که دولت به هر چیزی دست بزند خرابکاری می کند و وضعیت بهتر نمی شود که بدتر می شود.

حالا فهمیدید چرا می گویم "من از سقوط بازار لذت می برم"

چون من دقیقا زمانی وارد بازار می شوم که بازار سقوط کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

بازار و مکانیزم قیمت ها از زبان استیو هورویتز

.. سیاستگذاران نمیتوانند قیمتها را نادیده بگیرند. قیمتها بمنزله بده‌بستانهایی هستند که مردم دوست دارند آنها را بوجود آورند. قیمتها حاوی اطلاعاتی در مورد کمیابی نسبی کالاها هم هستند. هر سیاستی که بخواهد این علامت را نادیده بگیرد یا درصدد تخریب آن برآید، طوریکه اطلاعات و انگیزه‌های ناشی از آن را تغییر بدهد، نتیجه‌ای نامطلوب و ناخواسته را در پی دارد. بجای اینکه بخواهیم به اهداف سیاستگذاران فکر کنیم، این سیاستگذاران هستند که نیاز دارند درک کنند چگونه سیستم قیمتها به مردم اجازه میدهد به اهداف شخصی‌شان دست پیدا کنند

دولتها نمیتوانند از همه عواملی که چیستی قیمت «صحیح» یک کالا را معین میکنند، آگاهی داشته باشند. وقتی دولتها به کاهش مصنوعی قیمتها یا اعطای یارانه برای خرید کالاها روی می‌آورند، بدین معناست که در حال بازتوزیع ثروت از برخی از مردم به گروهی دیگر هستند و عملا، در حال تشویق به استفاده بیش از حد از منابع هستند. اگر میخواهیم بدانیم که میزان بهینه مصرف کالاهای مورد اشاره چقدر است و برای سایر عرضه‌کنندگان انگیزه ایجاد کنیم که به تولید آنها بپردازند تا قیمتهایشان به سمت پایین هدایت شوند، باید به بازار و سیستم قیمتها اجازه بدهیم که بدون وجود یارانه‌ها به فعالیت خود مشغول باشند

اگر برای کالاهای کمیاب، بازاری با عملکرد سالم وجود داشته باشد، قیمت آنها افزایش خواهد یافت و همین مردم را تشویق خواهدکرد که به جستجوی منابع جدید برای عرضه آن کالا(یا تکنولوژی جدیدی برای استخراج آن) بپردازند [یا مصرف آن را کاهش داده، به سمت نیازهای ضروری تر سوق داده از اتلاف می کاهد] این فرآیند منجر به بهبود وضعیت کمیابی منابع و هدایت کردن قیمت آنها به سمت پایین خواهدشد. اما چرا در ایران چنین فرآیندی رخ نمیدهد. آیا قیمتها آزادانه تعیین میشوند که بتوانند اطلاعات ضروری و انگیزه‌ها را در برداشته باشند؟ آب شیرین را دولت تامین میکند یا کارآفرینان بخش خصوصی؟ اگر دولتها انحصار عرضه آب را در اختیار داشته باشند؛ سیستم قیمتها اجازه کار کردن پیدا نمیکند. راه‌حل اینست که تولید آب شیرین را به رقابت واقعی بخش خصوصی واگذار کنیم. قیمتها و بازارها، وقتی که وجود خارجی نداشته باشند، طبعا نمیتوانند به فعالیت بپردازند

مهم این است که ما هم تجارت آزاد کالاها و خدمات را داشته باشیم و هم اینکه تحرک آزادانه نیروی کار را. مناطق با تراکم جمعیتی بیشتر، گرایش بیشتری به ثروتمند بودن دارند و این به معنای آن است که این مناطق با احتمال بیشتری روش‌های کاراتر استفاده از منابع کمیاب و کشف منابع جانشین را توسعه می‌دهند. تحرک آزادانه نیروی کار نیز به مردم اجازه می‌دهد تا از مناطقی که در آن قیمت‌های منابع بالاست، به سمت مناطقی که در آنها قیمت منابع پایین است، حرکت کنند

تبعیت از مکانیسم بازار بطور بالقوه برای هر کالای اقتصادی ای نیز صادق است! چگونه میتوان به بهترین شکل ممکن صاحبان منابع طبیعی را به تفکر بلندمدت واداشت؟ که این دقیقا همان چیزی است که بازار انجام میدهد، بازاری که بشدت از حقوق مالکیت شخصی و حق مبادله محافظت میکند. اگر من صاحب زمینی دارای نفت باشم، انگیزه بالایی دارم که ارزش بلندمدت آن را حفظ کنم چون میدانم این ارزش را میتوانم به سایرین بفروشم یا برای فرزندانم نگه دارم. بازار افق بلندمدتی برای مالکان فراهم میکند. اگر کنترل منابع را به دولتمردان بسپاریم افق زمانی آنها تنها تا انتخابات بعدی خواهد بود (٢ یا ٤سال)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

مشخصه های اقتصاد بازار از زبان میزس

اقتصاد بازار یک سیستم اجتماعی تقسیم کار در شرایط مالکیت خصوصی ابزار تولید است. هر کسی از جانب خود کنش می کند، ولی هدف کنش های هر کسی هم ارضای نیازهای خویش است و هم ارضای نیازهای سایر مردم هر کسی با کنشگری به همشهریان خود خدمت می کند. از طرف دیگر، همشهریان هرکسی به او خدمت می کنند. هرکسی هم یک ابزار است و هم یک هدف فی نفسه؛ یک هدف غایی برای خویش و یک ابزار برای سایر مردمی که برای دستیابی به اهداف خودشان کوشش می کنند.این سیستم  توسط بازار هدایت می شود. بازار، فعالیت های به کانال هایی هدایت می کند که در آنها به بهترین به خواسته های همشهریانش خدمت کند. در عملکرد بازار هیچ اجبار و تحمیلی نیست. دولت دستگاه اجتماعی اجبار و تحمیل ،  در بازار و فعالیت های شهروندان که توسط بازار هدایت می شوند، مداخله نمی کند. استفاده دولت از قدرت برای به اطاعت واداشتن مردم، تنها به منظور بازداری از کنش های برهم زننده امنیت و حفاظت از عملکرد بی اشکال اقتصاد بازار صورت می گیرد. دولت از زندگی، سلامت و دارایی های فرد دربرابرخشونت شدید یا نامشروع  تبهکاران  داخلی  و  دشمنان خارجی محافظت  می کند.  بنابراین، دولت محیطی را ایجاد و حفاظت می کند که در آن اقتصاد بازار می تواند در امنیت به کار خود ادامه دهد. انگاره مارکسی «تولید آنارشیک» به درستی این ساختار اجتماعی را به عنوان یک سیستم اقتصادی توصیف می کند که توسط یک دیکتاتور هدایت نمیشود؛ یعنی یک تزار تولید که وظیفه هر فرد را تعیین کند و او را به اطاعت از این فرمان وادارد. هر انسانی ازاد است؛ هیچ کس رعیت یک جبار نیست. فرد، داوطلبانه خود را به سیستم همکاری می پیوندد. بازار او را هدایت می کند و به او نشان می دهد که از چه راهی می تواند به بهترین شکل رفاه خود و رفاه سایر مردم را افزایش دهد. بازار مسلط است. فقط بازار است که تمامی سیستم اجتماعی را در هماهنگی قرار داده و به آن جهت و معنا میدهد. بازار یک مکان یا یک چیز یا یک موجودیت جمعی نیست بازار یک فرایند است که با تأثیرات متقابل کنش های افراد من به  پیش  می رود؛  افرادی  که  تحت شرایط تقسیم کار با یکدیگر همکاری می کنند. نیروهای دائما در حال تغییری که  وضعیت بازار را تعیین می کنند  عبارتند از برآوردهای یک توسط این افراد، و کنش های آنها که توسط این برآوردهای ارزش هدایت می شوند. وضعیت بازار در هر لحظه عبارت است از ساختار قیمت، یعنی تمامی نسبت های مبادله ای که توسط برهم کنش افراد مایل به خرید و افراد مایل به فروش ایجاد شده اند. هیچ امر غیر بشری یا اسطوره ای درباره بازار وجود ندارد. فرایند بازار تماما حاصل کنش های انسان است هر پدیده بازار را می توان تا انتخاب های محرز اعضای جامعه بازار ردیابی کرد فرایند بازار، تطبیق کنش های فردی اعضای مختلف جامعه بازار با الزامات همکاری متقابل است قیمت های بازار به تولیدکنندگان می گویند که چه چیزی را، چگونه و به چه مقدار تولید کنند. بازار نقطه کانونی است که فعالیت های افراد به آن همگرا می شوند و مرکزی است که فعالیت های افراد از آن منشعب می شوند.

گری نورث ، دیدگاه های پولی میزس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

من باب آموزش مقدمات علم اقتصاد

از فرمایشات گهر بار آدام اسمیت

وقتی که تقسیم کار در جامعه به نحو وافی بر قرار شد هرکس فقط بخش کوچکی از نیاز های خود را از ماحصل کار و تولید خود می تواند فراهم  کند و در حد محدود می تواند خود کفا زیست کند، اما بخش بزرگی از نیاز های هر فرد حاصل کار و تولید دیگر اعضاء جامعه است. همچنین هر فرد بزرگترین بخش از نتیجه تولید خویش را نیز باید در اختیار دیگران قرار دهد و در برابر آن نیاز های خویش را تامین کند. بنا بر  این هر فرد در نفس تلاش معاش خود یک بازرگان است و جامعه نیز در واقع یک جامعه تاجران و جامعه ای تجاری است. “

فصل چهارم کتاب  بررسی در ذات و منشاء ثروت ملل، آدام اسمیت.

نکته مورد تاکید آدام اسمیت این است که یک کفاش نمی تواند همه کفش های خود را بپوشد و خیاط لباس های خود و نانوا همه نان خود را بخورد، بخش بزرگی از  نیاز معاش هر کس از نتیجه مبادله تولید هر عضو جامعه با تولید کالا و خدمات عضو دیگر تامین می شود. به این ترتیب ما همه در کار تجارت در گیر هستیم. اگر نیک بنگریم ما در هر بیست و چهار ساعت شبانه روز در بازار های مختلف در گیر هستیم، در طی روز در بازار کار، حمل و نقل خرید و فروش مایحتاج، ...حتی موقعی که در خواب هستیم در بسیار بازار ها در گیر و فعالیم، در بازار برق و آب، مخابرات، اجاره مسکن یا وام مسکن، بیمه...به همین دلیل است که بازار ها در علم اقتصاد از اهمیت فوق العاده بر خوردارند. هر چه بازار ها کامل تر و تکمیل تر و کار آمد تر باشند تولید و مصرف ما کار آمد تر و زندگی ما مرفه تر است. باز به همین دلیل هر چه بازار ها سرکوب شوند و دچار اعوجاج شوند رفاه ما آسیب پذیر و مسلماً مادون بهینه خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

مٍن باب آموزش مبانی اقتصاد

 

از فرمایشات گهر بار دیوید ریکاردو اقتصاددان قرن هجدهم:

این که بگوییم قیمت کالا ها افزایش یافته مشابه این است که بگوییم قیمت پول کاهش یافته است. زیرا بر حسب کالا ها است که قیمت نسبی پول سنجیده می شود. بنا بر این اگر قیمت ها بالا برود طلا ( منظور پول قابل مبادله بین المللی است) از خارج وارد نمی شود تا آن کالا های گرانشده را خریداری کند. بلکه از کشور خارج می شود تا کالا های به نسبت ارزانتر خارجی را خریداری کند.”

از کتاب مبانی اقتصاد سیاسی و مالیات فصل پنجم.

بیش از دو قرن است این اصل ساده شناخته شده است. معادله ساده ای وجود دارد یک طرف معادله کاهش ارزش پول است ازجمله به دلیل افزایش های سریع مقدار آن یا کاهش توان تولید اقتصاد یا کاهش امیدواری به آینده و طرف دیگر معادله افزایش قیمت کالا و خدمات است.

برای کسانی که ابتدا به این بحث پرداختند بلا فاصله یک وجه دیگر این رویکر نیز شناخته شده بود. یعنی خروج پول و دارایی قابل مبادله بین المللی از  کشور به دلیل تورم. همین یک پاراگراف افزایش قیمت دلار و عدم باز گشت ارز صادرات و مانند آن را توضیح می دهد. از همین حکمت ساده می توان دریافت که زور هم چاره نیست. هر چه سعی شود دارایی های قابل مبادله بین المللی مثل ارز و طلا بیشتر کنترل شده و از این طریق ارزان نگه داشته شود، میل به فرارش هم بیشتر می شود. منطق ساده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تعریف مقدماتی از سرمایه داری

یک تعریف مقدماتی از سرمایه داری نظامی است که در آن تولید و توزیع کالاها عمدتا به مکانیسم بازار سپرده می شود، مبتنی بر مالکیت خصوصی دارایی، و نیز مبتنی بر مبادله بین افرادی است که از لحاظ قانونی آزادند. توجه داشته باشید که این تعریف تماما «اقتصادی» نیست، زیرا وجود دارایی «خصوصی» و افرادی که از لحاظ قانونی آزادند تنها زمانی میسر است که مکانیسم های سیاسی ای وجود داشته باشند که از افراد در مقابل تعرض دیگران به جان و مال شان حفاظت کنند. این تعریف نشان دهنده یک سنخ آرمانی است - الگویی انتزاعی که مقصود از آن تأکید بر خصوصیات ویژه ای است که در واقعیت تنها به صورت ناقص وجود دارند. برای مثال ، تقریبا در هیچ جا تولید و توزیع تماما بر اساس مبادله آزاد در بازار صورت نگرفته است؛ کاپیتالیسم با درجاتی از کار غیرآزاد نیز وجود داشته است مثل اوضاع در جنوب آمریکا، پیش از وقوع جنگ داخلی؛ و غالبا در هر جا که اقتصاد بازارمحوری بوده یک بخش دولتی نیز در جنب آن وجود داشته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

چرا اجاره در شهرهای بی‌رونق به نسبت گران‌تر است؟/حامد قدوسی

نسبت «قیمت به اجاره» بین شهرهای مختلف بسیار متفاوت است و در محدوده بزرگی بین «۳» تا «۱۰۰» نوسان می‌کند (که برای یک نسبت اقتصادی خیلی محدوده بزرگی است. در یک شهر با اجاره ۳ سال خانه می‌توان کل خانه را خرید و در شهر دیگری با اجاره ۱۰۰ سال!)

جواب اصولی قضیه این است: بازده کل سرمایه‌گذاری مسکن در شهرهای مختلف باید نهایتا یک‌سان باشد (پس از محاسبه صرفه ریسک). منتها بازده کل خودش از دو جزء تشکیل می‌شود: اجاره + رشد قیمت

حالا همین عینک را برداریم و دو شهر مختلف را نگاه کنیم:

۱) شهر اول می‌تواند یک شهر صاف در وسط آمریکا باشد. قبلا توضیح دادیم که چون عرضه زمین در این شهرها بدون محدودیت است (مثلا یک زمین نیم هکتاری را می‌شود با ۲۰ هزار دلار خرید!!)، اساسا قیمت خانه در طول زمان رشد خاصی نداشته است. یک خانه صد هزار دلاری بیش از ۳-۴ دهه است که همان قیمت را دارد.خب در چنین شهری صاحب مسکن بازدهی از رشد قیمت یا به اصطلاح Capital Gain ندارد و باید همه بازدهی را از محل اجاره به دست بیاورد. پس در تعادل اجاره باید خیلی بالا باشد که بازده مناسب به صاحب مسکن بدهد.

۲) شهر دوم، شهری پررونق ولی با زمین محدود (تهران، نیویورک، دوبی، هنگ‌کنگ، شانگهای، بمبی، بوستون، ...). در این شهرها به خاطر رشد تقاضا و ثابت بودن عرضه زمین، قیمت مسکن در چند دهه قبل مرتب بالا رفته است. در نتیجه کسی که در مسکن سرمایه‌گذاری می‌کند، از محل رشد قیمت نفع می‌برد و در تعادل حتی با اجاره اندک هم حاضر به سرمایه‌گذاری است.

پس جمع‌بندی تا الان: جمع کل بازده «قیمت» + بازده «اجاره» در شهرهای مختلف کمابیش مثل هم است. منتها وقتی در شهری رشد قیمت بالا باشد، عنصر «اجاره به قیمت» می‌تواند پایین باشد. در مقابل وقتی در شهری رشد قیمت وجود ندارد، «اجاره به قیمت» باید بالا باشد تا بازدهی مناسب به سرمایه‌گذار بدهد.

حالا این وسط ریزه‌کاری‌های دیگری هم هست: مثلا در شهرهای صاف که زمین و خانه خالی زیاد است، مدت زمان خالی بودن خانه برای یافتن مشتری بعدی هم بالا است و در تعادل این هم جزو هزینه‌هایی است که باید در اجاره منعکس شود. در شهرهای پررونق خانه‌ها یک روز هم خالی نمی‌مانند و نیازی به جبران در اجاره نیست.

موضوع دیگر، منفعت داشتن مسکن به عنوان «وثیقه» برای وام‌های تجاری و الخ است. در شهرهایی که مسکن گران است، ارزش وثیقه‌ای مسکن هم بالاتر است (چیزی شبیه یک اختیار نهفته) و خود این مثل یک بازده ضمنی (Implicit Dividend) برای صاحب مسکن عمل می‌کند. هر قدر این بازده‌‌های ضمنی بیش‌تر باشد، در تعادل نسبت اجاره به قیمت می‌تواند پایین‌تر برود.

در این بین یک اتفاق جدید و مهم هم افتاده است که می‌تواند در تحلیل‌های بعدی مد نظر قرار بگیرد: ظهور فناوری اجاره موقت منزل (کامل یا جزیی) از طریق سایت‌هایی مثل Airbnb یک بازده اضافه‌تر هم ایجاد کرده که طبعا در شهرهای گران و پررونق بیش‌تر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

عقاید اقتصادی

...استدلال های میز س در خصوص نظریه ارزش و محاسبه اقتصادی او را در موضعی کاملا انتقادی نه تنها در برابر مارکسیست ها بلکه برخی نظریه پردازان اقتصاد کلان که از نیمه دوم قرن بیستم در حال تسخیر بخش مهمی از اقتصاد دانشگاهی بود، قرار می داد.

او با تمایز قائل شدن میان دو مفهوم محاسبه calculation اقتصادی و اندازه گیری measuring عینی ارزش های اقتصادی بر این نکته تاکید می ورزد که بررسی مقداری مسائل اقتصادی را نباید با روشهای مقداری مورد استفاده در علوم فیزیکی یکی دانست. در این علوم واحد اندازه گیری تغییرناپذیری وجود دارد که به طور عینی اندازه گیری را امکان پذیر می سازد، اما در اقتصاد چنین واحد تغییرناپذیری وجود ندارد.

 محاسبه اقتصادی توسط قیمت های پولی صورت می گیرد، بنابر این، تنها شامل آن چیزهایی می شود که در بازار در قبال پول خرید و فروش می شود. این محاسبه ای است که فعالان اقتصادی که برای مصرف کنندگان در جامعه مبتنی بر نظام بازار تولید می کنند، انجام می دهند و کاربردی برای موارد دیگر ندارد.

او تصریح می کند که در آمد و ثروت افراد را می توان بر حسب قیمت های پولی تعیین کرد اما رقمی کردن درآمد ملی یا ثروت یک ملت معنایی ندارد. محاسبه اقتصادی خارج از چارچوب نظام بازار امکان پذیر نیست. هر کس می تواند، دارایی خود را به پول تبدیل کند، اما یک ملت نمی تواند چنین کاری را انجام دهد.

به عقیده میزس، قیمت های پولی که برای محاسبه اقتصادی به کار گرفته می شوند، در حقیقت بیان کننده نرخ مبادله میان پول و دیگر کالاها و خدمات هستند. قیمتها بر حسب پول اندازه گیری نمی شوند، بلکه خود از پول تشکیل یافته اند. قیمت یک امر تاریخی مربوط به گذشته و یا تخمین آینده است.

قیمتها دائما در حال تغییرند و حاوی هیچ چیز ثابتی نیستند که شبیه اندازه گیری پدیده های فیزیکی و شیمیایی باشد. پول معیار اندازه گیری قیمت ها نیست، بلکه کالای واسطه ای است که نرخ مبادله ای آن، همانند نرخ مبادله ای دیگر کالاها و خدمات میان خود (قیمتهای نسبی) تغییر می یابد گرچه سرعت و ابعاد تغییرات آن به طور نسبی کمتر است.

در نظریه پولی میزس، تغییرات در روابط پولی، یعنی رابطه میان تقاضا برای پول و عرضه پول در دسترس، نرخ مبادله میان پول و کالاهای قابل فروش را تغییر می دهد. اما نکته مهمتر اینجا است که این تغییرات همزمان و به نسبت مساوی در قیمت کالاها و خدمات متفاوت صورت نمی گیرد. به عبارت دیگر، تغییرات در حجم پول موجب تغییر در ساختار قبلی قیمت های نسبی میان کالاهای گوناگون می گردد. او تاکید می کند که این تحول در ساختار قیمت ها را باید به دگرگونی یا انقلاب در قیمتها تعبیر کرد که در کل همه تصمیمات بازیگران اقتصادی را تحت تأثیر قرار می دهد. او به کار بردن اصطلاح مرسوم تغییر در سطح عمومی قیمت ها را از جهت تحلیل اقتصادی گمراه کننده می داند، زیرا موجب این توهم می شود که گویا قیمت همه کالاها به یکسان تغییر یافته و در نتیجه قیمت های نسبی ثابت مانده است.

فون میزس مانند همه اقتصاددانان مکتب اتریش، طرفدار پرشور آزادی اقتصادی است و آزادی های سیاسی را محصول عملکرد اقتصاد بازار می داند. به عقیده وی هیچ دولت و هیچ قانونی نمی تواند، آزادی را تضمین کند مگر در چارچوب دفاع از نهادهای اساسی اقتصاد بازار قدرت با آزادی سازگاری ندارد، از این رو آزادی زمانی می تواند، به وجود آید که حوزه عمل قدرت محدود شده باشد، یعنی قدرت حاکمه در عرصه آزادی های اقتصادی دخالت نکند. آنجا که اقتصاد بازار وجود ندارد، مفاد بهترین قوانین اساسی برای برقراری آزادی بی اثر می ماند.

آزادی در درجه اول به معنای فارغ بودن از تحمیل اراده دیگران است. میز بر این رأی است که آزادی، در جامعه مبتنی بر اقتصاد بازار، ناشی از رقابت است: کارگر وابسته به نیت خیر یک کارفرما نیست، چون میتواند به کارفرماهای دیگر و رقیب برای استخدام مراجعه کند؛ مصرف کننده زیر سلطه یک فروشنده نیست و به راحتی میتواند، مشتری کسان دیگری باشد. هیچ کس لازم نیست از ترس بی مهری کسی دیگر، دست او را ببوسد. رابطه بین افراد جامعه مبتنی بر بده - بستان است. مبادله کالاها و خدمات دو جانبه است. با خریدن پا فروختن کسی لطفی در حق دیگری نمی کند، انگیزه مبادله منافع متقابل طرفین است از این رو کسی را بر دیگری منتی نیست. این وضعیت آزادی، خوشایند قدرت مدارانی نیست که میل به سلطه و قیمومت دیگران دارند، اقتصاد آزاد با ایجاد حوزه حفاظت شده ای برای انتخاب آزادانه افراد، چالشی بزرگ در برابر امیال سلطه طلبانه است. (میزس، ۳۰۳)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی