انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۵۷ مطلب با موضوع «کلیات علم اقتصاد» ثبت شده است

جایزه نوبل اقتصاد 2019

▫️جایزه نوبل اقتصاد سال 2019 به سه اقتصاددان رفتاری(آزمایشی) تعلق گرفت:

🏅مایکل کرمر، استاد اقتصاد دانشگاه هارواد(متخصص در زمینه اقتصادرفتاری و توسعه(

🏅استر دوفلو، استاد اقتصاد دانشگاه ام‌آی‌تی(متخصص اقتصادفقر و اقتصاد توسعه با رهیافت اقتصاد رفتاری(

🏅آبیجیت بنرجی، استاد اقتصاد دانشگاه ام‌آی‌تی(متخصص اقتصادفقر و اقتصاد توسعه با رهیافت اقتصاد رفتاری(

 

اگر می‌پرسید بنرجی و دوفلو و کرمر به خاطر چه کاری نوبل اقتصاد امسال را گرفتند، پاسخ این است که «برای وارد کردن آزمایش‌های میدانی در بحث اقتصاد توسعه».

🔹آزمایش میدانی یعنی چه؟ یعنی روشی که زیست‌شناس‌ها و پزشکان از طریق «گروه مداخله و گروه شاهد (پلاسیبو)» برای سنجش نتایج مداخله‌های پزشکی استفاده می‌کنند را در اقتصاد هم پیاده کنیم: مداخله‌های سیاستی را به صورت تصادفی بین گروه‌های مختلف تغییر بدهیم و پاسخ افراد را در محیط واقعی عمل بسنجیم. مثلا به جای این‌که به مدل‌های تئوریک برای فهم رفتار کشاورزان در بیمه کشاورزی تکیه کنیم، به یک تعداد روستا برویم و چند مدل مختلف بیمه کشاورزی را به صورت تصادفی بین کشاورزان مختلف توزیع کنیم و سال بعد ببینیم که آیا شیوه کشت آن‌ها در اثر دریافت بیمه‌های مختلف تغییر کرده است یا نه؟ یا مثلا برای این‌که بفهمیم که آیا مشکل پایین بودن کارآفرینی در مناطق فقیر کم‌بود سرمایه یا کم‌بود آزمایش یا کم‌بود شبکه اجتماعی و الخ است، به مناطق مختلفی برویم و به صورت تصادفی به یک عده مربی کارآفرینی و به عده دیگری وام اشتغال و به عده دیگری هر دو و به عده نهایی کلاس آموزش ادبیات بدهیم و ببینیم آیا بعد از ۵ سال زندگی این افراد با هم و با بقیه جامعه محلی تفاوت دارد یا نه.

🔸خب البته این کارها چه چیزی لازم دارد؟ اول از همه همت و ارادت رفتن و برقراری این روابط در این مناطق، ثانیا پول و امکانات نسبتا زیاد، ثالثا ارتباطات و اعتباری که امکان اجرای چنین آزمایش‌هایی را فراهم کند و رابعا شناسایی موضوعات مهم و کلیدی.

🔹خوش‌بختانه کتاب معروف و پرفروش بنرجی و دوفلو، «اقتصاد فقیر»، توسط دوستان گرامی‌ام مهدی فیضی و جعفر خیرخواهان ترجمه و منتشر شده است و در نتیجه حداقل یک منبع فارسی خوب برای خواندن در مورد کارهای این افراد وجود دارد.

🔸البته کارهای این سه نفر در این نوع خاص از اقتصاد خلاصه نمی‌شود. بنرجی در جوانی‌اش چند مقاله خیلی مهم نظری (مثلا تاثیر ساختار اجتماعی در انتخاب شغل) دارد. دوفلو هم در ابتدا برای کارهای مهمی که در «شناسایی علی» (Causal Identification) با داده‌های خرد ولی غیرآزمایش‌گاهی داشت معروف شد.

در واقع جایزه نوبل اقتصاد 2019 به سه نفر از اقتصاددانانی رسید که رهیافت آزمایشی(Experimental) را برای کاهش فقر به کار برده بودند.

جوایز نوبل اقتصاد در این سال‌های اخیر نشان می‌دهد که آینده از آن نسلی از علم اقتصاد است که متفاوت از نسل اول است.

در نسل اول، اقتصاددان از پشت میز دفترش اقدام به تحلیل اقتصادی کرده و بر اساس آن‌ تجویز سیاستی می‌کرد.

نمونه بارز و حالت افراطی این نوع سیاستگذاری از پشت میز را می‌توان در رهیافت مکتب اتریشی اقتصاد مشاهده کرد.(البته آموزه‌های این مکتب بسیار ارزشمندند و نباید از کنار آن‌ها سهل‌انگارانه عبور کرد)

اما در نسل آتی علم اقتصاد «تجربه» و «آزمایش»(میدانی و آزمایشگاهی) نقش اصلی را بازی می‌کنند.

در نسل آتی علم اقتصاد هوش مصنوعی و کامپیوتر جایگزین هوش بشری و محاسبات ریاضیاتی(Calculus) خواهد شد.

در نسل آتی دانش اقتصاد بحث‌های بی‌سروته و پایان‌ناپذیری مثل «دولت مفید است یا مضر؟» وجود نخواهد داشت که مارکسیست‌ها و لیبرال‌ها بخواهند برای ترویج مواضعشان یقه پاره کنند و از انواع روش‌های «اقناع روانی» (بجای استدلال و مشاهده) برای به زانو درآوردن منتقدانشان استفاده کنند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

حقایق و مغالطه‌ها در اقتصاد نوشته توماس ساول

 

🔸ذهن انسان برای اندیشیدن و صدور حکم و ایجاد رابطه میان پدیده‌ها به هم اصول کلی دارد که به آن منطق می‌گویند و همین ذهن برای ایجاد خطا عامدانه در تفکر و اثبات امر نادرست هم اصولی دارد که به آن مغالطه گفته می‌شود.

ساول در اثرش می‌گوید که هر تصمیم اقتصادی از سوی سیاستمداران محاسن و تبعات مخربی دارد اما سیاستمداران که تشنه جلب نظر عمومی و کسب رای هستند جهت جلب نظر اکثریت سعی دارند تبعات مخرب تصمیمات و اقدامات خود را لاپوشانی کنند، علل بی‌ربط برای تبعات تصمیمات خود بیاورند تا خود را تبرئه کرده و اتفاقات خوبی که ربطی به تصمیم آن‌ها ندارد را نیز به تصمیم خود ربط دهند.

ساول مدل‌ها و گونه‌هایی از مغالطات را در کتاب خود آورده که تعدادی را در اینجا خلاصه‌وار ذکر می‌کنیم

مغالطه برد_باخت:

 «بسیاری از مغالطه‌‌ها در عالم اقتصاد بر پایه این فرضیه نادرست کلی و تلویحی بنا شده‌اند که مبادلات تجاری فرایندی برد_باخت هستند که سود یک طرف معامله به معنای ضرر طرف مقابل است. اما مبادلات اقتصادی آزاد در صورت سودمند نبودن برای هر دو طرف هیچ‌گاه انجام نمی‌شود» ص۲۰

به طور مثال دولت‌ها جهت حمایت از مستاجرین قوانینی در حمایت از آن‌ها اعمال می‌کند و تعیین سقف اجاره باعث کاهش میل به ساخت و ساز و کاهش ارائه منزل جهت اجاره شده و کمبود درین حوزه کار را وخیم‌تر می‌کند.

مغالطه ترکیب:

آنچه منطقیون مغالطه ترکیب می‌نامند بر این اصل مبتنی است که آنچه در جزء صحیح است در کل نیز صحیح است.مثلا هنگامی که سیاستمداران به برخی گروه‌ها کمک می‌کنند و مزایایی در اختیارشان قرار می‌دهند چنین می‌نمایانند که جامعه از این کمک‌ها نفع می‌برد در حالی که از کیسه خلیفه می‌بخشند و به قیمت متضرر شدن جامعه است» ص۲۵

مغالطه مهره‌های شطرنج:

 «از آنجا که مردم مانند مهره‌های شطرنج اشیایی بی جان نیستند هر تلاشی برای استفاده از آنها به عنوان بخشی از برنامه یا طرحی بزرگ نه تنها نمی‌تواند موفقیت آمیز باشد بلکه نتیجه معکوس نیز خواهدداشت» ص۲۷

ساول در اثر خود محدودیت ساخت و ساز با دلایل محیط زیستی، زیبایی و... را به نفع اغنیا و دخالت در امر مالکیت دانسته و مانع افزایش مسکن و کاهش بها آن می‌داند

 «کنار گذاشته شدن حقوق مالکیت به اغنیا این امکان را می‌دهد که اجازه ورود مردم طبقه متوسط و اقشار کم‌درآمد را به حیطه‌شان ندهند و مانع ساخت مسکن برای مردم معمولی شوند» ص۵۹

فمینیست‌ها همواره تاریخ را جنسیت زده و تبعیض‌آمیز علیه زنان تفسیر می‌کنند و تحولات در امر حقوق زنان را دستاورد زحمات خود می‌دانند ساول اثبات می‌کند تحول درین زمینه ربطی به آن‌ها ندارد

 «آنچه در طی این دهه‌ها تغییر کرده، نه تبعیض کارفرمایان بلکه الگوهای ازدواج و بارداری بوده‌است...در طول دهه‌های نخستین قرن بیستم که حضور زنان در مشاغل سطح بالا و تحصیلات عالی که لازمه این مشاغل بودند از دهه ۱۹۵۰ مشهودتر بود، سن متوسط ازدواج اول زنان بالاتر بود» ص۹۴

تبعیض و مغالطات تحصیلی را نیز ساول به خوبی مدنظر قرار داده

 «موقعیت منحصر به فرد اعضای هیات علمی دانشگاه‌ها و موسسات عالی در جایگاه کار علمی و اجرایی فرصت‌های زیادی را در اختیار آنان قرار می‌دهد تا به جای اینکه در خدمت منافع دانشجویان و موسسه باشند، سود و منفعت خود را در نظر بگیرند، این فرصت‌ها می‌تواند از امور بسیار ساده مانند زمان‌بندی کلاس‌ها گرفته تا انتخاب برنامه آموزشی باشد» ص۱۳۴

مغالطه دیگر مربوط به ثروت و فقر در جهان اول و سوم است. که دسته دوم اعمال گروه اول را مقصر وضع خود می‌دانند. ساول در ابتدا فصل مثال تاریخی جالبی می‌زند

 «بدون شک اروپاییان گناهان زیادی را در شمال آفریقا مرتکب شدند ولی شمار گناهان شمال نشینان آفریقا در اروپا نیز قابل چشم‌پوشی نیست. تنها تعداد اروپایی‌های که توسط دزدان دریایی بربر شمال آفریقا به اسارت برده‌شدند بیش از آفریقایی‌های به اسارت برده شده به دست آمریکایی‌ها بود» ص۲۶۱               

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

اگر قصد انتخاب رشته اقتصاد را دارید، بخوانید:

 

🔱 دکتر سید مرتضی افقه، مدیر گروه اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز در یادداشتی که در اختیار ایسنا خوزستان قرار داده است، نکاتی را در مورد انتخاب رشته در دانشگاه، به ویژه رشته اقتصاد متذکر شده است.  

از آنجا که بسیاری از دانش‌آموزان عزیز به دلایل مختلف از جمله ناآشنایی با رشته‌های دانشگاهی و آینده­ شغلی آن‌ها و بعضاً مشاوره‌ها و فشارهای اشتباه خانواده، مدرسه و مشاوران مدرسه، در انتخاب رشته دانشگاهی خود دچار خطاهای جبران‌ناپذیر می‌شوند، مایلم برای اطلاع دوستان دانش‌آموزی که قصد ادامه تحصیل در رشته‌های علوم انسانی، به خصوص رشته اقتصاد را دارند نکاتی را توضیح دهم تا در انتخاب رشته با آگاهی بیشتری تصمیم بگیرند:

1️⃣ برخلاف تصور بسیاری از دانش‌آموزان دبیرستانی و خانواده و مشاوران آن‌ها، رشته اقتصاد رشته­ای (به اصطلاح دانش‌آموزان) حفظی نیست و در اغلب قریب به اتفاق دروس این رشته از مباحث ریاضی پیشرفته استفاده می‌شود. بنابراین به داوطلبان عزیز به‌خصوص دانش آموزان رشته‌های انسانی که پایه­ ریاضی ضعیفی دارند و آمادگی ارتقاء سطح ریاضی خود را ندارند و یا اصولاً به دروسی که مبنای ریاضی و آمار دارند علاقه‌ای ندارند، اکیداً توصیه می­کنم که این رشته را برای تحصیل دانشگاهی خود انتخاب نکنند، مگر اینکه آمادگی آن را داشته باشند که حداکثر تا پایان ترم اول، از هر طریق ممکن، پایه ریاضی خود را حداقل در سطح ریاضیات رشته علوم تجربی و ترجیحاً رشته ریاضی دبیرستان تقویت کنند.

2️⃣ متأسفانه بسیاری از افرادی که به داوطلبان کنکور مشاوره می­دهند اطلاعات کافی از رشته­ های علوم انسانی به خصوص رشته اقتصاد ندارند و متقاضیان را بدون توجه به پایه‌های ریاضی و آماری‌شان به سمت رشته‌های اقتصاد و مدیریت سوق می‌دهند. دلیل عمده این مشاوران آینده بازار کار این رشته‌ها در بین رشته‌های علوم انسانی است. اگر چه این استدلال درست است، اما شرط موفقیت در گذراندن این رشته، برخورداری از پیش‌نیازهای علمی به خصوص توان مناسب ریاضی و ذهنی پویا برای تجزیه و تحلیل مسائل پیچیده­ی اجتماعی اقتصادی است. بنابراین مجدداً توصیه اکید می­کنم در صورتی که پایه ریاضی قوی ندارید یا علاقه‌ای به این رشته ندارید، رشته‌های دیگر در حوزه علوم انسانی را که از ریاضیات کمتری استفاده می‌کنند انتخاب کنید تا در آینده دچار مشکلات جدی نشوید.

3️⃣ اتفاقاً و برخلاف تصورات غلط، رشته‌های علوم انسانی از مهم‌ترین شاخه‌های علمی هر جامعه‌ای هستند، به طوری که از نظر من به عنوان متخصص توسعه، یکی از دلایل اصلی ناکامی‌های اقتصادی کشور در دهه‌های گذشته، خفیف شمردن رشته‌های علوم انسانی در سطح جامعه است.

4️⃣ به لحاظ بازار کار نیز این نکته قابل توجه است که طبق آمار موجود، حدود 50 درصد از شاغلان کشور در بخش خدمات، حدود 32 درصد در بخش صنعت و 18 درصد در بخش کشاورزی مشغول به کار هستند. این بدان معنی است که برخلاف تصور، بازار کار بسیاری از رشته‌های علوم انسانی زمینه مناسب‌تری برای جذب فارغ التحصیلان آن‌ها را دارد.

5️⃣ برخلاف آنچه در دبیرستان و بعضاً جامعه بیان می‌شود و متأسفانه توسط برخی مشاوران کنکور ناآشنا، تبلیغ و ترویج می‌شود، هیچ شاخه علمی‌ای کم اهمیت و بی‌آینده نیست. بلکه همه رشته‌های دانشگاهی برای اداره جامعه پراهمیت و ضروری هستند و بنابراین تحصیل در آن‌ها نیازمند استعداد، تلاش و پشتکار و آمادگی فراوان است. بنابراین تقسیم‌بندی رشته‌های دانشگاهی به خوب و بد توسط افراد ناآگاه، اقدامی گمراه کننده است. اگر بازار کار برخی رشته‌های دانشگاهی با مشکل روبرو است به دلیل خطا در برنامه­ ریزی سیستم آموزشی کشور است، نه ماهیت رشته علمی.

6️⃣ عدم توجه به این توصیه باعث خواهد شد که در تمام طول تحصیل به خصوص در ترم‌های اولیه دچار مشکلات جدی و بعضاً جبران ناپذیر شوند. تجربه ورودی­ های اقتصاد در تمامی سال­ های گذشته نشان داده که تعداد زیادی از دانشجویانی که پایه ریاضی ضعیفی داشته­ اند، به خصوص دانش­ آموزان رشته­ های علوم­ انسانی دبیرستان، از ادامه تحصیل انصراف داده یا بعد از چند ترم مشروط شدن از دانشگاه اخراج شده و لطمات روحی و مالی جدی به خود و خانواده شان وارد کرده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

برندگان جایزه نوبل اقتصاد و نظریات آنها /حسین عقیلی فر

 

۱۹۶۹-  رگنار فریش(Ragnar Frisch)  و جان تینبرگن(Jan Tinbergen)
برای توسعه و کاربرد مدلهای پویا برای تجزیه و تحلیل فرایندهای اقتصادی.

۱۹۷۰-  پل ساموئلسن(Paul Samuelson)
برای کار علمی او در جهت توسعه نظریه اقتصاد ایستا و پویا وکمک موثر او در افزایش سطح تجزیه و تحلیل در علم اقتصاد.

۱۹۷۱-  سایمون کوزنتس(Simon Kuznets)
برای تفسیر تجربی او از رشد اقتصادی که به بینش جدید و عمیق تر نسبت به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و روند توسعه منجر شده است.

۱۹۷۲-  جان هیکس(John Hicks)  و کنث ارو(Kenneth Arrow)
برای کمک های پیشگامانه به نظریه تعادل عمومی اقتصاد و نظریه رفاه.

۱۹۷۳-  واسیلی لئونتیف(Wassily Leontief)
برای توسعه روشهای داده-ستانده و کاربرد آنها در حل مشکلات مهم اقتصادی.

۱۹۷۴-  گانر مایدل(Gunnar Myrdal)  و فردریک آگست وان هایک(Friedrich August von Hayek)
برای کار پیشگامانه آنها در نظریه پول و نوسانات اقتصادی و برای تجزیه و تحلیل موثر آنها در مورد وابستگی متقابل پدیده های اقتصادی، اجتماعی و نهادی.

۱۹۷۵-  لئونید وایتالیویچ کانتورویچ(Leonid Vitaliyevich Kantorovich)  و تیالینگ کوپمنز(Tjalling Koopmans)
برای کمک آنها به نظریه تخصیص بهینه منابع

۱۹۷۶-  میلتون فریدمن(Milton Friedman)
برای دستاوردهای او در تجزیه و تحلیل مصرف، تاریخچه و نظریه پولی و برای نشان دادن پیچیدگی سیاستهای ثبات.

۱۹۷۷-  برتیل اولین(Bertil Ohlin)  و جیمز مید(James Meade)
برای کمک پیشگامانه آنها به نظریه تجارت بین المللی و حرکت بین المللی سرمایه.

۱۹۷۸-  هربرت سایمون(Herbert Simon)
برای تحقیقات پیشگامانه او در مورد فرآیند تصمیم سازی در سازمان های اقتصادی.

۱۹۷۹-  تئودور شولتز(Theodore Schultz)  و سیر آرتور لویس(Sir Arthur Lewis)
برای تحقیقات پیشگامانه آنها در مورد توسعه اقتصادی با توجه ویژه به مشکلات کشورهای در حال توسعه.

۱۹۸۰-  لارنس کلاین(Lawrence Klein)
برای ایجاد مدلهای اقتصادسنجی و کاربرد آن در تحلیل نوسانات اقتصادی و سیاست های اقتصادی.

۱۹۸۱-  جیمز توبین(James Tobin)
برای تجزیه و تحلیل بازارهای مالی و روابط آنها با تصمیمات هزینه، اشتغال، تولید و قیمت ها.

۱۹۸۲-  جرج استیگلر(George Stigler)
برای مطالعات او در مورد ساختارهای صنعتی، عملکرد بازارها و علل و اثرات مقررات عمومی.

۱۹۸۳-  جرارد دبرو(Gerard Debreu)
برای ترکیب روشهای تجزیه و تحلیل جدید با نظریات اقتصادی و همچنین برای اصلاحات دقیق او در مورد نظریه تعادل عمومی.

۱۹۸۴-  ریچارد استون(Richard Stone)
برای کمک بنیادین به توسعه سیستم های حسابهای ملی و بنابراین بهبود فراوان پایه های تجزیه و تحلیل اقتصاد تجربی.

۱۹۸۵-  فرانکو مودیگلیانی(Franco Modigliani)
برای تجزیه و تحلیل پیشگامانه او از پس انداز و بازارهای مالی.

۱۹۸۶-  جیمز بوکانان(James Buchanan)
برای توسعه پایه های قراردادی و قانونی نظریه تصمیم سازی اقتصادی و سیاسی.

۱۹۸۷-  رابرت سولو(Robert Solow)
برای کمک به نظریه رشد اقتصادی.

۱۹۸۸-  موریس الایس(Maurice Allais)
برای کمک پیشگامانه به نظریه بازارها و استفاده کارآمد از منابع.

۱۹۸۹-  تریگو هاولمو(Trygve Haavelmo)
برای تصریح او در مورد پایه های نظری اقتصادسنجی و تجزیه و تحلیل او از ساختارهای اقتصادی همزمان.

۱۹۹۰-  هری مارکویتز(Harry Markowitz)  و مرتون میلر(Merton Miller)  و ویلیام شارپ(William Sharpe)
برای نوع آوری در اقتصاد مالی.

۱۹۹۱-  رونالد کوژ(Ronald Coase)
برای کشف و توضیح اهمیت هزینه مبادله و حقوق مالکیت برای ساختار نهادی و عملکرد اقتصاد.

۱۹۹۲-  گری بکر(Gary Becker)
برای گسترش دامنه تحلیلهای اقتصاد خرد به طیف وسیعی از رفتار و تعامل انسانی، از جمله رفتار غیر بازاری.

۱۹۹۳-  رابرت فوگل(Robert Fogel)  و داگلاس نورث(Douglass North)
برای تحقیقات جدید در تاریخ اقتصاد با استفاده از نظریه های اقتصادی و روشهای کمی، برای توضیح تغییرات اقتصادی و نهادی.

۱۹۹۴-  جان هارسانی(John Harsanyi)  و جان نش(John Nash)  و رینهارد سلتن(Reinhard Selten)
برای تجزیه و تحلیل تعادل در نظریه بازیهای تعاون ناپذیر.

۱۹۹۵-  رابرت لوکاس(Robert Lucas) 
برای توسعه و کاربرد فرضیه انتظارات عقلایی به طوری که تحلیلهای اقتصاد کلان را تغییر دادند و درک ما را از سیاستهای اقتصادی عمیق تر نمودند.

۱۹۹۶-  جیمز مرلیز(James Mirrlees)  و ویلیام ویکری(William Vickrey) 
برای کمک بنیادین به نظریه اقتصادی انگیزه ها تحت اطلاعات نامتقارن.

۱۹۹۷-  رابرت مرتون(Robert Merton)  و میرون اسکولز(Myron Scholes)
برای روش جدید برای تعیین ارزش مشتقات.

۱۹۹۸-  آمارتیا سن(Amartya Sen)
برای کمک به اقتصاد رفاه.

۱۹۹۹-  رابرت ماندل(Robert Mundell)
برای تجزیه و تحلیل سیاستهای پولی و مالی تحت رژیم های مختلف ارزی و تجزیه و تحلیل نقاط بهینگی واحد پول.

۲۰۰۰-  جیمز هکمن(James Heckman)  و دانیل مکفادن(Daniel McFadden)
جیمز هکمن برای توسعه تئوری و روشهای تجزیه و تحلیل نمونه های انتخابی.
و دانیل مکفادن برای توسعه تئوری و روشهای تجزیه و تحلیل انتخاب گسسته.

۲۰۰۱-  جرج آکرلوف(George Akerlof)  و مایکل اسپنس(Michael Spence)  و جوزف استیگلیتز(Joseph Stiglitz)
برای تجزیه و تحلیل بازارها با اطلاعات نامتقارن.

۲۰۰۲-  دانیل کاهنمان(Daniel Kahneman)  و ورنون اسمیث(Vernon Smith)
دانیل کاهنمان برای وارد کردن بینشهای تحقیقات روانشناسی به علم اقتصاد و به ویژه در مورد قضاوت و تصمیم گیری در شرایط عدم اطمینان.
ورنون اسمیث برای بکارگیری آزمون های آزمایشگاهی به عنوان ابزار در تجزیه و تحلیل اقتصاد تجربی، به ویژه در مطالعه مکانیسم های بازار جایگزین.

۲۰۰۳-  رابرت انگل (Robert Engle)
برای روشهای تجزیه و تحلیل سری های زمانی اقتصادی با نوسانات متغیر زمانی (ARCH).

۲۰۰۴-  فین کیدلند(Finn Kydland)  و ادوارد پریسکات(Edward Prescott)
برای کمک آنها به اقتصاد کلان پویا: هماهنگی زمانی سیاستهای اقتصادی و نیروهای محرک چرخه های تجاری

۲۰۰۵-  رابرت آمان(Robert Aumann)  و توماس شلینگ(Thomas Schelling)
برای بالا بردن درک ما از مناقشه و همکاری با استفاده از تجزیه و تحلیل نظریه بازی.

۲۰۰۶-  ادموند فلپس(Edmund Phelps)
برای تجزیه و تحلیل مبادلات بین دوره ای در سیاستهای اقتصاد کلان.

۲۰۰۷-  لئونید هورویچ(Leonid Hurwicz)  و اریک ماسکین(Eric Maskin)  و راجر میرسون(Roger Myerson)
برای اینکه پایه های های تئوری طراحی مکانیزم را بنا نهادند.

۲۰۰۸-  پل کروگمن(Paul Krugman)
برای تجزیه و تحلیل او در مورد الگوهای تجاری و محل فعالیت اقتصادی.

۲۰۰۹-  الینور اوستروم(Elinor Ostrom)
برای تجزیه و تحلیل حکمرانی اقتصادی خصوصا بر عوام.

۲۰۱۰-  پیتر دایاموند(Peter Diamond)  و دیل مورتنسن(Dale Mortensen)  و کریستوفر پیساریدز(Christopher Pissarides)
برای تجزیه وتحلیل آنها از بازار با اصطکاکات جستجو.

۲۰۱۱-  توماس سارجنت(Thomas Sargent)  و کیستوفر سیمز(Christopher Sims)
برای تحقیقات تجربی خود در مورد علت و اثر در اقتصاد کلان.

۲۰۱۲-  آلوین راث(Alvin Roth)  و لویید شاپلی(Lloyd Shapley)
برای نظریه تخصیص پایدار و طراحی بازار.

۲۰۱۳-  یوجین فاما(Eugene Fama)  و لارس پیتر هانسن(Lars Peter Hansen)  و رابرت شیلر(Robert Shiller)
برای تجزیه و تحلیل قیمتهای دارایی.

۲۰۱۴-  جین تیرول(Jean Tirole)
برای تجزیه و تحلیل قدرت بازاری و مقررات.

۲۰۱۵-  انگس دیتن(Angus Deaton)
برای تجزیه و تحلیل مصرف، فقر و رفاه.

۲۰۱۶-  الیور هارت(Oliver Hart)  و بنت هولمستروم(Bengt Holmstrom)
برای کمک آنها به تئوری قرارداد.

۲۰۱۷-  ریچارد تِیلر(Richard Thaler)
برای کمک او به اقتصاد رفتاری.

 

 

 

 

 

2018  ویلیام نوردهاوس (William D. Nordhaus) و پل رومر (Paul M. Romer)

 

 

برای قرار دادن تغییرات آب و هوایی و نوآوری های تکنولوژیکی در تجزیه و تحلیل بلند مدت اقتصاد کلان.

 

 

منبع:   www.nobelprize.org

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

سرمایه داری و نظام بازار آزاد ( دکتر موسی غنی نژاد)


اصطلاح سرمایه داری را سوسیالیست های مخالف نظام بازار ابداع کردند و آنرا در افکار عمومی جا انداختند به طوری که حتی طرفداران نظام بازار نیز بعدتر آنرا به کار برده و می برند. واقعیت این است که به لحاظ نظری دو مفهوم سرمایه و بازار مستقل از یکدیگر قابل تصورند اما از جهت تاریخی و تجربی توسعه این دو پدیده درهم تنیده شده است.


سرمایه شیوه غیر مستقیم تولید برای افزایش کارآیی است. قبیله ماهیگیری که کنار آب زندگی می کند و با دست خالی ماهی می گیرد به تجربه در می یابد که اگر ابزاری مانند تور درست کند می تواند تعداد بسیار بیشتری ماهی بگیرد، یعنی کارآیی تولید را بالا ببرد. اما تولید تور مستلزم صرفه جویی در مصرف روزمره و پس انداز است تا کسانی از اعضای قبیله با استفاده از این پس انداز، به جای ماهیگیری به کار بافتن تور بپردازند. ماهی های پس انداز شده منبع لازم برای تولید تور یعنی کالای سرمایه ای است. پس از تکمیل تور قبیله صاحب سرمایه است و کارآیی تولیدش با آن به شدت افزایش می یابد اما در این روابط هنوز اثری از بازار نیست. از سوی دیگر بازار هم مستقل از سرمایه قابل تصور است.

 

بازار با مبادله آزادانه یا داوطلبانه شکل می گیرد و صرفا مستلزم مالکیت و به تبع آن آزادی است. نتیجه خلط سرمایه داری و نظام بازار، زیر سایه قرار گرفتن دو مفهوم کلیدی مالکیت و آزادی است، دو مفهومی که لازم و ملزوم یکدیگرند. این خلط مفهومی به سوسیالیستها و در راس آنها کارل مارکس اجازه داد تا از وارد شدن به بحث مبانی مفهومی نظام بازار آزاد طفره روند و صرفا درباره سرمایه داری و سلطه سرمایه بر انسان سخن سرایی کنند. آنها هیچگاه وارد این بحث نشدند که در مبادله آزادانه یا داوطلبانه هر دو طرف داد و ستد منتفع می شوند و گرنه وارد چنین مبادله ای نمی شدند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

مکتب و مکاتب اقتصادی

نیازها و احتیاجات انسان در طول تاریخ، او را وارد عرصه اقتصادی جامعه نموده است. تلاش برای رفع نیازها و اقدام به تولید کالا و محصولات متنوع سرآغازی برای رشد علم اقتصاد می‌باشد. دامنه اندیشه بشری بسیار گسترده است و هر جا که مسئله احتیاج انسان مطرح گردد، اندیشه خاصی در جهت تامین آن در ذهن بشر شکل می‌گیرد. یکی از راهکارهای اساسی که انسان در جهت رفع نیازهای خود پیدا نمود، استفاده از منابع موجود برای تامین احتیاجات نامحدود می‌باشد، همین اصل، مقوله اقتصاد و علم اقتصاد را ایجاد کرده است.

روند تکامل مکتب اقتصادی پدیده‌ها و واقعیات اقتصادی در اندیشه انسان تاثیر دارد و تفکر او را برای توجیه و حل مسئله‌ای بر می‌انگیزد، تلاش فکری انسان برای بیان رابطه حتمی و مطلق بین پدیده‌های  اقتصادی، نظریات اقتصادی گوناگونی را شکل می‌دهد که دارای یک شیوه بررسی و در مدار اصول یکسانی باشد و یک مکتب اقتصادی را ایجاد می‌کند.

علل پیدایی مکاتب اقتصادی

هر مکتب اقتصادی بر مبنای یکسری اصول و دیدگاه‌های  رایج در جامعه پدید آمده است. هر مکتب به علل و موجبات خاصی به وجود آمده و در بررسی مکاتب و رویکردهای اقتصادی ناگزیر از بررسی و مطالعه علل پیدایی هر مکتب هستیم. هر مکتب بر اساس نیازهای بشری و عقاید اجتماعی شکل می‌گیرد که با شرایط زمانی و مکانی سازگار بوده و با گذشت زمان از اهمیت و اعتبارش کاسته می‌شود.

مبانی اجتماعی مکاتب اقتصادی

هر مکتب اقتصادی بر یکسری مبانی اقتصادی و اجتماعی استوار است. پیدایش و توسعه مکاتب اقتصادی و تداوم آن در طول زمان به این مسئله بستگی دارد که این مکتب تا چه حد توانسته پاسخگوی مسائل جاری زمان باشد.

آدام اسمیت از جمله اقتصاد دان‌های ی است که در توسعه علم اقتصاد جایگاه مهمی داشته است. دلیل معروفیت و شهرت اسمیت در این است که نظریات و عقاید وی با نیازهای زمانش مطابقت داشته و در حل مسائل آن زمان کمک زیادی کرده است.

کینز نیز شرایطی مثل اسمیت داشت، کتب و آثار وی پاسخی به مشکلات زمانش بوده است. زمانی که کتاب معروف «نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول» انتشار یافت، جهان صنعتی آن زمان، بحران بزرگ را پشت سر گذاشته بود و راهکارهای کینز در کتابش توانست موقعیت نابسامان کشورهای صنعتی را توجیه و تجزیه و تحلیل کند.

اصول مکتب اقتصادی

در مطالعه و بررسی هر مکتب اقتصادی می‌باید اصول و قواعد آن را شناخت. هر مکتب بر مبنای اصول یا قاعده مشخصی ایجاد شده که آن اصل خود به مبانی و احکام دیگری تقسیم می‌شود. مثلاً اساس ثروت در مکتب مرکانتیلیسم، فلزات قیمتی، در مکتب فیزیوکرات، کشاورزی و در مکتب کلاسیک، کشاورزی و صنعتی می‌باشد. همین مسئله یعنی شناخت عامل اصلی ثروت خود مسائل دیگری را مطرح می‌سازد. هر یک از مکاتب اقتصادی نسبت به مسائل اساسی اقتصاد دارای نظریات خاصی است.

 

صحت و سقم مکتب اقتصادی

در بررسی و تحلیل مکاتب اقتصادی، شناخت اصول و مبانی نظری آن به تنهایی کافی نیست، تحقیق اصلی بررسی صحت و سقم این اصول با واقعیات و مسائل جامعه می‌باشد. مثلاً فیزیوکرات‌ها که عامل کشاورزی را یک منبع ثروت تلقی می‌کردند، در واقعیت این مسئله خطا و اشتباه بود. هر مکتب اقتصادی توسط اندیشمندان و منتقدان مورد تحلیل و موشکافی قرار گرفته و صحت قواعد اصلی آن در معرض قضاوت و داوری قرار می‌گیرد.

دلایل زوال یک مکتب

هر مکتب در جهت رفع نیازهای جامعه و پاسخ به مسائل موجود ایجاد می‌شود، از این رو با از بین رفتن مشکلات و پیدایی مسائل و نیازهای جدید، مکاتب اقتصادی تازه ای مطرح می‌گردد و از اعتبار و اهمیت مکتب قدیمی کاسته می‌شود. بنابراین اوضاع اجتماعی و اقتصادی در تداوم مکاتب جایگاه اصلی دارند.

سیر تاریخی مکاتب اقتصادی

 

*مکتب  مرکانتیلیسم ( قرن13تا قرن 18)

 تمام کشورها نسخه ثابت درد خود را در دریافت سه قلم دارو می دانستند:

کسب طلا و نقره  از هر مسیر ممکن

افزایش ثروت و قدرت دولت مرکزی

 مداخله مستقیم دولت در امور اقتصادی و کنترل آن

فراموشی ارزشهای اخلاقی

 

* مکتب فیزیو کراتها (طبیعیون) (قرن۱۸)

بنیان گذار مکتب : فرانسوا کنه

خداوند قوانین و نظم جهانی را آفریده و خود نظامی طبیعی برای فعالیتهای بشر ایجاد کرده است.

تأکید بر آزادی نوع بشر در فعالیتهای اجتماعی

*مکتب کلاسیک (قرن ۱۸و ۱۹)

بنیان گذار مکتب : آدام اسمیت

نام کتاب : ثروت ملل

نظام حاکم بر بازار و عملکرد قیمتها قادر خواهد بود تعادل عمومی اقتصاد را ایجاد نماید.

تأکید بر نفع شخصی و عدم دخالت دولت در اقتصاد

 دخالت دولت دراقتصاد را جزء درحدود حفظ نظم و امنیت جامعه و حداقل اجتناب ناپذیر آن مفید نمی دانند ، بهترین راه مقابله با نوساناتی چون تورم و کسادی را سیاست پولی می دانند که آنهم اساساً به تغییر حجم پول به صورتی متناسب با سطح فعالیت اقتصادی خلاصه میشود . به طورمثال کاهش حجم پول یا کاهش رشد عرضه پول باعث افزایش نرخ بهره و کاهش سطح تقاضای کل گردیده درصورت مداومت به تدریج تورم را مهار می سازد . طرفداران سیاست پولی متقابلاً برای سیاست مالی تاثیر چندانی قایل نیستند . زیرا بنا به تحلیل آنها اگر دولت هزینه های خود را افزایش دهد به معنای آن است که برای تامین مالی  آن با بخش خصوصی به رقابت برخاسته اوراق قرضه با سود بیشتر منتشر کرده ویا با شرایط سخت تری وام دریافت کرده است .  افزایش تقاضای دولت باعث شرایط دشوارتر استفاده از تسهیلات مالی برای بخش خصوصی و اثر دفع ازدحامی می گردد که طرفداران سیاست پولی مقدار آن را تقریبا ٌ معادل سرمایه گذاری دولت دانسته نتیجه می گیرند که در تقاضای کل افزایشی به وجود نمی آید.

سایر نظریه پردازان کلاسیک: ژان باتیست سی

 

* مکتب تاریخی (قرن ۱۹)

بنیان گذار مکتب : فردریش لیست

انتقاد به مکتب کلاسیک:

۱- نظامات و قواعد مربوط به اجتماع بشری در حال تغییر و تحول است. بنابراین قوانین دی چهان شمول و ازلی نیستند.

۲- کلاسیکها انسان را تک بعدی می دانند(نفع شخصی) در صورتی که انسان نیاز به نوع دوستی و محبت و معنویت هم دارد.

تأکید بر :

۱- قطع واسطه گران بین مصرف کننده و تولید کننده

۲- حذف سود سرمایه داری

۳-مالک شدن کارگران در ابزار تولید

 

*مکتب سوسیالزم (قرن۱۹)

بنیان گذار مکتب : کارل مارکس

نام کتاب : سرمایه

البته مکاتب و شاخه های زیادی در اقتصاد امروز وجود دارد که

ازدرون مکتب تاریخی سوسیالیزم به وجود آمد

منتقد نظام سرمایه داری

پیش بینی صحیح بحرانهای اقتصادی سالهای آتی

تضاد درونی نظام سرمایه داری

استثمار نیروی کار

 

* مکتب نئوکلاسیک (قرن ۱۹)

اقتصاددانان مکتب نئو کلاسیک:

۱- استانلی جونز، ۲- کارل منگر، ۳- لئون والراس، ۴- کارل منگر، ۵- آلفرد مارشال

این مکتب، مکتب کلاسیک تعدیل شده است.

 

انسان با حداقل تلاش در جستجوی حداکثر کردن منفعت و سود است.

شاخه های مکتب نئوکلاسیک:

مکتب ریاضی، ۲- مکتب تفکر روانی( مکتب اتریشی)

 

* مکتب کینزینها (قرن۱۹)

بنیان گذار مکتب : جان مینارد کینز

نام کتاب : تئوری عمومی اشتغال، پول و بهره

- نجات نظام سرمایه داری از بحران دهه ۱۹۳۰

طرف داری از دخالت دولت و ایجاد تقاضا

تعادل اقتصاد در اشتغال ناقص

 

اساساً طرفدار سیاست مالی می باشند  . به نظر آنان شرایط کسادی بزرگ ثابت کرده است که کاهش نرخ بهره و افزایش حجم پول تاثیر چندانی برتوسعه سرمایه گذاری و فعالیتهای اقتصادی ندارد و تعادل اقتصادی درسطح بسیار پائین تقاضای کل و درشرایط بیکاری زیاد همچنان ادامه می یابد . بنابراین سیاست پولی از کارآیی لازم برخوردار نیست . بعکس هزینه های دولت و مالیات میتواند با تاثیر شدید درسطح تقاضای کل و بویژه افزایش تقاضا در رشته هایی اشتغالزا  نظیر ساختمان ، راهها ، اسکله ها ، پلها ، سدها ، بناها و نظایرآن درآمد و تولید ملی را بسیار افزایش داده بیکاری را به سرعت کاهش دهد . درشرایط تورم و استفاده زیاد از ظرفیت اقتصادی به عکس کاهش هزینه دولت موجب کاهش تقاضای کل و بویژه تقاضا در بخشهای مولدی که برخی از آنها به عنوان نمونه قبلاًَ خاطرنشان شد می گردد که بازتاب شدیدی برکاهش تولید ودرآمد ملی داشته ازفشار تقاضا برای محصولات و فشار بهره برداری اضافی از ظرفیت تولید می کاهد و باعث کاهش تورم میشود.

 

* مکتب کینزینهای جدید (قرن ۱۹ و ۲۰)

بنیان گذاران مکتب : فرانکو مودیگلیانی و جیمز توبین

بازار و اقتصاد آزاد ثبات ذاتی ندارد.

سیاستهای ارشادی دولت و مداخله او تأثیر

به سزایی در حل مشکل عدم تعادل دارد.

 

* مکتب پولیون (قرن۲۰)

بنیان گذار مکتب : میلتون فریدمن

- اقتصاد بازار آزاد به طور ذاتی بی ثبات است.

پول یکی از مهمترین متغیرهای تأثیر گذار اقتصادی است.

سیاستهای مداخله گرایانه دولت تنها موجب وخامت امور اقتصادی می شود.

 

* مکتب کلاسیکهای جدید یا انتظارات عقلایی

بنیان گذاران مکتب :

رابرت لوکاس و تماس سارجنت

- اقتصاد بازار آزاد به طور ذاتی باثبات و بحرانهای اقتصادی کوتاه مدت و زود گذر است.

مردم در برخورد با وقایع اقتصادی از تمام اطلاعات موجود و قابل دسترس استفاده می کنند. بنابر این سیاستهای دولت خنثی می شود.

پول تنها وسیله مبادله است و بر متغیرهای واقعی اقتصاد تأثیری ندارد.

 

* مکتب پست کینزین

- اقتصاد گرایشی برای خود اصلاح گری ذاتی ندارد.

- دخالت در اقتصاد غیر قابل انکار است.

فرض وجود رقابت کامل غیر واقعی است.

پول یک عامل و یک متغیر اقتصادی صرف است ولی یک عامل بسیار مهم اساسی است.

سیاستهای درآمدی و برنامه ریزی به عنوان سیاستهای مکمل سیاستهای ارشادی دولت باید به کار گرفته شود..


البته مکاتب یا شکلهای جدیدی از مکاتب به اقتصاد اضافه شده که تعداد آنها زیاد میباشد (اقتصاد نهادگرایی،اخلاق گرایی اقتصادی،مکتب تاریخی قدیم و اقتصاد اسلامی،مکتب ویرجینیا نئو لیبرالیسم،....)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تعریف مختصر اقتصاد

فرهنگِ لغتِ آکسفورد اقتصاد را این گونه تعریف کرده‌است:ارتباط میانِ تولید، تجارت و عرضه پول، در یک کشور یا منطقه مشخص. در تعریفی دیگرِ اقتصاد، مجموعه بزرگی از فعالیت‌های به همم مرتبطِ تولیدی و مصرفی دانسته شده که به تعیینِ چگونگی تخصیصِ منابع کم یاب کمک می‌رسانَند. اقتصاد همچنین به صورت «شبکه‌ای از تولیدکنندگان، توزیع‌کنندگان و مصرف‌کنندگان کالاها و خدمات در یک مکان، منطقه یا کشور» تعریف شده‌است.

فلسفه‌ی اقتصاد همچون علمِ تصمیم‌گیری، زندگی روز‌مره‌ی ما را اداره می‌کند. حتی اگر ما به این مسئله آگاه نباشیم. هنگامی که ما نرخ سود کارت اعتباری‌مان را اندازه می‌گیریم یا بررسی می‌کنیم که یک ماشین جدید بخریم، خانه‌ای را اجاره کنیم یا برای شام بیرون می‌رویم یا به تعطیلات می‌رویم، در همه‌ی این تصمیم‌گیری‌ها ما فکر‌ها و محاسبات اقتصادی می‌کنیم. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که منابع محدودی دارد و اقتصاد به ما کمک می‌کند تا این منابع محدود را طوری مصرف کنیم که نیاز‌های بی‌پایان ما را پاسخ بدهد. اقتصاد حوزه‌ی بسیار گسترده‌ای است و تاریخچه‌ی پرباری دارد و افراد تاثیرگذار بسیاری، از فیلسوفان گرفته تا سیاستمداران در آن کاوش کرده‌‌اند و نظریه‌ها را آزموده‌اند.

در ساده‌ترین و قابل فهم‌ترین تعریف، اقتصاد مطالعه‌ی نحوه‌ی استفاده‌ی جامعه از منابع محدودش است. اقتصاد علمی اجتماعی است که با تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات پیوند خورده است. اقتصاد تمرکز بسیار زیادی بر روی چهار عامل تولید یعنی: زمین، نیروی کار، سرمایه و کسب و کار دارد. اینها چهار عنصری هستند که فعالیت اقتصادی را در جهان ما می‌سازند و هر یک می‌توانند به صورت مجزا مطالعه شوند.

نیازهای بی‌پایان و ابزار محدود

علم اقتصاد

یکی از اولین متفکران شناخته شده در اقتصاد، هزیود شاعر یونانی است. او در نوشته‌های خود آورده است که کار، مواد اولیه و زمان باید به صورت بهینه در کنار هم جمع شوند تا بتوانیم بر کمبود‌ها غلبه کنیم. مشکل اصلی اقتصاد این است که انسان در جهانی زندگی می‌کند که نیازهای بی‌پایان اما ابزار محدودی در اختیار دارد. به این دلیل است که مفاهیمی چون کارایی و بهره‌وری بسیار مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفته‌ است. افزایش بهره‌وری و استفاده‌ی کارآمدتر از منابع می‌تواند منجر به بالاتر رفتن استانداردهای زندگی شود.

کار و تجارت

قبل از اینکه بدانیم اقتصاد چیست، باید بگوییم خشت‌هایی که بنای عظیم علم اقتصاد را می‌سازند، کار و تجارت هستند. از آنجا که راه‌های بسیاری برای به کار گرفتن نیروی کار و نیز راه‌های بسیاری برای اختصاص منابع وجود دارد، تشخیص اینکه بهترین روش برای رسیدن به نتایج مطلوب کدام است کار دشواری است.

برای مثال علم اقتصاد به ما می‌گوید: افراد و شرکت‌ها بهتر است در یک کار خاص، تخصص پیدا کنند و برای دیگر نیازهای‌شان دست به تجارت بزنند به جای اینکه بخواهند تمام نیازهای‌شان را خودشان تامین کنند. همچنین این علم به ما می‌گوید که تجارت بر اساس یک چیز واسطه مانند پول، کارایی بیشتری خواهد داشت.


مشوق‌ها و ارزش‌های شخصی

در پاسخ به این سوال که دقیقا اقتصاد چیست، باید گفت علم اقتصاد بر عمل انسانی تمرکز دارد که دانشی ناقص دارد و می‌تواند به شکلی نامنسجم و غیرقابل پیش‌بینی رفتار کند. علاوه بر این اعمالی که فرد فرد انسان‌ها انجام می‌دهند به شدت تحت تاثیر ارزش‌های شخصی آنها است. در نتیجه قوانین علم اقتصاد باید بسیار کلی باشند و بر روی تمایلات تمرکز کنند. این چیزها با مطالعه‌ی تمایلات انسانی کشف شده‌اند. برای مثال علم اقتصاد به ما می‌گوید که سود می‌تواند رقابت‌های جدیدی را وارد بازار کند یا مالیات میل به مصرف را کاهش دهد.

اقتصاد به دو شاخه‌ی اصلی مطالعاتی تقسیم می‌شود:

اقتصاد کلان چیست

اقتصاد کلان شاخه‌ای از علم اقتصاد است که به مطالعه‌ی اقتصادِ جمعی می‌پردازد. در اقتصاد کلان برخی متغیرهای اقتصادی نظیر تورم، سطح قیمت‌ها، نرخ رشد، درآمد ملی، تولید ناخالص داخلی و تغییرات در نرخ بیکاری بررسی می‌شوند.

علم اقتصاد

این شاخه بر روی روند‌های اقتصادی و اینکه علم اقتصاد چگونه مانند یک «کل» حرکت می‌کند متمرکز است.

اجزای اقتصاد کلان

اقتصاد کلان با اقتصاد خرد متفاوت است؛ چرا که اقتصاد خرد بر روی عوامل کوچک‌تری تمرکز دارد که تصمیم‌گیری‌های افراد و شرکت‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد. عواملی که در اقتصاد خرد و کلان مطالعه می‌شوند بر روی یکدیگر تاثیر می‌گذارند. برای مثال سطح بیکاری در اقتصاد به عنوان یک عامل کلی بر روی تامین نیروی کار یک شرکت تاثیر می‌گذارد. اقتصاد کلان در بنیادی‌ترین معنای آن، شاخه‌ای از علم اقتصاد است که با ساختار، عملکرد، رفتار و تصمیم‌گیری‌های کلی سر و کار دارد و به جای اینکه تجارت‌های فردی را مورد توجه قرار دهد، بر روی اقتصاد جمعی متمرکز است.

مطالعه‌ی اقتصاد کلان

کسانی که در حوزه‌ی اقتصاد کلان کار می‌کنند مشغول مطالعه‌ی شاخص‌هایی کلی مانند نرخ بیکاری، تولید ناخالص داخلی و شاخص قیمت‌ها و در نهایت بررسی اینکه هر یک از بخش‌های اقتصاد چگونه بر روی دیگر بخش‌ها اثر می‌گذارد، هستند تا بفهمند اقتصاد چگونه عمل می‌کند. دانشمندانِ اقتصاد کلان، مدل‌هایی ایجاد می‌کنند تا بتوانند رابطه‌ی میان عوامل متعددی مانند مصرف، تورم و پس‌انداز، سرمایه‌گذاری، تجارت جهانی و مالی، درآمد داخلی و تولید را توضیح دهند.

در مقابل، اقتصاد خرد به تحلیل چگونگی عملکرد کنشگران فردی (که مصرف کننده‌ها و شرکت‌ها هستند) و مطالعه‌ی اینکه چگونه رفتار این کنشگران، کمیت و قیمت را در یک بازار مشخص تحت تاثیر قرار می‌دهد، می‌پردازند. مدل‌هایی که در اقتصاد کلان خلق می‌شوند و چیزی که این مدل‌ها پیش‌بینی می‌کنند توسط دولت‌ها به کار گرفته می‌شود تا سیاست‌های اقتصادی را تعیین و ارزیابی کنند.


حوز‌ه‌های خاص تحقیق

علم اقتصاد

اقتصاد کلان حوزه‌ی نسبتا گسترده‌ای است اما دو حوز‌ه‌ی اصلی وجود دارد که این شاخه را نمایندگی می‌کنند. یک حوزه شامل فرآیند فهم علت و نتایج کوتاه مدت نوسانات درآمد داخلی است که با نام چرخه‌ی کسب و کار شناخته می‌شود. حوزه‌ی دیگر شامل چرخه‌ای است که اقتصاد کلان می‌کوشد عواملی را بررسی کند که رشد بلند مدت اقتصادی یا افزایش درآمد داخلی را محقق می‌کند.

تاریخچه‌ی اقتصاد کلان

اقتصاد کلان در معنای مدرن و امروزی آن با جان مینارد کینز و انتشار کتابش در سال ۱۹۳۶ با نام «نظریه‌ی کلی استخدام، سود و پول» آغاز می‌شود. کینز توضیحی درباره عواقب رکود بزرگ ارائه می‌دهد، زمانی که کالاها به فروش نمی‌رفتند و کارگران بیکار بودند. کتاب او شاهکاری بود که اقتصاددانان کلاسیک را متحیر کرده بود. نظریه‌ی کینز توضیح می‌داد که چرا بازارها نمی‌توانستند شفاف باشند. این نظریه قرن بیستم را متحول کرد. در بسیاری از مدرسه‌های اقتصادی، اقتصاد کلان با عنوان اقتصاد کینزی شناخته می‌شود و گاهی به آن نظریه‌ی کینزی یا کینزگرایی نیز گفته می‌شود.

اقتصاد خرد چیست

علم اقتصاد

اقتصاد خرد علمی اجتماعی است که تاثیر رفتار فرد فرد انسان‌ها را بر روی استفاده و توزیع منابع محدود مطالعه می‌کند. اقتصاد خرد نشان می‌دهد که چرا و چگونه کالاهای مختلف ارزش‌های مختلف دارند، چگونه افراد می‌توانند تصمیمات کارآمدتر و سازنده‌تر بگیرند و اینکه افراد چگونه می‌توانند بهترین هماهنگی و همکاری را با یکدیگر داشته باشند. اگر بخواهیم کلی صحبت کنیم، اقتصاد خرد در مقایسه با اقتصاد کلان دانشی کامل‌تر، پیشرفته‌تر و دقیق‌تر است.

اجزای اقتصاد خرد

اقتصاد خرد مطالعه‌ی گرایش‌های اقتصادی است یا بررسی این که وقتی افراد تصمیمات مشخصی می‌گیرند یا عوامل تولید، تغییر می‌کنند چه اتفاقی می‌افتد. بازیگران فردی، معمولا به زیرگروه‌های کوچک مانند خریداران، فروشنده‌ها و صاحبان کسب و کار تقسیم می‌شوند. این کنش‌گران بر سر عرضه و تقاضای منابع، استفاده از پول و نرخ سود با یکدیگر برهم‌کنش دارند.


فایده‌ی اقتصاد خرد

اقتصاد خرد به عنوان یک علم کاملا هنجار، به دنبال توضیح اینکه چه چیزی باید در بازار اتفاق بیفتد نیست. بلکه اقتصاد خرد تنها به دنبال توضیح این است که اگر شرایط به شکل مشخصی تغییر کند باید در انتظار چه چیزی باشیم. اگر یک کارخانه تولید‌کننده‌ی ماشین، قیمت ماشین‌هایش را افزایش دهد، اقتصاد خرد می‌گوید مصرف کننده در مقایسه با قبل تمایل کمتری برای خرید ماشین خواهد داشت. اگر یک معدن بزرگ مس در آفریقای جنوبی سقوط کند، قیمت مس افزایش پیدا خواهد کرد چرا که منابع محدود هستند.

اقتصاد خرد باید بتواند به یک سرمایه‌گذار نشان دهد که چرا سهام شرکت اپل ممکن است سقوط کند، اگر مصرف کننده‌ها آیفون‌های کمتری بخرند. علاوه بر این اقتصاد خرد باید بتواند توضیح دهد که حداقل دست‌مزد بالاتر ممکن است شرکت وندی را مجبور کند خدمه‌ی کمتری استخدام کند. با این وجود پرسش‌ها درباره‌ی اقتصاد جمعی از جمله این پرسش که در سال ۲۰۲۰ تولید ناخالص ملی چین چقدر خواهد بود، در میدان دید اقتصاد کلان باقی خواهند ماند.

روش‌های اقتصاد خرد

بیشتر مطالعات جدیدی که در اقتصاد خرد انجام می‌شود بر اساس نظریه‌ی تعادل عمومی که توسط لئون والراس در کتاب «المان‌های اقتصاد محض» که در سال ۱۸۷۴ منتشر شد و همچنین نظریه‌ی تعادل جزئی که توسط آلفرد مارشال در کتاب «اصول اقتصاد» که در سال ۱۸۹۰ منتشر شد صورت می‌گیرند. این روش‌ها می‌کوشند رفتار انسان را با زبان عملیاتی ریاضی نمایش دهند. در نتیجه اقتصاددانان می‌توانند به کمک یک مدل ریاضی آزمون‌پذیر رفتار انسان‌ها را تشخیص دهند.

روش‌های مارشالی و والراسی جزئی از اقتصاد نئوکلاسیک محسوب می‌شوند. همچون پوزیتیوسیت‌های منطقی نئوکلاسیک‌ها معتقد هستند باید فرضیه‌های قابل اندازه‌گیری درباره اتفاقات اقتصادی ساخته شوند، سپس از شواهد تجربی برای تشخیص اینکه کدام فرضیه بهتر کار می‌کند استفاده شود.

برخلاف فیزیکدانان و بیولوژیست‌ها، اقتصاددان‌ها نمی‌توانند آزمایش‌های خود را تکرار کنند. در نتیجه اقتصاددان‌های نئوکلاسیک فرضیه‌ها درباره بازار را ساده‌سازی می‌کنند. از جمله می‌توان به فرض دانش کامل، تعداد نامحدود فروشنده و خریدار، کالا‌های همسان یا فرض ثابت بودن رابطه‌ی متغیرها برای رسیدن به راه حل نام برد. کارایی اقتصاد از طریق میزان انطباق بازار واقعی با قوانینی که مدل‌ها پیشنهاد می‌دهند مشخص می‌شود.

رقیب اصلی نظریه‌های نئوکلاسیک که با نام مکتب اتریشی شناخته می‌شود بر این باور است که تعادل ایستایی که نظریه‌ی نئوکلاسیک فرض می‌کند غیرواقع‌بینانه و اشتباه است. به جای آن اقتصاددان‌های مکتب اتریش، تحلیلی بر اساس استدلال قیاسی را انتخاب و از دو اصل نظم خودانگیخته و فردگرایی استفاده می‌کنند. به جای اینکه فرض کنند چندگانگی و نقص دانش وجود ندارد، مدل اتریشی توضیح می‌دهد که «تمایلات» چگونه به افراد کمک می‌کنند تا بر مشکل عدم قطعیت و اطلاعات ناقص در عالم واقعی غلبه کنند. به بیان دیگر، بازار رشد می‌کند چون افراد اطلاعات ناقص، ترجیحات متفاوت و نقص‌های دیگری دارند.

برگرفته investopedia

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی