انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۵۷ مطلب با موضوع «سواد اقتصادی» ثبت شده است

⭕️تفاوت نگاه مهندسی و حسابداری با نگاه علوم اجتماعی و اقتصاد/علی سرزعیم

شاید یکی از تاثیرگذارترین مقالاتی که در عمرم خوانده ام، مقاله ای است که توسط جان فارستر چند دهه قبل به سال 1971 با عنوان «رفتارهای خلاف شهود سیستم های اجتماعی» نوشته شده است. در این مقاله نویسنده می گوید که پدیده های اجتماعی رفتارهایی دارند که با شهود عادی قابل فهم و پیش بینی نیستند، زیرا فهم متعارف ما درک خطی و مکانیکی از پدیده ها دارد، در حالیکه در اغلب سیستم های اجتماعی سازوکار بازخورد وجود دارد و همین امر یک سیستم را غیرخطی می کند. دقیقا به همین دلیل فهم و تحلیل و پیش بینی پدیده های اجتماعی امری است که نیاز به آموزش و ممارست دارد و نمی توان به شهود فردی اتکا کرد.

شاید بتوان ویژگی نگاه مهندسی و خصوصا حسابداری را ایستا دیدن و تحلیل کردن مسائل عنوان کرد، ولی ویژگی نگاه علوم اجتماعی و اقتصاد تحلیل پویا و دینامیک است. در علوم اجتماعی و به ویژه اقتصاد، افراد می آموزند که مسائل را بیش از اینکه به شکل یک مسئله بهینه سازی خطی ببینند، به شکل انتخاب استراتژی در درون یک بازی چندجانبه تحلیل کنند که هر حرکت واکنش دیگران را  به همراه خواهد داشت و از تجمیع رفتارها و اقدامات است که برآیند نهایی مشخص می شود.                              

در عرصه بهداشت سابقا کشور ما با مشکلات زیادی روبه رو بود. برای مثال هزینه های درمانی بالا رفته بود، اما بیمه ها سهم کمی از این هزینه ها را پرداخت می کردند و در نتیجه بیماران مجبور بودند مابه التفاوت را که اصطلاحا «پرداخت از جیب» خوانده می شود از جیب بپردازند. این امر موجب می شود تا خانوارهایی که درآمد یا پس انداز کمی داشتند، با مواجه شدن با یک بیماری پرخرج به سرعت به ورطه فقر کشیده شوند. خب در چنین وضعیتی، پزشکانی بر سر کار آمدند و تصور می کردند که با مسئله ساده ای روبرو هستند که نیازی به دانش تخصصی اقتصاد بهداشت ندارد. از دید آنها مسئله روشن بود، زیرا تصور می کردند که کافی بود تا دولت بخش عمده مابه التفاوتی که توسط مردم پرداخت می شد را بر عهده گیرد. در این صورت تراز کماکان برقرار می ماند و فشار بر اقشار ضعیف کمتر می شد. این نگاه مسئله را به یک معادله حسابداری ساده تقلیل می داد که در یک سمت هزینه ها قرار داشت و در سمت دیگر منابعی که باید آن را بپردازد. این تحلیل ساده انگارانه موجب شد که طرح تحول سلامت کلید بخورد و تصور شود که به سادگی می توان مسئله درمان را حل کرد و یادگاری خوبی بر جای گذاشت.

  اگر مسئولان حوزه بهداشت به تصور شهودی خود اتکا نداشتند و به دانش سیاستگذاری سلامت ارزش قائل می شدند، این نکته ساده را می‌خواندند که هرجا دولت یا بیمه ها هزینه ها را پرداخت می کنند، مشکل مخاطره اخلاقی سر بر می‌آورد و اگر سازوکار کنترل هزینه اعمال نشود، هزینه ها سر به فلک خواهد کشید. ما اولین کشوری نیستیم که چنین اشتباهی را تجربه می کنیم، بلکه کشورهای دیگر قبل از ما همین اشتباه را کردند و اشتباه آنها در کتابها مستند شد، ولی ما متاسفانه ارزشی برای مرور تجربیات دیگران قائل نشدیم و تجربه دیگران را مجددا تجربه کردیم و منابع کشور را به این شکل ضایع کردیم.                        

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

جامعهٔ مدنی/ موسی غنی نژاد

آنهایی که جامعهٔ مدنی را نهادهایی خارج از حیطهٔ دولت از یک سو و بیرون از حوزهٔ اقتصاد بازار از سوی دیگر، تعریف می‌کنند راه بر خطا می‌روند، زیرا فرد یا باید مستخدم دولت باشد یا برای خود کار کند یعنی در چارچوب نظام بازار فعالیت کند. در دنیای امروز راه سوّمی در عمل وجود ندارد. جامعهٔ مدنی در درجهٔ اول ساحت اقتصادی مستقلی از دولت است که در آن افراد می‌توانند فارغ از سلطهٔ حکومتی فعالیت کرده و به زندگی خود سامان دهند. به سخن دیگر، شالودهٔ اصلی و اولیهٔ جامعهٔ مدنی همان نظام بازار رقابتی است، بنابراین تصور جامعهٔ مدنی بیرون از اقتصاد بازار، تصوری لغو و بیهوده است. این تصور نادرست از آنجا ناشی می‌شود که گمان می‌کنند نهادهایی مانند احزاب سیاسی، انجمنهای صنفی و تشکلهای اجتماعی در فضای مستقلی از حیطهٔ دولت و نیز اقتصاد بازار قرار دارند. واقعیت این است که هر نهادی یک مبنای مادی و اقتصادی دارد که یا وابسته به حکومت است یا مستقل از آن. مبنای اقتصادی مستقل از دولت، همان‌گونه که قبلاً اشاره شد، درواقع حیطهٔ نظام اقتصادی بازار است. این است که می‌بینیم نهادهای مدنی (مانند حزب، انجمن و غیره) به‌معنای واقعی کلمه تنها در جوامع با اقتصاد بازار امکان وجود پیدا می‌کنند، و در جوامعی با اقتصاد سوسیالیستی یا دولتی این نهادها جنبهٔ صرفاً صوری دارند. نظام بازار رقابتی شالودهٔ جامعهٔ مدنی را تشکیل می‌دهد. براساس این شالوده است که آزادیهای فردی و نهادهای مربوط به آن، احزاب، مطبوعات و تشکلهای صنفی واجتماعی شکل می‌گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

چطور با آمار دروغ بگوییم: پارادوکس سیمپسون!

 

ظاهرا بدیهی به نظر می رسد که هرچه تعداد اتاق های منزل (خواب ها) بیشتر باشد، قیمت آن هم بالاتر است، ولی وقتی دنبال آمار می رویم می بینیم که قضیه متفاوت است و اگر نموداری داشته باشیم که محور عمودی آن متوسط قیمت خانه و افقی آن تعداد اتاق ها باشد، شیب آن منفی است!

علت چیست؟ چرا واقعیت این فرض بدیهی را تایید نمی کند؟ پاسخ ساده است، یک فاکتور مهم در قیمت را در نظر نگرفته ایم: محل! وقتی خانه هایی که در یک منطقه جغرافیایی قرار دارند را بررسی می کنیم قیمت و تعداد اتاق ها خانه ها با هم رابطه مستقیم دارند، ولی وقتی داده های مناطق مختلف را روی هم می ریزیم، رابطه ای مخدوش به دست می آید.

به این پدیده پارادوکس سیمسون می گویند که در مورد رابطه بین دو متغیر نتایج نادرست می گیریم، وقتی که داده ها مربوط به گروه  های مختلف اند، همین را می توان در مورد رابطه بار مالیاتی و درآمد سرانه یک کشور به کار گرفت که در کل مثبت است، ولی در مورد کشورهای گروه درآمدی مختلف رابطه منفی است، خلاصه مراقب همگنی داده ها در تحلیل باشید، والله اعلم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

ترمزی که بریده است! / هشدار اقتصادی

حالا جریان پول به بورس حرف اول و آخر را میزند. طی دو هفته اخیر بالغ بر چهار هزار میلیارد تومان نقدینگی توسط مردم به بورس تزریق شده است

از آنسو رئیس اسبق هیات مدیره بورس امروز در مصاحبه ای در جهان صنعت در مورد روند بازار ابراز نگرانی کرده و گفته بیم آن می‌رود که افزایش شاخص بورس با هدف تخلیه نقدینگی در دستور کار باشد و رونق عملیاتی در شرکت‌های بورسی مشاهده نمی‌شود

او می گوید:احتمال دستکاری در بورس بسیار خطرناک است و آنرا به بحران موسسات مالی تشبیه می‌کند.تکرار اتفاقی شبیه بحران موسسات مالی در بازار سرمایه حتی ممکن است سرمایه‌گذاران شکست‌خورده را مقابل نظام قرار دهد.نگرانی عمده این است که این شاید سیاست دولت باشد که از بورس نقدینگی جمع شود و سپس ریزش کند و در این شرایط نقدینگی را از دست مردم خارج کند؛ سیاستی که در سال ۹۲ هم پیش آمد و یک سرخوردگی بزرگ ایجاد کرد. این انحراف می‌تواند کار دست مردم بدهد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

واحد های اندازه گیری وزن در ایران قدیم

 

یک من = 3 کیلو

ری = 4 من

خروار = 100 من

چارک = یک چهارم من

سیر = یک دهم چارک = یک چهلم من

مثقال = یک شانزدهم سیر

قیراط = یک بیست و سوم مثقال

نخود = یک بیست و چهارم مثقال

گندم = یک چهارم نخود

 

واحد های اندازه گیری طول در ایران قدیم

 

یک ذرع = 104 سانتیمتر

چارک = یک چهارم ذرع

گره = یک چهارم چارک = یک شانزدهم ذرع

بهر = یک دوم گره = یک هشتم چارک = یک سی و دوم ذرع

فرسخ = 6000 ذرع

اندازه گیری با دست (اَرَج / ارش)

 

برای اندازه گیری چیزهای بزرگتر، از فاصله بین آرنج تا انگشتانش استفاده کرده و این اندازه را اَرَج یا ارَش نامید.

 

ذراع

واحد قدیم برای طول که به اندازه از آرنج تا سر انگشتان مرد بوده است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

یک فنجان قهوه با «بانک و دولت»/رضا خسروی

 

سلام، من یک اقتصاددان هستم. با دو دوستم آقایان دولت و بانک به میانسالی رسیده‌ایم گاه و بی‌گاه یکدیگر را می‌بینیم. این دیدارها برای من خوب است؛ چون به درستی صحبت‌های پدرم و معلم هندسه تحلیلی دبیرستانم پی می‌برم که «چیه رفتی اقتصاد خوندی، نتیجه‌اش چیه؟ اگر مهندس عمران می‌شدی حداقل یک خونه می‌ساختی می‌دیدی حاصل درس خوندنت رو

باری، همین چند روز پیش قرار شد بعدازظهری به یکی از کافی‌شاپ‌های وسط شهر برویم و قهوه‌ای بخوریم و من سوال‌های ساده خودم را از این دو دوست مطلع بپرسم؛ چون هر چه فکر می‌کردم، فقط سرم را به دیوار می‌زدم و به نتیجه نمی‌رسیدم. راستش سوال‌های من راجع به «سود بانک‌ها و بودجه دولت» است. این گزارش قهوه‌خوری سه نفره را به اشتراک می‌گذارم، امیدوارم خیلی اسباب خنده و گریه نشود.

آقای بانک سر وقت رسید، کت و شلوار مرتبی دارد و سرحال است؛ اما آقای دولت نیم ساعتی دیر آمد، جلسه داشته و کلی خسته و عصبی است؛ ولی می‌خندد و به نظر می‌رسید دوست دارد رفع خستگی کند.

او بر خلاف ما که قهوه و شیرینی سفارش داده‌ایم لوکس‌ترین بخش منو را طلب می‌کند. بعد از سفارش، من سوالاتم را شروع کردم.

من (اقتصاددان) سوالاتم را با آقای بانک شروع کردم.

اقتصاددان: «در این شرایط وحشتناک رکود در کجاها پول‌های مردم را به کار می‌گیری که می‌توانی سالی ۲۵-۲۰ درصد سود به سپرده‌گذاران بدهی؟»

آقای بانک: (بدون فکر کردن جواب می‌دهد،) پول را جایی سرمایه‌گذاری نکردم، کمی به مشتریان خوب وام دادم و بقیه در بانک است!

آقای بانک وقتی چشم‌های از حدقه درآمده مرا می‌بیند، توضیح می‌دهد: همه که سررسید پول‌هایشان با هم و در یک روز نیست. از سپرده‌های جدید و قدیم می‌گیرم سودها را می‌دهم. کسی هم که پولش را از بانک بیرون نمی‌برد. کاری در این کشور نیست که این همه سود داشته باشد. تازه سود پول‌هایی هم که می‌دهم در بانک می‌ماند.

می‌گویم پس نقدینگی این گونه است که دارد زیاد می‌شود، کسی کار نمی‌کند و خودکار ۲۰ تا۲۵ درصد پول هرسال زیاد می‌شود. بانک پاسخ می‌دهد، خوب بله مگر غیر این می‌خواستی؟!

*****

سوال بعدی را از آقای دولت می‌پرسم. چرا ریل‌های کشور را دو خطه و جاده‌ها را دو برابر و بزرگراه نمی‌کنید؟

 آقای دولت با نگاه عاقل اندر سفیه می‌گوید: شما اقتصاددانی؟ خبر نداری تحریم هستیم و پول نداریم؟

می‌گویم مگر ریل و آسفالت هم تحریم است؟ فولاد که تا دلت بخواهد تولید می‌کنیم، در صادرات آن هم که مشکل داریم پس تولید داخلی را می‌توانیم در داخل مصرف کنیم، سیمان و سنگ و زمین هم که همه در داخل است، چه تحریمی؟

آقای دولت با طعنه می‌پرسد خوب بسازیم که چه شود؟ (جواب من احمقانه به نظرش می‌رسید.)

من اما تلاش می‌کنم خونسرد باشم و به سوالش پاسخ دهم: «خب کار برای مردم درست می‌شود و زیربناها تکمیل می‌شود تا اگر تحریم‌ها برداشته شد یا نشد کشور بتواند پیشرفت کند. منتظر چی هستید؟»

آقای دولت در جواب من می‌گوید: پولمان کجا بود؟! به آقای بانک نگاه می‌کنم که زیر لب لبخندکی می‌زند و به پنجره بیرون نگاه می‌کند.

من دوباره آقای دولت را مخاطب قرار می‌دهم و به او می‌گویم پول که در بانک است، هر سال هم ۲۵-۲۰ درصد زیاد می‌شود، کاری هم نمی‌توان کرد، همین‌طوری دارد زیاد می‌شود؛ با باد هوا، حداقل استفاده کنید و چیزی درست کنید. آقای دولت با عصبانیت می‌پرسد: چطور؟ قرض بگیرم؟

 

پاسخ دادم، بله از همین پولی که درحساب‌هاست، قرض بگیرید، یک‌ساله، دوساله، پنج ساله و پول را صرف ساختن جاده و ریل کنید.

شانه‌ای بالا می‌اندازد و با کلافگی می‌گوید: سود پول را چطور بدهم پول ندارم،

باز متعجبانه نگاهش می‌کنم، نمی‌فهمم شوخی می‌کند یا جدی است!

آقای بانک هم کلافه شده اما سعی می‌کند کلافگی را پشت خنده‌هایش پنهان کند.

به او می‌‌گویم: «تو دولت هستی! پدربزرگ من نیستی که نگران پول باشی! اصلا بگو لطفا که مالیه عمومی بلدی؟ وقتی نرخ واقعی سود منفی است باید قرض کرد، اینکه درس اول است. تا آینده دور هم بعید است نرخ واقعی سود مثبت شود. تازه اگر هم قرض کنی، بعد که باز توانستی نفت بفروشی می‌توانی اوراق را بازخرید کنی، مساله تو همین دوره است که نگذاری اقتصاد نابود شود. دولت با بی‌حوصلگی جواب می‌دهد: آقا ولم کن، پول نداریم، نفت نمی‌فروشیم، گرفتاریم. تازه اگر قرض کنم متهم می‌شوم که بچه‌های تازه به دنیا آمده را بدهکار کردم، گرفتار شدیم به خدا! آخر کجای دنیا از این کارها می‌کنند. لطفا تز نده، یک راه عملی به من نشان بده.

می‌گویم، تو الان با بی عملی داری تمام سرمایه نسل آینده را می‌خوری. همه دنیا هم همین کار را می‌کنند، وقتی پول ندارند قرض می‌کنند و سرمایه‌گذاری می‌کنند تا وقتی پول داشتند پس دهند و کشور را توسعه دهند نه اینکه زانوی غم بغل بگیرند. برو کشوری پیدا کن که این کار را نکرده، البته این شیخ‌های خلیج فارس را ول کن، دنبال کشور درست و حسابی باش. کلی پول روی دست این آقای بانک بیچاره مانده، خوب اوراق بده پولش را بگیر، بگذار اقتصاد بچرخد، چرا قفلش کردی؟ از ترس غرق شدن شنا یاد نمی‌گیری؟ یا فقط دنبال کشتی تایتانیک هستی؟ که آن هم با سر می‌خورد به کوه یخی تحریم! برو شنا یاد بگیر.

کمی عصبی و ناامید ادامه می‌دهم. آقای دولت، اگر جاده و پل و ریل بسازی، همین کار تولید اشتغال می‌کند، از پیمانکار و مردم مالیات می‌گیری، مردم پول خرج می‌کنند، اقتصاد رونق می‌گیرد، برای فردای این‌کشور هم سرمایه‌گذاری کرده‌ای. چرا تحریم را بهانه کرده‌ای؟ تحریم چه ربطی به قرض کردن از مردم خودت و دست به‌کار شدن برای اجرای کارهایی است که به عهده تو است؟ چرا ریل را دوخطه نمی‌کنی که حالا اگر تحریم برداشته شد، قطارش را بیاوری؟ یا جاده درست کن نهایتا ترافیک و تصادف را کم می‌کنی.

******

آقای دولت قهوه را تمام کرده و شیرینی را نصفه خورده، بلند می‌شود که برود، عجله دارد، می‌گوید جلسه مهمی دارد برای افزایش مقاومت اقتصاد که باید کلی تصمیم مهم بگیرد و وقت این بحث‌ها را ندارد. از آقای دولت می‌پرسم موضوع جلسه چیست؟ اکراه دارد که پاسخ دهد، اما صدایش را پایین می‌آورد و می‌گوید محرمانه است؛ ولی شما به کسی نگو، دنبال کسی هستیم که کمی نفت از ما بخرد. قرار است مذاکره کنیم، شاید چند هزار بشکه‌ای فروختیم تا راحت‌تر بتوانیم پول یارانه‌ها را بدهیم.

آقای دولت می‌رود سرم را میان دو دستم می‌گیرم و با بهت و حیرت آقای بانک را نگاه می‌کنم. بانک می‌گوید: «تو چرا خودت را خسته می‌کنی، ول کن. او با اقتصاد کار ندارد. چراخودت را اذیت می‌کنی؟ حالش را ندارد بیاید از من قرض کند، من مانده‌ام با این همه پول چکار کنم، فقط دارم الکی سود می‌دهم، از این می‌گیرم به آن دیگری می‌دهم؛ ولی آقای دولت از من هم قرض نمی‌گیرد، البته به او گفته‌ام اگر می‌خواهی قرض بگیری باید حداقل اصل و سود را بدهی چون پول مردم است، ولی بدبختی این است که حال وحوصله ندارد چهارتا برگه درست کند. ولش کنبانک به ساعتش نگاه می‌کند و به من می‌گوید دیگر دیر شده برویم. با بانک خداحافظی می‌کنم و راه خانه را در پیش می‌گیرم.

 در راه رسیدن به خانه کماکان در حیرتم و احساس گیجی شدیدی می‌کنم از سردرد توان ایستادن ندارم، تلویزیون را روشن می‌کنم، جلسه مهم تمام شده است. ظاهرا برای آقای دولت خوشایند بوده آقای دولت دارد گزارش می‌دهد که موفق شده تحریم‌ها را دور بزند و نفت بیشتری بفروشد. از مردم می‌خواهد امیدوار باشند و نگران تورم هم نباشند، رکود هم کم‌کم دارد از بین می‌رود.

من مات و مبهوت نگاه می‌کنم. امشب هم گذشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

اقتصاد در یک درس / هنری_هازلیت

 

اجازه دهید این بخش را با ساده‌ترین مثال ممکن آغاز کنیم. بیایید با تقلید از [فردریک] باستیا، شیشه شکسته یک پنجره را برای بحث برگزینیم.

فرض کنید جوان لاتی تکه آجری را برداشته و به سوی پنجره یک نانوایی پرت می‌کند. صاحب این نانوایی با حالتی برافروخته بیرون می‌دود، اما پسرک فرار کرده است. عده‌ای جمع می‌شوند و به تکه‌ شیشه‌های خرد و خمیر‌ شده‌ای که روی نان‌ها ریخته و به سوراخی که در پنجره دهان باز کرده است، خیره می‌شوند. مدتی بعد، جمعیت نیاز به تامل فلسفی را در خود حس می‌کند. افراد زیادی تقریبا یقین دارند که باید به یاد یکدیگر و نانوا بیندازند که این بد‌بیاری، به هر صورت جنبه مثبتی هم دارد. این اتفاق، کاری را برای شیشه‌بر ترتیب می‌دهد. جمعیت با فکر کردن به این مساله آن را طول و تفصیل می‌دهد و به جزئیات بیشتری درباره آن می‌پردازد. نصب یک شیشه جدید برای این پنجره، چه مقدار هزینه خواهد داشت؟ دویست و پنجاه دلار؟ خب، این مبلغ زیادی است، اما گذشته از همه اینها اگر هرگز هیچ شیشه‌ای نمی‌شکست، چه اتفاقی برای کسب‌و‌کار مربوط به آن رخ می‌داد؟ واضح است که این بحث پایانی ندارد. حال شیشه‌ساز 250 دلار بیشتر برای خرید از کاسب‌های دیگر دارد و الی آخر. این شیشه شکسته، پیوسته پول و اشتغال را در چرخه‌هایی که دائما گسترده‌تر می‌شوند، به وجود خواهد آورد. نتیجه منطقی همه این گفته‌ها، اگر جمعیت به این مرحله از بحث می‌رسید، آن بود که جوان لاتی که تکه آجر را پرت کرده، نه تهدیدی عمومی، بلکه یک خیر و نیکوکار عمومی است.

حال بیایید نگاهی دوباره به این ماجرا بیندازیم. جمعیت، حداقل در نتیجه اولی که گرفته، درست می‌گوید. این خرابکاری کوچک، در وهله اول، به معنای کسب‌و‌کار بیشتر برای یک شیشه‌بر خواهد بود. وقتی که این فرد از ماجرا خبر‌دار می‌شود، ناراضی‌تر از مامور کفن‌و‌دفنی که از مرگ یک نفر مطلع می‌شود، نخواهد بود، اما صاحب مغازه نانوایی، 250 دلاری را که برای خرید یک دست کت‌و‌شلوار نو روی آن حساب کرده بود، از دست می‌دهد. به این خاطر که مجبور شده شیشه را عوض کند، باید کت‌و‌شلوار (یا نیاز مشابهی به یک کالای عادی یا تجملی دیگر) را از ذهن بیرون براند. او حالا به جای آنکه یک شیشه به همراه 250 دلار پول داشته باشد، تنها یک شیشه دارد. یا در حالی که مشغول برنامه‌ریزی برای خرید کت‌و‌شلوار در عصر همان روز بود، حالا باید به جای برخورداری از یک شیشه و یک دست کت‌و‌شلوار، به داشتن شیشه بدون کت‌و‌شلوار راضی باشد.

اگر او را بخشی از یک جامعه در نظر بگیریم، این جامعه کت‌و‌شلوار جدیدی را که در غیر این صورت ممکن بود به وجود بیاید، از دست داده و به همین اندازه فقیر‌تر شده است.

در یک کلام، رونق کسب‌و‌کار شیشه‌بر، صرفا به معنای لطمه به کسب‌و‌کار خیاط است. هیچ «شغل» تازه‌ای ایجاد نشده است. مردمی که در نانوایی جمع شده بودند، تنها به دو طرف این معامله یعنی نانوا و شیشه‌بر فکر می‌کردند و طرف بالقوه سوم، یعنی خیاط را از یاد برده بودند. آنها او را دقیقا به این خاطر فراموش کردند که حالا وارد صحنه نخواهد شد. جمعیت، فردا یا پس فردای آن روز، شیشه نو را خواهند دید، اما هیچ‌گاه کت‌و‌شلوار اضافی کذایی را نخواهند دید، دقیقا به این خاطر که هرگز تولید نخواهد شد. آنها فقط آن چه را که بلا‌فاصله برای چشم قابل رویت است، می‌بینند.

"هنر اقتصاد، صرفاً توجه به تاثیرات بلا‌فصل هر اقدام یا سیاست نیست، بلکه توجه به آثار بلند‌مدت آن و ترسیم پیامد‌های آن سیاست نه تنها بر یک گروه، بلکه بر همه گروه‌ها است."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

نااستادان و نادانشجویان / محمد فاضلی

 

عبدالحسین آذرنگ کتابی دارد با عنوان «استادان و نااستادانم» (انتشارات جهان کتاب، 1390) که خودزندگینامه سلوک علمی اوست و می‌کوشد تا مرز میان استادی و نااستادی را مشخص کند و خواندنش لطف بسیار دارد. او در مقایسه جوّ دانشجویی پرشور دانشگاه معتبر شیراز و دانشگاه تازه‌تأسیس اصفهان در میانه دهه 1340 به نکته‌ای بسیار بدیع اشاره می‌کند و می‌نویسد «اکثریت دانشجویان این دانشکده را معلمان و دبیران آموزش و پرورش و کارمندان دولت تشکیل می‌دادند که مدرک کارشناسی را برای ارتقاهای اداری‌شان لازم داشتند. ... وقتی عصرها در راهروهای شلوغ دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان از میان کارمندان دانشجوشده می‌گذشتم و دو فضای متفاوت را با هم مقایسه می‌کردم، تازه می‌فهمیدم که تأثیر دانشجویان و ترکیب آن‌ها بر استادان شاید دست کمی از تأثیر استادان بر دانشجویان نداشته باشد. تأثیر نادانشجویی بر نااستادی، کم ازت أثیر نااستادی بر نادانشجویی نیست.» 

استادی خصیصه‌ای نیست که یک بار در معلمان دانشگاه پدید آید و مستدام بماند. استادانی با انگیزه‌های فراوان، خوب‌ درس‌خوانده و با انگیزه اثربخشی وارد دانشگاه شده‌اند و دست آخر بر اثر رویه‌های آکادمیک و تعامل با دانشجویان بی‌انگیزه، ساکت و بدون پرسشگری، به تدریج به «مردار دانشگاهی» بدل شده‌اند. همان گونه که جامعه فاقد ظرفیت و امکان پرسشگری، صاحبان قدرت را در نخوت سیاسی و مرگ فکری غرق می‌کند، دانشجوی ناپرسشگر و بی‌انگیزه استادان را به نااستادان بدل می‌سازد

اگر کارمندان دانشجو‌شده دهه 1340 با آن تعداد اندک پذیرش دانشجو در آن زمان، نادانشجویانی بودند که نااستادی را برمی‌انگیختند، نظام دانشگاهی در ایران دو سه دهه اخیر شاهد سیلی از نادانشجویان بوده است. دانشگاه‌ها چنان که آذرنگ ذکر می‌کند از قبل انقلاب جایی برای نادانشجویان و کارمندهای نیازمند ارتقا بودند، اما در سال‌های بعد از انقلاب، ابتدا دانشگاه آزاد، بعد مجموعه دانشگاه‌های دولتی و پس از آن یک دو جین دانشگاه‌های مختلف و از جمله دانشگاه‌های وابسته به دستگاه‌های دولتی، پذیرای سیلی از کارمندان دانشجوشده بودند. دانشگاه قرار نبود علمی به ایشان بیفزاید که از مسیر کاربست آن علم و دانش ارتقا یابند یا به‌واسطه افزایش عملکردشان مستحق ارتقا شوند. قاعده ارتقای اداری آن بود که هر مدرک بالاتر، حقوق و مزایای بیشتر به همراه داشت.

نااستادان در دانشگاه‌های کشور و تقریباً در عمده دانشگاه‌های دنیا تعداد بیشتر و غلبه کمّی دارند. ورود فزاینده نادانشجویان نیز به تدریج فضای دانشگاهی را به سمت رخوت بیشتر برد. نادانشجویان به‌واسطه مشغله‌های کاری، غیبت از کلاس‌ها، فشار بر اساتید برای کاستن از کیفیت و دشواری دروس، و دست آخر متمسک شدن به لطایف‌الحیل برای دور زدن قواعد دانشگاهی و کسب نمره، روح دانشگاهی را تحت فشار قرار دادند.

دانشگاه در کنار همه مصائبش، از جمله این واقعیت که راه‌های ورود نااستادان به آن از گذشته هموارتر شده بود، به معضل کارمندان دانشجو‌شده نیز گرفتار آمده بود و ایشان عمدتاً هیچ انگیزه‌ای برای رعایت نظم دانشگاهی، روح علمی، پرسشگری و مطالبه کردن دانش نداشته و ندارند. این فرایند سبب شده نااستادان نااستادتر، و استادان پیشین نیز به نااستادی متمایل‌تر شوند. استاد به تدریج به آب راکدی بدل می‌شود که سنگ‌پرانی هیچ کودک پرشوری یا شنای هیچ مرغابی‌ای آرامش آب را به هم نمی‌زند و به این ترتیب استاد و دانشجو در فرایند قتل انگیزه‌ها و روح علمی یکدیگر مشارکت می‌جویند و نوعی مقاتله شکل می‌گیرد.

انصاف باید داشت که این تأثیر و تأثر نااستادان و نادانشجویان و پدیدار شدن چرخه‌ای بدشگون از کشتن روح علمی متقابل، فقط محصول کارمندان دانشجوشده نیست. آموزش عالی توده‌ای در کنار جامعه‌ای انباشته از بیکاری که تحصیلات آکادمیک در آن تا اندازه زیادی گزینشی ناگزیر است، سیلی از دانشجویان را راهی کلاس‌های درس می‌کند که با وصف نادانشجو بیشتر سازگارند. این گروه نیز به سهم خود در خلق نااستادی سهیم‌اند.

✅ ترکیبی از خصایص نظام اداری در ایران که ارتقای شغلی در آن تابع سازوکارهای شایسته‌گزین نیست و مدارک تحصیلی را بیش از اندازه ارج می‌نهد، ضعف بخش خصوصی که به عوض مدارک تحصیلی، کارآمدی‌ها را معیار ارتقا قرار دهد، آموزش عالی توده‌ای، تأمین مالی نامناسب دانشگاه و روی آوردن آن به تأمین مالی از طریق مدرک‌فروشی، چرخه‌ای از اثر متقابل نااستادان و نادانشجویان را تقویت کرده که هر دو فعالانه به کشتن انگیزه‌ها و روح دانشگاهی در یکدیگر مشغول‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

موتور اجتماعی اصلاح اقتصادی

 

      فرآیند اصلاحات اقتصادی را می‌توان به‌صورت یک بازی مدل‌سازی کرد. بازی که در آن دو بازیگر مهم با اهدف خاص حضور دارند. بازیگر اول «سیاست‌گذار» است؛ سیاست‌گذار در این بازی قرار است سیاست موردنظر خود را که می‌تواند اصلاح قیمت انرژی باشد، با کمترین هزینه به سرانجام برساند. در سوی مقابل، بازیگر دوم این بازی یعنی «مردم» سیاست‌های پیشنهادی سیاست‌گذار را ارزیابی می‌کنند؛ یا آن را می‌پذیرند یا به تقابل با آن می‌پردازند. جامعه تصمیم خود را براساس فضای انتظاراتی خود می‌گیرد؛ انتظاراتی که با دو ابزار انتظارات تطبیقی یا همان تجارب گذشته یا انتظارات عقلایی و آینده‌نگر شکل می‌گیرد. سیاست‌گذار به‌منظور مدیریت این بازی باید اعتماد عمومی را جلب کند و جریان اجتماعی را با اصلاحات همراه کند. بررسی‌ها نشان می‌دهد سه عامل «دیپلماسی ارتباطی»، «زمان‌بندی» و «ملاحظات محبوبیتی» در حقیقت موتور محرک پیشبرد پروژه اصلاحات اقتصادی هستند. «دنیای اقتصاد» با مرور تجربه سه کشور برزیل، روسیه و آلمان با موشکافی جزئیات اجتماعی پروژه اصلاحات اقتصادی این سه کشور، موفقیت یا عدم موفقیت آنها را از زاویه این سیاست‌ها روشن کرده است. نتایج حکایت از آن دارند که اگر سیاست‌گذار این ملاحظات را رعایت نکند، نه تنها قطار اصلاحات به مقصد نمی‌رسد، بلکه زمینه برای سیاست‌های خوب بعدی نیز تنگ می‌شود.

موتور اجتماعی اصلاح اقتصادی

بررسی‌ها نشان می‌دهد اصلاحات اقتصادی بدون ملاحظات حرفه‌ای به منزلگاه مقصود نمی‌رسد. ملاحظاتی که در حیطه ارتباط با جامعه جای دارند و از جمله آنها می‌توان به «دیپلماسی ارتباطی»، «زمان‌بندی» و «ملاحظات محبوبیتی» اشاره کرد. اگر سیاست‌گذار این ملاحظات را به خوبی رعایت کند، قطار اصلاحات به مقصد می‌رسد. اما در صورتی که سیاست‌گذار از این ملاحظات غافل شود، قطار اصلاحات از ریل خارج شده و چه بسا نظم ریل نیز به هم بخورد؛ به‌طوری که اصلاحات بعدی نیز با مشکل مواجه شوند. بررسی‌ها نشان می‌دهد اصلاحات اقتصادی در کشورهایی مانند روسیه و برزیل این ملاحظات را رعایت کرده‌اند. در روسیه بعد از فروپاشی شوروی، یلتسین و تیم اقتصادی او با تکیه بر دیپلماسی ارتباطی، موج اجتماعی را با جریان اصلاحات همراه کردند. در برزیل نیز «لوییز پریرا» با تکیه بر این ملاحظات، توانست تا حدودی اصلاحات اقتصادی را به مقصد برساند؛ اصلاحاتی که در کشورهای همسایه شکست خورده بودند.

اهمیت همراهی اجتماعی

جریان سیاست‌گذاری دو مرحله مهم دارد: در مرحله اول سیاست‌گذار به دنبال این است تا «بهترین سیاست» را انتخاب کند. در مرحله دوم دولت این «بهترین سیاست» را به موثرترین شیوه اجرا می‌کند تا به نتایج مطلوب دست یابد. تجربه بسیاری از کشورهای دنیا نشان می‌دهد در برهه‌هایی از تاریخ سیاست‌گذاران متعددی «سیاست بهترین اول» را به خوبی کشف کرده‌اند، اما به دلیل اینکه ملاحظات اجرایی آن را مدنظر قرار نداده‌اند، به بن‌بست خورده‌اند. یکی از مهم‌ترین ملاحظات اجرایی در جریان سیاست‌گذاری، «همراهی اجتماعی» است؛ همراهی اجتماعی در علم اقتصاد به «اعتماد یا Public Trust» معروف است و به این معناست که جامعه تا چه حد به دولت و سیاست‌گذار اعتماد دارد و تا چه حد تمایل دارد تا سیاست‌های سیاست‌گذار را همراهی کند. در صورتی که موج افکار عمومی با جریان سیاست‌گذاری همراه باشد، سیاست‌گذار با دقت بیشتری به هدف خود می‌رسد. اما در صورتی که عموم برای سیاست‌گذاری را در تقابل با رفاه اجتماعی تلقی کنند، سیاست‌گذار نه تنها به اهداف خود نمی‌رسد، بلکه هزینه‌های زیادی را نیز متحمل می‌شود. البته اهمیت «همراهی اجتماعی» در طول تاریخ یکسان نبوده و هر چه به جلو حرکت کرده‌ایم اهمیت آن بیشتر شده است؛ به این معنا که اگر قبلا سیاست‌ها مستقل از همراهی اجتماعی می‌توانستند به هدف خود برخورد کنند امروزه اجرای یک سیاست بدون همراهی اجتماعی تقریبا غیر ممکن است. اینکه اهمیت همراهی اجتماعی در طول تاریخ افزایش یافته را می‌توان به دو دلیل مهم نسبت داد. اولین دلیل به رشد بینش اجتماعی و گسترش اطلاعات بر می‌گردد. دومین دلیل بحران‌هایی است که در دهه‌های گذشته اتفاق افتاده است. وقوع بحران‌های اقتصادی مختلف از جمله بحران مالی ۲۰۰۸، زوایای پنهان جریان سیاست‌گذاری را برای جامعه پنهان کرد؛ جامعه به این نتیجه پی‌برد که ممکن است در هر برهه از زمان اشتباهی از دولت سر داده شود و کل زندگی مردم را تحت تاثیر قرار دهد؛ به همین دلیل جامعه تصمیم گرفت که باید بیشتر از قبل سیاست‌های دولت را دنبال کند، تجزیه و تحلیل و در نهایت به مقابله با سیاست‌های بد بپردازد. بنابراین بعد از بحران‌های پیاپی دهه‌های گذشته مقوله همراهی اجتماعی اهمیت بیشتری یافته است. به‌عنوان مثال، در سال ۲۰۱۲ از هر ۱۲ نفر در کشورهای عضو OECD تنها چهار نفر به دولت‌های خود اطمینان داشتند. در کشورهای در حال توسعه بحران‌خیز نیز همراهی اجتماعی نقش قابل‌توجهی دارد؛ چرا که عموم مردم در این کشورها در گذشته خود با شکست‌های متوالی سیاست‌های دولت مواجه شده‌اند.

«اعتماد» در قالب تئوری

بعد از هجوم موج‌های گسترده بحران در دهه‌های گذشته، بسیاری از اقتصاددانان دنبال طراحی کردن مدل‌هایی بودند که نقش اعتماد عمومی را در جریان سیاست‌گذاری در قالب تئوری‌های اقتصادی درآورند. این مدل‌ها به ذهن افراد اقتصادی و سیاست‌گذار رجوع کرده و نقش همراهی اجتماعی را استخراج می‌کنند. این مدل‌ها معمولا یک زمین بازی طراحی می‌کنند که تنها دو بازیگر در آن بازی می‌کنند؛ یک سمت زمین سیاست‌گذار قرار دارد و در سمت دیگر جامعه به‌عنوان یک فرد واحد. برای هر کدام از این دو بازیگر یک «تابع هدف» تعریف کرده و در نهایت نقطه تعادل را استخراج می‌کنند. تابع هدف سیاست‌گذار این است که سیاست مدنظر خود را با کمترین هزینه اجتماعی اجرا کند. سیاست‌گذار می‌داند که سیاست مدنظرش احتمالا به تمام یا بخشی از جامعه هزینه‌های مقطعی وارد می‌کند. در صورتی که ارتباط موثر با جامعه داشته باشد و اعتماد آنها را جلب کند، می‌تواند با هزینه پایین سیاست خود را پیاده کند. اما در صورتی که نتواند اعتماد بازیگر مقابل را جلب کند، با اعتراض جامعه روبه‌رو می‌شود؛ از طرفی سیاست‌گذار از هزینه‌های سنگین اعتراض جامعه آگاهی دارد؛ بنابراین هدف سیاست‌گذار این است که سیاست را بدون هر گونه اعتراض و هزینه سیاسی به نقطه پایان برساند. بازیگر مقابل، یعنی عموم جامعه نیز یک تابع هدف خاص دارد. هدف جامعه این است که جریان سیاست‌گذاری را دنبال کند، از سیاست‌هایی که منجر به رفاه عموم می‌شود استقبال کند و مانع جریان سیاست‌هایی شود که منجر به کاهش رفاه عمومی می‌شود. بنابراین هدف بازیگر اول، اجرای سیاست مدنظر با کمترین هزینه و هدف بازیگر دوم گزینش سیاست‌ها است. تا زمانی که اطلاعات دو طرف از زوایای پنهان یک سیاست کامل باشد، به‌طور طبیعی مدل در حالت تعادل قرار دارد؛ یعنی سیاست‌گذار تنها سیاست‌هایی را پیشنهاد می‌دهد که رفاه اجتماعی را افزایش می‌دهند. بازیگر دوم نیز این سیاست‌ها را بدون مقابله می‌پذیرد. اما واقعیت این است که اطلاعات دو بازیگر درخصوص زمین بازی کامل نیست. حداقل یک بازیگر نسبت به زوایای پنهان سیاست‌ها اطلاعات کامل ندارد. در اغلب اوقات، سیاست‌گذار نسبت به سیاست اطلاعاتی دارد که عموم مردم ندارند. این عدم تقارن اطلاعات، مدل را با پیچیدگی مواجه می‌کند.

تعادل در حالت اطلاعات ناقص

در صورتی که اطلاعات یک بازیگر نسبت به زمین بازی کامل نباشد، سیستم بدون اصطکاک به تعادل نمی‌رسد. فرض شود سیاست‌گذار قصد داشته باشد، قیمت حامل‌های انرژی را اصلاح کند. سیاست‌گذار می‌داند که این سیاست در کوتاه مدت به مردم هزینه وارد می‌کند، اما همزمان می‌داند که سیاست مذکور در بلندمدت برای عموم جامعه اثرات مثبت رفاهی خواهد داشت. از طرفی، عموم جامعه هزینه‌های کوتاه‌مدت این سیاست؛ یعنی افزایش مقطعی قیمت‌ها را به خوبی می‌بینند، اما شهود خوبی نسبت به اثرات مثبت رفاهی این سیاست ندارند. به بیانی دیگر، هزینه‌های کوتاه‌مدت را بیشتر از منافع بلندمدت درک می‌کنند. به همین دلیل نتیجه‌گیری می‌کنند که سیاست مذکور در تقابل با رفاه اجتماعی بوده و به مقابله با آن می‌پردازند. برداشت جامعه نسبت به این سیاست از دو محل نشات می‌گیرد؛ ابتدا ممکن است جامعه برای ارزیابی سیاست فعلی، سیاست‌های شکست خورده مشابه قبلی را معیار قرار دهد، یا اینکه سیاست‌گذار نتوانسته مزیت‌های پنهانی سیاست فعلی را به اطلاع عموم برساند. اگر این سناریو درست باشد، هیچ‌کدام از دو بازیگر به هدف خود نمی‌رسند و سیستم از حالت بهینه فاصله دارد؛ نه سیاست‌گذار توانسته با کمترین هزینه سیاست خود را به مقصد برساند و نه عموم جامعه توانسته بین سیاست‌های خوب و بد گزینش کند و مسیر سیاست‌گذاری را به سمت خود هدایت کند. اینجا نقش سیاست‌گذار ظاهر می‌شود؛ سیاست‌گذار می‌تواند با ایجاد اعتماد و همراهی اجتماعی این اصطکاک را حذف کرده و سیستم را به تعادل برساند. سوال مهم این است که سیاست‌گذار برای ایجاد اعتماد و همراهی چه ابزاری در دسترس دارد؟

 ۳ کانال خلق اعتماد

سیاست‌گذار به منظور حذف این اصطکاک ۳ ابزار مهم از جمله «دیپلماسی ارتباطی»، «زمان بندی» و «ملاحظات محبوبیتی» در دسترس دارد. منظور از دیپلماسی ارتباطی این است که سیاست‌گذار همان زوایای پنهانی که منجر به ایجاد اصطکاک شده بودند را برای عموم مردم شرح دهد. سیاست‌گذار در این کانال کاملا صادقانه، هم هزینه‌های کوتاه‌مدت سیاست را به اطلاع عموم می‌رساند و هم عموم را از منافع واقعی این انتظار مطلع می‌کند. در واقع، ممکن است بخشی از جامعه توانایی تحلیل مستقل روابط و سیاست‌های اقتصادی را نداشته باشند؛ کانال دیپلماسی ارتباطی این بخش از جامعه را مورد هدف قرار می‌دهد. دومین ابزار زمان‌بندی است. سیاست‌گذار به‌منظور انتخاب زمان اصلاحات اقتصادی باید بین زمان‌های مختلف، بهترین زمان را انتخاب کند. منظور از بهترین زمان، زمانی است که عموم جامعه کمترین خطای ارزیابی منابع انتظاری ناشی از سیاست را دارند. بررسی‌ها نشان می‌دهند در زمان‌هایی که رفاه خانوارها آسیب‌پذیر شده، خانوارها با حساسیت بیشتری سیاست‌ها را دنبال کرده و با احتمال بیشتری به تقابل برمی‌خیزند. این در حالی است که احتمالا در مواقعی که فشار رفاهی وجود ندارد، جامعه احتمالا راحت‌تر سیاست‌ها را می‌پذیرد. بنابراین انتخاب زمان مناسب اجرای سیاست، کانال مناسب دیگری برای اجرای سیاست‌های اقتصادی است. سومین کانال «ملاحظات محبوبیتی» است؛ به این معنا که آیا سیاست‌گذار در زمان اجرای سیاست محبوبیت لازم را در بین افکار عمومی دارد یا نه؟ اگر محبوبیت سیاست‌گذار بالا باشد، سیاست به آسانی می‌تواند مورد پذیرش عموم قرار گیرد. ذیل ملاحظات محبوبیتی، ممکن است سیاست‌گذار فردی را به‌عنوان پرچمدار اصلاحات انتخاب کند که بیشترین محبوبیت را نزد عموم جامعه داشته باشد. بسیاری از کشورها مانند روسیه، گرجستان، آلمان و برزیل به منظور اجرای موثرتر سیاست‌های اصلاحاتی از این ۳ کانال استفاده کرده‌اند.

 موج همراهی اجتماعی در روسیه

روسیه در دهه‌های گذشته بارها اصلاحات اقتصادی را انجام داده و هیچ‌گاه به نتیجه مطلوب نرسیده است. اولین جرقه‌های اصلاحات در این کشور پهناور در آخرین سال‌های اتحاد جماهیر شوروی خورده شد. البته مقیاس این اصلاحات قابل قیاس با جریان‌های بزرگ اصلاحات که بعدها پی‌ریزی شده نبود. به همین دلیل می‌توان گفت اولین موج بزرگ اصلاحات در روسیه بعد از فروپاشی شوروی راه افتاد. یکی از بزرگ‌ترین اتفاقات قرن بیستم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود، کشوری که میزبان انقلاب‌های کمونیستی بود و اکنون برای انجام اصلاحات اقتصادی کار سختی پیش رو داشت. کشوری که دهه‌ها با افکار کمونیستی زیست کرده بود، اکنون باید به سمت اصلاحات اقتصادی سختی حرکت می‌کرد وپیش‌زمینه فکری آنها را به کلی تغییر می‌داد. اگر بخواهیم از دید انتظارات تطبیقی یا عقب‌نگر به فضای انتظاراتی مردم روسیه در آن دوره نگاه کنیم، علاوه بر چیرگی تفکر سوسیالیستی-که دقیقا در جهت مخالف اقتصاد بازار بود- موضوع مهم دیگری نیز وجود داشت که می‌توانست باعث بدبینی مردم نسبت به اصلاحات شود. در پایان عمر اتحاد جماهیر شوروی گورباچف دست به اقدامات اصلاحات اقتصادی زد که با نام پرسترویکا نیز شناخته می‌شد. نتیجه این اصلاحات اقتصادی شکستی بزرگ برای روسیه رقم زد. پس سیاست‌گذاران روسیه پساشوروی باید با تشریح برنامه حرکت به سوی بازار آزاد با جهت‌دهی انتظارات عقلایی، نگاه به آینده مردمی را تغییر می‌دادند که هیچ تجربه‌ای از بازار آزاد نداشتند. یکی از اقدامات بوریس یلتسین و گایدار به‌عنوان رهبران اصلاحات اقتصادی روسیه جدید در این زمینه ارتباط مستقیم با مردم بود. یلتسین در سخنرانی مهم خود که توسط مشاوران اقتصادی‌اش تنظیم شده بود سعی کرد فضای انتظارت مردم را با این اصلاحات همراه کند. او در این سخنرانی‌ها این تضمین را به مردم داد که برای رسیدن به آزادی و سطح رفاه بیشتر در بلندمدت حرکت به سمت اقتصاد آزاد ضروری می‌نماید. یلتسین و تیم اقتصادی او کار بسیار سختی در پیش داشتند؛ چرا که آنها می‌خواستند ندای اصلاحات آزادی اقتصادی را در جامعه‌ای سر دهند که دهه‌ها رنگ و بوی آزادی اقتصادی را حس نکرده بود. طبیعتا در این شرایط سیاست‌گذار رسالت بزرگ‌تری بر دوش دارد. در جریان همراهی اجتماعی نه تنها سیاست‌گذار باید منافع اقتصادی اصلاحات را به اطلاع عموم می‌رساند، بلکه باید تا حدودی با باورهای اجتماعی مقابله می‌کرد. چرا که اندیشه کمونیسم و فضای سیاست‌گذاری هجومی دهه‌ها در ذهن جامعه ریشه دوانده بود. اما در نهایت یلتسین و تیم اقتصادی او توانستند به میزان قابل‌توجهی جامعه را با اصلاحات اقتصادی همراه کنند. نقش سخنرانی‌های دراماتیک و موثر او و تیم اقتصادی‌اش را نمی‌توان در پذیرش اجتماعی اصلاحات اقتصادی نادیده گرفت. در نهایت اصلاحات آن دوره روسیه منجر به شکست شد و نتایج مورد انتظار را به همراه نداشت. البته این شکست در اصلاحات عمدتا ریشه در چارچوب ناقص جریان اصلاحات داشت.

تجربه موفق برزیل

برزیل کشور دیگری است که با تکیه بر ملاحظات یاد شده زمین بازی را برای اصلاحات به خوبی طراحی کرد و اصلاحات را با موفقیت به سرانجام رساند. بر خلاف تجربه کشورهای آمریکای لاتین در دهه ۹۰ میلادی، اصلاحات اقتصادی در برزیل تا حد زیادی تجربه موفقیت‌آمیزی قلمداد می‌شود. لوئیز کارلوس پریرا اقتصاددان برزیلی که رهبر فکری اصلاحات برزیل بود، علاوه بر تسلط تکنیکی که به بحث اصلاحات اقتصادی داشت، هیچ‌گاه از این فاکتورها غفلت نکرده بود. موانع زیادی در آن دوره در مقابل اهداف پریرا بود. اهداف پریرا تعدیل سیاست‌های مالی، کارآتر کردن بخش دولتی و تمرکز بر نیاز شهروندان بود. اما موانع سیاسی گسترده، مقاومت کارمندان بخش دولتی، مخالفت اتحادیه‌ها و گروه‌های چپ‌گرا و افکار عمومی راه اصلاحات را برای او بسیار ناهموار کرده بود. رهبری فکری پریرا توانست با برقراری دیپلماسی ارتباطی با همه ذی‌نفعان فرآیند اصلاحات را به پیش ببرد. متقاعد کردن دولت، شکل دادن به افکار عمومی و نفوذ بسیار زیاد بر اعضای حزب ماموریت‌هایی بودند که این اقتصاددان کهنه‌کار در راستای هدف خود به سرانجام رساند. از طرف دیگر او رابطه بسیار نزدیکی با رئیس‌جمهور نیز داشت. علاوه بر این پریرا زمان‌بندی مناسبی نیز برای شروع اصلاحات خود داشت. این حقیقت که در آن دوره تورم بالای برزیل کنترل و روند نزولی درآمد سرانه مردم نیز متوقف شده بود، به او در راستای موفقیت اصلاحات اقتصادی کمک کرد. تجربیات پریرا نشان می‌دهد تنها بحث‌های اقتصادی و تکنیکی عامل موفقیت پروژه او نبود، بلکه اشراف به زمینه‌های دیگر از جمله دیپلماسی با تمامی گروه‌ها و زمان‌بندی مناسب نقش مهمی در موفقیت اصلاحات برزیل بازی کرد. به همین دلیل اصلاحات آن زمان برزیل را می‌توان نمونه‌ای از اصلاحات شناخت که کانال‌های مختلف ملاحظات اجرایی را به خوبی رعایت کرده است.

تجربه اصلاحات آلمان

آلمان چه قبل از فروپاشی دیوار برلین چه بعد از آن اصلاحات اقتصادی سنگینی را انجام داد؛ این اصلاحات در زمینی پی‌ریزی شد که شرایط اجتماعی خیلی آرام نبود. اولین مرحله از اصلاحات، بعد از جنگ جهانی دوم صورت گرفت. در شرایطی که عموم مردم از سیاست‌های هجومی به ستوه آمده بودند و دنبال معجزه‌ای بودند که ورق معیشت را برای آنها برگرداند. در نهایت اصلاحات توسط ارهارد صورت گرفت. ارهارد اصلاحات را در شرایطی پیشبرد که تشتت آرا در بین سیاست‌گذاران وجود داشت. این معمار اصلاحات ضمن اینکه ارتباط نزدیکی با لیبرال‌ها ایجاد کرد، زمینه را برای اصلاحات در بین طیف‌های مختلف نیز فراهم کرد. بعد از فروپاشی دیوار برلین، تجربه خصوصی‌سازی آلمان نمونه دیگری از اصلاحات سنگینی بود که در محیطی سخت انجام گرفت. مقیاس خصوصی‌سازی به حدی سنگین بود که معیشت میلیون‌ها خانوار را تحت تاثیر قرار می‌داد. میلیون‌ها کارگر در شرکت‌هایی که در معرض خصوصی‌سازی قرار داشتند، مشغول به کار بودند.سیاست‌گذار باید ضمن اینکه به معیشت این خانوارها فکر می‌کرد، اذهان عمومی را برای واگذاری شرکت‌های دولتی آماده می‌کرد. در نهایت شرکت تروی‌هند با پشتوانه سرمایه‌های انسانی داخلی و خارجی تاسیس شد و جریان اصلاحات را تکمیل کرد. در جریان اصلاحات اگر چه اعتراض‌هایی صورت گرفت، اما تجربه آلمان یکی از موفق‌ترین تجربه‌های خصوصی‌سازی محسوب می‌شود که ملاحظات اساسی اصلاحات را رعایت کرده است.به‌طور کلی تجربه کشورهای مختلف نشان داده که ملاحظات اجرایی نقش قابل‌توجهی در موفقیت اصلاحات داشته‌اند. در برهه‌هایی تاریخی، بسیاری از سیاست‌گذاران این ملاحظات را رعایت کردند و جریان اصلاحات را به منزلگاه مقصود رساندند؛ اما در مقابل، نمونه‌های دیگری از اصلاحات بوده که به بن بست تمام خورده است؛ نمونه‌هایی که در آنها سیاست‌گذار ملاحظات معیشتی جامعه را فراموش کرده و با چشمانی بسته به اجرای سیاست‌های ریسکی پرداخته است. طبیعی است که چنین اقدام بی‌ملاحظه‌ای نه تنها اهداف سیاست را به هدف نمی‌رساند، بلکه زمینه گفت وگو را برای اصلاحات بعدی اقتصادی می‌بندد و این خطر را ایجاد می‌کند که جامعه حاضر به پذیرش سیاست‌های خوب آینده نیز نشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

**پیشبینی از وضعیت اقتصاد ایران **

با توجه به رصد بازار به نظر می آید انتظارات تورمی دوباره در اقتصاد در حال شکل گیری است! افزایش خزنده نرخ دلار در بازار و ظهور خریداران پرقدرت در بازار فولاد از نشانه های این انتظارات است. سابقه نشان داده که همیشه بازار فولاد ، میلگرد و مقاطع فولادی به عنوان یک بازار پیشران ، انتظارات تورمی را در خود به نمایش گذارده است. برخی اصلاحات احتمالی بودجه سال ۹۹ را در شکل گیری تورم موثر می دانند ، طیفی روشن بودن موتور نقدینگی را و برخی استمرار کسری بودجه دولت را از جمله دلایل این انتظارات می دانند. نکته اساسی رابطه یک به یک میان تورم و بازار سهام است. در واقع همیشه بازار سهام رشد مثبت  نسبت به تورم داشته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی