انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

۵۷ مطلب با موضوع «سواد اقتصادی» ثبت شده است

خاک در چشم مردم پاشیدن/ موسی غنی‌نژاد

بررسی علت ناممکن بودن تحقق شعار عدالت اجتماعی در گفت‌وگو با موسی غنی‌نژاد

موسی غنی‌نژاد، اقتصاددان، با اشاره به شکل‌گیری مفهوم «عدالت اجتماعی» در اواخر قرن نوزدهم، می‌گوید: برداشت بسیار رایج این است که عدالت اجتماعی به معنی برابری در توزیع مواهب مادی زندگی است. در دنیای جدید معتقدند با برقراری نظام مالیاتی تصاعدی که به‌طور نابرابر از مردم مالیات دریافت می‌کند، می‌توان برابری ایجاد کرد. به این ترتیب بازتوزیع ثروت در جامعه را عدالت اجتماعی می‌نامند. این اقتصاددان در ادامه تناقضی را که در این مفهوم وجود دارد، تشریح می‌کند: این کار دقیقاً برخلاف عدالت است؛ به چه حقی می‌توان از یک نفر بیشتر مالیات گرفت و آن را بین افراد دیگر توزیع کرد؟ غنی‌نژاد در توضیح بیشتر این موضوع می‌گوید: ما می‌توانیم بگوییم از نظر ما، جامعه‌ای که در آن اختلاف درآمدی بسیار شدید است، جامعه پرتنش و نامطلوبی است. بر اساس همین توصیف، در اغلب کشورهای پیشرفته، با رضایت و رای مردم سیستم مالیاتی تصاعدی تنظیم می‌شود، اما این نزدیک کردن جامعه به شرایط ایده‌آل مدنظر بیشتر مردم است، نه عدالت. چون برقراری عدالت به معنی رفع ظلم است و با این کار رفع ظلمی انجام نشده است.

در مهم‌ترین تعاریفی که تاکنون از «عدالت اجتماعی» مطرح شده، چه مشخصاتی برای آن آمده و این مفهوم با مفهوم «عدالت» چه تفاوت‌هایی دارد؟

عدالت اجتماعی مفهوم بسیار مبهم و پیچیده‌ای است. معمولاً می‌گویند اگر در جامعه‌ای نابرابری زیاد باشد، یعنی عدالت اجتماعی وجود ندارد. بنابراین باید ابتدا به مفهوم برابری و نابرابری بپردازیم. از یونان باستان تا امروز که این مفاهیم در علوم سیاسی و علوم اجتماعی شکل گرفته‌اند، تعریف آنها تغییرات اساسی پیدا کرده است. اگر ما به این تحول مفاهیم توجه نکنیم، در یک دنیای ذهنی پرآشوب و پرابهام به سر خواهیم برد. با تحولاتی که در انگلستان قرن هفدهم و پس از آن یا در انقلاب کبیر فرانسه در اواخر سده هجدهم و بعد از آن رخ می‌دهد، مفاهیم برابری و عدالت به مرکز ثقل اندیشه مدرن تبدیل می‌شود. معنای اولیه برابری درواقع برابری در برابر قانون است و مفهوم عدالت نیز همین است. عدالت و برابری به این معنی نیست که همه در سطح یکسانی از درآمد و مواهب اجتماعی برخوردار باشند. انسان‌ها و توانایی‌ها و تلاش آنها با هم برابر نیست بنابراین نمی‌توان آنها را در زمینه توزیع درآمد برابر کرد. اما برابری در برابر قانون یکی از دستاوردهای مهم اندیشه مدرن است. منظور از برابری در شعار آزادی، برابری و برادری در انقلاب فرانسه نیز برابری در برابر قانون است.

مفهوم عدالت در دنیای امروز نسبت به یونان باستان، به‌رغم مشابهت‌ها تغییراتی هم پیدا کرده است. در گذشته و همچنین در اندیشه اسلامی، عدالت را به معنی قرار گرفتن هر چیزی سر جای خود در نظر می‌گرفتند و به این معنی که هر کس به اندازه‌ای که شایستگی دارد درآمد به دست بیاورد. در دنیای مدرن عدالت با «حق» تعریف می‌شود و مفهوم مخالف ظلم است. اگر حق کسی ایفا شود، عدالت برقرار است و اگر حقی از کسی زائل شود، در حق او ظلم شده و عدالت از بین رفته است. به این معنی عدالت وصف اعمال انسان است؛ کنش‌های انسان می‌تواند عادلانه یا ظالمانه باشد. مثلاً اگر به زور مالی را از مالک آن بگیرید، ظلم رخ داده است.

در اواخر قرن نوزدهم در اندیشه سیاسی و اجتماعی دوران جدید تحولی رخ می‌دهد و برای اولین‌بار مفهومی تحت عنوان «عدالت اجتماعی» (Social Justice) مطرح می‌شود. ظاهراً اولین‌بار جان استوارت میل، اندیشمند لیبرال انگلیسی، این مفهوم را مطرح می‌کند، اما بعدها چیزی برخلاف آنچه او می‌خواسته از آن برداشت می‌شود. برداشت بسیار رایج از این مفهوم این است که عدالت اجتماعی به معنی برابری در توزیع مواهب مادی زندگی است. در دنیای جدید معتقدند با برقراری نظام مالیاتی تصاعدی که به‌طور نابرابر از مردم مالیات دریافت می‌کند، می‌توان برابری ایجاد کرد. به این ترتیب بازتوزیع ثروت در جامعه را عدالت اجتماعی می‌نامند. اما مساله‌ای که اغلب به آن توجه نمی‌شود این است که این کار دقیقاً برخلاف عدالت است؛ به چه حقی می‌توان از یک نفر بیشتر مالیات گرفت و آن را بین افراد دیگر توزیع کرد؟ هر کسی صاحب ثروت خودش است و خودش باید درباره استفاده از آن تصمیم بگیرد. سلب آزادی و حق انتخاب انسان ظلم است، نه عدالت. ما می‌توانیم بگوییم از نظر ما، جامعه‌ای که در آن اختلاف درآمدی بسیار شدید است، جامعه پرتنش و نامطلوبی است و اگر بتوانیم کاری کنیم که توزیع ثروت به شکل برابرتر انجام شود بهتر است. بر اساس همین توصیف، در اغلب کشورهای پیشرفته مثل سوئد، سوئیس، انگلستان و فرانسه، با رضایت و رای مردم سیستم مالیاتی تصاعدی تنظیم می‌شود، اما این نزدیک کردن جامعه به شرایط ایده‌آل مدنظر بیشتر مردم است، نه عدالت. چون برقراری عدالت به معنی رفع ظلم است و با این کار رفع ظلمی انجام نشده است. اما اینکه چرا عدالت اجتماعی سراب است؟ چون حد یقف گرفتن از ثروتمندان و توزیع کردن بین مستمندان روشن نیست. چقدر باید بگیریم و بدهیم تا بگوییم عدالت برقرار شد؟ باید متر و معیاری برای اندازه‌گیری باشد، اما هرچه فکر کنید، نمی‌توانید معیاری پیدا کنید که گروه‌های اجتماعی درباره آن به توافق برسند.

حتی در کشورهای پیشرفته مثل انگلستان، آلمان، فرانسه و آمریکا، سندیکاهای کارگری، کارفرمایان، دولت، فیلسوفان و اندیشمندان هر کدام درباره بازتوزیع نظرات متفاوتی دارند و در هیچ جامعه‌ای نمی‌توان به صورت دقیق مشخص کرد که در کدام نقطه عدالت اجتماعی برقرار می‌شود. اینکه حد ایده‌آل کجاست مشخص نیست. این رابطه نیروهاست که تعیین می‌کند بازتوزیع ثروت چگونه انجام شود، بنابراین این موضوع یک مساله سیاسی است و به عدالت ربطی ندارد. به همین علت است که اقتصاددانی مثل هایک می‌گوید عدالت اجتماعی سراب است یعنی هرچه به طرف آن بروید، از شما دورتر می‌شود و هرگز به آن نمی‌رسید. می‌خواهید همه را راضی کنید، اما برعکس خیلی‌ها ناراضی می‌شوند. گرفتن مالیات‌های بیشتر و بازتوزیع آن اگر از حدی بگذرد، باعث نارضایتی عمومی در جامعه می‌شود، ولی جایی که بتوان تعادل را در آن پیدا کرد و آن را عدالت نامید، پیدا نیست و تا امروز هیچ کس نتوانسته است آن را پیدا کند.

با توجه به اینکه برای تحقق آرمان «عدالت اجتماعی» باید قوانین اقتصادی را بر هم زد یا در جهت‌های خاصی به‌کار گرفت، این امر از نظر علمی، امکان‌پذیر است یا سرابی بیش نیست؟

این نکته بسیار مهمی است که بدانیم وقتی درباره عدالت حرف می‌زنیم، از چه چیزی حرف می‌زنیم. همان‌طور که در بخش قبلی توضیح دادم، در جوامع پیشرفته طبق یک توافق، نظام مالیاتی تصاعدی برقرار شده است که بر اساس آن از ثروتمندان مالیات می‌گیرند و به کم‌درآمدها می‌پردازند. اما بازتوزیع ثروت آثاری بر روی تولید و بازتولید دارد. اگر از یک عده از ثروتمندان یعنی کارآفرین‌ها (Entrepreneur) مالیات زیادی گرفته شود، آنها ممکن است انگیزه خود را از دست بدهند و تولید بیشتری انجام ندهند یا حتی برای ادامه فعالیت به کشور دیگری بروند. به همین علت در فرانسه در دهه 1980 که سوسیالیست‌ها برای مدتی طولانی بر سر کار بودند، خروج سرمایه زیادی رخ داد. همین‌طور در سوئد در دهه‌های 1960 و 1970 میلادی، در دوره‌ای نرخ‌های مالیات تصاعدی به حدی بالا رفت که تولید بیشتر برای تولیدکنندگان به‌صرفه نبود و خروج سرمایه اتفاق افتاد. در نتیجه سیاستمداران و حتی احزاب نزدیک به سندیکاهای کارگری به این نتیجه رسیدند که باید مالیات تصاعدی را تعدیل کنند و در دهه‌های بعدی در سیستم مالیاتی خود اصلاحات جدی اعمال کردند. در همه این موارد مساله کشمکش بین گروه‌های اجتماعی و رابطه نیروهای سیاسی با تفکرات متفاوت درباره جامعه ایده‌آل مطرح است و بحث عدالت مطرح نیست. به هر حال اثر اقتصادی مهمی که بازتوزیع ثروت دارد، کاهش انگیزه‌های تولید است. از این گذشته، این موضوع با مفهوم واقعی عدالت یعنی برابری انسان‌ها در برابر قانون نیز تطابق ندارد. برای بازتوزیع ثروت که مدنظر این حضرات است، دولت باید رفتار نابرابر با افراد داشته باشد و این نابرابری یعنی تبعیض که خودش ضد عدالت است. بنابراین به کار بردن مفهوم عدالت اجتماعی به این صورت آسیب‌های زیادی به جوامع وارد می‌کند. بعضی از جامعه‌شناسان و روشنفکران می‌گویند عدالت اجتماعی از زمان افلاطون بوده است. این نشان‌دهنده نوعی خلط مفهوم بزرگ است. عدالت اجتماعی مفهومی است که اواخر قرن نوزدهم پیدا شده و باید آن را در جای خود به‌کار ببریم. اینکه افلاطون از جامعه آرمانی (یوتوپیا) حرف زده است به عدالت اجتماعی مدنظر سندیکاهای کارگری امروز ربطی ندارد. جامعه یونان باستان مبتنی بر برده‌داری بوده و در آن انسان‌های آزاد کار یدی نمی‌کردند و حتی فضیلت انسان در کار نکردن بوده است. مفهوم عدالت در آن جامعه با مفهوم عدالت در جامعه امروز که همه انسان‌ها حقوق برابر دارند کاملاً متفاوت است. این شکل از خلط مفاهیم خاک در چشم مردم پاشیدن است. عبارت‌های عوام‌فریبانه مطرح می‌کنند و از ترکیب آرای افلاطون با اندیشه‌های جان استوارت میل و دیگران، آش شله‌قلمکاری درست می‌کنند که هیچ فایده‌ای برای هیچ‌کسی ندارد.

حمایت از افراد تهیدست در نظام اقتصادی بازار رقابتی چه تفاوت‌هایی با عدالت اجتماعی مدنظر سوسیالیست‌ها دارد؟

در هر جامعه عده‌ای هستند که به علت بیماری یا معلولیت شدید نمی‌توانند کار کنند و درآمد کافی داشته باشند. بهتر است جامعه به فکر آنها باشد همان‌طور که در جوامع سنتی همیشه ثروتمندان به نیازمندانی که نمی‌توانستند زندگی خود را تامین کنند کمک می‌کردند. در جامعه مدرن روابط تغییر کرده است و گفته می‌شود بهتر است دولت متکفل این کار شود. اینجا هم موضوع عدالت نیست، بلکه بحث جامعه بهتر و جامعه خوب مطرح است که در آن انسان‌ها نسبت به یکدیگر همدردی نشان می‌دهند. در هر جامعه افرادی که قادر به کار و تولید درآمد نیستند، استثنا هستند، اما اگر عدالت را با این موضوع خلط کنیم، استثناها را به قاعده تبدیل کرده‌ایم و با همه مردم مثل این افراد ناتوان رفتار کرده‌ایم یعنی ارزش‌های اجتماعی مرتبط با تولید ثروت را از بین برده‌ایم. در نتیجه تولید ثروت در جامعه کاهش می‌یابد. به‌طور طبیعی انسان‌ها برای کسب ثروت و رسیدن به رفاه تلاش می‌کنند. در این مسیر، بعضی از افراد با انگیزه و تلاش بیشتر فعالیت می‌کنند و عده‌ای این انگیزه را ندارند و کمتر کار می‌کنند. اگر با آرمان عدالت اجتماعی جامعه‌ای درست کنیم که همه انسان‌ها در آن درآمد و ثروت برابر داشته باشند، نتیجه این می‌شود که افراد بی‌انگیزه تنبل‌تر و افراد پرتلاش و پرکار بی‌انگیزه می‌شوند و در نهایت جامعه دچار بن‌بست تولید ثروت می‌شود و حتی ارزش‌های اجتماعی از بین می‌رود. بنابراین برابری درآمدی نه آرمان خوبی است و نه هیچ ربطی به عدالت دارد. بعضی از روشنفکران ما که تصور می‌کنند می‌دانند عدالت اجتماعی چیست و آن را موضوعی ایده‌آل می‌دانند، عدالت را به برابری درآمدی ربط می‌دهند و مسائلی را مطرح می‌کنند که نتیجه برعکس می‌دهد.

علت جذابیت مفهوم عدالت اجتماعی برای عموم مردم و روشنفکران در جامعه ما چیست؟

علت این است که روشنفکران ما معمولاً اقتصاد را نمی‌فهمند، به اقتصاد علاقه ندارند و به منطق اقتصادی توجه نمی‌کنند. آنها نمی‌دانند که در اقتصاد موضوع انگیزه‌ها بسیار مهم است و شما نباید کاری کنید که انگیزه‌های فعالان اقتصادی و کارآفرین‌ها (Entrepreneur) کاهش پیدا کند چون دود آن به چشم همه می‌رود. این روشنفکران نمی‌دانند جامعه مدرن روی چه پایه‌هایی بنا شده و عمل می‌کند. فقط شعار می‌دهند که نابرابری‌ها زیاد شده است و یک درصد از ثروتمندان 99 درصد ثروت جامعه را در دست دارند. این شعارها برای مردم جذابیت دارد. جذابیت چنین شعارهایی در جامعه ما بسیار زیاد است و علت آن هم کاملاً روشن است. علت این است که در جامعه ما بسیاری از ثروتمندان با رانت‌خواری ثروتمند شده‌اند. در جوامعی مثل سوئیس و انگلستان اغلب ثروتمندان افراد کارآفرینی هستند که با تلاش بسیار زیاد، ثروت تولید می‌کنند و مردم هم نسبت به آنها بخل و حسادت ندارند. در آمریکا به ثروتمندان به دیده تحسین می‌نگرند چون می‌بینند که این افراد با تولید ثروت به جامعه کمک می‌کنند. در مقابل، در جامعه ما بیشتر ثروتمندان رانت‌خوارانی هستند که از طریق زدوبند با صاحبان قدرت و دولت، با استفاده از موقعیت‌هایی، به ثروت‌های بادآورده رسیده‌اند بدون اینکه تولیدی کرده باشند. نابرابری حاصل از این وضعیت را نمی‌توان تایید کرد. طبیعی است که مردم از این شرایط ناراضی باشند و جذب شعارهای عدالت اجتماعی شوند. این یک مساله بزرگ برای اقتصاددانان است که در این شرایط برای مردم توضیح دهند که دفاع از اقتصاد آزاد به معنی این نیست که ما از هر کسی که از هر راهی ثروت به دست آورده است دفاع کنیم. باید جلو کسب ثروت‌های رانتی و بادآورده را گرفت. اما جلوگیری از این کارها با بگیر و ببند ممکن نیست، بلکه باید برای توزیع رانت و مفت‌خوری که در جامعه ما وجود دارد و اغلب علت آن دولتی بودن ساختار اقتصاد است چاره‌ای بیندیشیم. فقط در یک اقتصاد آزاد و رقابتی است که می‌توان ادعا کرد کسانی که بیشترین خدمت را به جامعه کرده‌اند و بیشترین ثروت را برای جامعه تولید کرده‌اند، ثروت زیادی به دست می‌آورند و این ثروت حق آنهاست و از منظر عدالت نمی‌توان این موضوع را محکوم کرد.

 بیش از یک قرن از انقلاب اکتبر می‌گذرد. سرنوشت انقلاب‌هایی که در یک قرن گذشته با هدف عدالت اجتماعی صورت گرفت چه شد؟ چرا کشورهایی که به دنبال عدالت اجتماعی رفتند هیچ‌وقت موفق نشدند؟

بعد از انقلاب اکتبر 1917 روسیه اقتصاد این کشور به یک اقتصاد کاملاً دولتی و بسته تبدیل شد. سرکوب تمامی کسانی که تولید ثروت می‌کنند و انتقال ثروت آنها به کسانی که تولید ثروت نمی‌کنند اتفاقی بود که بلافاصله بعد از انقلاب اکتبر رخ داد. ماجرای معروف کولاک‌ها (دهقانان مرفه روسیه) و همچنین سرکوب و کشتار گسترده آنها اتفاق افتاد که نتیجه آن نابودی کشاورزی و شیوع قحطی و گرسنگی در جامعه شوروی آن زمان بود. آنها ثروت کشاورزی دهقانان «مرفه» را گرفتند تا با استفاده از آن، کشور را صنعتی کنند. صنعت مدنظر آنها نیز که عمدتاً صنایع نظامی بود. بعد از حدود 70 سال که همه منابع را از ریشه خشکاندند، این سیستم به بن‌بست رسید و دیگر توان ادامه مسابقه تسلیحاتی دهه 1980 را نداشت و دچار فروپاشی شد. چین، کامبوج و ویتنام نیز تجربه‌های بهتری نداشتند. چین هم مثل روسیه پیش از انقلاب کشاورزی بسیار پررونقی داشت، اما نتیجه سیاست‌های مائو و دارودسته‌اش که در سال 1949 قدرت را به دست گرفتند، مرگ ده‌ها میلیون نفر از گرسنگی بود. آنها استادان دانشگاه و مهندسان را به روستاها می‌فرستادند که بیل بزنند تا بفهمند زحمتکشان چطور زندگی می‌کنند و دهقانان بی‌سواد را بر مصدر امور می‌نشاندند که آنها هم توانایی اداره آنها را نداشتند. در نتیجه جامعه چین دچار نوعی ناکارآمدی عجیب شد. البته چینی‌ها عاقل‌تر از آن بودند که این روند فاجعه‌بار را ادامه دهند و در اواخر دهه 1970 بعد از مرگ مائو، این سیاست‌ها را کاملاً عوض کردند. البته حزب کمونیست هنوز بر سر کار است، ولی این‌قدر عقل و درایت داشتند که وقتی در پیگیری شعار عدالت اجتماعی به بن‌بست رسیدند، در زمینه اقتصادی عقبگرد کنند.

مساله کمونیست‌ها در همه‌جا این است که چون در عالم خیالات و سراب به سر می‌برند، وقتی به قدرت می‌رسند فجایع بزرگ رخ می‌دهد. در کامبوج وقتی خمرهای سرخ در سال 1975 به قدرت رسیدند، تمامی مناصب را به جوانان انقلابی 18ساله و زیر 18 سال سپردند. این انقلابیون بانک مرکزی کامبوج را با دینامیت منفجر کردند تا پول را از بین ببرند. آنها هر کسی را عینک داشت می‌کشتند چون می‌گفتند حتماً این فرد قبل از انقلاب، کتاب خوانده، روشنفکر شده و دیگر اصلاح‌پذیر نیست، پس بهتر است بمیرد. در کامبوج هنوز درختی هست که در آن دوره، آدم‌ها را با کوبیدن سرشان به آن اعدام می‌کردند. می‌گفتند نباید گلوله را حرام کنیم، طناب هم گران است، بنابراین برای اعدام، سر آدم‌ها را به درخت می‌کوبیدند. هزاران نفر را به این طریق کشتند. این عملکرد کسانی است که می‌خواستند عدالت اجتماعی برقرار کنند. وقتی تفکر درست راهنمای عمل انسان نباشد، می‌تواند این فجایع را رقم بزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

راه سومی وجود ندارد

🎙بررسی ورود حوزه علمیه به اقتصاد در گفت‌وگوی تجارت فردا با موسی غنی‌نژاد

🔻گزیده گفتگو:

مساله اسلامی کردن علم اقتصاد موضوع جدیدی نیست. وقتی در ایران انقلاب شد، یک عده مدعی بودند به تبعیت از شعار نه شرقی نه غربی یعنی نه سوسیالیسم و نه سرمایه‌داری- می‌شود اقتصاد جدیدی تعریف کرد. از همان زمان می‌گفتند این اقتصاد جدید بر اساس اصول اسلام باید باشد. آنها معتقد بودند می‌توان جدای از سوسیالیسم و سرمایه‌داری، علم اقتصاد مستقلی تحت عنوان علم اقتصاد اسلامی درست کرد. عده‌ای منابع مالی بسیاری گرفتند تا روی این موضوع کار کنند. الان نزدیک چهل سال از انقلاب می‌گذرد و آقایان همچنان داعیه اسلامی کردن اقتصاد وتدوین علم اقتصاد اسلامی را دارند.

هنوز تنها اثر قابل اعتنا کتاب محمدباقر صدر است که در سال­های قبل از انقلاب اسلامی نوشته شده است. ایشان در کتاب «اقتصاد ما» که اتفاقا به روش جدید و امروزی نوشته شده به این مساله پرداخته است. در این کتاب شما اثری از علم اقتصاد اسلامی نمی‌بینید. ادعا و حرف اصلی آقای صدر این است که ما در اسلام بینش و فلسفه اقتصادی داریم اما علم اقتصاد نداریم. منظور از بینش اقتصادی که صدر مطرح می‌کند این است که دولت در سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی اصول اسلامی را رعایت کند و این اصول را نقض نکند. منظور از بینش اسلامی این است نه آنکه مثلا نوعی سیاست اقتصادی پولی اسلامی وجود دارد.

در صدر انقلاب وقتی شعار نه غربی نه شرقی را سردادند، دنبال راه سوم برای اقتصاد گشتند و خواستند خودشان راه‌ سومی را درست کنند. این ایدئولوژی راه سوم در غرب هم وجود دارد. طرفداران این ایدئولوژی در غرب هم می‌گویند نه نظام سوسیالیسم خوب است و نه سرمایه‌داری. ایدئولوژی سوسیالیسم مارکسی شکست خورده اما از سوی دیگر به نظام سرمایه‌داری هم ایراداتی وارد است. این است که یک عده به دنبال راه سوم هستند. اینجا هم عده­‌ای دنبال همان راه سوم بودند منتها برخی این راه سوم را می‌خواستند به اصطلاح با مبانی اسلامی بسازند.

موضوع علم اقتصاد، توضیح چگونگی کارکرد بازار است. یا به عبارت دیگر، چگونگی تخصیص بهینه منابع در جامعه مبتنی بر مالکیت خصوصی است. سوسیالیست‌ها می‌گویند بازار به سرمایه‌داری منتهی می‌شود و نتایج خوبی ندارد. پس باید سرمایه‌داری را کنار بگذاریم و با محو مالکیت خصوصی به سوسیالیسم متوسل شویم. از نظر مارکس سوسیالیسم علم اقتصاد جدیدی نیست بلکه نفی این علم است چرا که می­خواهد اقتصاد بازار مبتنی بر مالکیت خصوصی را نابود کند و بر ویرانه های آن سوسیالیسم را بنا نهد.

 راه سوم از سده نوزدهم مطرح بود. کسانی که منتقد مارکس و در عین حال سرمایه‌داری بودند راه سوم را مطرح ساختند. اگر به اقتصاد اسلامی برگردیم باید بگویم راه سوم مفهومی غیرعلمی است. اقتصاد اسلامی را هم روی همان مدل ایجاد کردند. معلوم است که این تفکر به جایی نمی‌رسد. کسانی که معتقد به راه حلهای علم اقتصاد هستند ادعا نمی‌کنند که بازار همه مسائل را حل می‌کند و بدون ایراد است. اما معتقدند بهترین شیوه تخصیص منابع آنی است که از مکانیزم بازار استفاده می‌کند.

این دوستان حرف‌هایی در مورد ایدئولوژی انقلاب زده بودند اما منشا آن را خودشان هم نمی‌دانستند. من در کتاب اقتصاد و دولت در ایران» توضیح دادم ایدئولوژی ابتدای انقلاب برگرفته از «راه رشد غیر‌سرمایه‌داری» اولیانوفسکی، اقتصاددان مارکسیست روسی بود. اگر قانون اساسی ما را نگاه کنید اغلب بحث‌های ما در همین جهت است. یعنی زمانی که خواستند در مسیر راه سوم حرکت کنند ایده ضدسرمایه‌داری را دنبال کردند و تحت تاثیر گرایش‌های چپ و مارکسیستی بودند. تئوریسین‌های انقلاب اسلامی دکتر علی شریعتی، شهید بهشتی و شهید مطهری و طالقانی بودند. همه این بزرگواران به شدت تحت تاثیر اندیشه‌های چپ قرار داشتند. به صورت ایجابی شاید خواستار سوسیالیسم نبودند اما نقد آنها به صورت سلبی از اقتصاد بازار نقد مارکسیستی بود.

سیاست‌های کلی اصل ۴۴ قانون اساسی در حقیقت اصلاح همان راه سوم بود که می‌گفت هر چه به بازار و بخش خصوصی مربوط می‌شود بد است و باید تحت کنترل دولت باشد. اسم سوسیالیسم را نمی‌آوردند اما می‌گفتند ما باید به طرف اقتصاد عادلانه و به اصطلاح اسلامی برویم. عملا همین کار را انجام دادند. به نظر من هیچ قاعده و قانون و رویکردی را به طور کلی در اقتصاد بازار رقابتی نمی‌توان پیدا کرد که در تضاد با اصول اسلامی باشد چون بحث معاملات در فقه اسلامی اساسا مبتنی بر مالکیت خصوصی و آزادی و اختیار در تجارت است. اما رویکرد سوسیالیستی در موارد بسیاری با اسلام به تضاد می‌رسد که مهم ترین آنها نفی مالکیت خصوصی و آزادی تجارت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

فرق بین هولدر (سرمایه گذار) و تریدر (معامله گر) چیست ؟

معمولا تفاوت هایی بین معامله گر و سرمایه گذار در بازارهای مالی وجود دارد. افرادی که دائما در حال ورود و خروج از بازار هستند معامله گر هستند نه سرمایه گذار. معمولا افق های سرمایه گذاری یک سرمایه گذار واقعی بسته به اینکه در چه بازاری سرمایه گذاری میکند از یک سال تا چند سال است ولی افق های معاملاتی یک معامله گر شاید کمتر از یک ماه باشد.معامله گران نه تنها کارمزد بیشتری به کارگزاران می‌دهند بلکه مالیات بیشتری نیز در قبال سودهای کوتاه مدت  که از خرید و فروش مکرر حاصل می شود می پردازند.

فرق دیگر بین معامله گر و سرمایه گذار عموما مربوط به سودهای کسب شده می باشد. یک سرمایه گذار در صورتی که سرمایه گذاری مناسبی را انتخاب کند سودهای بالاتری را نسبت به یک سرمایه گذار کوتاه مدت کسب می کند.

 همه افراد در سرمایه گذاری خود متحمل استرس می شوند ولی مقدار آن متفاوت می باشد. معمولا سرمایه گذارانی که کوتاه مدت معامله میکنند استرس بسیار بالاتری را نسبت به سرمایه گذارانی که بازه زمانی بالاتری را برای سرمایه گذاری انتخاب می کنند دارند.

سرمایه گذار به نوسانات قیمتی توجه زیادی ندارد ولی یک سرمایه گذار دائما در حال چک کردن قیمت ها بررسی آنها می باشد و به همین دلیل ممکن است معاملات ناموفق تری داشته باشد.

سرمایه گذارانی که از لحاظ مالی باهوش هستند میدانند که چگونه با سرمایه گذاری هوشمندانه و با استفاده از کارگزاران خوب هزینه های معاملات خود را به حداقل برسانند.

بنابراین هر سرمایه گذاری ابتدا باید استراتژی معاملاتی خود را براس خرید و فروش در بازار تعیین کرده و سپس بر اساس آن در بازار به معامله بپردازد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

◀️هوش مصنوعی آسانسور اقتصاد جهانی

در یک نگاه کلی هوش مصنوعی را باید گستره پهناور تلاقی و ملاقات بسیاری از دانش‌ها، علوم، و فنون قدیم و جدید دانست. ریشه‌ها و ایده‌های اصلی آن را باید در فلسفه، زبان‌شناسی، ریاضیات، روانشناسی، عصب‌شناسی، فیزیولوژی، نظریه کنترل، احتمالات و بهینه‌سازی (optimization) جست‌وجو کرد.

بر اساس مطالعه‌ای که شرکت PWC یکی از شرکت‌های مشاوره بین‌المللی انجام داده است، تا سال ۲۰۳۰ حوزه هوش مصنوعی به تنهایی 15.7 هزار میلیارد دلار بر اقتصاد جهانی اثر خواهد گذاشت؛ یعنی چیزی بیشتر از مجموع خروجی فعلی اقتصاد کشورهای چین و هند.

از این میزان تاثیر، ۶/ ۶ هزار میلیارد دلار فقط به خاطر افزایش بهره‌وری و 9.1 درصد احتمالا به‌خاطر اثراتی است که این فناوری بر بخش مصرف دارد.

تا سال ۲۰۳۰ بهره‌گیری از هوش مصنوعی و اثرات اقتصادی آن در مناطق جهان متفاوت خواهد بود؛ فعالیت چین در این زمینه جدی است.

تا سال ۲۰۳۰ فقط در نتیجه هوش مصنوعی، GDP جهانی تا ۱۴درصد افزایش خواهد یافت. چنین عددی حاکی از اثرات انقلابی این فناوری در تحول اقتصادی کشورهاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

● استثمار، مِستثمار

حزب کارگر جدید جاه طلبی های حزب کارگر مارکسیست را رد کرده است. اکنون مالکیت خصوصی ابزار تولید از نظر حزب کارگر بلامانع است. در واقع بسیاری از اعضای آن علنا به مالکیت خصوصی تمسک می جویند. ولی آن عرق ریزان قبل از فارغ التحصیلی، آن ساعاتی که صرف خواندن مانیفست کمونیست و چرت زدن روی کتاب سرمایه می شد، کار خود را کرده اند. چرا که حقه جدید حزب کارگر در مورد «فقر» رنگ و بوی مارکسیستی دارد. آثار مارکس راه جدیدی در نظریه اقتصادی و سیاسی گشود: نظریه بزرگ تاریخ بشر به مثابه نیروهای اقتصادی و فناوری نظریه های دوران ساز معمولا مفاهیم جدیدی را هم به دنبال دارند. ژنها، شیزوفرنی و توازن قیمتهاگرچه امروزه موضوعاتی آشنا به نظر می رسند، ولی زمانی مفاهیم جدیدی در نظریه های مربوط به زیست شناسی، روانشناسی و اقتصاد به شمار می رفتند.

و این بار مارکس بود که نیروهای اقتصادی و پدیده های اجتماعی غریبی را مسلم گرفت که نیاز به اصطلاحاتی جدید داشت. در رشته فیزیک معمولا کلماتی کاملا جدید مانند پوزیترون و کوارک را برای موجودیت های جدید نظری معرفی می کنند. ولی این اصلا در علوم اجتماعی رایج نیست. در این رشته معمولا کلمات آشنا را به طریقی جدید با هم ترکیب می کنند تا مفاهیم جدیدی خلق کنند: سودمندی کمینه، تولید ناخالص داخلی، و از این قبیل. این کاری است که مارکس انجام داد. البته او به جای استفاده از زبان عموما خسته کننده علوم اجتماعی در پی کمی هیجان بود.

مفاهیم نظری او اسامی ای مانند «استثمار» و «بیگانگی» به خود گرفت. مثلا، در نظام سرمایه داری صاحبان مشاغل معمولا به کارگرانشان کمتر از آنچه از فروش تولیدات آنها عایدشان می شود می پردازند، چون در غیر این صورت سودی نصیبشان نمی شود. مارکس این پدیده را «استثمار» کارگران می نامد.

کلماتی مانند «استثمار» و «بیگانگی» در حالت عادی دلالتهای بسیار منفی دارند، ولی لطفا همه اینها را کنار بگذارید. از این کلمات در نظریه مارکس به مثابه اصطلاحات تخصصی محض برای توصیف پدیده های اقتصادی یا اجتماعی استفاده شده است. این نوعی علم است.

 

متأسفانه، به خاطر سپردن مفاهیم قراردادی جدید برای کلمات قدیمی دشوار است. در این موارد بی اختیار معانی قدیمی شان در ذهنمان تداعی می شوند. این تداعیها نامیمون اند ولی پیامد مثبتی هم دارند. حداقل برای مارکسیست ها. این حالت به نحوی جادویی ذهن را به سمت محکوم کردن سرمایه داری می کشاند.هان بنگرید که، مارکس نشان داده است سرمایه داری یعنی استثمار و از خودبیگانگی چه کسی از چنین نظام هولناکی دفاع تواند کرد؟ خرگوش از کلاه بیرون بیا!

البته مارکس خرگوشی یا چیزی از کلاه بیرون نیاورده است، حداقل اگر «استثمار» و «ازخودبیگانگی» با معانی متداولشان استفاده شوند. او در بهترین حالت نشان داده است که سرمایه داری ذاتا مستلزم «مستثمار» و «میگانگی» است (من حرف «م» را در ابتدای کلمات استثمار و بیگانگی قرار دادم تا این اصطلاحات را از کلمات هم شکل متداولشان متمایز کنم). و این به خودی خود زمینه محکومیت سرمایه داری را فراهم نمی سازد. من یکی کاملا طرفدار نظام های اقتصادی ای هستم که سودی را عاید صاحبان مشاغل می کنند. میدانم که این مستثمار را هم در بر می گیرد با توجه به معنی مستثمار چطور می توانم موافق این موضوع نباشم؟ ولی استثمار بودن آن را انکار می کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

سخن بزرگان / ساموئل هانتینگتون

امثال و طرحهای ساده شده برای اندیشه انسان اجتناب ناپذیرند. از یک طرف ممکن است نظریه ها با مدلها را به طور صریح فرمول بندی کنیم و آنها را برای راهنمایی و هدایت رفتارها به کار بریم، و از طرف دیگر ممکن است ضرورت این راهنماییها را رد کرده، فرض کنیم که فقط بر اساس حقایق عینی خاصی عمل خواهیم کرد که درباره هر مورد بر مبنای خصوصیات خودش بحث می کند. به هر حال اگر چنین فرض کنیم، در واقع خود را اغفال کرده ایم. از آنجا که فروض، اصول و پیش داوریها در ورای افکار ما پنهان هستند، تعیین می کنند که ما واقعیت را چگونه دریافت می کنیم، حقایق چگونه به نظر ما می آیند و چگونه در مورد اهمیت و شایستگی آنها قضاوت می کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

سخن بزرگان / آدام اسمیت

همانطور که انباشتگی سرمایه قبلی برای ادامه  ترقی های عظیم در نیروی مولد کارگر لازم است، همان‌طور هم انباشتگی سرمایه خود موجب ترقی جامعه می‌شود. شخصی که سرمایه خود را برای نگهداری و ابقاء کارگر به کار می‌برد، طبعاً مایل است این سرمایه را طوری به کار برد که تا آنجا که امکان دارد محصول بیشتری تولید کند. بنابراین، می‌کوشد که اولا بین کارگران خود صحیح ترین توزیع شغلی را به وجود آورد، و دوم اینکه سعی کند بهترین نوع ماشینی که خودش اختراع کرده یا می تواند بخرد را در اختیار کارگران قرار دهد. توانایی او در انجام این دو کار به تناسب حجم سرمایه اوست، یا به تناسب تعداد کارگرانی که می‌تواند استخدام کند. از این رو، کمیت صنعتی در هر کشور نه تنها با افزایش سرمایه ای که به کار گرفته شده زیاد می شود، بلکه، در نتیجه این افزایش، مقدار مساوی کار و زحمت، مقدار بیشتری محصول نیز تولید می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

کارآفرینان سیاسی (Political Entrepreneurship) ؛  محور مهم تغییرات نهادی ( Institutional Change)  در ایران/ علی حسین صمدی

کارآفرینی به زبانی ساده به فرایند کشف فرصت های موجود و خلق فرصت های ناموجود اشاره دارد و یک مفهوم چند بعدی و بین رشته ای است. کارآفرینی انواع بسیار زیادی دارد. کارآفرینی سیاسی، یکی از آن ها است. کارآفرین سیاسی فردی است که  به دنبال کشف و خلق فرصت ها در عرصه سیاست است و هدف آن ایجاد تحول و نوآوری و معرفی راه کارهای جدید در عرصه سیاست گذاری است.

اما برای نهادها تعاریف بسیار زیادی وجود دارد و برای ایجاد تغییرات نهادی، نظریه های متعددی مطرح شده است. ساده ترین و قابل فهم ترین تعریف را داگلاس نورث (برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1993) مطرح کرده است. از دید گاه وی، نهادها قوانین بازی در جامعه هستند. به عبارت دیگر، نهادها قید و شرط هایی هستند که روابط متقابل انسان‌ها با یکدیگر را شکل می‌دهند و این قید و بندها توسط خود افراد وضع و اعمال می شوند. در ساده ترین و قابل فهم ترین دسته بندی، نهاد ها را می توان به نهادهای رسمی و نهادهای غیر رسمی تفکیک کرد. نهادهای رسمی  به طور ساده به قوانین نوشته شده و رسمی مانند قانون اساسی و قوانین و مقررات و ..... و نهادهای غیر رسمی به قوانین نانوشته مانند آداب و رسوم و سنت ها و ... اشاره دارد. براین اساس، تغییرات نهادی به تغییر در نهادهای رسمی و غیر رسمی اشاره دارد. برای ایجاد تغییرات نهادی، نظریه های متعددی (از دیدگاه عامل تغییر (7 نظریه) و منشاء تغییر (4 نظریه)) مطرح شده است. نظریه کارآفرینی به تغییرات نهادی از آن جمله است.

چند واقعیت اقتصاد ایران:

1. مشکلات اقتصادی موجود تنها به مباحث اقتصادی محدود نمی شود و منشاء و ریشه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دارد. بسیار ساده اندیشانه است که فرض کنیم منشاء مشکلات اقتصادی ما تنها ریشه در سیاست های دولت فعلی دارد و ناجوانمردانه و با اهداف سیاسی و .... این نقدها را دنبال کنیم. این جمله نیز به معنای این نیست که دولت ها نیز بی تقصیر بوده اند.

2. اغلب متخصصین در مسایل اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی، برای حل مشکلات اقتصادی و سایر مشکلات، به جای ایفای نقش " مشارکت ایده محور بر اساس دانش و ابتکار " به  "مشارکت اعتراضی" روی آورده اند.

3. تحولات صورت گرفته در انتخابات ریاست جمهوری امریکا و تحولات پیش روی ایران تا انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 ، فرصت بسیار مناسبی را برای فعالیت کارآفرینان سیاسی به معنای خلق فرصت  در زمینه سیاست گذاری عمومی کشور فراهم کرده است.

4. به جای ایجاد تغییرات نهادی، به انقلاب نهادی نیاز داریم. انقلاب نهادی به معنای دگرگون شدن، متحول شدن و تغییر اساسی در نهادهای اقتصادی- حقوقی ، اجتماعی و سیاسی  است.

  با این توضیحات روشن است که موتور محرکه ایجاد تغییرات نهادی در ایران، کارآفرینان سیاسی هستند.

 این افراد می توانند از طرق  مختلف، باعث ایجاد تغییرات نهادی در کوتاه مدت و انقلاب نهادی در درازمدت شوند

یکی از مهم ترین روش ها برای ایجاد این نوع تغییرات، تسهیل تغییر نهادی (برای مثال، به هم ریختن قواعد بازی فعلی و ترغیب نظام مدنی و سیاسی جامعه برای تغییر قوانین و قواعد بازی یعنی نهادها و از همه مهمتر نهادزدایی) است. توجه به این جنبه از تغییر نهادی سابقه‏ ای طولانی دارد و در متون علوم سیاسی با بحث کارآفرینی سیاسی متناظر است.

بر اساس نظریه «جریان (رود) های چندگانه»ی Kingdon، می توان نشان داد که درحال حاضر چگونه کارآفرینان سیاسی می توانند این تغییرات را ایجاد کنند و این که چگونه بازیگران عرصه سیاست در ایران، باید از نقش مشارکت اعتراضی به مشارکت ایده محور بر اساس دانش و ابتکار، تغییر راهبرد دهند و جامعه علمی کشور را برای حل مشکلات، بسیج کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

طرح های پانزی و هرمی

توصیف پانزی به شکلی ساده :  یه سری بدبخت وبیچاره ای  وسط این مثلث دارند به هم پول می دهند اون بابا هم همه پول ها رو ازاون بالا رو برداشت ورفت  و  هرکسی تو پانزی سرمایه گذاری می کند همون پولی که خودش داره میده سودی هست که به نفر قبلی داره تعلق میگیره

کسی که این بساط رو پهن میکنه برنده وکسی که قمار بازی می کند همیشه بازنده است

روز به روز داره به تعداد طرح هایی که با فروش توکن به مردم قصد کلاهبرداری  وجامعه ایرانی هم هدف قرار دادند داره اضافه میشه وجالب ترین جای موضوع اینجاست این شارلاتان ها میان این طرح ها رو با بیت کوین ورشدهای یک دهه اخیرش مقایسه می کنند ومردم را ترغیب به خرید توکن هایی می کنند که هیچ ارزشی ندارد

سرمایه گذاری تضمینی با نرخ ثابت سود مثلا 60 درصد یا جملاتی از این تیپ که  دوستان خود را دعوت کنید به ازای هرنفر سودتان فلان درصد افزایش پیدا می کندچیزی جز طرح های هرمی وپانزی نیست

این جمله ها همه نشان از یک طرح پانزی وهرمی هست اما چرا افراد مختلف وسوسه می شوند زیرا سودش نسبت به سودهای متعارف بیشتر اما وقتی ازکلمات قطعی وتضمینی و....استفاده میشه راحت افراد مختلف رو گول میزنه وراحت وارد یک باتلاق میشن

طرح های پانزی یک روش کلاهبرداری هستش که دراون ها سودهای نامتعارف وتضمینی وریسک کم به سرمایه گذارا پیشنهاد میشه وشک نکنید هرطرحی که وعده سود قطعی وتضمینی بدهد پانزی هست این طرح ها میان سود سرمایه گذار رو از پول دیگر سرمایه گذاران تامین می کنند یعنی با پول سرمایه گذار جدید سود سرمایه گذاری قبلی داده میشه  بنابراین سود حاصله نشئت گرفته از یک فعالیت اقتصادی ویک سرمایه گذاری واقعی نیستش

تا زمانی که مداوم سرمایه جدید وارد سیستم شود طرح میتونه به حیات خودش ادامه بده ولی زمانی که سرمایه جدیدی وارد نشود این طرح ازبین میره و وطراح با پول های به جیب زده غیب میشه وفرار میکنه فراموش نشود درهیچ کجای دنیا به بازگشت قطعی سرمایه گذاری اشاره نمیشه اما نکته جالب اینجاست این گونه طرح ها نیز به حوزه کریپتو کارنسی وارد شده اند وروزبه روز به تعدادشان اضافه می شود.فراموش نکنید یک طرح پانزی وهرمی معمولا  محصولی ازخودش ارائه نمیده وحتی اگر این کارهم بکنه محصولش معتبر نیست وارزشی نداره اما فقط این پول هستش که این طرح ها رو زنده نگه می داره درغیر این صورت طرح ازبین میره یا دیگرسوددهی ندارد.

طرح های هرمی هم شما باید برای ورود پولی پرداخت کنید ودرصورت معرفی چندعضو جدیدبه شما کمسیون پرداخت میشه وهرچه شما واعضای زیرمجموعه افراد بیشتری رو وارد سیستم کنند هرم بزرگ تر میشه وحق کمسیون بیشتری به اعضای ارشد پرداخت میشه طرح هرمی نیز مثل پانزی ازخودش محصولی معتبری ارائه نمیده و وابسته به پول افرادجدیدی هست که وارد سیستم می شوند

فرق پانزی وهرمی دراین هست که درطرح پانزی نیازی به عضو گیری وزیرمجموعه گیری نیست تنها کافیه که سرمایه گذاری کنید وپول خودتون  رو به این شارلاتان ها بدهید ودربسیاری ازمواقع افراد با دریافت سود چنددوره بیشتر وسوسه می شوند که پول بیشتری نیز پرداخت کنند واین باعث میشه فروپاشی این سیستم ها با تاخیر صورت بگیره ولی طرح های هرمی براساس نتورک مارکتینگ هست و برای اینکه سرمایه گذارسود کنه باید عضو جدید وارد سیستم کند وبه تلاش بیشتری برای جذب نیرو نیاز هست وازآنجایی که عضو گیری طرح هرمی به مراتب سخت از سرمایه گذاری هست طرح های هرمی خیلی زودتر از طرح های پانزی دچار فروپاشی می شوند. پس فراموش نکنید در طرح پانزی سود سرمایه گذار قدیمی ازپول سرمایه گذارجدید پرداخت میشه.درتمام حوزه ها طرح های پانزی وهرمی وجود داره ووعده سودهای قطعی وتضمینی می دهند و تور پهن می کنند مطمئن باشید اگر سود قطعی امکان پذیر بود بدون شک دولت ها وبانک ها ازاین سیستم استفاده می کردندمثلا سودهای وسوسه انگیز 60 درصدی که نامتعارف هست وبا کلماتی ازجمله تضمینی وقطعی خیلی راحت افرادرا به خودشون جذب می کنند.طرح های پانزی زیادی درحوزه کریپتو نیز درسال های گذشته درکشورهای مختلف اجراشدازجمله چین وحتی میلیارد دلاری کلاهبرداری کردند وافراد زیادی ازجاهای مختلف دنیا به اینا پول دادند پس همیشه طرح های پانزی وهرمی وجود داره وهمین الان هم نیز وجود داره وباید مواظب بود.تقریبا دوسالی هست شرکت هایی داخل ایران درحال فعالیت هستند وحتی  وارد حوزه کریپتوکارنسی نیزشده اند واین بساط پانزی وهرمی را درقالب این طرح ها دارند پیاده می کنند البته برای جامعه ایرانی این تورها رو پهن می کنند به این دلیل که یک بازار جدیدی هست ومیشه با ترفندهایی کلاهبرداری های کلانی انجام داد وهمین الان هم حتی وجود داره وخیلی آزادانه مشغول فعالیت هستند به این خاطر که نظارتی نیست البته این طرح های پانزی وهرمی نیز درقالب سرمایه گذاری خارجی (بورس وفارکس) نیز زیاد داره پیاده میشه وباید مواظب باشید. به هیچ عنوان با حرف های قلمبه سلمبه ازجمله هوش مصنوعی فریب طرح های پانزی را نخورید .به هیچ عنوان درچنین طرح هایی سرمایه گذاری نکنید زیرا  سرمایه‌های خود را از دست خواهید داد . این شرکت ها با ادعای سرمایه گذاری در بازارهای مختلفی همچون بورس آمریکا و انگلستان، نفت، طلا، فارکس و ارز دیجیتال و استفاده از هوش مصنوعی با طرح های پانزی در حال جذب سرمایه هستند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

🚫 ادعا نمی کنیم که علم اقتصاد در اسلام‌وجود دارد/امام‌ موسی صدر

در ابتدا باید بگویم که اقتصاد، امروزه، در دو معنی به کار میرود: علم اقتصاد و مکتب اقتصادی، علم اقتصاد از علوم جدید است که اخیرا ایجاد و برای آن قواعدی وضع و کتبی درباره آن نوشته شده است. بنابر این، ما در مباحث خود، به خصوص هنگامی که از اصطلاح اقتصاد اسلامی استفاده می کنیم، نمی گوییم علم اقتصادی در کار است و چنین ادعایی هم نداریم. مراد ما در بحث هایمان مکتب و مشی اقتصادی است.) انسانی که احکام اسلام را مطالعه می کند و از راهکارها و تدابیر اسلامی در خصوص چگونگی ایجاد ثروت و توزیع و رشد آن آگاه می شود؛ ثروتی که برای مردم وسایلی فراهم می کند که به رشد شخصیت انسانی آنان کمک می کند، در می یابد که در اسلام برای این مسائل طرح و برنامه وجود دارد و بر حسب تصادف و اتفاق نیست. یعنی احکام اسلام از آیین و دیدگاه و خواستگاه اقتصادی نشأت گرفته است. در واقع، مباحثی که ما بدان ها می پردازیم و پژوهشگران نیز مطرح می کنند، جست وجو و یافتن چگونگی این راه و روش است. .اگر دیدید کسی از اینکه اسلام طرح اقتصادی دارد، شگفت زده شده - است، باید در پاسخ بگوییم که ما ادعا نمی کنیم که علم اقتصاد در اسلام وجود دارد، آن چنان که مثلا فقه وجود دارد.

از کتاب رهیافت های اقتصادی اسلام ، امام‌موسی صدر ،  ص ۱۰۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی