انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

فقه و تحلیل های علمی اقتصاد

این روزها بحث رابطۀ فقه و اقتصاد مورد توجه مجدد قرار گرفته است. سال پیش نیز آقای رئیسی در نشست با برخی مراجع تقلید، خواستار ارائه راه حل از سوی حوزه های علمیه برای مشکلات اقتصادی شد (خبرآنلاین،10/10/1400).  که پاسخ دو تن از مراجع این بود که این امور ربطی به فقه ندارند و این اقتصاددانان هستند که باید در این امور اظهار نظر کنند.

پرسش محوری این است که آیا از دانش فقه می توان انتظار تحلیل و تبیین روابط بین پدیده های اقتصادی و سپس توصیه و راهکار داشت؟ 

برای پاسخگویی به این پرسش، تبیین وظایف، هدف، روش تحقیق و موضوع مورد مطالعه در دو دانش فقه و اقتصاد ضروری است. از این رو به اختصار، موارد یادشده توضیح داده می شود. وظیفۀ فقه، بیان احکام عملی مکلفین اعم از عبادات و معاملات و مانند آن بوده و به عبارت دیگر در علم فقه، سخن از حلال و حرام، واجب و حرام و دیگر احکام است.

وظیفۀ علم اقتصاد، تحلیل و تبیین چگونگی روند و نوسانات متغیرهاست. به عنوان مثال، چرا تورم رشد میکند؟ چه عواملی بر رشد آن موثر بوده و سهم هر عامل چقدر است؟ روند تغییرات چگونه بوده و  مسیر  احتمالی آینده این متغیر چیست. و در نهایت اینکه، چگونه و با چه ابزاری می توان آن را مدیریت کرد؟

از جهت هدف نیز، هدف علم فقه، کشف احکام الهی است و هدف علم اقتصاد، تعادل بازارها در سطح اشتغال کامل است.  از منظر روش مطالعه نیز باید گفت که روش بررسی علم فقه، بهره گیری از روشهای عقلی، نقلی، زبانی با اتکاء بر منابع در دسترس است در حالیکه علم اقتصاد عمدتا بر روشهای تجربی متکی است

بنابراین دانش های فقه و اقتصاد از جهت موضوع، روش، هدف و کارکرد از یکدیگر متمایز بوده، دو جنس متفاوت می باشند لذا انتظار از دانش فقه باید با توجه به نکات چهارگانه باشد و القاء این انتظار از فقه که راه حل های اقتصادی ارائه دهد، ناشی از بی توجهی به تفاوت های یادشده بوده، زبرا چیزی از آن توقع می رود که در حیطۀ وظایف آن نیست. و در نهایت به دلیل بر نیاوردن انتظارات به تخریب ذهنیت عمومی نسبت به فقه منجر می شود که تاکنون نیز چنین بوده است.

البته فقه از دو مسیر می تواند با اقتصاد مرتبط شود. اول، با بیان احکام می تواند بر رفتار انسان های متدین اثر گذارد و در صورت گستردگی آن، بر موضوع مورد مطالعه در علم اقتصاد نیز اثرگذار باشد. به عبارت دیگر علاوه بر قید بودجه در بهینه یابی انسان مسلمان،  قید احکام فقهی و چارچوب های فقهی نیز به وجود می آید گرچه به نظر می رسد این تفاوت منجر به تفاوت ماهوی در رفتار انسان مسلمان و غیرمسلمان نمی شود. زیرا انسانها بر حسب طبیعت و فطرت یکسان عمل می کنند.

دوم اینکه، در کشور ما که قوانین نباید مخالف شرع باشند، فقه در  ریل گذاری حرکتی جامعه موثر بوده و در این صورت، از منظر علم اقتصاد، کارکردهای آن قابل تحلیل و بررسی است. فقه موجب شکل گیری چارچوب های حقوقی در روابط انسانها با یکدیگر و روابط با اموال می گردد. مهمترین این مشخصه ها، ترکیب مالکیت عمومی و خصوصی، دامنه آزادی اقتصادی، حذف ربا، محدودیت بازارهای پولی و مالی است

چنانچه تحلیلهای علمی اقتصاد می تواند درک بهتری برای فهم منابع ایجاد کرده و استنباطهای فقهی را کارآمدتر کند. به عبارت دیگر این دو علم با وجود تمایز از یکدیگر، با هم در تعامل خواهند بود.

بنابراین مقابلۀ تعصب آمیز با نظریه ها و مدلهای اقتصادی و الگوهای سیاستگذاری پولی و مالی متداول در مراکز علمی جهان، آن هم تحت عنوان دفاع از فقه اسلامی می تواند نقش بسیار تضعیف کننده ای داشته باشد و نتیجه آن جز شکست، چیزی نخواهد بود. هر چند مکاتب اقتصادی در تحلیل پدیده های اقتصادی با یکدیگر اختلاف دارند اما این بینش که نظریات علمی اقتصاددانان غیر مسلمان در کلیت خود باطل است، یکی از موانع اساسی در رشد و توسعه کشور است.

یکی از مسائل کنونی این است که گروهی تاکید زیادی بر بانکداری بدون ربا و حفظ ظواهر شرعی در تمامی آئین نامه ها، دستورالعمل ها دارند اما نسبت به مسائل اساسی مانند ساختار رانتی، اقتصاد دستوری، انباشت بدهی بانکها، عدم رعایت اصول بال، عدم مبادلات بین المللی کارآمد و ... توجهی ندارند. در ساختار غیر سالم و ناکارآمد موجود، چگونه می توان از اجرای شرع سخن گفت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تورم را چه کسانی می‌سازند؟

 

️«گرانفروشی» واژه‌ای است که تورم‌سازان علاقه دارند آن را جایگزین واژه «تورم» کنند. چرا که واژه «گرانفروشی» بار اتهامی افزایش قیمت‌ها را از دوش تورم‌سازان برداشته و این اتهام را به آدرس‌های غلط حواله می‌کند؛ آدرس‌های غلطی همچون کارخانه‌ها و مغازه‌ها و فروشگاه‌ها که کالا‌ها را گران می‌فروشند. بعضا برخی از چهره‌های اثرگذار هم با این القائات نادرست همراه شده و موقع افزایش قیمت‌ها پیشنهاد تحریم خرید کالاها را می‌دهند. این پیشنهاد به دلیل درک نادرست از تفاوت گرانی و تورم به هیچوجه باعث توقف افزایش قیمت‌ها نمی‌شود و فقط مردم را هم به متهمان افزایش تورم اضافه می‌کند!

اما تورم را چه کسانی می‌سازند و چگونه؟ تعریف دقیق تورم همان کاهش ارزش پول است اما سؤال این است که اررزش پول چگونه کم می‌شود؟ پاسخ ساده‌تر به این سؤال نیازمند سفر در زمان است. زمانی که هنوز پول اسکناسی مرسوم نبود و سکه‌ها به عنوان پول رایج زمانه به دلیل استفاده از ترکیبات طلا و نقره ارزش ذاتی داشتند. حکومت‌های ماقبل مدرنیته دارای خزانه‌ای از سکه‌ با ترکیبات طلا و نقره بودند که ورودی این خزانه از باج و خراج بود. خزانه منبع پرداخت حقوق درباریان و نظامیان و نیز بذل و بخشش‌های سلطان بود و هر زمان که با کسری مواجه می‌شد یا باج و خراج را افزایش می‌دادند یا با لشکرکشی به بلاد دیگر منابع آنجا را به عنوان غنیمت تصاحب می‌کردند.

اما با توجه به اشتیاق تاریخی حکومت‌ها برای ولخرجی وکسری مداوم منابع، به تدریج روش دیگری برای افزایش منابع خزانه اختراع شد. در این روش جدید، حکومتها تصمیم می‌گرفتند سکه‌های خزانه را ذوب کرده و سکه‌های جدید را با درجه خلوص کمتری از طلا و نقره (با افزودن فلزات کم‌ارزش‌تری مثل مس) ضرب کنند. به این صورت که مثلا طلای موجود در سکه یک دیناری جدید در حد نصف سکه یک دیناری قبلی کاهش می‌یافت. این به معنای آن بود که ارزش واقعی پول (سکه یک دیناری جدید) نصف شده است و به همین دلیل وقتی حقوق‌بگیران سلطان با سکه‌های جدید به بازار می‌رفتند متوجه می‌شدند که قیمتها دو برابر شده است که انعکاس همان کاهش ارزش پول به نصف است. نکته جالب اینکه با رواج سکه‌های جدید سکه‌های قبلی از رواج می‌افتد (این پدیده در ادبیات اقتصادی به قانون گرشام موسوم است) و به تدریج همه قیمت‌ها دو برابر می‌شود.

به عبارت دقیق‌تر، تورم همان دستکاری ارزش پول است که توسط حکومت‌ها در طول تاریخ انجام می‌شده است. یعنی در مواقع کسری بودجه، سلطان دستور می‌داد عیار طلا یا نقره را در سکه رایج کاهش دهند تا تعداد سکه بیشتری با همان واحد قبلی ضرب شود. نتیجه این بود که سلطان سکه‌های بیشتری در اختیار داشت و مخارج بیشتری را پوشش می‌داد اما قدرت خرید سکه‌ها به اندازه تقلب و ناخالصی انجام شده کاهش می‌یافت که در سوی دیگر معادله می‌شود همان تورم.

در سابقه تاریخی می‌توان به ضرب سکه «شاهی» توسط سلسله سامانیان اشاره کرد که معادل ۵۰ دینار بود. یعنی سکه یک دیناری را در طول ده‌ها سال به قدری بی‌ارزش کرده بودند که ۵۰ سکه جدید به اندازه یک سکه اولیه دارای فلز گرانبها بود و سکه شاهی برای تسهیل مبادلات ضرب شد. اما دستکاری ارزش پول همچنان ادامه داشت و بعد از گذشت چند صباحی نادرشاه سکه نادری را معادل ۱۰ شاهی یا ۵۰۰ دینار ضرب کرد. قاجاریه سکه ۱۰۰۰ دیناری به اسم قِران ضرب کرد و برای اولین بار اسکناس ۱۰ هزار دیناری هم به اسم تومان منتشر شد. افراد سالمند حتما به خاطر دارند که تا همین چند دهه پیش نیم تومان را پنج‌زاری می‌گفتند که مخفف پنج‌هزاری به معنی ۵۰۰۰ دینار بود یا دوزاری به معنی ۲۰۰۰ دینار. احتمالا کمی قدیمی‌ترها به یاد می‌آورند که نیم‌ریال یا نیم‌قِران را هم ۱۰شاهی می‌گفتند یعنی همان ۵۰۰ دینار.بنابراین، تورم هیچ چیزی جز دستکاری ارزش پول نیست و این کار هم جز با در اختیار داشتن فرمان ضرابخانه (یا همان بانک مرکزی در دنیای مدرن) امکان‌پذیر نیست. به همین دلیل، از حدود ۴۰ سال قبل که استقلال کارشناسی بانک‌های مرکزی از قدرت سیاسی به رسمیت شناخته شد مشکل تورم‌های بالا در عموم کشورها (جز معدودی مثل ایران که بانک مرکزی مستقل ندارند) به تاریخ پیوست. در دوران کنونی، دستکاری ارزش پول حتی نیازی به ذوب انبار سکه خزانه ندارد و بانک مرکزی غیرمستقل با فشار یک دکمه می‌تواند کسری دولت یا اعتبارات مورد نیاز دولت را پرداخت کند که در آمار رشد نقدینگی منعکس می‌شود. به عنوان مثال، وقتی گفته می‌شود در دوران بی‌رشدی دهه ۹۰ حجم نقدینگی ۱۰ برابر شده یعنی اینکه هر ۱۰ تومان آخر دوره معادل یک تومان ابتدای دوره ارزش خواهد داشت. افزایش حداقل ۱۰ برابری قیمت‌ها از ۱۳۹۱ تا ۱۴۰۰ انعکاس همین دستکاری ارزش پول است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

همچنان پاشنه آشیل ما ایرانیان...

🔻داگلاس نورث برنده نوبل اقتصاد در مورد آموزش و تربیت سخن ژرفی دارد او میگوید اگر میخواهید بدانید کشوری در آینده توسعه میابد یا نه، اصلا سراغ فناوری کارخانه و ابزاری که استفاده میکند نروید؛ اینها را براحتی میتوان دزدید یا کپی کرد!برای دیدن توسعه بروید ببینید در دبستانها و پیش دبستانی ها چگونه بچه ها را آموزش میدهند اگر کودکان شما را پرسشگر، خلاق، صبور، دارای روحیه گفتگو، تعامل، مشارکت در کار تیمی بار آورند، اینها انسانهایی خواهند شد که میتوانند توسعه ایجاد کنند...

🔻به نظرم ما ایرانیان، هنوز اهمیت آموزش و پرورش را در نیافته ایم بنگرید احوال معلمان و مدارس ما و... گریزی به تاریخ میزنم:

امیرکبیر دارالفنون را حتی دو سال زودتر از دارالفنون ژاپن تاسیس کرد اما پس از کشته شدنش، آن دارالفنون که قرار بود انسانِ جدیدی تربیت کند به وضعی افتاد که جان کلام را «فورو کاوای» ژاپنی که سی سال بعد در ۱۸۸۰ ، از آن دیدن کرده بر زبان رانده! او مینویسد: اتاق سوم، کلاس جغرافیا بود معلم فرانسوى درس جغرافیا میداد. معلم از شاگردى که درجه سرهنگی داشت خواست که نقشه‏ آسیا را روى تخته‏ سیاه بکشد و به من اجازه داد از او پرسش کنم. هر چند نقشه ای که کشید نادرست بود...

پرسیدم کوههاى کونلون کجاست؟ نمیدانست.

پرسیدم مملکت کره کجاست و او به جایى در حدود کانتون چین اشاره کرد.

🔻در اینوقت، معلم جغرافیا خواست که درباره محلى نزدیک به ایران از او بپرسم. پس درباره طول و عرض جغرافیایى تهران سؤال کردم و باز نتوانست جواب بدهد، فهمیدم که اطلاع او در حد شاگرد دبستانى بى ‏دانشى است.»(سفرنامه فورو کاوا...ص104)پس، فورو کاوا که سرگرد بود از سرهنگِ ایرانی در مورد تهران سئوال میکند و او نمیداند!

🔻نیم قرن پس از مرگ امیرکبیر و یا احداث دارالفنون در دو کشور، مخبرالسلطنه که از ژاپن دیدن و همه‌ جا با راهن و کشتى به راحتی سفر کرده بود وقتی به انزلی میرسد دچار اندوه میگردد که چگونه به تهران خواهد رسید!

کالسکه هاى شکسته، اسبهاى وامانده، چپرخانه‌ هاى خشک و خالى ( هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات......ص۱۳۶(

🔻و وقتی به حضور مظفرالدین شاه میرسد، مینویسد:«در فرح‌ آباد مشرف شدم جرگۀ معتاد دور شاه را گرفته همه روى زمین نشسته، مجلس بمزاح میگذرد، از من پرسیدند پسر بحرینى بدگل ‌تر است یا ژاپنى‌ها...؟میبایست عرض کرد که به بدترکیبى او در ژاپن ندیدم که تفریحى بشود! ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا...»!

🔻اما گفتگویی مظفرالدین شاه با مخبرالسطنه جالب است:«اوضاع ژاپن را مى‌ پرسید یکى از پرسشها این بود که ژاپن مجلس دارد، ظاهرا ایجاد مجلس در ذهن شاه بود و مى ‌ترسید اظهار کند و به اندازه ‌اى ملاحظه میکرد که هر وقت مخبرالسلطنه میخواست از ترقیات ژاپن چیزى بگوید شاه میگفت از درختهایش بگو و نمى ‌گذاشت وارد سیاست آنجا بشود...»(غفاری کاشانی، تاریخ نگارستان...ص ۴۹۹)

🔻مخبرالسطنه خودش مینویسد مظفرالدین شاه در فکر ایجاد مجلس بود اما «دیوار جهل و ظلمت اطراف او را گرفته است، از عین الدوله، امیر بهادر و امثال اینها چه انتظار باید داشت... اصرار شاه براى کسب اطلاع از اوضاع ژاپن است که ترقیات اروپائى کرده. میدانم شاه مایل به اصلاح هست لکن اصلاح، مانع منافع اطرافیان است، نخواهند گذارد...»(خاطرات و خطرات...ص ۱۳۷)

🔻کثیری از رذل ترین افراد، دربار را اشغال کرده بودند یکی از آنها امیربهادر وزیر دربار بود در انقلاب مشروطیت، وقتی مظفرالدین شاه میخواست فرمان مشروطیت و ایجاد پارلمان را صادر کند همین امیربهادر شمشیر کشید و گفت اگر بخواهید پارلمان ایجاد کنید من خودم را می کشم!

🔻البته مظفرالدین شاه با فرمان مشروطه و ایجاد مجلس را امضا کرد اما آن پاشنه آشیل ایرانیان یعنی فقدان تربیت رجال سیاسی برای آینده، بقوت خود باقی ماند و ضربه خودش را زد.

لرد کرزن پس از به گِل نشستنِ مشروطه ایرانی، مینویسد که ایرانیان اگر به فکر تربیت رجال سیاسى بودند اینقدر ذلیل و بیچاره نمیشدند ایرانیان «مى‌توانند وسائل صحیح براى تهیه رجال سیاسى بى ‌شمارى اتخاذ کنند، سرمشق حسابى را باید از ژاپون گرفت آنها چگونه در اندک زمانى رجال لایق و کاردانى بصیر براى مملکت ژاپن تهیه نمودند که امروز مورد احترام تمام دوم معظم دنیا است...فاصله‌ى زمانى بین انقلاب سفید ژاپن و انقلاب مشروطه ایران بیش از هفده سال نیست. روحانیون علنا علیه اروپائیان تبلیغات میکنند..»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

دشمنان آزادی

🔻دشمنان آزادی بر دوگونه اند: خودکامگان و فرومایگان. خودکامگان با آزادی دیگران دشمنی می ورزند و مایل اند اراده مختار خود را بر همگان تحمیل کنند. خودکامه خود را برتر از همه می داند، از اینرو آزادی را صرفا برای خود می خواهد و با هرگونه حاکمیت قانون مخالفت می کند چون قانون محدود کننده قدرت نا محدود است.

🔻می توان گفت بدترین دشمن آزادی بیشترین تمنای اراده آزاد را برای خود دارد، تمنایی که تحقق آن عملا به بردگی دیگران می انجامد.

گونه دوم دشمنان آزادی سُفله ها یا فرومایگان هستند. بی مایگان، ترسوها و تنبل ها از آزادی بیزارند زیرا در وضعیت آزادی که قانون حکم می راند و قواعد همه شمول بر کردارها و اراده های انسان ها حاکم است، زندگی اجتماعی عرصه رقابت ها و پیکارهای بی پایان با نتایج نامعلوم است.

🔻وضعیت مورد پسند بی مایگانِ زبون، وضعیت انحصاری است که در آن دست یافتن به امتیازات و مدارج موفقیت، فارغ از رقابت و بدون شایستگی، به صرف چاپلوسی و اظهار بندگی امکان پذیر است. رقابت وجه مهمی از زندگی اجتماعی انسان ها در وضعیت آزادی است، بنابراین، آنهایی که استعدادی در خود سراغ ندارند تا در میدان رقابت عرضه نمایند از آزادی گریزانند.

🔻آنها که از نتیجه نامطمئن رقابت ترس دارند تلاش می کنند از ورود آزادانه دیگران به عرصه فعالیت های اقتصادی و سیاسی جلو گیری کنند و خود یکه تاز میدان باشند. آنها ترجیح می دهند قهرمان مسابقات بدون رقیب و پیکارهای انجام نیافته باشند!

🔻فرومایگان همیشه از انحصارهای سیاسی و اقتصادی حمایت می کنند زیرا تنها از این طریق است که می توانند به امتیازاتی که شایستگی آنرا ندارند دست یابند و حفظ کنند. بی دلیل نیست که فرومایگان جذب مغناطیس خودکامگان می شوند و به ناگزیر اینها را از وجود شایستگان محروم می سازند. فرومایگان و خودکامگان مکمل هم اند، هردو گروه با آزادی دشمنی می ورزند اما با دو انگیزه متفاوت. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

فلسفه چیست؟

▪️فایده فلسفه:

فواید فلسفه صرف نظر از دانایی، تقویت ذهن است. فیلسوفان کسانی هستند که با پرسش گرفتن روندهای عادی، چشم اندازهای جدیدی بر سبک زندگی و سبک اندیشیدن می گشایند و همین پرسش ها و تردیدهاست که موجب ترقی و پیشرفت انسان می شود. فلسفه بیش از هر چیز روی شیوه و سبک صحیح زندگی درنگ می کند که به مفاهیمی چون اخلاق و عدالت مربوط می شود.

▪️روش فلسفی:

روش فیلسوف این است که مسائل را از چشم اندازی دورتر و وسیع تر و تاریخی تر و به نحوی دقیق تر می بیند. همان مسائلی که مردم عادی، بدیهی می انگارند و در مورد آن سوال نمی کنند. همان سوالاتی که برای کودکان مطرح می شود. دو گونه برخورد با این سوالات کودکانه می شود. اکثر مردم به دلیل نومیدی از پاسخ یا سرزنش و سرکوب دیگران، دست از این سوال ها بر می دارند و به پاسخ های کلیشه ای دل خوش می کنند. آن کس که کماکان کودک می ماند، نهایتاً فیلسوف می شود. او با دقت و تیزبینی، مسئله را از منظری وسیع تر و عمیق تر زیر و رو می کند. فرق فیلسوف با یک انسان معمولی همین است که فیلسوف فراتر از زمان و مکان خود می رود و ارزش ها را به پرسش می گیرد و انسان معمولی محصور در زمان و مکان خود است و پا در جای پای دیگران می گذارد. افلاطون از قول سقراط می گوید زندگی بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد.

▪️موضوعات فلسفی:

موضوعات فلسفی عمدتاً شامل مسائلی می شوند که در حوزه مسائل تجربی و منطقی نیستند. مسائل تجربی با رجوع به امر واقع حل می شوند و مسائل منطقی با یافتن رابطه بین اجزا و مولفه های آن مسئله از طریق تفکر منطقی. اما مسائل فلسفی به حوزه سومی از مسائل تعلق دارند که نه پاسخ تجربی و علمی دارند و نه پاسخ منطقی و ریاضی. مثلاً چیستی خوبی یا زیبایی یا عدالت و حق یا ماهیت واقعیت یا ماهیت معرفت، که نه پاسخ تجربی دارد و نه پاسخ منطقی.

زمانی نجوم جزء مسائل فلسفی بود چرا که امکان رصد تجربی مدار سیارات نبود. فیلسوف بر مبنای تصورات خود متافیزیکی خلق می کرد و دایره را کاملترین شکل تلقی می کرد. در حالی که علم تجربی نشان داد این مسیر بیضوی است. بدیت ترتیب نجوم با از دست دادن پیش فض های متافیزیکی اش به یک علم تبدیل شد.

▪️وظایف فلسفه:

علوم یک به یک بارشان را از دوش فلسفه برداشتند و به چند حوزه معین نظیر تحلیل زبان و روشنگری راجع به ارزش هایی مانند خوبی و عدالت و جبر و اختیار محدود ماندندمثلاً در فلسفه علم به ما می گویند که مدل سازی همانقدر که به پیشرفت علوم کمک کرده، به ساده سازی و تحریف نیز منجر شده. اساس مدل سازی بر تمثیل و تشبیه است و در این تشبیهات بعضی ویژگی ها برجسته و برخی کمرنگ می شوند. زمانی تلقی مکانیکی از انسان و جامعه داشتند، زمان تلقی بیولوژیک. یکی از وظایف فلسفه، نشان دادن کم و کاستی های مدل های تحقیقاتی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

علم و شبه علم

جهش ارزی باعث تورم می‌شود یا رشد نقدینگی؟ اگر رشد نقدینگی علت تورم است پس چرا جهش تورمی همواره در پی شوک ارزی اتفاق می‌افتد؟ ارزش پول ملی را افزایش نرخ دلار تضعیف می‌کند یا سیاستگذاران پولی؟

اقتصاد آزاد ساخته و پرداخته سرمایه‌داران است یا اینکه سرمایه‌داران گرایش به اقتصاد رفاقتی دارند؟ دست نامرئی بازار در ایران کار می‌کند یا نمی‌کند؟ عدالت مقدم است یا رشد اقتصادی؟ توسعه سیاسی مقدم است یا توسعه اقتصادی؟

قیمت‌گذاری دستوری کالا‌ها به نفع مردم تمام می‌شود یا به نفع انحصارگران؟ هم‌پیمانان رانت‌خواران چه کسانی هستند؟ آدرس کسانی که اقتصاد ایران را درگیر شوک‌های بی‌امان کرده‌اند، کجاست؟

گروه‌های فشار در اقتصاد چه ویژگی‌هایی دارند؟ تجارت از سیاست جداست یا اینکه سیاستمدار و سیاستگذار هم می‌توانند بنگاه‌داری کنند؟ مشکلات اقتصاد ایران ریشه در بحران مدیریتی دارد یا بحران فکری؟

مناظره‌های اخیر نشان داد که پاسخ نادرست به این پرسش‌ها در اقتصاد ایران رواج بیشتری از پاسخ درست به ویژه در بین سیاستگذاران و مشاوران آنان دارد. پرسش‌های مهم هم پاسخ علمی دارند هم پاسخ غیرعلمی. اما مشکل آنجاست که پاسخ غیرعلمی همواره رنگ و لعابی علمی دارد و به سادگی از پاسخ علمی قابل تشخیص نیست. منبع اصلی این نوع پاسخ‌ها را باید در ایدئولوژی و شبه‌علم جست‌وجو کرد.

مصیبت شبه‌علم صرفا محدود به این نیست که تاج کشف حقیقت را بر سر ایدئولوژی می‌گذارد بلکه پیامد مخرب آن در نسخه‌های استخراج شده از پاسخ‌های غلط ظهور می‌کند که برای مشکلات اقتصادی تجویز می‌شود و مشکلات مضاعف و تسلسل‌واری را بر سر مردم آوار می‌کند.

ایدئولوژی همان «آگاهی کاذب» است که تفاوت معناداری با شناخت علمی دارد. شناخت علمی همواره در مسیر اصلاح و تکامل است چرا که مبنای شناخت علمی، استدلال عقلی است و استدلال‌های ضعیف‌تر در مقابل استدلال‌های قوی‌تر به تدریج و در طول زمان رنگ می‌بازند تا مرزهای علم وسیع‌تر شود. اما ایدئولوژی، شناخت‌های کاذب و ناقص را در بسته‌های کشف حقیقت عرضه می‌کند که هیچ نقدی را برنمی‌تابد و به جای استدلال در مقابل نقدهای وارده، انگیزه و نیت ناقدان را زیر سؤال می‌برد.

 پاسخ‌های شبه‌علمی به مسائل مهم اقتصادی همراه با نسخه‌های شبه‌علمی باعث غلطیدن اقتصاد ایران در چرخه‌ای مخرب شده است که تنها راه خروج از این چرخه باطل را باید در پاسخ‌های علمی جست‌وجو کرد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

معرفی کتاب اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی

🔸شاید این از کژکارکردهای ذهن یا تنبلی ذهنی بیشتر انسان‌ها باشد که وقتی به علت یا ریشه مشکلی فکر می‌کنند(البته اگر اصلا به ریشه مشکلات فکر کند) سراغ دم‌دست‌ترین پاسخ می‌روند، پاسخی که با پیش‌فرض‌های آنان منطبق باشد و مخاطب‌عام یا گاهی فلان محفل دانشگاهی یا نهاد قدرت برای آن «به‌به» بگوید.

🔸شاید هم دلیل همه‌گیری و محبوبیت بحث‌های داخل تاکسی، جمع‌های دوستانه یا ترندهای شبکه‌های اجتماعی همین سهل‌الوصول بودنِ یافتن پاسخ باشد.

🔸در این شبه‌تقلاهای ذهنی ریشه مشکلات، معلوم است، مقصر یک نفر یا یک عامل است و هرکس هم قبول نداشته باشد نادان است اما هیچکس به این فکر نمی‌کند که شاید برجای ماندن و استمرار این حجم از مشکلات از بی‌عرضه‌گی یا تن‌پروری اجتماع یا دست‌اندرکاری محافل مخوف توطئه‌پرداز نیست بلکه به این دلیل است که کسی نمی‌خواهد با پایبندی به متدهای فارغ از هیجان علمی و البته راه دشوار تحقیق، ریشه‌های واقعی نابسامانی را دریابد.

🔸استیون لویت و استیون دابنر در این کتاب با چند مقاله به ما نشان می‌دهند که چطور ریشه مشکلات اجتماعی چیزی متفاوت از آن چیزی است که در نگاه اول به ذهن می‌رسد. مثلا اینکه بالارفتن جرم و جنایت در فلان ایالت آمریکا به عاملی که پلیس مدعی است، هیچ ربطی ندارد و این افزایش بودجه نهادهای امنیتی نبوده است که باعث کاهش آن بوده بلکه ماجرا به زنی بازمی‌گردد که پرونده پیچیده او در کنار سایر عوامل منجر به قانونی شدن سقط جنین شده است.

🔸این کتاب مغفول مانده برای کتابخوان ایرانی در مقالاتش به ما نشان می‌دهد که هر مساله اجتماعی، بُعد پنهانی دارد و برای عادت کردن ذهنمان به نحوه درست ریشه‌یابی مسایل، به سراغ پرسش‌های به ظاهر ساده‌ای می‌رود:

چرا فروشندگان مواد مخدر، هنوز با مادران‌شان زندگی می‌کنند؟

وجه اشتراک معلم‌ها با کشتی‌گیران چیست؟و...

🔸در این کتاب با‌ محققی آشنا می‌شوید که برای فهم سازوکار اقتصادی باندهای مواد مخدر از آنها می‌خواهد کارهای حسابداری‌شان را به او‌ بسپارند! تا ارتباط بین اقتصاد با رفتار انسان‌ را دریابد. محقق در پایان در‌می‌یابد که ادعای «انسان اقتصادی» برای اثبات تاثیر تک عاملی اقتصاد بر رفتار، واقع‌بینانه نیست و یک تحقیق درست صرفا به داده‌ها یا پیش‌فرض‌های اقتصادی یا اجتماعی تکیه ندارد.

🔸می‌گویند: پرسش درست از پاسخ درست، مهم‌تر است. این‌کتاب هم درست پرسیدن را یادمان می‌دهد و هم با موضوع قراردادن چالش‌های زندگی روزمره، نشان‌مان می‌دهد که یک مطالعه علمی برخلاف ظاهر خشکش، بسیار جذاب، کاربردی و قابل‌فهم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

ای کاش شعور خریدنی بود!

قبل از هر چیزی، بگذارید سه مثال ساده را با هم مرور کنیم.

فرض کنید که می‌خواهید فوتبال گل کوچیک بازی کنید، هزاران قاعده نانوشته وجود دارد که باعث می‌شود دو تیم در برابر هم قرار بگیرند و به راحتی بازی کنند و لذت ببرند. مثلا یک قاعده نانوشته ساده: اندازه دروازه‌های دو تیم باید برابر باشد. خیلی بدیهی به نظر می‌رسد؟ نه؟! اما فرض کنید که این قاعده وجود نداشت اول هر بازی باید صدها دقیقه صرف توافق بر سر چنین قواعد بدیهی مشابه می‌شد.

می‌خواهید خانه اجاره کنید؛ قواعدی وجود دارد در مورد رهن و اجاره، در مورد اینکه هزینه‌های تعمیرات خرد و اساسی به عهده چه کسی است. همین قواعد نوشته و نانوشته باعث می‌شود که این تعامل جمعی آسان‌تر انجام شود.

می‌خواهید ازدواج کنید، هر قومی و قبلیه‌ای، ترکیبی از شیربها، مهریه، جهیزیه و تقسیم هزینه ‌های عقد و عروسی را تحت عنوان عرف مشخص و معمولا کمی بالاتر یا پایین‌تر، حول و حوش عرف توافق می‌کنند

به این مثال‌ها می‌توانید تاسیس شرکت با چند موسس، رانندگی در اتوبان، سرمایه‌گذاری در بورس، انتخابات و ... را اضافه کنید. در همه این‌ها قواعدی وجود دارند که تعامل ما را شکل می‌دهند. این قواعد عملا برخی رفتارها را ممنوع یا نامقبول می‌کنند و برخی رفتارها را مقبول و مجاز.

نکته همین جاست: در هر زمینه‌ای، اگر قواعد دارای سه ویژگی زیر باشد وضعیت ما بهبود می یابد: قواعد منصفانه، معقول و محترم باشد.

یک مثال دم دستی: مثلا شما در نانوایی، دو صف دارید: صف تکی و صف چندتایی. این هم منصفانه است (هیچ کس احساس بی‌عدالتی نمی‌کند)، هم معقول است (کسی که فقط یک نان می‌خواهد لازم نیست که به اندازه کسی که ۵ نان می‌خواهد منتظر بایستد) و هم محترم است (عموما آن را رعایت می‌کنند).

اگر کمی فکر کنید می‌بینید که در همین جامعه ما قواعدی وجود دارند که یا شرط منصفانه بودن را ندارند یا شرط معقولیت و یا شرط محترم بودن را. به عنوان مثال رانندگی بین خطوط هم منصفانه است هم معقول ولی محترم نیست و کسی آن را رعایت نمی‌کند. هر چقدر درجه منصفانگی، معقولیت و محترم بودن قواعد یک جامعه بیشتر باشد آن جامعه راحت‌تر تعامل می‌کند و سرمایه انسانی، فیزیکی، دانشی و مالی بیشتری انباشت می‌کند و به دنبال آن سریع‌تر مسیر توسعه را طی می‌کند.

اقتصاددانان به این "قواعد منصفانه، معقول و محترم" می‌گویند: نهاد. حالا سوال پیش می‌آید که این نهادها از کجا به دست می‌آیند؟ جواب آن می‌شود شعور جمعیِ درونی شده.

تحلیل و تجویز راهبردی:

شعور متفاوت از اطلاعات، علم، تکنولوژی، قانون و سامانه است. علم را می‌توان کسب کرد، فناوری را می‌توان خرید، قانون را می‌توان کپی کرد و سامانه را می‌توان ایجاد کرد. اما ای کاش شعور خریدنی بود. کما اینکه ما در طول دویست سال گذشته سازمان‌ها و سازوکارهای جهان پیشرفته را تقلید کردیم (پارلمان، دانشگاه، انتخابات و ...)، قانون‌های مادر را کپی کردیم، فناوری‌های روز دنیا را خریدیم، سامانه.های متعدد ایجاد کردیم؛ اما مسئله این است که شعور جمعی درونی شده یک شبه به دست نمی‌آید. به تعبیر استاد برجسته دانشگاه هاروارد-پروفسور کلیتن کریستنسن- شعور جمعی درونی شده نتیجه یادگیری اشتراکی مردمی هست که با همدیگر کار می‌کنند تا مسائل را حل کنند و حدس بزنند چه چیزهایی نتیجه می‌دهد و چه چیزهایی نه! هر دفعه که آن‌ها با یک مسئله کلنجار می‌روند فقط خود مسئله را حل نمی‌کنند، بلکه در جریان حل آن مسئله، هر آنچه که اهمیت دارد را نیز یاد می‌گیرند.

شعور مفهومی صفر و یکی نیست که ملتی داشته باشد و ملتی نداشته باشد. برداشت من این است که در طول این سال‌ها، شعور جمعی ما عمیقا ارتقا پیدا کرده (بعدها شواهدش را خواهم نوشت)؛ اما هنوز راهی طولانی در پیش داریم. چه می‌توان کرد؟

۱) شعور با دانستن متفاوت است؛ دانستن با خواندن و حفظ کردن حل می‌شود اما شعور نیازمند وجدان کردن (درونی کردن) است. نیازمند تکرار و تکرار و تکرار است. به عبارتی مطلب باید خیس بخورد و هضم شود)!

۲) توسعه تجربه های جمعی و تشکیلاتی: شرکت‌ها، خیریه‌ها، انجمن‌ها، حزب‌ها، بنیادها و موسسات همه و همه باعث می‌شوند که ما با هم کار کنیم، با هم مسئله حل کنیم و با هم یاد بگیریم. هر نهاد جمعی، یک کارگاه عملی توسعه است).

۳) درک عمیق تجربیات جهانی و تفاوت‌ها؛ اینکه نباید قوانین و قواعد دیگر جوامع را کپی کرد حرف درستی است اما اینکه در خلا خودمان همه چیز را تست کنیم هم اشتباه دیگری است. راه حل در میانه است. نگاهی عمیق به تجربیات جهانی و یافتن راه حلِ خودمانی (متناسب با شرایط خودمان).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

صبر شادمانه / محسن رنانی

یادمان نرود­که ایرانِ امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد و بیش از هوش به عقلانیت و فهم بدیهیات نیاز دارد و بیش از مرگ به زندگی نیاز دارد و بیش از گریه به شادی نیاز دارد و بیش از شعارهای آسمانی به شعورهای زمینی نیاز دارد، و بیش از نفرت به همدلی نیاز دارد. جوامع تحول می‌یابند و دیکتاتورها دیر یا زود، با خون یا بی‌خون، می‌روند، اما اگر در فرایند این رفتن‌، خشونت و نفرتی تولید شود، آن خشونت و نفرت می‌ماند و دامان نسل‌‌های بعدی را می‌گیرد. همان‌گونه که ما هنوز داریم تاوان نهضت ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد را می‌دهیم

🔺امروز ماموریت روشنفکری، کارِ فکری و تولید اندیشه نیست، بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است. جوانان، سرمایه‌های اصلی کشورند، اگر شادمانه و امیدوار بمانند، هیچ نگرانی نیست، دوباره کشور را می‌سازند. حکومت، گرفتار بیماریهای پیرانه‌سری است،‌ یعنی هم ناتوان‌تر از آن است که خودش را بازسازی کند و هم ناتوان‌تر آن است که بتواند مانع تحولاتی شود که این جوان‌ها خواستار آن هستند. مرحله ورود حکومت به رفتارهای کاریکاتوری به شدت دارد در همه عرصه‌های حکمرانی بروز پیدا می‌کند و این خبر خوشی است. ما فقط باید مراقب جوان‌ها باشیم که از دست نروند، که شادمان بمانند، که در خشم و نفرت فرو نروند که از ایران نگریزند، که ناامید نشوند.  

🔺از یک سو اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است یعنی دیگر با سیاست‌گذاری اقتصادی نمی‌توان آن را مدیریت کرد؛ معنی‌اش این است که حکومت دست به هر کاری در حوزه اقتصاد بزند اوضاع را بدتر خواهد کرد. ازسوی‌دیگر جنبش مهسا اکنون جامعه ایران را وارد عمیق‌ترین انقلاب مدنی تاریخ ایران کرده است. ای کاش مردان مداخله نکنند و انقلاب فرهنگی #زنان را به خشونت نکشانند. مردان بهتر است فقط از نظر روحی و اجتماعی، زنان را تقویت کنند و از آنان حمایت کنند. سعی نکنند جانشین زنان شوند یا رهبری آنان را به دست گیرند. مردان در ایران معاصر سه بار انقلاب کرده اند و هر سه بار گند زده‌اند. مراقب باشیم این بار انقلاب زنان را گند نزنیم. حکومت در نقطه بن‌بستی آچمزگون است و هر کاری بکند انقلاب مدنی و فرهنگی زنان را تعمیق و تشدید می‌کند: همین جا بماند می‌بازد، عقب‌نشینی کند می‌بازد، حمله کند می‌بازد، سکوت کند می‌بازد، خشمگین شود می‌بازد، زندانی کند می‌بازد، زندانی نکند می‌بازد. فقط نادان‌ترین حکومت‌ها خود را به چنین بن‌بستی گرفتار می‌کنند.  

🔺اکنون ما چه کنیم؟ ما باید ورزش کنیم، به هر بهانه‌ای مهربانی و شادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، از کودکان کار حمایت کنیم، جوان بیکاری را شاغل کنیم، به نیازمندی وام بدهیم، پیادگان را سوار کنیم، به هم احترام بگذاریم، تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، در دادوستد راستگو باشیم، از بیماران نیازمند حمایت کنیم، گذشت داشته باشیم، در خیابان بداخلاقی نکنیم و همه جا به هم رحم کنیم تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دوره‌ای از «صبر شادمانه» نیازمندیم.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

جوابیه صبر شادمانه/ دایان دولدورم!

🔸دکتر محسن رنانی در یادداشت اخیر خود با عنوان «صبر شادمانه»  تصویری از وضعیت نامطلوب سیاست، اجتماع و اقتصاد ارایه داده است که البته این روزها تقریبا اکثریت مردم به آن آگاهند و مطلب جدیدی نیست. نکته قابل توجه در این یادداشت اما  توصیه پایانی آن است:

ما باید ورزش کنیم، به هر بهانه‌ای مهربانی وشادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، ... تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، ...تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دوره‌ای از «صبر شادمانه» نیازمندیم.

🔸شاید دکتر رنانی در نوشتن این یادداشت  به سخنرانی کارل‌ پوپر با عنوان ، (مدینه فاضله و قهر)  گوشه چشمی هم داشته اند.  پوپر نخستین بار، این سخنرانی را در انستیتوی هنرهای بروکسل، در ژوئن ۱۹۴۷ ایراد کرد. متن این سخنرانی نخستین بار در The Hibbert Journal جلد ۴۶ در سال ۱۹۴۸ منتشر شد و سپس درکتاب «حدسها و ابطالها»به طبع رسید.  پوپر در آن سخنرانی می‌گوید:

🔸تفاوت میان طرحهای ناکجاآبادی خیرخواهانه، که اعتراض من به آنها از آن روست که به زور و خشونت منتهی  می­شوند، با تغییرات مهم و دور رس سیاسی که مورد توصیه من است، در کجاست؟ اگر بنا باشد فرمول ساده و نسخه‌ای برای بیان تفاوت میان تدابیر پذیرفتنی به منظور اصلاحات اجتماعی و طرحهای ناکجا آبادی نپذیرفتنی ارائه کنم، چنین می‌گویم:

"بیشتر برای برطرف کردن عیب‌های مشخص بکوش تا برآوردن ایده‌آل‌های مجرد. تلاش مکن با وسایل سیاسی انسانها را خوشبخت کنی، بلکه نیروی خود را در راه از بین بردن بدبختی های مشخص به‌کارگیر". وجه عملی‌تر این سخن چنین است: با وسایل مستقیم برای از میان بردن فقر مبارزه کن با ساختن بیمارستانها و مراکز آموزش پزشکی با شیوع بیماریها  مبارزه کن. با نادانی همان سان نبرد کن که با جنایت می‌ستیزی. اما همه این کارها را با وسایل مستقیم انجام بده. نگاه کن چه چیز در جامعه‌ای که در آن زندگی میکنی بدترین بدی است و بکوش صبورانه جامعه را همزمان قانع کنی که می توانیم از شر آن خلاص شویم.

🔸توصیه های جناب رنانی توصیه‌های درست و بجایی است، تقویت فضایل فردی و تعهد به مسئولیت اجتماعی و خشونت‌زدایی در هر صورت امر واجبی است اما اگر اوضاع به همان بغرنجی باشد که آقای رنانی می‌فرمایند، اوضاع با رقصیدن و نان تمیز پختن حل نمی‌شود و مساله «زمان»در این متغیر نادیده گرفته شده است .

🔸این مساله مرا یاد داستانی می‌اندازد که استاد «باستانی پاریزی» در کتاب «هشت الهفت» آورده‌اند:

در یکی از جنگ‌های ایران و روس تمام امید عباس میرزا به هنگ تفنگداری بود که اسلحه ث‌های دست سازی داشتند که سنبه و باروت زدن آن زمان زیادی می‌گرفت. وقتی سپاه ایران بعد از چندین ساعت مقاومت رو به هزیمت رفت عباس میرزا که دید در تمام این مدت خبری از شلیک نیست به سراغ سردسته هنگ رفت و از او پرسید؟ پس کی شلیک می‌کنید؟ سردسته هنگ هم در حالیکه تازه داشت سرکیسه باروت را شل می‌کرد با خونسردی گفت: دایان دولدورم/وایستا تا پرکنم. (این اسلحه بعدها به اسلحه دایان دولدورم شهرت یافت(.

🔸حالا نیز ضمن ارج نهادن به دلسوزی‌ها و نگاه پر از شفقت امثال دکتر رنانی ضمن آنکه نیک می دانم حقیقتا معادله برون رفت از مشکلات ایران چند مجهولی است اما باید از روشنفکران خواست که به شکل جدی متغیر زمان و ضریب تاب آوری جامعه را هم درنظر بگیرند و از همه مهمتر مسئولین امر را که حقیقتا ریش و‌قیچی دست آنهاست، مخاطب قرار دهند یا با همپوشانی اجتماع، روشی را برای تفهیم این مطلب به متصدیان امر بیابند که آیا زمان آن نرسیده است که به چیزی به جز راهکار «دایان دولدورم»نیز بیاندیشند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی