انجمن علمی اقتصاد دانشگاه آزاد واحد شیراز

حکمرانی یک تخصص است مثل پزشکی

چرا ما در ریشه یابی مشکلات داخلی به دنبال عوامل خارجی هستیم؟ آیا اماراتی‌ها، گرجستانی‌ها و مردم ترکیه، پول و سرمایه خود را به بانک‌های ایرانی منتقل می‌کنند؟ یا برعکس؟ چرا شهروندان به این فکر می‌افتند که دارایی‌های خود را به ارز تبدیل کرده و در خارج مستغلات بخرند؟ این سوال و ده‌ها سوال مرتبط، به اصول ثابت حکمرانی بر می‌گردد.

اگر شخصی روزی چهار پاکت سیگار مصرف کند و نیم کیلو چربی وارد بدن خود کند و با هر چای دوازده حبه قند بخورد، نمی‌تواند وقتی در CCU بستری شد، روزگار و اطرافیان خود را سرزنش کند. حکمرانی مانند سلامتی جسم انسان، اصول دارد و اگر آن اصولِ جهان شمول رعایت نشوند، کارآمدی دچار اختلال می‌شود.

اولین شرط حکمرانی، ایجاد امنیت فکری، شغلی، مدنی و اقتصادی است. بعد از این که سطح قابل توجهی از این امنیت فردی تحقق پیدا کرد، حفظ هویت و تعلق خاطر اهمیت پیدا می‌کند.

اگر شهروندان یک کشور صبح از خواب بیدار شوند و متوجه شوند چهل درصد ارزش دارایی‌های آنها از بین رفته است به طور طبیعی در پی چاره‌اندیشی نخواهند بود؟

اکثریت مطلق مردم اتحادیه اروپا که ۵۰۸ میلیون نفر جمعیت دارد زندگی بسیار معمولی دارند: یک آپارتمان بسیار کوچک، یک دوچرخه، یک کارت مترو و قطار و یک شغل معمولی. اما بسیار راضی و خوشحال هستند، چون امنیت روانی دارند و در جوامعی با ثبات زندگی می‌کنند. نرخ تورم حدود ۲ درصد است و به همان میزان درآمد آنها در سال افزایش پیدا می‌کند و بنابراین احساس ثبات می‌کنند

حکمرانی مانند پزشکی، مهندسی و معماری یک تخصص است: متونی در حد چند هزار کتاب دارد. محتاج تجربه و یادگیری است. به چارچوبی فکری به نام قرارداد اجتماعی میان مجریان نیاز دارد و از همه مهم تر تابع یک سیستم با ثبات است.

آیا آمریکا، روسیه، انگلستان، آلمان و چین می توانند نروژهراسی به راه اندازند؟

نمی‌توانند! چون نروژ ثبات دارد.

با پنج میلیون و دویست هزار نفر جمعیت، ۳۷۱ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی دارد. با ۱.۲ درصد نرخ تورم، مردم این کشور ۷.۳ درصد از درآمد خود را پس‌انداز میکنند، این در شرایطی است که دستمزدها در سال ۴.۶ درصد افزایش پیدا می کنند. درآمد حاصل از نفت فقط به «صندوق نفت» رفته و در صدها شرکت سرمایه‌گذاری میشود و تنها ۴ درصد از سود سرمایه‌گذاری در بودجه جاری به کار گرفته می شود. صندوق نفت نروژ حدود یک تریلیون دلار است. اصل و سود آن برای نسل های آتی است. درآمد سرانه در این کشور ۶۲۵۱۰ دلار است. با این آرامش، ثبات، امنیت، توزیع امکانات و آینده نگری، کدام کشور خارجی می‌تواند در نروژ نارضایتی ایجاد کند؟!

حکمرانی یک تخصص است. با تغییر وزرای اقتصادی اتفاق خاصی نمی‌افتد؛ باید اندیشه‌های حکمرانی را اصلاح کرد. وقتی شهروند به این نتیجه برسد حکومت برای رای و نظر او و همچنین برای خود او ارزشی قائل نیست، با حکومت هم همکاری نمیکند. ریشه‌ی عموم نارضایتی‌ها در نادیده‌شدن و بنابراین در ناکارآمدی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

ده تفاوت میان ایران و کره جنوبی

👈 ایران و کره جنوبی اگر چه از نظر وسعت و منابع طبیعی به شدت با یکدیگر متفاوت‌اند ولی در دوران کنونی بسیار با هم مقایسه می‌شوند. شاید به این دلیل که رویدادهای بعد از سال ۱۹۷۹ و دهه‌های متعاقب آن در سرنوشت هر دو مملکت بسیار تاثیر گذار بوده است.

در ایران انقلاب ۵۷ مسیر کاملا تازه و پیش‌بینی ناپذیری را فراروی کشور قرار داد ولی در کره ترور ژنرال پارک تحول مهمی در گذار کشور از اقتدار گرایی به دموکراسی و تعمیق توسعه یافتگی آن محسوب می‌شد.

شاید به جرأت بتوان گفت در این مدت دو سرزمین دقیقا روی دو پیکان با جهت‌های کاملا مخالف حرکت کرده‌اند به طوری که اگر از امروز به مدت ۲۱ سال رشد مداوم ۱۰ درصدی داشته باشیم تازه به وضعیت امروز کره جنوبی می‌رسیم. حال با این اوصاف می‌کوشیم تا به برخی از تفاوت‌های دو کشور در مسیر توسعه یافتگی اشاره کنیم؛

کره جنوبی در چهل سال اخیر کوشیده تا بخشی از نظم جهانی باشد و به افزایش سهم خود از آن بپردازد در حالی که ایران در این مدت سعی کرده تا با تردید در اوضاع جهان داعیه تغییر و مدیریت آن را داشته باشد!

کره جنوبی اقتصاد خود را بر بنیان سرمایه داری بنا کرد و رشد اقتصادی را اولویت خویش قرار داد اما اقتصاد ایران با تاثیر پذیری از اندیشه‌های چپ به دولتی کردن همه بخش‌ها و نهادینه کردن ناکارآمدی‌ها رسید!

کره جنوبی با تقویت بخش خصوصی (شرکت‌هایی مانند هیوندای و سامسونگ) آن‌ها را شریک اقتصادی خود قرار داد ولی ایران با تضعیف بخش خصوصی آن‌ها را در اقتصاد دولتی ناکارآمد منحل کرد!

در کره جنوبی یارانه‌ها به تولید کنندگان بخش خصوصی تعلق گرفته و باعث رونق تولید در شرکت‌های چندملیتی شدند در حالی که در ایران یارانه‌ها به مصرف کننده داده شد و در هجوم تورم افسار گسیخته هرز رفت!

کره جنوبی در دوگانه؛ رشد/ عدالت، اولویت را به رشد اقتصادی داد و در نهایت با ایجاد دولت رفاه به عدالت نیز دست یافت در حالی که ایران اولویت را به عدالت داد و با ناکامی در دستیابی به توسعه، فقر را عادلانه در میان مردم توزیع کرد!

کره جنوبی به دلیل فقدان نفت و سایر منابع طبیعی موفق شد در سراسر کشور نهضت تولید و کارآفرینی ایجاد کند در حالی که ایران با اتکای به درآمد بادآورده نفت کارآفرینی و بخش خصوصی واقعی را نابود کرد!

کره جنوبی حاکمیت یگانه دارد و در ساختار سیاسی آن رئیس جمهور بالاترین مقام کشور محسوب می‌شود حال آن که در ایران نوعی حاکمیت دو گانه و ساختار موازی وجود دارد که مانع اصلی بر سر راه توسعه یافتگی محسوب می‌شود!

کره جنوبی از سرمایه داری آغاز کرد و به دولت رفاه رسید که در آن رشد اقتصادی با کاهش فاصله طبقاتی و ضریب جینی همراه شد در حالی که ایران از اقتصاد دولتی شروع کرد و با کاهش رشد اقتصادی به افزایش نابرابری و بی عدالتی رسید!

کره جنوبی در اقتصاد استراتژی " توسعه صادرات" را برگزید و توانست به بازارهای جهانی برای تولیدات خود دسترسی یابد در حالی که ایران با برداشت غلط درباره خودکفایی استراتژی "جایگزینی واردات" را انتخاب کرد و شانس خود را برای جهانی شدن اقتصاد از دست داد!

کره جنوبی در چهاردهه گذشته از یک حکمرانی خوب (دولت اقتدارگرای با ظرفیت) به یک حکمرانی بهتر (دولت دموکراتیک) گذر کرد در حالی که ما در ایران از "جمهوری" به" اندک سالاری" رسیدیم هر چند که هرگز از وجود یک حکومت با ظرفیت برخوردار نبودیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

🖊 چرا امریکا و ژاپن "کتاب توسعه" ندارند؟!

در نشست رونمایی از "کتاب صفر توسعه" که دهم مرداد ماه و به همت پویش فکری توسعه تدارک دیده شده بود محمدرضا اسلامی به عنوان یکی از اعضای پنل گفت که پس از بررسی دقیق منابع مکتوب امریکایی و ژاپنی با مورد مشابهی مانند "کتاب توسعه" در ایران مواجه نشده است. به گفته اسلامی اگر چه در هر دو کشور شاخص هایی برای ارزیابی تغییرات آموزشی، بهداشتی، صنعتی و ... وجود داشته است ولی در آن کشورها نه اثری از رشته توسعه آن چنان که ما تصور می کنیم وجود دارد و نه اثری به نام" کتاب توسعه". واقعا چگونه ممکن است این دو کشور توسعه یافته فاقد چنین سندی باشند؟

توسعه امری بدیهی و تجربه شده است: بر خلاف کشور ما که هنوز در هزار توی توسعه یافتگی باقی مانده و بدتر از آن، حتی در مورد اصل توسعه نیز چون و چراهای بسیاری در سطوح بالای حاکمیت وجود دارد اکنون بخش عمده ای از جهان به توسعه به مثابه امری بدیهی می نگرند. شاید به همین دلیل است که به جای عارضه سندنویسی  برای توسعه که چندی است گریبان گیر ما شده و همواره نافرجام بوده است این ممالک به تمهید زیر ساخت های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی توسعه مانند حکومت شفاف و پاسخگو، اقتصاد مولد و جهانی، و آموزش و پرورش توسعه گرا پرداخته اند.

توسعه دارای اصول مشترک و مدل های متفاوت است: با عبور اندیشمندان از نگرش خطی به پیشرفت که جهان را به کشورهای عقب مانده، در حال توسعه و توسعه یافته تقسیم کرده و یک الگوی ثابت را متاثر از نسخه های بانک جهانی برای پیشرفت تمام ممالک دنیا تجویز می کرد، اکنون جهان در مرحله مدرنیته های چندگانه قرار گرفته است. به این معنا که اگر چه اصول توسعه مانند رشد اقتصادی، اجماع داخلی، افزایش سرمایه گذاری و دسترسی به بازارهای جهانی در همه جا مشترک و مورد توافق است ولی عملیاتی کردن این اصول مستلزم هماهنگی با شرایط فرهنگی و بومی هر کشور است.

توسعه مورد توافق جامعه و حکومت است: اگر چه جهان در کنار توسعه های جامعه محور همچون امریکا و اروپای غربی، شاهد توسعه های دولت محور مانند ژاپن و ببرهای آسیا بوده است ولی امروزه پرواضح است که توسعه علاوه بر نیاز به اجماع در ارکان حکومت سخت نیازمند همراهی جامعه نیز می باشد. "کتاب توسعه" برای کشورهایی کاربرد دارد که در آن هم حکومت و هم جامعه نسبت به ضرورت توسعه توجیه نبوده و لذا باید تجربیات جهانی برای شان بازگو شود حال آن که در کشورهای توسعه یافته گذار از این مرحله دیری است که اتفاق افتاده است.

توسعه امری ناگزیر و قطعی است: در جهان امروز که اقتصاد به بنیان رقابت و پیشرفت کشورها تبدیل شده است تردید در مورد اولویت ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امری بیهوده تلقی می شود. به عبارت دیگر کشورها می کوشند تا از همه ظرفیت های سیاسی خود جهت توفیق در امر توسعه یافتگی برخوردار شوند. این در حالی است که ما همچنان بر خلاف رویه رایج در دنیا از اقتصاد به نفع سیاست خارجی یارانه پرداخت می کنیم. با این اوصاف دور از انتظار نیست که همچنان با انتشار کتاب هایی نیازمند گفتمان سازی برای توجیه ضرورت توسعه برای حکومت و جامعه باشیم.

🔹 نکته پایانی: یکی از اندیشمندان روزگاری گفته بود غرب بختیار بود که به صورت تصادفی در گیر مدرنیته شد، یعنی اگر چه مبداء مشخص بود ولی مقصد قابل پیش بینی نبود. مشکل کشورهایی مانند ایران اما این است که باید این مسیر را با چشمانی باز و کنترل بر اوضاع طی نمایند و از همین رو نیاز به نقشه راه دارند. چین، هند، کره جنوبی، ویتنام و حتی بنگلادش مدت هاست که به مناقشات داخلی در این مسیر پایان داده و رهسپار شده اند. اما رصد چهاردهه تجربه جمهوری اسلامی نشان می دهد که ما هنوز در همان ابتدای کار معطل مانده ایم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

الیگارش‌های ایرانی

 

در آمریکا کارآفرینان میلیاردر بسیاری داریم، همچون مارک زاکربرگ، استیو جابز، بیل گیتس و پی‌یر امیدیار که افکار عمومی بر ثروت آنان به‌عنوان نتایج یک بازی عادلانه صحه می‌گذارند. ولی فرض کنید اگر من پنج میلیاردر بزرگ ایران را معرفی کنم و ادعا کنم که آنان همگی از طریق توانایی‌های فردی، بدون ارتباطات سیاسی و اقتصادی خاص به این جایگاه رسیده‌اند، تا چه حد در اثبات ادعای خود موفق خواهم بود؟

این سوء‌نیت و بدگمانی تاریخی ریشه‌ای تاریخی دارد و شامل حال فعالان اقتصادی پیش از انقلاب نیز می‌شده است. جایی که بسیاری از شرکت‌ها در دهه ۵۰ تلاش داشتند با ورود یک تیمسار عالی‌رتبه یا یک مقام امنیتی به هیات‌مدیره، خود را به دستگاه حاکم نزدیک سازند و از رانت بیشتری برخوردار شوند.

در ایران، تخصیص ارز دولتی، وام کم‌بهره و اختصاص مجوزهای خاص از مهم‌ترین مصادیق سیاست‌هایی است که به ایجاد طبقه جدید الیگارش‌های ایرانی انجامیده است.

بدون تردید ساختار نظام بانکی در ایران مهم‌ترین کارخانه تولید الیگارش‌های ایرانی است. جایی که نرخ‌های بهره ارزان و با فاصله بسیار نسبت به نرخ‌های تورم باعث شده است که خرید هر دارایی فیزیکی یا مالی آنان را به سودهای بادآورده‌ای برساند. وام‌هایی که بسیاری از دریافت‌کنندگان آن حتی از پرداخت اصل آن نیز خودداری می‌کنند و دولت برنده‌ترین تیغی که علیه آنها در اختیار دارد، تهدید به افشای اسامی آنان در رسانه‌های عمومی است.

افکار عمومی موفقیت این فعالان اقتصادی را نه به واسطه نبوغ فردی و تلاش شخصی، بلکه به‌دلیل نبود یک Fair play در زمین بازی اقتصاد می‌دانند؛ جایی که تماشاگران و افکار عمومی هیچ‌گونه اعتباری برای نتایج کسب‌شده در زمین بازی قائل نیستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

به‌نظر می‌رسد تورم ما از ارقام میانگین دهه‌های گذشته وارد سطوح جدیدی شده که بسیار بالاست و چسبندگی زیادی هم دارد. اینطور نیست؟

   نرخ تورم متوسطِ ۲۰ درصدیِ بلندمدتِ اقتصاد در سه سال اخیر به حدود ۴۰ درصد و نرخ تورم ماهانۀ ۱/۵ درصد به بیش از ۳ درصد رسیده که نشان از افزایش تقریباً دوبرابری تورم دارد. این تحولات در تورم بسیار مهم و قابل‌توجه است و باید بخش‌های ماندگار و گذرای آن را تفکیک و تحلیل کرد. اقتصاد ما به‌طور مزمن دچار عدم‌تعادل‌هایی بوده که خروجی بلندمدت آن تورم متوسط ۲۰ درصدی را نتیجه داده است. اما در حال حاضر نتیجۀ عدم‌تعادل‌های موجود، تورم‌های به مراتب بالاتری شده است. باید تدبیر کرد که سیاست‌گذار پولی با کدام ابزار و با چه عواملی با چه بخشی از این تورم می‌تواند مقابله کند تا این روند نگران‌کننده به‌طور کامل ماندگار نشود و انتظارات تورمی روی این اعداد جدید تنظیم نشود. بدون تردید سهم تورم ساختاری که ناشی از کسری بودجۀ مزمن بوده و موجب تورم مزمن شده، طی سال‌های گذشته ابعاد بزرگتری به خود گرفته است. بخشی از این کسری بودجۀ مزمن ناشی از چالش‌هایی مانند صندوق‌های بازنشستگی است؛ چون نحوۀ مدیریت صندوق‌های بازنشستگی و سازوکارهای مالی حاکم بر آن به شکلی بوده که در درون خود عدم‌تعادل فزاینده داشته است. اکنون اعداد بسیار بزرگی از ناحیۀ صندوق‌های بازنشستگی کشوری و لشکری و ... به بودجه تحمیل می‌شود که نسبت به ۲۰ سال قبل بسیار فراتر است و افزایش معناداری در کسری بودجه ایجاد کرده و تراز بودجه را در مقیاس بزرگتری برهم زده است. بخش حمایت‌های اجتماعی بودجه مانند خرید تضمینی گندم و یارانۀ نان هم همواره کسری داشته که در طول زمان تبدیل به ارقام بسیار بزرگی شده و تنه به تنۀ کسری بودجۀ صندوق‌های بازنشستگی می‌زند. در واقع دولت به‌تدریج زیر بار تعهدات سنگینی رفته که مشخص بوده است نمی‌تواند آن‌ها را از منابع پایدار تأمین کند.

بخش دیگری از کسری بودجۀ دولت، به‌اصطلاح کسری بودجۀ پنهان است که در واقع بدهکاری دولت به نظام بانکی یا سازمان تأمین‌اجتماعی و سایر سازمان‌ها است که در کسری بودجۀ این سازمان‌ها و ناترازی بانک‌ها انعکاس پیدا می‌کند و ناشی از عدم ایفای تعهدات دولت است. قاعدتاً بخشی از کسری بودجه هم متوجه تحریم است که با هدف قرار دادن صادرات نفت، بخش درآمدهای بودجه را دچار کمبود کرده است. هرچه جلوتر آمده‌ایم، عدم‌تعادل‌های ساختاری بودجه ابعاد بسیار بزرگتری نسبت به گذشته پیدا کرده است یعنی بدون وارد شدن هیچ شوک‌ جدیدی، باز هم تورم مزمن ساختاری اقتصاد از سطح ۲۰ درصدِ گذشته به سطوح بالای ۳۰ درصد منتقل می‌شد. اما علاوه بر این تغییر، شوک‌های تازه‌ای هم به اقتصاد وارد می‌شود که از جنس عدم‌تعادل‌های ساختاری نیست و برای همۀ کشورهای دنیا رخ می‌دهد؛ مانند جنگ روسیه و اوکراین که به شوک‌ بزرگی برای اقتصاد جهان و به‌طور خاص اروپا تبدیل شده است چون قیمت انرژی و کالاهای اساسی را به‌طور قابل‌توجهی افزایش داده است. در کشورهای مختلف دنیا سیاست‌گذار پولی این شوک‌ها را مدیریت می‌کند و مانع از این می‌شود که بحران‌آفرین شود. این شوک‌ها به اقتصاد بی‌دفاع ما هم وارد و مزید بر علت شده است. در کشورهای مختلف دنیا، بانک‌های مرکزی تلاش می‌کنند از طریق اعمال سیاست پولی شوک را مدیریت کنند و آثار آن را تخفیف دهند تا شوکی که مثلاً به قیمت گاز وارد شده، مستقیم به معیشت مردم منتقل نشود. خب پس من تا اینجا‌ دلایل افزایش تورم را به سه بخش تقسیم کردم: اول بزرگترشدن عدم تعادل‌های ساختاری در نظام مالی کشور؛ دوم تحریم و سوم شوک‌های بیرونی اخیر. واقعیت این است که ما اقدام مشخصی در زمینۀ هیچ‌یک از این سه عاملِ به‌وجودآورندۀ تورم انجام نمی‌دهیم و تنها جعبه‌ابزار نظام تصمیم‌گیری ما همان برخورد با صنوف و خرده‌فروشان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

سیاستمداران از جان ما چه می‌خواهند؟

سیاستمدار ایرانی ذهن آشفته‌ای دارد. کمتر دیده‌ام ذهن سیاستمداری منسجم باشد. آنها معمولاً نظریه روشن ندارند و از اصول خاصی هم پیروی نمی‌کنند. نمی‌دانم دلیلش چیست، شاید به خاطر اثرپذیری زیاد از سنت سیاستمداری در ایران باشد که در صدسال گذشته گرفتار این تناقض‌ها بوده و شاید هم به این دلیل است که اغلب سیاستمداران ما انسان‌های تحصیل‌کرده‌‌ای نیستند. در کشور ما معمولا افراد علوم سیاسی نمی‌خوانند که سیاستمدار شوند و سکان حکمرانی را در دست گیرند؛ همان‌طور که تحصیل در رشته اقتصاد لزوماً به پذیرش مسوولیت در سازمان‌های اقتصادی ختم نمی‌شود.

با همه این‌ها جوریدن ذهن سیاستمداران خیلی دشوار نیست، فقط کافی است به انبوه اظهارنظرهای درست و غلط سیاستمداران در رسانه‌ها دقت کنید؛ هر روز موضوعی برای تشدید نااطمینانی و نگرانی بیشتر جامعه تولید می‌شود. ضمن اینکه سهم ما برای گریستن و خندیدن به اظهارنظرهای عجیب و غریب سیاستمداران نیز هرگز قطع نمی‌شود.

اگر اظهارنظرهای نیروهای سیاسی را از ابتدای انقلاب تا امروز دسته‌بندی کنیم، عموماً به چند سرفصل مشترک ختم می‌شود؛ ضدیت با بازار، عرضه رایگان یا مجانی خدمات دولتی، مسکن رایگان، انرژی رایگان یا ارزان، سهمیه‌بندی ارزاق عمومی، بانک بدون بهره، خودکفایی، ضدیت با تجارت آزاد، سرکوب قیمت، اقتصاد تحت کنترل و مواردی از این دست، جزو سرفصل‌های مشترک همه گروه‌ها و احزاب سیاسی در ایران است.

سیاستمداران ما دنبال ایجاد کشوری محصور و محدود هستند و نیازی به مراوده با جهان نمی‌بینند. دنبال این هستند که اقتصاد را کاملاً تحت کنترل خود قرار دهند. بخش خصوصی در ذهنیت آنها جایی ندارد . طرفدار هیچ رابطه‌ای با دیگر کشورها نیستند و معتقدند مذاکرات با کشورهای دیگر باید تعطیل شود و وزارت خارجه هم نداشته باشیم. همان سفیر و فرستاده کافی است. دنبال این هستند که ایران کشوری خودکفا باشد و هرچه تولید کنیم، خودمان هم مصرف کنیم و صادراتی در کار نباشد. قیمت‌ها به دستور استانداران و فرماندهان یا قضات تغییر کند. بانک‌ها و بنگاه‌ها کاملاً در اختیار سیاستمداران باشد. همه چیز کوپنی و سهمیه‌بندی شود و کارت سهمیه ارزاق عمومی به عموم بدهند. دلار را از چرخه اقتصادی خارج کنند. بانک‌های خصوصی منحل شود و بانک مرکزی خزانه کشور باشد که هر زمان سیاستمدار احساس نیاز کرد، هرچه لازم داشت برداشت کند و از همه مهم‌تر اینکه نرخ بهره صفر شود و بانکداری کاملاً اسلامی باشد.

سیاستمداران در مصاحبه‌های خود همواره به این مسائل به عنوان برنامه‌های اصلی خود اشاره می‌کنند و خواستار اجرایی شدن آنها هستند. اما این یک واقعیت است که در مقام عمل، هیچ‌کدام از این شعارها و آرزوهای سیاسی قابلیت اجرا ندارد. کشوری که دنبال خودکفایی است، سرنوشتی بهتر از کوبا و کره‌شمالی پیدا نمی‌کند. کشوری که اقتصاد متمرکز با برنامه‌ریزی دولتی می‌خواهد، سرنوشتی بهتر از اتحاد جماهیر شوروی پیدا نمی‌کند و کشوری که دانش اقتصادی را به سخره می‌گیرد، فرجامی بهتر از ونزوئلا نخواهد داشت.

نکته عجیب این است که گروه‌های سیاسی در ایران در هر زمینه‌ای اختلاف نظر داشته باشند، در زمینه اقتصاد شبیه هم فکر می‌کنند و ممکن است در دیپلماسی و فرهنگ و سیاست، اختلاف نظر جدی وجود داشته باشد اما در راهبردهایی که اقتصاد را به وضع فعلی رسانده، به میزان زیادی به هم نزدیک‌اند. مثلاً تفاوت زیادی میان دیدگاه اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در زمینه قیمت‌گذاری وجود ندارد. هر دو گروه در زمینه نقدینگی و تورم باور یکسان دارند. ضدیت با قواعد بازار جزو اصول هر دو جریان است و از همه مهم‌تر اینکه هم اصولگرایان و هم اصلاح‌طلبان به تیول‌داری و نوچه‌پروری باور دارند و زمانی که سکان قدرت را در دست می‌گیرند، مدیریت سازمان‌های اقتصادی را مثل نقل و نبات میان رفقای خود تقسیم می‌کنند.

 همچنین سیاستمداران ما به طرز عجیبی علاقه دارند همچون خلفای حکومت‌های اسلامی که سال‌ها بر ایران تسلط داشتند، اقتصاد را به صورت صله‌ای اداره کنند. یعنی به جای اینکه تخصیص منابع را به بازار بسپارند، خود این نقش را بر عهده گیرند

به همین دلیل اقتصاد ما بسیار مستعد تیول‌داری شده و تیول‌داری هم به نوچه‌پروری ختم شده است. در گذشته زمین در تیول حکومتی‌ها قرار می‌گرفت، امروز بنگاه و انواع رانت در تیول سیاستمداران قرار دارد و امتیازها هم به نوچه‌های سیاسی تعلق می‌گیرد.

همه تلاش تیول‌داران سیاسی این است که اقتصاد را در کنترل خود نگه دارند. دعوای اصلی اقتصاد است اما بازی و رقابت در زمین سیاست اتفاق می‌افتد. متاسفانه چنین وضعیتی بر اقتصاد کشور حاکم است و به همین دلیل معتقدم کشور رویایی سیاستمداران ما کره شمالی و کوبا نیست، همین ایران خودمان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

"چاپ پول" یعنی چه؟

آیا بانک مرکزی واقعا اسکناس چاپ می‌کند؟

👈هر پولی (سکه، اسکناس و اعتبار) که از بانک مرکزی به بیرون منتشر شود و در جریان فعالیت‌های بانکی و اقتصادی قرار بگیرد، پایه پولی نامیده می‌شود. پایه پولی در واقع همان دارایی‌های بانک مرکزی است که شامل ذخایر طلا، خالص دارایی‌های خارجی، خالص بدهی‌ها دولت، بدهی بانک‌های دیگر و سایر دارایی‌ها مثل پیش‌پرداخت‌ها می‌شود.

🔺چاپ پول یعنی چه؟ وقتی پول از بانک مرکزی خارج می‌شود، در یک فرآیند خلق اعتبار قرار گرفته و چند برابر خود، پول یا نقدینگی بوجود می‌آورد. به همین دلیل به پایه پولی، پول پر قدرت می‌گویند.

🔺فرآیند خلق اعتبار وقتی اتفاق می‌افتد که بانک مرکزی به هر نحوی باعث به وجود آمدن و به گردش افتادن مقادیری پول می‌شود. مردمی که این پول را در اختیار دارند، بخشی از آن را به شکل اسکناس نزد خود نگهداری کرده و بقیه آن را در بانک‌ها سپرده‌گذاری می‌کنند.

🔺بانک‌ها نیز بخشی از سپرده‌ها را به صورت ذخیره نگهداری کرده و بقیه آن را به صورت وام به وام‌گیرندگان می‌دهند، اما اعطای وام و اعتبار به معنای ایجاد یک پول جدید اعتباری است. زیرا علاوه بر اینکه سپرده‌گذار حق برداشت پول خود از بانک را دارد، وام گیرنده نیز از طریق اعتبار ایجاد شده از همان پول، توانایی پرداخت و داد و ستد دارد.

🔺در واقع پولی که بعد از مکانیسم خلق اعتبار از پایه پولی بوجود آمده، انباره پول نامیده می‌شود که عبارت است از مجموع سپرده‌های دیداری بخش خصوصی نزد بانک‌ها، به اضافه سکه و اسکناس در دست مردم. لازم به ذکر است، سپرده‌های دیداری حساب‌هایی هستند که معمولا بهره‌ای به آن‌ها تعلق نمی‌گیرد و هر لحظه که مشتری اراده کند، می‌تواند از طریق واگذاری چک به سایر افراد، از آن برداشت کند.

🔺همچنین عدد حاصل از تقسیم انباره پول بر پایه پولی را ضریب فزاینده پولی می‌نامیم که نشان می‌دهد از هر واحد پایه پولی، چه میزان پول ایجاد شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

دوئل تاریخ و ریاضی در علم اقتصاد( مناظره دو اقتصاددان برجسته)

دو رویکرد درباره نیاز به ریاضیات فراوان در علم اقتصاد مطرح است. موافقان حضور ریاضیات فراوان و تخصصی در علم اقتصاد استدلال‌‌های خود را دارند و در برابر آنها طیف دیگری از اقتصاددانان هستند که حضور تجربیات تاریخی در علم اقتصاد را بر ریاضیات پیچیده ارجح می‌‌دانند. صحت این استدلال مبنی بر اینکه ریاضیات فراوان و تاریخ اندکی در رشته اقتصاد وجود دارد از سوی کارشناسان اقتصاد مورد بحث قرار گرفته است. دکتر رابرت اسکیدلسکی، استاد دانشگاه واریک و متخصص تاریخ اقتصاد و دکتر استیو پیشکه، استاد اقتصاد مدرسه اقتصاد لندن در جلسه‌‌ای که در همین دانشگاه برگزار شد نظرات خود را درباره این مساله ارائه کرده‌‌اند. به دلیل اهمیت این نشست که در دسامبر۲۰۱۵ برگزار شده است «دنیای‌اقتصاد» خلاصه‌ای از آن را منتشر می‌کند.

دکتر اسکیدلسکی معتقد است که اصولا علت مطالعه علم اقتصاد فهم این است که اقتصادها چگونه کار می‌‌کنند و ریاضیات و تاریخ دو راه برای فهم آن هستند که به لحاظ شناختی در دو قطب متفاوت قرار دارند. ریاضیات با گزاره‌هایی سروکار دارد که لزوما درست هستند و شاخه‌‌ای از منطق است. از سوی دیگر ریاضیات با گزاره‌هایی سروکار دارد که قابل اثبات هستند. اقتصاددانان ریاضیات را در معنای دوم آن تایید می‌‌کنند که برای تولید گزاره‌های قابل اثبات است و در طول تاریخ آن را به عنوان راهی برای تعریف قوانین برجسته ستوده‌‌اند.

دکتر اسکیدلسکی این استدلال را مطرح می‌‌کند که یک مدل اقتصادی شباهتی با مدل یک هواپیما ندارد که واقعیت در فرم کوچک شده آن است؛ مدل‌های اقتصادی از طریق فرضیات به واقعیت نزدیک می‌‌شوند. در واقع فرضیات به‌دلیل ساده‌سازی انتخاب می‌‌شوند تا با حذف عوامل غیربنیادین حل یک معادله را ممکن سازند. ولی این عمل حذف، در واقع انتخابی است که مساله مورد نظر را در بخش‌های خاصی مورد بررسی قرار می‌‌دهد که منعکس‌کننده ارزش یک اقتصاددان است؛ چراکه آنها براساس مدل‌‌سازی ریاضی وارد این فرضیات می‌‌شوند و به مشکلاتی که به نظرشان مهم است، می‌‌پردازند و با حذف سایر دیدگاه‌ها، دیدگاه خود را درباره چگونگی حل مساله لحاظ می‌‌کنند و این امکان حذف همراه با اثبات هر چیز، این انگیزه قوی را ایجاد می‌‌کند تا جهان واقعی را به مدل‌ها شبیه‌‌تر کنیم تا اینکه مدل‌ها را شبیه دنیای حقیقی درآوریم و این یک انحراف بسیار مهم در اقتصاد ریاضیاتی است.

اما نقش تاریخ در اقتصاد بررسی واقعیت است و تاریخ اقتصاد، تاریخ تفکرات اقتصادی و تاریخ سیاسی شاخه‌هایی هستند که همین هدف را دنبال می‌‌کنند که همه آنها در برنامه آموزشی رشته اقتصاد یا حذف شده‌‌اند یا به حداقل رسیده‌‌اند. دلیل کلی برای حذف تاریخ از این اعتقاد نشأت می‌‌گیرد که هرچیزی که قرار است از تاریخ آموخته شود در جدیدترین کتاب‌‌های آموزشی مشارکت داده شده و این باور اثرات جدی بر مطالعه عقاید اقتصادی داشته است. اگر اقتصاد مانند علوم طبیعی است و درس‌‌های تاریخ در مدل‌های آن گنجانده شده‌‌اند، هیچ هدفی برای یادآوری تاریخ اشتباهات وجود ندارد. با این وجود نکته مطالعه عقاید اقتصادی فهم این مساله است که مباحث مهم در اقتصاد هیچ‌گاه حل نشده‌اند و ما امروز هنوز درگیر آنها هستیم. تاریخ به ما نشان می‌‌دهد چگونه عقاید اقتصادی نشان‌دهنده ساختارهای گذشته هستند.

در ادامه این جلسه، پروفسور استیو پیشکه، استاد اقتصاد مدرسه اقتصاد لندن به دفاع از حضور تاریخ در اقتصاد پرداخت و گفت: «صحبت‌هایی که اینجا شد درباره ریاضیات و مدل‌‌سازی حوزه‌‌ای نیست که من در آن کار می‌‌کنم. دوسوم از بهترین اقتصاددانان بر اهمیت تئوری ریاضیات در اقتصاد تاکید کردند به‌صورت کلی این‌گونه به نظر می‌‌رسد که در اقتصاد کارهای زیادی انجام شده است.» پروفسور استیو پیشکه بر این باور است که اقتصاد از مدل‌‌سازی صرف فاصله گرفته است و به مشاهده شواهد و فکر کردن و مطالعه درباره آنها پرداخته است. تاکنون کارهای دوره‌‌ای زیادی انجام شده است که خیلی از آنها کارهای ریاضی صرف و مدل‌‌سازی نیست. او افزود: ما تئوری‌‌های زیادی در پس‌زمینه ذهن خود داریم که دیگر همه باید با این تئوری‌ها موافق باشند و ضروری است که این تئوری‌ها فهمیده شود و درباره آنها فکر شود. بنابراین یک نکته این است که من فکر می‌کنم هنوز کار کافی در زمینه تئوری‌های اقتصادی انجام نشده است؛ البته کارهایی هم وجود داشته که آگاهی‌هایی در این زمینه به ما می‌دهد.پیشکه در ادامه با اشاره به اینکه خیلی از اقتصاددانان وجود دارند که کاملا با مسائل جهان درگیرند و کاملا با اتفاقاتی که در جهان رخ می‌دهد هماهنگ هستند و با سیاست درگیر و آشنا هستند، افزود: بنابراین من فکر می‌کنم آموزش و پژوهش در اقتصاد دو مقوله جدا از هم هستند. وی به‌عنوان مدافع حضور تاریخ در اقتصاد گفت: «ما نیاز به ریاضیات کمتر و مدل‌‌سازی‌‌های کمتر داریم. اما من مانند خیلی‌‌ها هرگز نمی‌‌گویم که باید همه مدل‌ها و ریاضیات را دور بریزیم. من علاقه‌مندم که تاریخ بیشتری در اقتصاد وجود داشته باشد و معتقدم که اقتصاددانان باید با دانشمندان جامعه شناس بیشتر در تعامل و ارتباط باشند.» وی در پایان افزود: «می‌‌دانم که تعامل با جامعه‌‌شناسان و علم جامعه‌‌شناسی برای اقتصاددانان خیلی پیچیده است. اما باید بگویم که اینکه این تعامل می‌‌تواند به تحول اقتصاد منجر شود، درست است؛ اما نباید توقع یک تحول ناگهانی و سریع در علم اقتصاد را داشته باشیم و نباید توقع داشته باشیم که اقتصاد کاملا تبدیل به یک محتوایی متفاوت شود.» به عقیده پیشکه در واقع اقتصاد فقط بازارهای آزاد و تجارت آزاد که به‌وسیله دولت تسخیر می‌‌شود، نیست و طیف گسترده‌ای از ایده‌های مختلف را دربرمی‌‌گیرد. وی خواهان ارتباط بین اقتصاد، تاریخ و توسعه است و باور دارد که این ارتباط بین توسعه اقتصادی و عوامل تاریخی و اجتماعی برای کشورها، امری حیاتی و مهم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

تورم نقطه به نقطه متغیر پیشرو در اقتصاد

در حال حاضر جنبه تورمی حذف یارانه ها در اقتصاد ظاهر شده است.                      

نرخ تورم نقطه به نقطه بعنوان یک شاخص پیشرو در تورم تلقی می شود. هرگاه این نرخ، از نرخ تورم کمتر شود بمعنای کاهش متوسط تغییرات نرخ تورم خواهد بود و بالعکس.

نرخ تورم اردیبهشت ۱۴۰۱، ۳۸.۷ درصد و نرخ تورم نقطه به نقطه با ۳.۷ درصد افزایش به ۳۹.۳ درصد رسیده است. در اینصورت اگر اقدامات ضد تورمی اتفاق نیافتد، نرخ تورم افزایشی در انتظار اقتصاد ایران خواهد بود.

                                                  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی

دستکاری در قیمت سوخت اشتباه است

🔻مشکل اقتصاد کشور، کارایی پایین در مصرف انرژی است نه یارانه پنهان. تعریف علمی یارانه، ناظر بر مواردی است که دولت‌ها صریح پرداخت می‌کنند و وارد بودجه یا نوشتارها می‌شود. این در تمام دنیا برای اهداف مشخص و معینی رایج است و البته می‌تواند در بخش تولید باشد یا مصرف؛ اما آنچه در ادبیات ۴، ۵ سال اخیر در کشور به نام هیدن سابسید یا یارانه پنهان رایج شده، به لحاظ علمی وجود ندارد.

🔻این تنها نوعی هزینه فرصت است که آن را برای همه چیز می‌توان مطرح کرد. اما موضوعی که از نظر علمی در آن اتفاق نظر وجود دارد این است که مصرف انرژی در کشور ما کارا نیست. مصرف ما خیلی بی‌رویه است و اتلاف منابع داریم.

🔻مقصر مصرف بی‌رویه انرژی در ایران، مصرف‌کننده نیست. او به خدمات حمل‌ونقل و روشنایی نیاز دارد و بنزین و برق مصرف می‌کند. ما چه ابزاری در اختیار او قرار داد‌ه‌ایم که مصرف بنزین و گازوئیل این قدر بالاست. دستکاری در قیمت سوخت اشتباه است. سال ۱۳۹۸ ششمین بار بود که این اشتباه را تکرار کردیم و این کار را از سال ۱۳۴۰ انجام می‌دهیم. اصلاً با قیمت بازی کردن، سیاست کاملاً اشتباهی است و افزایش قیمت، مشکل را حل نمی‌کند، چون اقتصاد زنجیر‌‌‌وار به هم مرتبط است و با این کار، شما هر کاری انجام بدهید، خنثی خواهند شد.

🔻الان چرا با اینکه قیمت نفت ارزان است، کسی استفاده نمی‌کند؟ چون مسیر گاز را جایگزین نفت کردیم. در مورد بنزین و گازوئیل هم باید یک سری کارهای اولیه انجام بدهیم و جایگزین متنوع حمل‌ونقل برای مردم ایجاد کنیم. همان‌گونه که حمل‌ونقل کشورهای اروپایی، نقاط مختلف را به اشکال مختلف متصل کرده‌اند. اگر من که ماشین شخصی استفاده می‌کنم، ببینم هر جایی که می‌خواهم بروم حمل‌ونقل عمومی هست، هزینه فایده می‌کنم و وقتی حمل‌ونقل عمومی برایم به صرفه است، چرا خودروی شخصی را با هزینه بالا استفاده کنم؟

🔻قانون هدفمندی یارانه در سال ۱۳۸۹ ناقص اجرا شد. هدفمندی یک بسته بود، نه این که فقط تغییر قیمت سوخت و پرداخت یارانه نقدی انجام شود و بقیه موارد مسکوت بماند. قرار بود تولید را عادت دهیم تا کارایی انرژی بالا رود. مشکل این بود که فقط یک بخش آن سیاست را اجرا کردیم. البته اگرچه اتخاذ سیاست‌های حمایتی لازم است نباید مستقیماً پول به مردم داد و باید حمایت به صورت غیرمستقیم در کارهایی مثل رایگان کردن هزینه سلامت بازنشستگان یا کوپن کالا انجام شود.

🔻من اگر رئیس‌‌‌جمهور بودم  یارانه نقدی را قطع می‌کردم. در عوض باید تشخیص داده شود کدام دهک‌ها نیاز به چه خدماتی دارند و آنها عرضه شود و به دهک‌هایی که واقعاً احتیاج دارند، کالا یا کوپن کالا بدهیم. در این اقشار چون بچه مشکل تغذیه دارد، نمی‌تواند به مدرسه برود و مجبور است کار کند تا زندگیش بچرخد. اگر هزینه کودکان کار یا اجاره طبقات پایین شهر را بدهیم، می‌تواند زندگی این طبقات جامعه را در نسل‌های آینده جبران کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجتبی کریم آقایی